جشنواره عجیب سی و ششم به پایان رسید. جشنواره ای که به شکلی عامدانه تلاش کرد کوچک شود و این تلقی را در ابعاد مختلف اجرایی، از کاخ جشنواره و سیاست گذاری هایش تا نحوه داوری و حواشی اش، پیاده نمود.
جشنواره عجیب سی و ششم به پایان رسید. جشنواره ای که به شکلی عامدانه تلاش کرد کوچک شود و این تلقی را در ابعاد مختلف اجرایی، از کاخ جشنواره و سیاست گذاری هایش تا نحوه داوری و حواشی اش، پیاده نمود. حذف ناباورانه «لاتاری» از گردونه رقابت و تلاش برای بالا آوردن چند فیلم، تمام پروسه داوری را تحت الشعاع قرار داد تا سینما دوستان، خاطره خوبی از این دوره جشنواره در ذهن نداشته باشند. دوره ای که سیاست زدگی، به شکلی گل درشت، بر تمام کالبد جشنواره مستولی شده بود و تاثیرش را هم گذاشت تا سینما همچنان محفل و پذیرای اندیشه ها و افرادی باشد که از بیرون گود این صنعت، به آن نگریسته و بدون آن که دانشی در این زمینه داشته باشند، در حال رتق و فتق کردن امورات آن می باشند.
در ادامه نگاهی خواهیم انداخت به فیلم های حاضر در این دوره.
اتاق تاریک
انتظار بیشتری از «سید روح الله حجازی» می رفت. قرار بود در این فیلم، جنس تعلیق، قوام یافته تر از آثار دیگر کارگردان باشد که این طور نشد. ایده ابتدایی فیلم طلایی است، اما اشکال از طرح و فیلمنامه است که نتوانستند گذرگاه های خلاقانه و بکری برای تداوم و بسط فضاهای تاریک و پرابهام به وجود آورند. همین احتیاط و ناکارآمدی سبب شده تا با درامی خنثی و متوسط طرف باشیم که خیلی بیشتر از اینها می توانست بدرخشد.
امپراطور جهنم
در ادامه مسیر فیلم سازی «پرویز شیخ طادی» بود و بیش از هر چیز یادآور «شکارچی شنبه». ممیزی بیش از 40 دقیقه ای فیلم، آشکارا لطمات بزرگی به پروسه داستانی آن زد و طبق گفته تهیه کننده اش، فیلم نتوانست آن ارتباط لازم را با مخاطبش برقرار کند. البته که چگالی داستانی فیلم، بالا بود و مخاطب را خسته نکرد. فیلم فارغ از پیام رسانی خوبی که در ارتباط با هدف خود داشته، در جلوه های ویژه رایانه ای تا حدودی ضعیف عمل کرده و تصاویر شبه کارتونی از طوفان دریا و مسجدی که در جوار آن ساخته شده را به نمایش می گذارد. اگر عزم تیم تولید، کمی جدی تر بود، حالا با اثر درخشان تری نسبت به «شکارچی شنبه» مواجه بودیم.
امیر
نخستین ساخته «نیما اقلیما»، یک فیلم هنر و تجربه ای تمام و کمال بود. پر از نماهای عریضی که کاراکتر اصلی، تنها بخشی از آن نما به حساب می آمد و بیشترین آن را فضاهای داخلی و بیرونی تشکل می داد که نه هارمونی خاصی با احوالات کاراکترها داشت و نه می توانست بخشی از دکوپاژ پلان باشد. تلاش برای تک محوری کردن کاراکتر در برداشت های تصویر و دوری از نشان دادن چند کاراکتر در یک نما، از دیگر ویژگی های فیلمی بود که چندان توجهی به نوشتار نکرده بود و تمام تلاش خود را بر یک فرم شبه روشنفکرانه صرف کرده بود؛ فرمی که تاریخ انقضای آن تا ابتدای دهه 90 بود و دیگر کمتر کارگردانی است که به این شکل امتحان پس داده شده، فیلم بسازد.
