در حالی که به نظر میرسید حکومت پهلوی با حمایت همهجانبه آمریکاییها در اوج جنگ سرد میان بلوک غرب و شرق، روز به روز مقتدرتر از گذشته باشد، به یکباره سونامی سقوط محمدرضا پهلوی کلید خورد و در کمتر از 15 ماه به سقوط پهلوی انجامید.
مهمترین پایگاه خاورمیانه آمریکا در حالی سقوط کرده بود که شاه سرنگون شده به دلیل شوک وارد شده حتی اربابان آمریکایی خود را عامل سقوط شاهنشاهی معرفی میکرد؛ اما بدون شک یکی از مهمترین عوامل سقوط پهلوی بیکفایتی و بیلیاقتی شاه پهلوی بود.
«فریدون هویدا» از نزدیکان دربار پهلوی در کتابش «سقوط شاه» که انتشارات اطلاعات به چاپ رسانده، ریشههای این ماجرا را بررسی کرده و مینویسد: «در این مسئله هرگز نمیتوان تردید داشت كه شاه در سرنگون ساختن سلطنتش نقشپرداز اصلی بوده است. با قبول این حقیقت چنانچه بخواهیم باز هم عوامل خارجی را در سقوط شاه مؤثر بدانیم چارهای نیست جز آنكه باور كنیم تمام حركات و سكنات شاه توسط خارجیها از راه دور هدایت میشده است. ولی از مقولات شایعات و مسموعات گذشته وقوع انقلاب در ایران واقعا اجتنابناپذیر بود. چون شاه در طول دو سال آخر سلطنتش به قدری نسبت به قوانین و ضوابط اجتماع و نیز در مورد عادت و رسوم و سنن مردم سهلانگار شده بود كه گاهی حتی آنها را به مسخره نیز میگرفت. شاه گرچه میتوانست ادعا كند كه در فاصله سالهای 1965تا1977 دستاوردهای محسوسی داشته است ولی طبقه مردم پایین هرگز نمیتوانستند برای اقدامات رژیمی ارزش قائل باشند كه در رأس آن شاه دوستان و بستگانش را آزاد گذارده بود تا با اطمینان خاطر كلیه امور تجارتی كشور را به خود اختصاص دهند و صرفاً به فكر پر كردن جیبهایشان باشند. در این مورد حتی طبقات مرفه نیز اكثرا از رفتار شاه و مواضع سیاسی وی آشكارا انتقاد میكردند و روی هم رفته وضع به جایی رسیده بود كه با گسترش سایه دیكتاتوری بر تمام شئون جامعه هر مسئله نامطلوبی در هرجا به چشم میخورد، همگی آن را به شاه نسبت میدادند و همین نكته است كه میتواند علت اصلی نفرت عمومی ایرانیان را از شاه در سال 1978 به خوبی آشكار سازد.»