بخش اول، کلیاتى پیرامون مفهوم نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى، اهداف نظام اقتصادى و ... مىباشد. در بخش دوم، خداشناسى؛ در بخش سوم، جهانشناسى؛ در بخش چهارم، انسانشناسى؛ و در بخش پنجم، جامعهشناسى از دیدگاه على (علیهالسلام) مورد بحث قرار مىگیرد. سرانجام در خاتمه به جمعبندى و نتیجهگیرى مىپردازیم.
لازم به یادآورى است که در پنج بخش فوق به مباحثى مىپردازیم که نظام اقتصادى متأثر از آنها باشد.
مفاهیم و کلیات (2)
در این بخش مفاهیمى چون نظام و نظام اقتصادى، مبانى فلسفى و مکتبى، و اهداف نظام اقتصادى را تعریف مىکنیم.
همچنین ارتباط منطقى این مفاهیم با یکدیگر نیز مورد توجه مىباشد. این بخش فقط جهت فراهم نمودن زمینه و بستر براى بحث اصلى مىباشد. بنابراین، از پرداختن به دیدگاههاى گوناگون پرهیز مىکنیم.
نظام
براى نظام تعاریف گوناگونى ارائه دادهاند، اما تعریفى که براى نظام اقتصادى بیشتر قابل استفاده باشد، عبارت است از:
نظام در تئورى عمومى نظامها به مجموعهاى از اجزاى به هم وابسته گفته مىشود که در راه نیل به هدفهاى معینى با هم، هماهنگى دارند. (3)
این تعریف هر مجموعهاى را که اجزایش از دو ویژگى همآهنگى و هدفدار بودن برخوردار باشند، شامل مىشود. بر این اساس، سه نوع نظام زیر از هم قابل تفکیک مىباشد:
.1 نظامهاى تکوینى غیررفتارى؛ مانند نظام آفرینش و نظام موجود در دستگاه گوارش انسان .
.2 نظامهاى مصنوعى غیررفتارى؛ همانند نظام موجود در اتومبیل و هواپیما.
.3 نظامهاى رفتارى؛ اجزاى این نظامها رفتارهاى ارادى بشر است. چون این رفتارها همواره بر اساس چهانبینى و ارزشهاى مورد قبول انسان شکل مىگیرد، بنابراین در تعریف نظامهاى رفتارى، عنصر دیگرى به نام مبانى فلسفى (جهانبینى) و مبانى مکتبى (ایدئولوژى) وارد مىشود. بر این اساس، «نظام رفتارى، مجموعهاى از رفتارهاى ارادى انسان است که بر اساس مبانى فلسفى و مکتبى معین، در جهت نیل به اهداف مشخص همآهنگى کامل دارند.»
نظام اقتصادى
نظام اقتصادى نوعى نظام رفتارى است. اجزاى نظام اقتصادى رفتارهاى ارادى انسانها در سه حوزه تولید، توزیع و مصرف مىباشد؛ رفتارهایى همانند پسانداز، سرمایهگذارى، تولید و توزیع در ارتباط با منافع اقتصادى و اموال و شرکتکنندگان در نظام بر اساس الگوهاى رفتارى خاصى شکل مىگیرد.
بنابراین نظام اقتصادى را مىتوان بدین نحو تعریف نمود: «نظام اقتصادى عبارت است از مجموعهاى از الگوهاى رفتارى که شرکتکنندگان در نظام را به یکدیگر و به اموال و منابع براساس مبانى مشخص پیوند داده و در راستاى اهداف معینى به نحو همآهنگ براى کسب بیشترین موفقیت اقتصادى سامان یافته است.» (4)
مبانى فلسفى نظام اقتصادى
منظور از آن، جهانبینى است که حاکم بر رفتار اقتصادى است و رفتار اقتصادى مطابق با آن شکل مىگیرد و مشتمل بر قضایایى است که با کلمه «هست» یا «نیست» بیان مىشود. موضوع آن خدا، انسان، جامعه و دنیاى مادى و اخروى مىباشد.
