تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۹:۰۰  ، 
کد خبر : ۳۰۰۲۵۴
نقد و بررسي نظريه اسكاچ پل پيرامون انقلاب اسلامي

انقلاب دینی مبتنی بر نهضت اجتماعی آگاهانه

پایگاه بصیرت / محمود سازگار/ كارشناس ارشد علوم سياسي

(روزنامه جوان ـ 1395/11/1395 ـ شماره 5018 ـ صفحه 10)

بررسي انقلاب اسلامي و تحليل عوامل اثرگذار بر حدوث آن از جمله مواردي است كه بسياري از نظريه‌پردازان سياسي و جامعه‌شناسي را به خود مشغول نموده است‌. ابتدا، غالب نظريات انقلاب به وجه سياسي آن كه عامل «قدرت» و انتقال آن از گروهي به گروه ديگر را بررسي مي‌نمود، مي‌پرداخت. با محوريت اقتصاد در حكومت‌هاي مدرن و سرمايه‌داري؛ انگيزه وقوع انقلاب‌ها در نظريات بعدي با محوريت اقتصاد و مسائلي نظير فقر و تعارض طبقاتي مطرح مي‌شد‌. تدا اسكاچ‌پل اما در نظريه‌اي كه آن را درست در سال وقوع انقلاب مطرح نمود محوريت را به مسائل اجتماعي داد و واژه «انقلاب اجتماعي» را به كار برد. بسياري نيز كوشيدند اين نظريه را در توضيح انقلاب اسلامي به كارگيرند. يادداشت زير مي‌كوشد ضمن معرفي نظريه اسكاچ‌پل به تحليل و تطبيق آن بر فرايند انقلاب اسلامي بپردازد.

دسته‌بندي نظريات انقلاب از نگاه اسكاچ پل

اسكاچ پل اعتقاد دارد نظريه‌هاي علمي مطرح شده درباره انقلاب‌ها، عمدتاً تحت‌تأثير يكي از چهار ديدگاه زير بوده‌اند:

1- نظريه ماركس كه در كتاب «سرمايه» آن را شرح داده است و به انقلاب‌ها از زاويه اقتصادي و شيوه توليد پرداخته است.

2- نظريه تدگار كه در كتاب «چرا مردم شورش مي‌كنند»، وجوه روان‌شناسانه انقلاب‌ها را تحليل كرده و نقش خشونت‌هاي مردمي در ايجاد انگيزه تغييرات سياسي را بررسي مي‌نمايد.

3- نظريه چارلمرز جانسون كه در كتاب «تغييرات انقلابي» به انقلاب به عنوان يك واكنش خشونت بار عقيدتي و ايدئولوژيك مقابل نابرابري‌هاي اجتماعي مي‌پردازد.

4- نظريه چارلز تيلي در كتاب «از جنبش تا انقلاب» كه بحث تعارض گروه‌هاي سياسي سازمان يافته را با حكومت به عنوان علت انقلاب بررسي مي‌كند.

نظريات فوق وجه مشتركي دارند. اول آن كه بر تغيير و اضمحلال ارزش‌ها در فرايند بازسازي تكيه دارند كه منجر به تزلزل ساختارهاي اجتماعي مي‌گردد. دوم آن كه بر مبناي اين نظريات فرايند شكل‌گيري انقلاب به اين صورت است كه ابتدا نارضايتي و اعتراض عمومي شكل مي‌گيرد و بعد از آن جنبش شكل گرفته از توده‌ها، به صورت سازمان يافته و ايدئولوژي محور به سرنگوني رژيم حاكم مبادرت مي‌ورزند.