بمب؛ یک عاشقانه
داستان آن خیلی دیر استارت می خورد. معادی، شیوه غیرمرسومی برای روایت بر می گزیند که نه کلاسیک است و نه غیرخطی. شبیه به قیف وارونه عمل می کند و تمام فشارهای داستانی را برای یک سوم پایانی می گذارد و ترجیح می دهد یک نیمه از فیلم، صرف نوستالژی بازی با المان های زندگی در دهه 60 بگذرد، اما فیلم یک پایان بندی و فینال باشکوه دارد که آشکارا از طراز سینمای ایران بالاتر است. هر چه فیلم در تمام طول اثر، فاقد تعلیق است، در همان یک سکانس محبوس شدن همسایگان در زیرزمین، نفس ها را بند می آورد و تکنیک فیلمسازی و البته تصویربرداری را به رخ می کشد. بیشتر از نیمی از محبوبیت فیلم معادی، تنها به دلیل همین یک سکانس پایانی فیلم است.
به وقت شام
قطعا انتظار مخاطب از این فیلم حاتمی کیا، به مراتب بیشتر از آن چیزی بود که در جشنواره نمایش داده شد. همچنان قهرمان سینمای نوین حاتمی کیا، محبوبیت قهرمان های گذشته او را پدید نمی آورد گرچه حاتمی کیا در همین فیلم نشان داده که تنها با یک جرقه می تواند قهرمانش را محبوب کند مانند همان کاری که «بابک حمیدیان» در فصل قبل از انفجار هواپیما انجام داد و مخاطب خود را میخکوب کرد. فیلم، پروسه تولید سختی را پشت سر گذاشته که در این بین، تسلط حاتمی کیا بر اجرا و البته آن شکل تصویربرداری کنترل شده، قابل تحسین است.
تنگه ابوقریب
افتتاحیه کشدار و غیرالزام آوری دارد. هر چه جلوتر می رود، مشخص است که داستان کلاسیکی در کار نیست و گروه در تلاش است تا به لحاظ فنی و تکنیکی، مخاطب خود را همراه کند. شکلی سخت از فیلمسازی که «بهرام توکلی» به خوبی از پس آن برآمد. به لحاظ بصری به زیبایی توانست جهنم قابل درکی از ابوقریب به تصویر بکشاند که نهایت هم ذات پنداری با مخاطب پدید آمد. فیلم، یک فینال درگیرکننده و جنون آمیز دارد که تقریبا محال است کسی آن را ببیند و تحت تاثیر قرار نگیرد. فرم روایی فینال که متاثر از اسلوموشن وضع کاراکترهای فیلم است، به خوبی جواب داد. تصویربرداری، تدوین، بازی «امیر جدیدی» و موسیقی این فیلم، از نکات قوت آن است.
جاده قدیم
یک جور قدرت نمایی «منیژه حکمت» با شعار «من می توانم» بود. فیلم تا موضوع تجاوز، خوب پیش می رود، اما از آن به بعدش نه. مخاطب پس از آن اتفاق، یا می بایست با جنبه های درونی فروپاشی کاراکتر مواجه می شد و یا جلوه های بیرونی آن را می دید، اما داستان ترجیح داد بی تفاوت نسبت به این دو مقوله، به بحث های حاشیه ای و غیرالزام آور بپردازد که قصه را از ریتم انداخت و حوصله مخاطبش را سر برد. اگر این سوژه در فیلمنامه اش، درخشان عمل می کرد، هم اکنون داشتیم از یکی از بهترین آثار جشنواره امسال سخن می گفتیم.
جشن دلتنگی
تم داستانی ضعیفی دارد که همان هم به کمک نبود منطق روایی، سبب شد تا «جشن دلتنگی» یکی از ضعیف ترین آثار جشنواره امسال باشد. فیلم اگرچه در بعد روایی، از شبکه های مجازی کمک می گیرد، اما هیچ گاه مانند این فناوری ها، به روز و در لحظه نیست و تنها تلاش کرده تا برای چفت و بست های دراماتیک خود، از این شبکه ها، استفاده ابزاری به عمل آورد که فاقد استحکام نوشتاری است و نتوانست با مخاطبش ارتباط بگیرد.
چهارراه استانبول
قطعا فضای داستانگویی این فیلم، قابل قیاس با دیگر ساخته های «مصطفی کیایی» نیست. فیلم شروع مناسبی دارد، اما از یک جایی به بعد که داستان موش و گربه بازی و تعقیب و گریزها پیش می آید، جنبه کمیک پیدا می کند و از شکل هم ذات پنداری می افتد. گرچه تلاش کارگردان برای از ریتم نیفتادن قصه، جای تقدیر دارد. نبود پردازش درست از زوج فیلم (رادان و کیایی) دیگر مشکلی است که تاثیر خود را در شکل پایان بندی نشان می دهد. تصویربرداری خوب اثر در کنار فضاسازی هایی که کارگردان از پلاسکو نشان می دهد، از جمله نقاط قوت این فیلم است.
خجالت نکش
«رضا مقصودی» فیلمنامه نویس خلاقی است که ورود او به دنیای فیلمسازی، با استقبال خوبی همراه شد، اما نخستین ساخته سینمایی این فیلمنامه نویس دوست داشتنی، بیش از هر چیز، یادآور تله فیلم های تلویزیونی است که نه بعد کمدی آن درآمده و نه وجوه دراماتیک آن. در شکل کمدی تمام تلاش فیلم بر این بوده تا با یک تکیه کلام و البته تاسی به سخنان رئیس جمهور قبلی، فضای نشاط آوری بر فیلم حاکم شود که این ابتکار، تنها به صورت لحظه ای جواب داد و تبدیل به جریان نشد. ریتم کشدار اثر که در نبود خلاقیت در پردازش فضاسازی های داستانی بر نیمه دوم فیلم حاکم شده بود، حقیقتا خسته کننده بود.
دارکوب
یک درام کاملا معمولی که به خوبی توانست مخاطبش را سرگرم کند. رهاورد «دارکوب» اما، دوری شعیبی از فضای شعاری و پرداختن به سینمای داستانگو بود که مسیر فیلمسازی این کارگردان جوان را سر و شکل داد. بازی قابل توجه «سارا بهرامی» در شمایل یک زن معتاد، نقطه مهم فیلم بود که به تنهایی، توانست بار سرگرمی درام را به دوش بکشد. هر چند تصمیمات خلق الساعه که با گستره درام در این فیلم منافات داشت، از جمله نقاط ضعف فیلم علی الخصوص در فصل پایان بندی آن بود.
سرو زیر آب
یک فیلم دلی بود که «محمدعلی باشه آهنگر» سال ها در انتظار ساخت آن به سر می برد. نمی توان فیلم را دوست نداشت اما ضعف های آن علی الخصوص در خلق صحنه های مرده و استیصال داستان در شکل گیری برخی روابط انسانی و حتی عاشقانه اثر، به وضوح قابل رویت بود. فیلم، چند گاف عجیب نیز داشت که سوژه رسانه ها شد. هر چند برخی ارجاعات تاریخی داستان نیز محملی برای انتقادات کسانی بود که آن سال ها در ستاد معراج فعالیت داشتند و فضاسازی فیلم را با حقیقت امر آن ستاد در ایام جنگ، در تناقض می دیدند.
سوء تفاهم
«دور تسلسل باطل است». یک فیلم تماتیک که برخلاف آثار قبلی کارگردان، فضای داستانی نداشت و ساختار آن شبیه به فیلم هالیوودی «مثلث» بود که به دلیل ناکارآمد بودن جنس و فضای کار و البته نبود خلاقیت در پرداخت های تکراری که برداشت های دوم و سوم و حتی چهارم داشت، یک فضای کلی خسته کننده را به وجود آورد که نه با داده های سوررئالیستی مطابق داشت و نه فیلمی فانتزی بود.
شعله ور
بلوغ سینمای «حمید نعمت الله»، فیلمی که صحنه های آن بیش از هر چیز یادآور «آرایش غلیظ» بود و نوع نریشن گویی و ارجاعات درونی کاراکتر آن نیز یادآور «رگ خواب» کارگردانش بود. اینکه مقدم دوست و نعمت الله چگونه از یک اخلاق فطری، این چنین به داستان گویی رسیده اند، جای تقدیر و تامل دارد. قاب بندی های فیلم، به شدت سینمایی است و تک کاراکتر اصلی فیلم (که برخلاف سابقه سینمایی اش، در اینجا خیلی خوب بازی می کند) نیز به مانند فیلمنامه «بی پولی»، تار و پودی روانشناختی دارد که به شخصیت می رسد. «شعله ور» به تمام معنا سینماست و قطعا یکی از مهمترین و کم حاشیه ترین آثار این دوره به حساب می آمد.
عرق سرد
سوژه فیلم، درخشان است و فضای بکری برای فضاسازی دارد، اما متاسفانه مسیر روایت، مسیری نیست که دست به داستان پردازی بزند. فیلم از همان زمانی که مشخص می شود زن، نمی تواند از کشور خارج شود، دست به تعلیقی درست می زند، اما این فضای تعلیق با افتادن در دست انداز موش و گربه بازی های کشدار که در نهایت به انتقام گیری های غیرمهیج ختم می شود، فضای انفعال گونه ای به وجود آورد که تمام داستان را درگیر دو بعد غیرکارآمد تعقیب و گریز و انتقام قرار داد و این چنین سبب شد تا چنین سوژه بکری، قربانی فرمول های قدیمی این شکل روایت و احتمالاً درشت گویی های شعارگونه شود. بازی «باران کوثری» و فیلمبرداری اثر، از جمله پوئن های قابل توجه این فیلم به حساب می آید.
فیلشاه
عوامل فیلم ماه هاست عنوان می کنند این انیمیشن، قابلیت رقابت با انیمیشن های روز دنیا را دارد. البته این ادعای تیم سازنده، تنها در اشکال فنی آن، قابل قبول است، اما نکه اینجاست که «فیلشاه»، فاقد داستان است. تمام تلاش تیم سازنده صرف تکنیک های انیمیشن سازی شد و متاسفانه اثر، داستان مدون و جذابی نداشت که مخاطبش را جذب کند و در نتیجه، به اثر موفقی تبدیل نشد.
کار کثیف
یک درام شریف و انسانی که مطابق با درام های دهه 80 ساخته شد و رنگ کهنگی، به وضوح در تمام ساختار بصری و روایی اثر قابل مشاهده بود. هر چند فیلم تلاش دارد تا به برخی از ناملایمات اجتماعی و شهری بپردازد، اما این نوین بودن داده ها، نتوانست بر بستر کهنه روایت و آدم هایی که چندان امروزی نیستند، بنشیند و به همین دلیل، داستان اثر، در کنار ریتم کندی که دارد، نمی تواند مخاطب را نسبت به پذیرش یک فصل داستانی مجاب کند گرچه نمی توان در دغدغه مند بودن و سلامت آن تردید داشت فقط بستر روایت، هم خوانی چندانی با مظروف آن نداشت و متاسفانه به شکست انجامید.
کامیون
تقریبا می توان ادعا کرد فیلم به جز بازی قابل تحسین «سعید آقاخانی»، هیچ پوئن دیگری نداشت. یک داستانی توهم گونه که «کامبوزیا پرتوی» به شدت ضعیف شده طی این سال ها، آن را نگاشته بود و الزام داعش را به یک مضحکه تمام و کمال نمایش داد. قصه ای کشدار که نتوانست از حضور تیپ های کم تعداد اثرش که خلاقیت های شخصیت پردازی نداشتند، به داستان گویی برسد. ضعیف ترین حضور «نیکی کریمی» در کارنامه 27 ساله این بازیگر، در این فیلم رقم خورد و وجه مشمئزکننده حضور او با آن دیالوگ های سطحی و دم دستی، هنوز هم سوژه رسانه ها است.
لاتاری
بی شک یکی از بهترین آثار این دوره از جشنواره که خلاقیت بی سابقه ای در شکل روایت و داده های بصری به همراه دارد. فیلم به خوبی توانسته وجوه دراماتیک و رمانتیک را به موازات یکدیگر، لازم و ملزوم هم قرار داده و اعتقادات درونی را در مسیر درست آن، به این شاکله داستانی وصل کند. قطعا فیلمی است که هر دو جناح فکری کشور را راضی نگه می دارد. شکل فیلمبرداری مستندگونه مهدویان که در دو اثر قبلی او به کار گرفته شد، این بار در یک درام کاملا جدی، به شدت جواب داد و میزانسن هایی سینمایی و در برخی لحظه ها، به ایجاب فضای داستانی، رازآلود ایجاد کرد که قابل تقدیر است. یک پایان بندی نه چندان خوب دارد که کارگردان، دلیل آن را جایگزین کردن با یک پایان بندی فاشیستی عنوان می کند که پای ممیزی را به وسط می کشد. «لاتاری» از معدود فیلم های چند سال اخیر است که تمام اجزای آن، از بازی ها گرفته تا تدوین، موسیقی، فیلمبرداری، کارگردانی، طراحی صحنه و لباس و . . . به شکلی حرفه ای و کارآمد طراحی و پرداخت شده است.