مبانى مکتبى نظام اقتصادى
مبانى مکتبى به مجموعهاى از قضایاى کلى دستورى (بایدى) است که داراى ویژگىهاى زیر مىباشد:
.1 زیربناى نظام و حقوق اقتصادى است؛
.2 برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى است؛
.3 در تعیین عناصر نظام اقتصادى و چگونگى ارتباط بین آنها مؤثر است؛
.4 زمینهساز حرکت به سمت اهداف مىباشد.
اهداف نظام اقتصادى
این اهداف، مقاصدى است که نظام اقتصادى براى رسیدن به آن طراحى شده است و برگرفته از مبانى فلسفى نظام اقتصادى مىباشد. به طور منطقى باید اهداف نظام با اهداف شرکتکنندگان در نظام همآهنگ باشد؛ براى مثال اگر هدف نظام اقتصادى رسیدن به رفاه مادى است، باید اهداف دولت و مردم نیز به نحوى باشد که فعالیت هر یک از آنها را در مسیر رفاه قرار دهد .
در پایان ذکر این نکته لازم است که هر چند اهداف و مبانى مکتبى نظام اقتصادى در اینجا مورد بحث ما نخواهد بود، اما به جهت نشان دادن اهمیت بحث مورد نظر ما (مبانى فلسفى نظام اقتصادى) و ارتباط شدید آن با اهداف و مبانى مکتبى لازم بود اشارهاى کوتاه به آنها داشته باشیم.
دو دیدگاه نسبت به نظام اقتصادى
بر اساس یک دیدگاه، بهترین و کارآترین نظام اقتصادى در عالم خارج وجود دارد. وظیفه متفکران اقتصادى تنها درک و کشف آن و هماهنگ شدن با آن مىباشد و باید از دخالتهاى ناروایى که سبب اختلال کارکرد آن مىشود، پرهیز نمود. (5)
آدام اسمیت، نفع شخصى مادى را تحت عنوان «تئورى دست نامرئى» مهمترین عامل ایجاد، حفظ و هماهنگى چنین نظام اقتصادى مىشمارد و همچنین جستجوى نفع شخصى را عامل اساسى در رفع تمانع منافع فرد و اجتماع مىداند. (6)
بر اساس دیدگاه دوم که توسط «اجتماعیون دولتى» ارائه شده است، نظام اقتصادى بر حسب ضرورت طبیعى و غریزى شکل نمىگیرد، بلکه سازمانهاى تاریخى وجود دارند که با سازمان دادن به خود و وضع قوانین مناسب و اجراى مناسب آن، نقش مؤثرى در ایجاد نظام اقتصادى دارند. به عبارت دیگر دولتها باید قوانین مربوط به فعالیتهاى افراد و سازمانها را وضع، اجرا و پاسدارى نمایند. (7)
تفاوت اساسى این دو دیدگاه آن است که بر اساس دیدگاه اول، طراحى نظام اقتصادى مطابق با مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى بىمعناست؛ زیرا نظام اقتصادى در عالم خارج موجود است، بنابراین نیازى به بررسى مقولههاى فوق جهت طراحى نظام اقتصادى نمىباشد . پس وظیفه متفکران اقتصادى بر طبق این دیدگاه تنها مطالعه آن به روش علمى جهت شناسایى دقیقتر آن و رفع موانع کارکرد طبیعى آن مىباشد. ولى بر اساس دیدگاه دوم، نظام اقتصادى مىتواند یک طرح جامع جهت دگرگون نمودن عالم واقع باشد. این طرح جامع با استفاده از مبانى فلسفى، مکتبى، اهداف و حقوق اقتصادى خاصى امکانپذیر مىباشد.
این تفکیک در پژوهشهاى اسلامى از اهمیت ویژهاى برخوردار است. در این پژوهش، در پى نشان دادن تفاوت مبانى فلسفى نظام اقتصادى از دیدگاه على (علیهالسلام) ـ که با دیدگاه دوم همخوانى دارد ـ با مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمایهدارى ـ که با دیدگاه اول هماهنگ است ـ مىباشیم.