اسكاچ پل اما اين نظريات را از چندمنظر مورد نقد قرار مي‌دهد كه عمده آنها عبارت از موارد زير است:

الف- از نظر اسكاچ پل نظريات فوق به لزوم عقب‌نشيني اكثريت اعضاي جامعه از نظم حاكم در يك ساختار به عنوان مقدمه انقلاب‌ها مي‌نگرد و وجود چنين مسئله‌اي را كافي مي‌داند. اما از نظر او چنين مسئله‌اي شرط لازم و كافي محسوب نمي‌شود و به عنوان مثال بسياري از نظام‌هاي سركوبگر و ديكتاتوري تا سال‌هاي متمادي به سركوب خود ادامه مي‌دهند و اگرچه حمايت اكثريت را با خود ندارند، اما عامل نظامي تا سال‌ها قوام آن حكومت را نظم بخشيده است.

ب- بنا به نظر اسكاچ پل، توجه يا عزم جنبش انقلابي و انقلابيون، ما را در تحليل ريشه‌هاي انقلاب دچار آشفتگي مي‌كند. او جمله‌اي معروف دارد:‌«‌انقلاب را انقلابيون نمي‌سازند، بلكه انقلاب پيش مي‌رود و اتفاق مي‌افتد.» اين نشان مي‌دهد تأكيد اسكاچ پل بر تزلزل نظام حاكم است تا عزم و اعتقاد انقلابيون. اگر نظام به حد اضمحلال نرسد، به رغم شور انقلابي احتمالا تغيير رژيم همچنان اتفاق نمي‌افتد.

ج- نتيجه انقلاب توسط منافع و انگيزه‌ها و اهداف انقلابيون تعيين نمي‌شود، بلكه همان شرايط محيطي است كه افراد را به يك هماهنگي و پيوند براي نبايد اين وسط نشان دهنده سوق مي‌دهد. پس از پيروزي انقلاب نيز اين تفكرات مختلف كه به شكل و ايجاد جامعه اسلامي انجاميد، نتوانست يكپارچه بماند و اين تعارض ايدئولوژيك خود را بلافاصله بعد از چندماه نشان داد.

تلفيق مدل طبقاتي و تعارض سياسي

اسكاج پل نهايتاً از ميان تئوري‌هاي مورد بحث، به تلفيقي از نظريه «ماركسيستي» و نظري «تنازع سياسي» اشاره مي‌كند و مي‌نويسد:‌«براي فهم بيشتر برخي منازعات در انقلاب‌هاي اجتماعي به صورت گسترده از نظريات ماركس و نظريه تنازع سياسي استفاده شده است. به عقيده من مفهوم ماركسيستي تعارض طبقاتي وسيله‌اي است براي تعريف يكي از اصلي‌ترين انواع تضادها در جامعه. روابط طبقاتي همواره يك منبع بالقوه در روابط اجتماعي و سياسي، تنازع طبقاتي و تغييرات موفق انقلابي هستند اما فهم اين مطلب كه چرا و چگونه اين منازعات طبقاتي در طول انقلاب شكل گرفت، از نكات مهمي است كه با تحليل طبقاتي و آراي نظريه‌پردازان تنازع سياسي بايد تكميل شود.»

مدل اسكاچ پل كه البته به صورت ويژه مي‌كوشد انقلاب اسلامي و كنش‌هاي سياسي و اجتماعي آن را مورد تحليل قرار دهد به صورت دسته بندي شده در كتاب «دولت‌ها و انقلاب‌هاي اجتماعي» درست همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران انتشار يافت و همان طور كه اشاره شد با نقد نظريات قبلي انقلاب مباحثي همچون غير ارادي بودن انقلاب‌ها و نقش آفريني عوامل ساختاري به جاي نقش انقلابيون و ايدئولوژي را مطرح كرد.

