اصلاحطلبان «خوانش توتاليتر» از شريعتي را باب كردند
همانگونه كه اشارت رفت، شريعتي پسر در نقد داوريهاي امروز اصلاحطلبان درباره پدر، تصورات اوليه آنان را درباره او به چالش ميكشد و آن را معلول تمايلات سياسي آنان در ماههاي اوجگيري انقلاب ميداند. او به همين نسبت، تراجع آنان از شريعتي را نيز به فاصلهگيري اين طيف از نظام ربط ميدهد: «امروز عدهاي از اصلاحطلبان، انتقادي كه به دكتر وارد ميكنند اين است كه انديشههاي او ظرفيت خوانش توتاليتر را دارد، در حالي كه اتفاقاً اين نوع خوانش را خود اينها باب كردند. در دهه اول انقلاب، آنها اين قرائت را داشتند كه شريعتي ناقد دموكراسي ليبرال بوده و خواهان نوعي دموكراسي هدايت شده و متعهد است و لذا سوءاستفادهاي كه التقاطيها و ليبرالها و امثالهم ميخواهند از شريعتي بكنند، غلط است و شريعتي در واقع همخوان با گرايش عام انقلاب است كه به سوي نوعي رهبري عقيدتي و نظام هدايتي حركت ميكند.
بعدها كه خود آنها ليبرال شدند و ميخواستند با نظام، تسويه حساب كنند، به شكل نمادين با شريعتي تسويهحساب كردند، در حالي كه بايد ديد اين بحث در مورد شريعتي، اساساً واقعي بوده يا نه؟ به هر حال هر نسلي و هر جرياني خواسته شريعتي مطلوب خودش را بسازد، مثل حضرت عيسي(ع) كه در آفريقا سياهپوست است و در اروپا چشمهاي آبي و موهاي زرد دارد؛ در هرجايي، مسيح را آنطور كه ميخواهند، ميسازند و ميفهمند.
نسلها و عصرهاي مختلف هم از شريعتي چنين تصور و قرائتهايي دارند و جالب اينجاست تصاويري هم كه از او چاپ ميكنند، متفاوت است. مثلاً الان كتابي از تصاوير شريعتي چاپ شده كه در اول انقلاب، خود ما هم نميتوانستيم چاپ كنيم! اگر به پوسترها و عكسهاي آن زمان نگاه كنيد، شريعتي بر فراز كوهي ايستاده و قلمي در يك دست گرفته و يك كلاشنيكف در دست ديگر دارد، درحالي كه باراني هم پوشيده كه ابداً ربطي به كلاشنيكف ندارد! [با خنده] خود اين تصاوير ترسيم شده در دورههاي مختلف هم فرق دارند. نسل چهارم انقلاب كه بهكلي از اين موضوعات منقطع شده، ولي نسل سوم انقلاب در وبلاگهايشان از جملات «كويريات» شريعتي استفاده و از ادبيات و عرفان دكتر استقبال ميكند و شريعتي ميشود مثل تيپ چهلچراغيها! و مطبوع نسل جديد! بنابراين برداشتهاي مختلفي را كه از اين آثار و انديشهها ميشود، بايد از خود تفكر شريعتي و آثار وي تفكيك كرد». (1)
دكتر با «مجاهدين» هم فاصله داشت
احسان شريعتي درگفت وشنودي ديگر، در تبيين فاصله نظري پدرش با برخي گروههاي مدعي انقلابيگري و مبارزه، حتي از اختلافات او با گروه موسوم به مجاهدين خلق نيز پرده برميدارد. او به رغم آنكه تحركات نسل اول اين گروه در دوره پس از 15 خرداد را، مايه اميد همگان از جمله شريعتي ميداند، اما باز بر فاصله و حتي اختلاف نظري و عملي پدر با آنان اصرار دارد: «دكتر براي نسلاول بنيانگذاران سازمان مجاهدين، بهخصوص شخص حنيفنژاد، احترام خاصي قائل بود و هرچند رابطه تنگاتنگي با او نداشت، اما در مورد او برداشت مثبتي داشت و ميگفت اينها چهرههايي هستند كه ميتوانند از يكسو با جامعه ديني و سنتي و از سوي ديگر با روشنفكران ارتباط ذهني برقرار و گفتوگو كنند و از آنجا كه چهرههاي ايثارگري بودند، براي آنها به لحاظ اخلاقي و مبارزاتي ارزش بسيار قائل بود اما از نظر فكري ميگفت بايد كار فكري و اعتقادي عميقتري بكنند.
تسويه حساب نمادین با شریعتی با هدف تسویه حساب با نظام بود
يكي از ايرادهايي هم كه به خطمشي چريكي داشت، اينبود كه پيشگامان از ميان ميروند و كارها به دست نسل دوميها ميافتد كه صرفاً پراگماتيست هستند و براي كارهاي فكري- عقيدتي «وقت ندارند»! لذا اصطكاك دكتر با مسئولان نسل دوم سازمان پيش آمد كه بخشي از آنها بعداً تغيير ايدئولوژي دادند و به ماركسيسم گرائيدند. در اينجا مناسبات دكتر با اين گرايش، بر خلاف نسل اوليها كه به مشي مسلحانه آنها انتقاد داشت، اما از نظر اخلاقي و مبارزاتي به آنها باور داشت، تغيير كرد. خلاصه حرفم اين است كه مشي مبارزاتي دكتر، حتي با گروههايي كه او را «پشتجبهه» فرهنگي خود و ماكسيم گوركي انقلاب در قياس با لنين فرض ميكردند، متفاوت بود. بسياري از اعضاي اين سازمانها از حسينيه ارشاد به مجاهدين پيوستند. چهرههايي چون حسن آلادپوش و محبوبه متحدين كه از شاگردان مستقيم ارشاد بودند و دكتر حتي داستان آنها را به شكل نمادين در داستان «حسن و محبوبه» به عنوان مصاديقي از پيروان راه خود آورده است، اما در واقع، استراتژي شريعتي اساساً با سبك مبارزات نظامي- سياسي آن دوران متفاوت بود». (2)
شريعتي نگران بود كه ترورهاي «مهدي هاشمي» را به حساب او بگذارند
فرزند دكتر شريعتي در ادامه تحليل و خاطرهگويي خويش، از نگراني پدر از انتساب رفتارهاي برخي گروههاي تروريستي از جمله باند مهدي هاشمي معدوم به او سخن به ميان ميآورد و ميگويد: «يادم هست كه پس از آزادي دكتر از زندان، روزي در روزنامهها خبري منتشر شد كه گروهي به نام «هدفيها»، يك روحاني را در اصفهان ترور كردهاند. دكتر تازه از زندان آزاد شده بود و همواره از سوي دستگاه منتظر توطئهاي بود. او بسيار ناراحت بود و ميگفت اين ميتواند توطئهاي باشد و بخواهند آن را به ما نسبت بدهند و پيش از اينكه خبرهاي دقيق اين ماجرا بيايد، يادم هست كه از اين بابت كه چنين سوءاستفادههايي از سوي رژيم گذشته بشود، بسيار نگران بود. با توجه به اينكه بخشهايي از روحانيت سنتي هم با حركت حسينيه ارشاد مخالف بود، دكتر نگران بود كه شايد رژيم، اين ترور را بهنوعي به حركت فكري او و ارشاد ربط بدهد؛ درحاليكه اين حادثه هيچ ربطي به او نداشت. غرضم از بيان اين نكته تاريخي اين است كه دكتر حتي نسبت به موارد مشابه هم بسيار حساس بود». (3)
وضعيت امروز شريعتي
شريعتي پسر در بخشي ديگر از گفت و شنود خويش، سعي دارد تا گزارشي از فراز و فرودهاي گرايش به شريعتي درچهار دهه اخير به دست دهد. او بر اين باور است كه بهرغم رفتار اصلاحطلبان از اواخر دهه 70 تاكنون با پدرش، گرايش جامعه و تلاش نسل جوان براي شناخت پروژه شريعتي، از تصميم گروهي اين جريان سياسي تبعيت نميكند و منحني درستي را نشان ميدهد: «در ابتداي انقلاب، اين شيفتگي چه در نسل جوان و چه در كل جامعه نسبت به آرمانهايي بود كه انقلاب در چشمانداز مردم قرار داده بود و شريعتي هم از اين جهت، مطلوب همگان بود و در همه شهرها اين شيفتگي نسبت به او احساس ميشد. اين جو الان افول كرده، ولي همه اينها به دورهها و مقاطع تاريخي بحرانهايي برميگردد كه خود جنبش اجتماعي ايران از آن متأثر بوده است.
در دهه 60 ميبينيم كه ناگهان همه چيز فروميپاشد و مخالفتهاي زيادي عليه شريعتي اظهار ميشود، ولي در دهه 70 گشايشي پيدا ميشود. وقتي دقت ميكنيم ميبينيم اينها مصادف است با جنبشهاي اجتماعي، مثلاً در دوره انقلاب چون جشن بود و اميد به اينكه ميتوانيم جهان بهتري براي خود بسازيم و همگان انرژي زيادي براي ساختن داشتند، از شريعتي هم استقبال زيادي شد، ولي در دهه 60، شريعتي مهجور شد. در دهه 70 بازگشايي پيدا شد و اين روحيه در مردم پديد آمد كه ميتوانيم اصلاحاتي را انجام بدهيم و توجه به شريعتي زياد شد. البته بانيان اصلاحات در اين دهه، خودشان به تجديدنظر در مباني رسيدند و چندان تمايلي نداشتند كه در پروژه اصلاحاتشان، شريعتي را راه بدهند. اما مهم اين است كه خود اين گرايش هم دارد افول ميكند، ولي نوعي بازگشت به شريعتي ديده ميشود.
الان كه من در شهرستانها به محيطهاي دانشجويي ميروم، ميبينم آن پرسشها و ترديدها هنوز وجود دارد. سؤالات دانشجويان عمدتاً حول دو محور ايدئولوژي و امامت دور ميزنند و به شريعتي انتقاداتي ميشود كه بيشتر ناشي از بدفهمي مفاهيم اصلي و انديشه و تفكر اوست. ولي از آنجا كه شريعتي نمونه اعلاي راه سوم بين سنت و مدرنيته بوده، همچنان اين ايماژ و تصوير و اسطوره برقرار است و آن ذهنيتهاي منفي را خنثي ميكند، يعني شبههها بسيار حاشيهاي هستند و از بين 100 نفر ممكن است 10 نفر چنين مسائلي را مطرح كنند وگرنه 90 نفر خواستار بازفهمي و درستفهمي افكار او هستند». (4)
اينك ليبراليسم را رقيب ايدئولوژيك خودمان ميدانيم
ازجمله دغدغههاي آشكار احسان شريعتي دراظهارنظرهايش، آن است كه جوهره خواست و جهتگيري پدر، در بازار مكاره سياستورزي به فراموشي سپرده نشود. نتيجه تلاش شريعتي چه مقبول ما باشد و چه نباشد، از يك نكته نبايد غفلت كرد كه او در پي نماياندن مزاياي اسلام در برابر مكاتب مدعي در دوران خويش بود. آن روز ماركسيسم به تركتازي فكري مشغول بود و امروز ليبراليسم و جهتگيري شريعتي نيز در برابر آن چيزي جز چالش نظري نميتواند باشد: «الان كه دوران گفتمان حقوق بشر و دموكراسي است، بايد فاصلهاي را براي خود قائل شويم، چون از اين به بعد گرفتار ليبراليسم و تفكر واحد جهاني و اقتصاد بازار ميشويم و اساساً داعيه انقلابي و اخلاقي و فكري ما زير سؤال ميرود و «وادادگي» پيش ميآيد...
تسويه حساب نمادین با شریعتی با هدف تسویه حساب با نظام بود
شريعتي ميگويد ايدئولوژي در ادامه غريزه و بنابراين متأثر از همان تعريف اوليه است و نه متأثر از تعريف ماركس كه آگاهي وارونه است. همان گونه كه ماركسيسم در آن سالها رقيب ايدئولوژيك ما بود، اينك نيز ليبراليسم را رقيب ايدئولوژيك خودمان ميدانيم و همانطور كه در سالهاي 50، بچه مسلمانها تغيير ايدئولوژي دادند و به سمت ماركسيسم رفتند، امروز هم تغيير ايدئولوژي ميدهند و ليبرال و لائيست ميشوند كه با آزاديخواهي واقعي فرق دارد. آزادي ربطي به «ايسم»ها ندارد. اينها به دنبال سكولاريسم و لائيسم و ليبراليسم ميروند كه با آزادي فرق دارند و در واقع به سمت يك ايدئولوژي ميروند. اين ايدئولوژي دو تبعه منفي و معكوس دارد كه يكي از آنها در زمينه عقيدتي و اخلاقي است و اينها از اين جنبه ضعيف ميشوند و يكي هم در بعد اجتماعي است كه مطلقاً به طرف راست متمايل و تسليم نظام سرمايهداري و نظم نوين جهاني ميشوند». (5)
پينوشتها:
1- ر. ك به: كتاب ماه تاريخي- فرهنگي يادآور، جشن نامه سيامين سالروز پيروزي انقلاب اسلامي، گفت و شنود با احسان شريعتي
2- ر. ك به: همان، ويژهنامه گروه فرقان، گفت وشنود با احسان شريعتي
3- ر. ك به: همان
4- ر. ك به: كتاب ماه تاريخي- فرهنگي يادآور، جشننامه سيامين سالروز پيروزي انقلاب اسلامي، گفت و شنود با احسان شريعتي
5- ر. ك به: همان
http://www.javanonline.ir/fa/news/858619
ش.د9602722