خداشناسى
نظام اقتصاد سرمایهدارى لیبرال با انتشار کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت تولد یافت. اما با انتشار کتاب معروف «نظریه عمومى اشتغال، بهره و پول» کینز، به افول گرایید. سرانجام میلتون فریدمن با انتشار کتاب «سرمایهدارى و آزادى» جانى تازه به نظام سرمایهدارى لیبرال داد. وى هماکنون از مدافعان سرسخت آن نظام است. (8)
یکى از اساسىترین مبانى فلسفى نظام اقتصاد سرمایهدارى «دئیسم» مىباشد. بر اساس اعتقاد به دئیسم، خداوند همانند ساعتسازى است که جهان را شبیه ساعت خلق و آن را به حال خود رها کرده است و هیچگونه دخالت و هدایت تکوینى و تشریعى در آن ندارد. خداوند نظام طبیعى را که کارآمدترین نظام است در آن قرار داده، به گوشهاى رفته است. نظام اقتصادى نیز جزیى از نظام طبیعى است که خداوند در آن هیچ دخالتى ندارد و از طریق هماهنگى افراد با نظام طبیعى که به وسیله «دست نامرئى» از ناحیه جست و جوى منافع مادى شخصى حاصل مىشود، به بهترین وجه شکل مىگیرد. اگر هر کس در فعالیتهاى اقتصادى خود تنها نظرش به حداکثر کردن لذت و منافع مادى شخصى باشد، منافع مادى اجتماعى به خودى خود به حداکثر خواهد رسید . این پروسه نظام اقتصادى که جزیى از نظام طبیعى جهان است هیچ نیازى به دخالت و یا هدایت تکوینى و تشریعى خداوند ندارد. (9)
وقتى خداشناسى از دیدگاه على (علیهالسلام) مورد بررسى قرار گیرد، معلوم خواهد شد که این دو دیدگاه تا چه حد با هم تفاوت خواهد داشت. آنگاه اجمالا به تفاوت نقش این دو دیدگاه در عرصه اقتصاد اشارهاى مختصر خواهیم کرد.
ب. خداشناسى از دیدگاه امام على (علیهالسلام)
در این نوشتار به ابعاد مختلف خداشناسى از دیدگاه امام على (علیهالسلام) نمىپردازیم؛ بلکه فقط شناسایى رابطه خداوند با جهان طبیعت و انسان، مد نظر مىباشد.
یعنى به دنبال توحید افعالى در این دو گستره هستیم. یقین به توحید افعالى خداوند متعال، ویژگى خاصى به اعمال و رفتار انسان در صحنه زندگى مىبخشد. این یقین موجب خواهد شد که انسان در عرصه فعالیتهاى اقتصادى به نحوى رفتار کند که با رفتارهاى انسان غیرموحد، کاملا متفاوت باشد. زیرا اعتقاد به توحید افعالى، رابطه خدا را با انسان و طبیعت به نحوى معرفى مىکند که با خداشناسى مبتنى بر دئیسم، کاملا متفاوت مىباشد. نظام اقتصادى ـ با تکیه بر تعریف پیشین ـ یک نظام رفتارى است، و تأثیرپذیرى این نظام از رفتارهاى برخاسته از اعتقاد به توحید افعالى کاملا آشکار و همچنین متفاوت از تأثیرپذیرى نظام اقتصادى برخاسته از اعتقاد به دئیسم مىباشد. در بررسى کلام امام على (علیهالسلام) اعتقاد به توحید افعالى خداوند متعال، کاملا آشکار مىگردد و به دنبال آن مىتوان رابطه خاص خدا را با انسان و جهان معرفى نمود که رفتارهاى ویژهاى را در ساحت اقتصادى الزام خواهد نمود.
الف. رابطه خدا با جهان طبیعت
1. رابطه خالقیت
در رابطه با خالقیت هستى و جهان طبیعت مطالب ارزشمند فراوانى در کلمات حضرت (علیهالسلام) وجود دارد؛ اما آنچه در این بحث حائز اهمیت است این امر مىباشد که خداى متعال جهان طبیعت را با همه اجزایش خلق کرده و خلقت همچنان استمرار دارد.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در گفتار فراوانى خدا را خالق جهان طبیعت معرفى مىکند (10) که به چند نمونه آن اشاره مىشود:
کانتالسماوات والارض فطرته و ما فیهن و ما بینهن، و هوالصانع لهن؛ فلامدفع لقدرته. (11)
آسمانها و زمین و هر چیزى که در آنها و بین آسمان و زمین قرار دارد همه مخلوق خداى متعال هستند و هیچ مانعى براى قدرت خداى متعال وجود ندارد.