اسكاچ پل در تعريف خود از انقلاب؛ ميان «انقلاب سياسي» و «انقلاب اجتماعي» تفكيك قائل شد. از نظر او يك انقلاب سياسي صرفاً با تغيير حكومت و بدون ايجاد تغيير در ساختارهاي اجتماعي همراه است. در يك انقلاب سياسي دعواي طبقاتي نقشي ندارد و نتيجه آن تغيير در ساختارهاي حكومتي است بدون آن كه الزاماً بخواهد ساختارهاي اجتماعي را دستخوش تغيير كند. اما در انقلاب اجتماعي كه از نظر اسكاچ پل انقلاب ايران نيز از مصاديق آن به شمار مي‌رود، تعارض ميان طبقات اجتماعي باعث شكل‌گيري تحولاتي دفعي و ناگهاني مي‌گردد كه منجر به تغيير در روابط و ساختارهاي اجتماعي مي‌شود. طبيعتاً انقلاب‌هاي اجتماعي به دليل اين نوع تغييرات ماهيتي در ساختارهاي اجتماعي، ابعادي گسترده‌تر و ريشه‌دارتر دارند.

شرايط وقوع انقلاب از نگاه اسكاچ‌پل

تدا اسكاچ‌پل در كتاب خود به بحث پيرامون شرايط تحقق يك انقلاب مي‌پردازد و سه ويژگي در يك نظام را برمي‌شمرد كه مي‌تواند نشانه‌هايي از بروز يك انقلاب اجتماعي باشند:

1- وجود بحران سياسي در يك دولت: از نظر وي شكل‌گيري انقلاب‌هاي اجتماعي با وقوع يك يا سلسله‌اي از بحران‌هاي سياسي آشكار مي‌گردد. او هرچند به ماهيت اجتماعي انقلاب‌هايي چون فرانسه، شوروي و ايران تأكيد مي‌كند اما اعتقاد دارد از آنجا كه شكل‌گيري هر انقلابي با درگيري ميان برخي احزاب و گروه‌ها با قدرت حاكم شكل مي‌گيرد، پس وجود جنبه‌هاي سياسي حتي در انقلاب‌هاي اجتماعي قابل انكار نيست.

2- شورش از پايين: شكل‌گيري شورش‌هايي كه از سوي طبقات پايين به وقوع مي‌پيوندد و دولت در فرونشاندن آنها ناكام مي‌ماند، جزء نشانه‌هايي است كه اسكاچ‌پل براي تحقق قريب‌الوقوع انقلاب اجتماعي برمي‌شمرد. اگرچه در انقلاب‌هاي سده‌هاي اخير، شورش‌هاي شهري اهميت زيادي يافته‌اند اما تأكيد اين نظريه‌پرداز بيشتر بر شورش‌هاي روستايي است و اهميت آن را در وقوع چند انقلاب گسترده مورد بررسي خود زياد مي‌داند.

3- مشاركت نخبگان: نخبگان و صاحب نفوذان اجتماعي هستند كه توانايي ارتقاي يك شورش محلي را به يك درگيري ملي با نظام حاكم دارند و حتي در ساختار حكومتي شكل گرفته جديد به عنوان صاحبان قدرت به شمار روند. اسكاچ‌پل گرچه نگاهي جبرگرايانه به انقلاب دارد و آن را نه حاصل فكر و اراده انسان‌ها، بلكه تحت تأثير ساختارهاي بيروني مي‌داند ولي حضور رهبران ايدئولوژيك را جزء نشانه‌هاي بروز انقلاب اجتماعي برمي‌شمرد. وي معتقد است: «انقلاب‌هاي اجتماعي توسط نهضت‌هاي انقلابي حقيقي كه در آنها يك رهبري ايدئولوژي حمايت توده‌اي را براي خلع يد از يك نظام موجود تحت عنوان يك جانشين جديد جلب كند، به نتيجه نرسيده‌اند. به خوبي روشن است كه رهبران انقلابي معمولاً تا هنگام فروپاشي يا اصلاً حضور نداشته‌اند يا شخصيت سياسي حاشيه‌اي بوده‌اند و گروه‌هاي مردمي به ويژه دهقانان، از طريق شورش در دگرگوني‌هاي انقلابي براي رسيدن به آرمان‌هاي خاص و اهداف خود كه مورد حمايت رهبران انقلابي قرار گرفته، مشاركت نموده‌اند.»