ماهورا
فیلم خوبی که کمی می بایست چاشنی هیجانی و داستانی اثر را بالا می بردند تا وجه سینمایی آن، بیشتر حفظ شود. فیلم هایی که برای مناطق خاصی از ایران هستند که مستلزم گویش متفاوت و نشان دادن فرهنگ های خاص می باشند، به شدت به این غلظت داستانی نیازمندند هم چنان که مشاهده کردیم فیلم خوبی هم چون «ماهورا» که دقیقا قابل قیاس با فیلم هایی نظیر «تنگه ابوقریب» و «سرو زیر آب» است، به دلیل وجود خلاء داستانی غلیظ، نمی تواند در کورس رقابت با این آثار قرار بگیرد و جز فیلم های حاشیه ای امسال بود که متاسفانه در نتیجه نبود هوشمندی لازم رقم خورد.
مصادره
نخستین ساخته «مهران احمدی»، سوژه و فیلمنامه خوبی دارد، اما مشکل بزرگ آن، نبود ابتکار در فضاسازی های کمیک است. قرار است با یک کندی رئالیستی مواجه باشیم، اما «مصادره»، یک اثر رئالیستی خوب است که رگه های کمدی آن، حتی در شکل مقدماتی نیز دچار مشکل است. مخاطب در این فیلم، با یک «رضا عطاران» به شدت منفعل طرف است که به دلیل نبود خلاقیت های داستانی، هیچ کار خاصی انجام نمی دهد. دستش برای نوآوری های شخصی نیز کاملا بسته است چون فضای روایت، محدودیت کلامی و بصری دارد. داستان از جایی، معیارهای خود را رها می کند و وجه سیاسی می یابد و این طور احساس می شود که دست به خودسانسوری می زند و برای خوشایند، داده های حکومتی عجیبی ارائه می دهد که با کلیت داستانی اثر در تضاد است و داستان را وارد فضای دیگری می کند که اصلا سینما نیست و در همین فضا نیز فیلم به پایان می رسد که قطعا نمی تواند تجربه خوبی برای وسواس های یک فیلمساز اول باشد.
مغزهای کوچک زنگ زده
یک اثر متفاوت با تمام کارهایی که تا به امروز از «هومن سیدی» کارگردان مشاهده کرده ایم. فیلمی که برخلاف دیگر آثار او، به شدت به داستانگویی اعتقاد دارد. کاراکترهای نوینی می آفریند و البته شکل جدیدی از دیالوگ نویسی را تجربه می کند که بی اغراق، نمونه اش در سینمای ایران، کمتر دیده شده است. ریتم به شدت تندی دارد که آگاهانه از ورود به برخی مسائل نظیر تم عاشقانه، خودداری می کند. کاراکترهای اصلی فیلم، استقلال شخصیت دارند، علی الخصوص کاراکتر «چوپان» (فرهاد اصلانی) که ابهت خاصی به وجود می آورد. گمان برده نمی شد که «نوید محمدزاده» بتواند تا سال ها از قالب نقشی که در «ابد و یک روز» بازی کرده، جدا شود، اما در این فیلم با یک بازیگر تازه متولد شده ای مواجه هستیم که عجیب عالی بازی می کند و ویژگی های رفتاری نقشش را با ابتکارات فیزیکال ترکیب و ملغمه درخشانی از بازی ارائه می دهد. فضاسازی های اثر، به شدت تکنیکی و سینمایی هستند علی الخصوص سکانس حمله دار و دسته چوپان برای انتقام گیری که هالیوودی تصویر می شود. تصویربردرای در این ریتم پرشتاب، هیچ گاه عقب نمی افتد. تدوین، به چشم نمی آید و خیلی حرفه ای کار می شود. تمام اینها، امتیازاتی است که سبب می شود از یک فیلم سخت، لذت چشمگیری حاصل شود که سبب شد شاهد خون تازه ای در شکل فیلمسازی کشورمان باشیم.
هایلایت
«اصغر نعیمی» خود منتقد و فیلمنامه نویس است، اما «هایلایت»، نه فیلمنامه خوبی دارد و نه در اندازه ای است که بتوان آن را نقد کند؛ تا حدودی ماقبل نقد می زند. نه داستان مدونی دارد و نه شخصیت ها، قوام یافته می زنند. تنها ذوق زدگی اثر برای نشان دادن یک شکل از خیانت است که بیش از آن که رئالیستی و تلخ باشد، کمدی از آب در آمده. تم عاشقانه اثر که کلیدواژه تمام آثار نعیمی است نیز در این فیلم، ناکارآمد و خنثی به نمایش گذاشته شده است.