از این بیان فهمیده مىشود که جهان طبیعت مخلوق الهى است و خداوند تنها فاعل مستقل کل اشیاىعالم است و هیچچیز مانع قدرت الهى در خلقت اشیا نمىباشد. و به همین معنا خداوند متعال خود را در قرآن معرفى مىکند: «لاإله إلا هو خالق کل شیء فاعبدوه.» (12) ؛ هیچ معبودى جز خدا نیست. او آفریدگار همهچیز است؛ پس او را پرستش کنید.
گفتار پیشین حضرت خالقیت خداوند متعال را به نحوى فراگیر نسبت به همه اشیاى زمین و آسمان و آنچه بین آنهاست، مطرح مىکند که استمرار خلقت از آن قابل استنباط است. کما این که آیه فوق نیز چنین دلالتى دارد؛ زیرا هر لحظه در عالم طبیعت امورى ایجاد مىشوند و فاعل مستقل همه آنها خداى متعال است. حضرت (علیهالسلام) در کلمات دیگرى به استمرار خلقت الهى تصریح مىفرمایند:
سپاس خدایى را که هرگز مرگ او را فرانمىگیرد: «لانه کل یوم فى شأن من إحداث بدیع لم یکن.»؛ چرا که او در هر لحظهاى خلقت جدیدى دارد که پیش از آن وجود نداشت. (13)
2. رابطه ربوبیت
در زبان عربى «رب» به معناى تربیت کرده است و به نحو استعاره در کسى که تربیتکننده است، استعمال مىشود. بنابراین «ربوبیت» به معناى تدبیر و ساماندهى یک شىء است. اطلاق کلمه رب بر خداوند متعال به معناى آن است که خدا تدبیر همه امور عالم را بر عهده دارد و پرورشدهنده و مراقب آنهاست.
در کلمات امام على (علیهالسلام) فراوان تدبیر امور عالم به خداوند متعال نسبت داده شده است. (14) در یکى از این کلمات آمده است:
ظهر للعقول بما ارأنا من علامات التدبیرالمتقن والقضاء المبرم. (15)
براى صاحبان خرد، نشانههاى تدبیر متقن و حکم سدید الهى آشکار مىباشد.
در برخى گفتارشان به صراحت تدبیر همه امور عالم، و دنیا و آخرت را به دست خداى متعال بیان مىکند. (16)
سپاس خدایى را که ... انجامدهنده هر امرى است که اراده مىکند، داناى به امور غیب، آفریننده آفریدهها و نازلکننده قطرات باران است، و «مدبر امرالدنیا والآخرة»؛ تدبیرکننده امر دنیا و آخرت است. (17)
تدبیر الهى آن چنان گسترده است که: «هیچچیز خارج از دایره تدبیر او نمىباشد.» (18) خداى متعال در تدبیرش هیچ نیازى به شریک نداشته، به تنهایى تمام امور دنیا و آخرت را بر عهده گرفته است: «و لا ند له فىالربوبیته.»؛ (19) یعنى خداى متعال در تدبیرش هیچ شریکى ندارد.
در نظر امام على (علیهالسلام) تدبیر الهى چنان ذىنفوذ است که گاهى باعث مىشود تصمیمات دقیق بندگانش در هم ریزد و امور عبدش به سمتى حرکت کند که خواسته وى نیست. امام حسین (علیهالسلام) مىفرماید:
مردى از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرسید: شما چگونه خدا را شناختید؟ حضرت (علیهالسلام) فرمود: به وسیله فسخ تصمیم و به ثمر نرسیدن تلاشها، زیرا هنگامى که براى امرى تلاش مىکردم، بین من و سعیم مانع مىشد و زمانى که تصمیم به کارى مىگرفتم، قضاى الهى مخالف با آن مىشد، بنابراین دانستم که تدبیر امور من به دست کس دیگرى است. (20)
وقتى به قرآن مراجعه مىکنیم هماهنگى بین گفتار امام على (علیهالسلام) و حدود هزار آیه که ربوبیت الهى را بیان مىکند، به وضوح آشکار مىگردد. در آیات قرآن تعابیرى همانند : «رب»، «ربالعالمین». «ربالسموات والارض»، «ربالعرش»، «ربالمشارق والمغارب»، «ربالسموات السبع»، «ربالناس» و «ربالفلق» فراوان آمده است.
3. رابطه مالکیت
مقصود از مالکیت، مالکیت حقیقى است، نه مالکیت اعتبارى. از دیدگاه امام على (علیهالسلام) تمام هستى ملک حقیقى خداى متعال است: «له ما فىالارضین والسماوات و ما بینهما.» (21) ؛ آنچه در زمینها و آسمان و بین آن دو است همه مال خدا است.
گویا این کلام حضرت (علیهالسلام) نوعى دیگر از بیان الهى است که مىفرماید: «و لله ما فىالسموات و ما فىالارض.» (22) ؛ آنچه در زمین و آسمان است همه از آن خداى متعال است.
4. رابطه احاطه و سلطه
در گفتار فراوانى، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) احاطه وجودى و علمى خدا را بر تمام موجودات جهان بیان مىکند. در برخى از آنها فقط به احاطه وجودى، (23) در بعضى دیگر احاطه علمى (24) و در مواردى نیز هم احاطه علمى و هم وجودى اشاره شده است. (25) به ذکر نمونهاى از گفتار آن حضرت (علیهالسلام) که هم دلالت بر احاطه وجودى و هم احاطه علمى خداوند متعال دارد، اکتفا مىشود:
قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بکل شىء، والغلبة لکل شىء، والقوة على کل شىء. (26)
خداى متعال داناى به تمام اسرار عالم و ضمیر انسانهاست، بر همه چیز احاطه و غلبه دارد و توانا بر هر امرى است.
گفتار فوق مىتواند بهترین تفسیر براى کلامى الهى باشد: «کانالله بکل شىء محیطا.» (27) ؛ خداوند متعال بر همه اشیاى عالم مسلط است.
5. رابطه قیومیت
قیومیت خداوند متعال بیانگر آن است که خدا برپادارنده جهان هستى و قوام آن از او است . این مطلب هم به نحو صریح و هم مفهوم آن در بسیارى از بیانات على (علیهالسلام) آمده است. (28) برخى منابع روایى مطلب ذیل را از آن حضرت نقل کردهاند:
کل شىء خاشع له، و کل شىء قائم به، غنى کل فقیر، و عز کل ذلیل. (29)
همهچیز خشوعکننده خدا و قائم به او هستند، هم او بىنیازکننده هر فقیرى و عزیزدارنده هر دلیلى است.
هماهنگى کامل بین گفتار امام على (علیهالسلام) و کلام خداى متعال از این آیه، کاملا آشکار مىباشد: «الله لاإله إلا هو الحى القیوم.»؛ (30) نیست خدایى جز خداى یکتا که زنده و برپادارنده همه امور است.
این روابط بیان شده آن چنان واضح و گویا است که نیازى به هیچگونه توضیح ندارد.
شاید بتوان روابطى بیش آنچه بین خداى متعال و جهان هستى از گفتار امام على (علیهالسلام) که در حوزه اقتصاد مؤثر باشد، برشمرد؛ اما براى نشان دادن ویژگىهاى نظام اقتصادى از دیدگاه آن حضرت (علیهالسلام) و تمایز آن از سایر نظامهاى اقتصادى به همین مقدار اکتفا مىگردد.
ب. رابطه خدا با انسان
هر چند روابط برشمرده پیشین، شامل رابطه خدا و انسان نیز مىباشد، ولى روابط اختصاصى نیز بین خداوند و انسانها وجود دارد که در عرصه تحلیلهاى اقتصادى از جایگاه ویژهاى برخوردار مىباشد. به چند نمونه مهم آن، اشاره مىگردد:
1. هدایت تکوینى انسان
منظور از هدایت تکوینى هر موجودى، به فعلیت درآوردن استعدادها و به کمال رساندن آن موجود مىباشد. هر چند این هدایت تکوینى شامل همه موجودات عالم مىشود، اما هدایت انسان به عنوان کسى که رفتارهاى اقتصادى او در سازمان دادن نوع نظام اقتصادى مؤثر است، از منزلت ویژهاى در این بحث برخوردار است. هر چند گفتار حضرت (علیهالسلام) در این باب فراوان است، (31) ولى به ذکر یک نمونه آن اکتفا مىشود:
اى انسان آفریده شده در حد اعتدال!، اى آنکه در تاریکى رحمها و در پردههاى تو بر تو نگهداریت کردهاند! آفرینش تو از گل خالص آغاز شد و در قرارگاهى مطمئن جایت دادند . تا زمانى معلوم و تا مدتى که بهره توست. در شکم مادر خود مىجنبیدى و به دعوت کس پاسخ نهى گفتى و آواز کسى شنیدن نتوانستى. سپس، تو را از قرارگاهت بیرون راندند. به سرایى آمدى که هرگز آن را ندیده بودى و راه رسیدن به منافع آن را نمىشناختى. پس چه کسى تو را به کشیدن غذا از پستان مادر راه نمود و به تو آموخت که نیازها و خواستههایت را از کجا طلب کنى؟ هیهات! آن که در شناخت صفات کسى که اندام و اعضا دارد، ناتوان است، از شناخت صفات آفریدگارش ناتوانتر است. و هر چه او را به صفات مخلوقاتش محدود کند، از شناخت او دورتر گردیده است. (32)
این گفتار حضرت (علیهالسلام) به نحو کامل اعلام از هدایت تکوینى انسان دارد. بیان، آن چنان گویاست که نیازمند هیچگونه توضیح نمىباشد. بلکه خود توضیح کلام خداى متعال است که مىفرماید: «قال ربناالذى اعطى کل شىء خلقه ثم هدى.» (33) ؛ [موسى] گفت: پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى، آنچه لازم آفرینشش بود، داده، سپس هدایتش کرده است.
2. هدایت تشریعى
هدایت تشریعى انسان، به معناى نشان دادن راه کمال و سعادت او مىباشد.
چنان که گذشت، مکتب دئیسم که زیربناى فلسفى تفکر لیبرالیسم اقتصادى مىباشد، انسان را بىنیاز از هدایت تشریعى مىداند، و اعلام مىکند که عقل انسان به تنهایى قادر است هم سعادت و کمال خود را شناسایى کند، و هم توانایى کافى را در تشخیص راه وصول به آن را داراست. اما آموزههاى امام على (علیهالسلام) در تعداد زیادى از خطبههاى نهجالبلاغه و سایر منابع روایى، غیر از آن است. (34) حضرت (علیهالسلام) نیاز انسان به هدایت تشریعى جهت شناسایى کمال و سعادت انسان و همچنین راه وصول آن را به صراحت بیان مىکند:
پیامبران را بر جن و انس مبعوث فرمود (بعث الىالجن والانس رسله)، تا پرده از چهره دنیا برگیرند و مردم را از بدیها و سختىهایش برحذر دارند، و بر ایشان از دنیا مثلها آورند و دیدگانشان را به معایب آن بشایند و بناگهان درآیند و سخنى عبرتآمیز گویند، از دگرگونىهاى آن چون تندرستىهاى آن و بیمارىهاى آن و حلال آن و حرام آن و آنچه خدا براى فرمانبرداران مهیا کرده و آنچه براى بزهکاران از بهشت و دوزخ و بزرگوارى و خوارى. (35)
در خطبه دیگرى مىفرماید: «خداوند محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) را فرستاد تا راه عذر را بر آنها ببندد.» (36) یا «زمانى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) را مبعوث کرد که مردم از کارهاى نیکو فاصله گرفته و امتها به جهل و نادانى روى آورده بودند» (37) ، و یا این که «خداوند انبیاى خود را فرستاد تا بیانکننده حق و سفیرانى بین خالق و مخلوق باشند.» (38)
مطالب بیان شده صراحتا بیانگر لزوم وحى براى رسیدن به کمال و سعادت بشرى مىباشد.
3. رابطه رزاقیت
على (علیهالسلام) درباره رازقیت خداوند متعال مطالب فراوانى فرموده، ابعاد مختلف آن را بیان کردهاند. در یک نگاه شاید بتوان چنین گزارشى ارائه نمود: «روزى انسانها دو نوع است: روزىاى که انسان به دنبال آن مىدود و روزیى که به سراغ انسان مىآید حتى اگر انسان در پى آن نباشد. (39) چون انسانها مخلوق خداوند متعال هستند، خدا آنها را دوست دارد و به آنها روزى مىدهد، (40) بلکه بر خود لازم کرده است که رویشان را اعطى کند (41) و توسعه در رزق و روزى مردم را مورد نظر خود قرار بدهد. (42)
همو به نحو عادلانه روزى آنها را تقسیم مىنماید. (43) در نگاه آن حضرت (u) خداوند متعال روزى بندگانش را تقدیر و اندازهگیرى مىکند (44) و با توسعه و تضییق آن، انسانها را در معرض آزمایش قرار مىدهد. (45) اما خداوند براى بندگان مؤمن خود امتیاز دیگرى قرار داده است و روزى آنها را از مجارىاى که هیچگاه گمانش را نمىبرند (من حیث لایحتسب) مىدهد.» (46)
آیات فراوانى از قرآن، خداوند متعال را در روزى دادن انسان بدین نحو معرفى کرده است : «اى پیامبر! خداى متعال به هر کسى بخواهى، بىحساب، روزى مىدهد. (47) کلیدهاى آسمانها و زمین از آن خداست و روزیش را براى هر کسى بخواهد مقدر و گسترش مىدهد .» (48)
ممکن است افرادى با مطالعه این امور چنین شبههاى به ذهن آنها برسد: چگونه ممکن است خداى متعال روزى افراد را بدون حساب بدهد، آیا این امر برخلاف حکمت الهى نیست؟
مقصود از توسعه در رزق و بىحساب دادن روزى، بدون عوض مىباشد. یعنى روزیى که خداى متعال به بندگانش مىدهد از آنها چیزى دریافت نمىکند. هر چند هر کسى در راه کسب روزى تلاش مىکند؛ اما نمىتوان آن را به ازاى روزى الهى به شمار آورد؛ چرا که توان کار و تلاش را نیز خداى متعال بدون عوض، به ما ارزانى داشته است. (49)
پرسش مهمتر آن که کسى ممکن است بگوید: وقتى که روزى مردم را خداوند تقدیر مىکند و از نگاه على (علیهالسلام) روزى هر کس از طرف خدا تقسیم و تعیین شده است؛ (50) پس نقش کار و تلاش در دستیابى روزى چیست؟ آیا بدون تلاش، روزى انسان به او خواهد رسید؟
تقدیر روزى و تعیین و تقسیم آن به وسیله خداوند متعال نه این که منافاتى با کار و تلاش ندارد، بلکه از دیدگاه آن حضرت (علیهالسلام) کار و تلاش یکى از اسباب و علل تعیین روزى مىباشد. خداى متعال، روزى بندگانش را از طریق اسباب و عللى که در عالم هستى قرار داده است، تقدیر و تقسیم مىکند. در گفتار آن حضرت آمده است: «لکل شىء سبب» (51) ؛ یعنى هر چیزى سبب دارد. همچنین آن حضرت (u) در یک کلامى، هم ضمانت رزق را بیان مىدارد و هم لزوم کار و تلاش را: «خداوند روزى شما را برگرفته و شما را به تلاش فرمان داده است (قد تکفل لکم بالرزق و اموتم بالعمل) مبادا طلب چیزى را که براى شما بر عهده گرفته، از چیزى که بر شما فریضه کردهاند، سزاوارتر جلوه کند. (52)
این کلام دیدگاه آن حضرت (علیهالسلام) را بیان مىدارد که ضمانت روزى مخلوق به وسیله خالق منافات با کار و تلاش ندارد، بلکه کار و تلاش یکى از اسباب تقدیر و تقسیم روزى مىباشد.
همچنین سیره عملى امیرالمؤمنین (علیهالسلام) کاملا مؤید این نظریه است که از دیدگاه آن حضرت (علیهالسلام) اعتقاد به تقدیر و تقسیم روزى از ناحیه خداى متعال هیچگاه مانع کار و تلاش نمىشود. زیرا اگر ادعا کنیم که آن حضرت (علیهالسلام) در دوران زندگیش ـ به ویژه زمانى که خلیفه نبود ـ بیش از همه تلاش مىکرد و درآمد ایشان از ناحیه کار و تلاش از درآمد همه کسان دیگر از همین ناحیه، بیشتر بوده است، ادعاى به حقى است. (53) آن دیدگاه حضرت (علیهالسلام) پیرامون تقدیر تقسیم و تضمین روزى از ناحیه خداى متعال و این سیره اقتصادى ایشان بهترین پاسخ براى پرسش فوق مىباشد.
شایان توجه است که یکى از امور واضح از نظر اسلام آن است که علل و اسباب امور از جمله روزى انسانها محصور در علل و اسباب مادى نیست؛ بلکه در عالم هستى دو گونه نظام على «مادى و معنوى» وجود دارد. دعا، ایمان و اطاعت از خداى متعال و صدقات از عوامل مؤثر در افزایش روزى مىباشد. نمونه این عوامل پیش از این از على (علیهالسلام) بیان شده است: خداى متعال مؤمن را «منحیث لایحتسب» روزى مىدهد.
در یک نگاه
رابطهاى که امام على (علیهالسلام) بین خداى متعال و جهان هستى و انسان ترسیم مىکند نسبت به رابطهاى که نظام اقتصادى لیبرال به تصویر مىکشد تفاوتهاى اساسى دارد. از گفتار آن حضرت (علیهالسلام) پیداست که فیض الهى پیوسته در جهان هستى جریان دارد و جریان آفرینش به نحو مستمر بوده و همچنان ادامه دارد. آفریدگار این افریدهها خداوند حکیم و مدبر مىباشد که به اقتضاى حکمت الهى جهان هستى و حلقههاى خلقت آن با تدبیر پرودگار عالم در جریان مىباشد و هدایت تکوینى خداى متعال در برگیرنده همه موجودات هستى از جمله انسان مىباشد که این هدایت، هم در صحنههاى اقتصادى و هم غیراقتصادى جارى مىباشد. همچنین هدایت تشریعى امرى مسلم و ضرورى در جمیع رفتارهاى انسان مىباشد و خداى متعال با ارسال پیامبران و کتب آسمانى راه وصول به سعادت دنیا و آخرت را به انسان نشان داده است. و جایگاه وحى را به عنوان یکى از راههاى دستیابى به سعادت را در کنار حس و عقل، امرى غیرقابل انکار مىشمارد.
اینگونه آموزهها با دیدگاه دئیسم که آفرینش جهان را «آنى و لحظهاى» مىپندارد و خالق جهان را دست بسته همانند معمار بازنشسته که جهان و انسان را به حال خود رها ساخته تا بشر تنها با تجربه و عقل خود، راه سعادت را شناسایى و بپیماید، کاملا متفاوت است. هر چند اصل این تفکر را قبل از دئیسم قرآن مجید به یهود نسبت مىدهد:
و قالتالیهود یدالله مغلولة غلت أیدهم و لعنوا بما قالوا. (54)
یهودیان گفتند: دست خدا با زنجیر بسته است. دستهاى آنها بسته باد و به خاطر این گفتار از رحمت الهى دور شوند، بلکه هر دو دست (قدرت) او باز است، هرگونه بخواهد مىبخشد.
دو گونه تصویر فوق از خداى متعال در رابطه با جهان و انسان، تفاوتهاى فراوانى را در ساحت اقتصادى نمایان خواهد ساخت. ادامه دارد...