از نظر اسكاچ‌پل وجود سه شرط مزبور در فضاي اجتماعي يك كشور، نشان دهنده وقوع يك انقلاب پيش‌رو است‌. نشانه‌‌هايي كه غالباً به صورت تصادفي و ناآگاهانه با هم پيوند مي‌خورند و موج انقلاب را به همراه خود مي‌آورند.

نقد نظريه اسكاچ‌پل از زاويه انقلاب اسلامي

اسكاچ‌پل نظر خود را بر اساس انقلاب‌هاي فرانسه و شوروي بسط داده است و مشخصاً جايگاهي براي فرهنگ، ايدئولوژي و رهبري به عنوان «عاملان» يك انقلاب درنظر نگرفته است. اما انقلاب اسلامي فرايند ويژه‌اي را به منصه ظهور رساند كه موارد مذكور در آن نقش فعال و محوري دارند. اسكاچ‌پل همچون بسياري از نظريه‌پردازان ديگر، با عينك غربي به انقلاب مي‌نگرد. با توجه به محوريت اقتصاد و سرمايه در كشورهاي غربي، تعميم اين نظريات شايد به تطبيقي نادرست منجر گردد.

كارشناسان تاريخ بر اين مسئله متفق‌اند كه انگيزه ديني و هدايت مردمي توسط رهبران مذهبي از شاخص‌هاي كليدي انقلاب اسلامي است كه اتفاقاً وجه مميزه آن با انقلاب‌هاي مدرن و پسامدرن سده‌هاي اخير است. تفاوت‌هاي مبنايي انقلاب اسلامي با ساير انقلاب‌ها باعث شد اسكاچ‌پل خودش در مقاله‌اي كه در سال1982 باعنوان «دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» ارائه نمود، نظريه‌اش را اصلاح نمايد و فرضيات قبلي خود را لااقل براي انقلاب ايران نارسا بداند، چراكه نسبت به نقش اراده، رهبري و انديشه كم‌توجهي نموده است. او مي‌نويسد: «اگر در واقع بتوان گفت كه يك انقلاب در دنيا وجود داشته كه عمداً و آگاهانه توسط يك نهضت اجتماعي توده‌اي ساخته شده است تا نظام پيشين را سرنگون سازد، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ايران عليه شاه است. انقلاب آنها صرفاً نيامد، بلكه به صورت آگاهانه و منطقي ساخته شد. اين انقلاب قابل توجه، همچنين مرا وادار مي‌سازد تا به درك خود در قبال نقش بالقوه و محتمل سيستم‌هاي عقايد و ادراك‌هاي فرهنگي در شكل بخشيدن به كنش‌هاي سياسي، عمق و وسعت بيشتري ببخشم. اين انقلاب مطمئناً شرايط يك «انقلاب اجتماعي» را داراست. مع الوصف وقوع آن به ويژه در جهت وقايعي كه منجر به سقوط شاه شدند انتظارات مربوط به علل انقلاب‌ها را كه من قبلاً در تحقيق تطبيقي ـ تاريخي‌ام در مورد انقلاب‌هاي فرانسه، روسيه و چين تكامل و توسعه بخشيده‌ام زير سؤال برد.»

البته بايد گفت اسكاچ‌پل حتي زماني كه احساس مي‌كند نظريه قبلي او درباره انقلاب‌هاي اجتماعي با تحقق انقلاب ايران زير سؤال رفته، اما همچنان مي‌كوشد علتي اقتصادي براي آن پيدا كند و از همين رو است كه مفهوم «حكومت تحصيلدار» را كشف مي‌كند. ماهيت «فرهنگي» انقلاب اسلامي ايران به گونه‌اي است كه نيازمند نظريات منحصر به خود براي تحليل علل انقلاب برمبناي شريعت است و اين نياز به مدل‌هايي دارد كه فراتر از نظريات سياسي و اقتصادي يا حتي نظريات اجتماعي انقلاب نظير نظريه اسكاچ‌پل به بررسي موضوع بپردازد.

http://javanonline.ir/fa/news/836144

ش.د9504267

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات