تاریخ انتشار : ۰۳ مهر ۱۳۹۰ - ۱۲:۲۶  ، 
کد خبر : ۲۲۵۹۰۵
گزارش ایران از «لزوم تولید علم بومی» نزد صاحبنظران و اندیشمندان ایرانی

علمی در قامت جامعه اسلامی - ایرانی


لیدا فخری
امروزه اهل نظر و اصحاب عمل بر این امر واقف‌اند (یا واقف شده‌اند) که پیشرفت در عالم جدید در گرو بسط علوم انسانی، توسعه پژوهش‌های اجتماعی، تحقیق در تاریخ و بسترسازی فرهنگی است. اگر خواهان پیشرفت هستیم چاره‌ای جز توسعه و پیشرفت علوم انسانی نداریم. با آگاهی از چنین حقیقتی، اکنون علوم انسانی و علوم اجتماعی ما چقدر در توسعه اقتصادی- اجتماعی ما سهیم‌اند؟ پیشرفت کشور چقدر وامدار علوم انسانی و اندیشمندان و صاحبنظران این حوزه است؟ اساساً علوم انسانی ما چقدر ناظر بر حال و هوای انسان ایرانی مسلمان است؟
خودآگاهی یافتن به چنین پرسش‌هایی بود که 6-5 سالی است به جد جامعه نخبگان و سیاستگذاران علمی ما را به اتخاذ رویکرد تأملی و تحقیقی در علوم انسانی موجود رهنمون کرده است و تحول در علوم انسانی به گونه‌ای که ناظر بر جامعه ایرانی و معطوف به مسائل انسان ایرانی- مسلمان باشد و خاستگاهی بومی و اسلامی داشته باشد به دغدغه اصحاب نظر و سیاستگذاران عرصه عمل بدل شده است.
آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای، در مقام ریاست «بنیاد حکمت اسلامی صدرا» که یکی از نهادهای علمی- پژوهشی کشور است که به تولید و تدقیق معرفت اسلامی و ترویج علوم انسانی اسلامی می‌پردازد، در تحلیل علوم انسانی موجود و تدریس آن در دانشگاه‌ها می‌گوید: «متأسفانه با وجود دانشمندان و اساتید برجسته‌ای که در دانشگاه داریم و کم‌و بیش تلاش‌هایی برای پیشرفت علوم انسانی می‌شود، بجز علمی که یک سر آن در حوزه و فرهنگ بومی ایرانی است، علوم دیگر رشد نکرده و به بلوغ و حد شایسته ایرانی خود نرسیده است و هنوز ما ریزه‌خوار خوان دانشمندان و مؤلفان غربی هستیم.
وقتی به روانشناسی، جامعه‌شناسی و بقیه علوم انسانی و حتی فلسفه و علوم دیگری که از غرب آمده نگاه می‌کنید می‌بینید که هنوز فکر ایرانی این علوم را نه در اساس و نه حتی در برخی ابواب و فصول تکان نداده و دانشگاه‌ها همواره چشم انتظار پیشرفت و تغییر در آرا و نظرات علمای غرب نشسته‌اند تا مشتاقانه آن را روایت یا ترجمه کنند و به حساب پیشرفت علم بگذارند. حال آنکه اگر ما به سرمایه‌های تاریخی حوزوی توجه می‌کردیم می‌توانستیم همه علوم انسانی را از پایه متحول کنیم و حتی پیشرو این علوم در جهان باشیم. اضافه کنم که متأسفانه حوزه‌های علمیه هم در این باره کوتاهی‌هایی کرده‌اند... من تلاش‌های مختصر و اندک افرادی از دلسوزان کشور را به حساب تلاشی عام و ملی نمی‌گذارم و معتقد نیستم که همیشه نگاه دینی و اسلامی ایرانیان طی 150 سال گذشته در انتخاب آنان اولویت است.
متأسفانه بیشتر اساتید گرچه در اعتقادات قلبی همواره مذهبی و معتقد به اصول اسلامی بوده‌اند ولی در میدان علم معمولاً سکولار ظاهر شده‌اند گویی دو فضا و دو عالم جداگانه است و یکی به دیگری ربطی ندارد. کدام استاد جامعه‌شناسی و روانشناسی و حتی اقتصاد و مدیریت و برخی علوم دیگر، توانسته علم خود را بومی‌سازی کند و بر اصول اسلامی آن را بنا نماید؟
باید توجه داشت بومی کردن و بر پایه اسلام بنا کردن و اینگونه تعبیرها به معنی پشت کردن به پیشرفت‌ها و دستاوردهای غرب نیست بلکه بالعکس قرآن به ما دستور می‌دهد که همواره به سخن دیگران گوش فرا دهیم و بهترین‌ها را بگیریم و برگزینیم.»
عمیق‌ترین برخورد ما با غرب در آن است که فرهنگ ما مانند سایر فرهنگ‌های بزرگ سنتی مشرق‌زمین، مبتنی بر نوعی انسان‌شناسی است که تمدن غرب از دوره رنسانس به بعد بنیاد تفکر خود را بر فراموشی آن، بنا نهاد. تصویری که تمدن‌های شرقی از انسان ارائه می‌دهند بر این اصل استوار است که انسان موجودی معنوی است که در برهه‌ای از زمان در این گذرگاه گذرای حیات ارضی قرار گرفته است. چنان که در لسان قرآنی هستی انسان پیوسته و مرتبط با نوعی عهد و میثاقی است که او را با حقیقت مطلق حتی قبل از پیدایش این عالم متصل کرده است. این اصل معنوی در تمدن مغرب زمین از دوره رنسانس به بعد مورد انکار قرار گرفت.
یعنی بشر خود را به عنوان موجود طغیان کننده در برابر خداوند و عالم معنی، موجودی آزاد می‌دانست که می‌توانست بر کره زمین به هر نحوی که می‌خواهد قدم نهد و دیگر خود را مسئول یک حقیقت ماورای خود نداند. این نهضتی که در دوره رنسانس به نهضت «اومانیسم» یا انسان پرستی معروف شد، اصل و مبدأ جدایی تمدن غرب از بقیه تمدن‌های شرقی است و این تصور اخیر از انسان، پایه تضاد اساسی و ریشه‌ای بین تمدن غرب و دیگر تمدن‌های جهان بویژه شرق شد. به همین اعتبار است که اصحاب نظر ما بر این امر تأکید دارند که علوم انسانی تمدن‌های شرقی باید متفاوت از علوم انسانی غربی باشد، چرا که تمدن‌های شرقی بر مبنای انسان‌شناسی‌ای استوار است که با انسان پرستی و «اومانیسم» غربی در تضاد است.
حجت‌الاسلام علی اکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و رئیس دبیرخانه هیأت حمایت از کرسی‌های نظریه پردازی، نقد و مناظره، این تفاوت جهان بینی غرب با آموزه‌های دینی و اسلامی ما را اینگونه به توصیف می‌نشیند: «یک نوع علوم انسانی تابع مکتبی است که در آن انسان را خلیفه الله می‌داند و هویت خلیفه اللهی او را مبتنی بر ماهیت عبداللهی او می‌پندارد و انسان را پیوسته بر حق و کانون هستی و وحی و دارای فطرت الهی، خیرخواه، عدالت جوی، پاک‌سرشت و مسالمت جو معرفی می‌کند و دیگر علوم انسانی‌ای است که «انسان را گرگ انسان» می‌پندارد و او را دارای سرشتی غیرالهی می‌انگارد که این دو، تفاوت جوهری خواهند داشت. علوم انسانی اسلامی و بومی ما از نوع نخست است. بنابراین نقطه آغاز در علوم انسانی، انسان شناسی و ارائه تعریفی از انسان است.
به تعبیر وسیع‌تر نقطه آغاز، طراحی «فلسفه علوم انسانی» است. ما براساس مبانی و معارف دینی خود باید نظریه‌هایی مستقل ازعلوم انسانی غربی ارائه کنیم.گفتمان‌ها و نظریه‌های غربی وقتی در بستر گفتمان ارزش‌های دینی و فکری ما قرار می‌گیرد بی‌شک تضادها و تعارض‌هایی را به وجود می‌آورد و راه برون‌رفت از این فضا تدوین نظریه‌هایی مستقل و جدید برپایه مبانی دینی و ارزشی خودمان و تدریس آنها در کنار نظریات کنونی است».
حجت‌الاسلام رشاد در مورد «اسلامی‌سازی علوم» به نکته ظریفی اشاره می‌کند: «بحث ما اسلامی‌سازی نیست. ما که نمی‌خواهیم علوم انسانی موجود را رنگ و لعاب اسلامی بدهیم! علوم انسانی و علوم اجتماعی مبتنی بر تلقی خاصی از انسان و جامعه است. اگر تلقی ما از جامعه و تعریف ما از انسان تغییر کند، جامعه‌شناسی و علوم انسانی ما هم متفاوت خواهد شد. بنابراین دو تلقی از انسان و جامعه دو دسته جامعه شناسی و علوم انسانی را پدید خواهد آورد.
ما معتقدیم چون تعریف ما از انسان متفاوت از مبانی تعریف غربی است، به این اعتبار علوم انسانی ما هم خواه ناخواه متفاوت و متمایز از غرب خواهد بود. بنابراین ما باید نظریه‌ها و مبانی علوم انسانی خود که مبتنی بر منابع دینی و اسلامی‌مان است را پدید آوریم. پس به هیچ وجه بحث اسلامی کردن علوم انسانی مطرح نیست. به این معنا که بخواهیم قالب را حفظ کنیم و مضمون را تغییر دهیم یا بالعکس با حفظ محتوا به تغییر قالب بپردازیم و بپنداریم که علوم انسانی اسلامی تولید کرده‌ایم، به خطا رفته‌ایم.»
تأکید بر دستیابی به علم بومی به هیچوجه به این معنا نیست که چشم بر داشته‌ها و علوم غربی ببندیم. علم و معرفت غربی به عنوان علم باید مورد تدقیق، تدریس، تحقیق و مطالعه قرار گیرد نه این که «الگوی علمی و فکری» ما شود. مواجهه‌ای نقادانه با علم غربی نه‌تنها ما را در معرفت غربی هضم نمی‌کند بلکه به خوداتکایی علمی می‌رساند؛ علمی که با مبانی فکری و جهان‌بینی ایرانی- اسلامی ما سازگار و در مسائل بومی ما راهگشا و گره‌گشا است. خوشبختانه اکنون در مسیر پیشرفت و توسعه علمی به این «اجماع نخبگانی» و «هم‌نظری جامعه علمی» رسیده‌ایم که برای پیشرفت باید علم بومی خود را تولید کنیم.
اگر عملکرد یکی، دو دهه اخیر جامعه علمی خود را به قضاوت بنشینیم به دور از انصاف خواهد بود اگر بگوییم پیش از این اهتمام در جهت تولید علم بومی ایرانی- اسلامی صورت نگرفته است اما اگر تلاش‌های صورت گرفته نتوانسته به عنوان «معرفتی بومی» قد علم کند و در مسائل جامعه چنان شاید و باید افق‌گشا باشد اولاً به این دلیل بود که شاید کارهای انجام گرفته به بلندای قامت جامعه علمی ما نبود اما دلیل مهم‌تر پراکندگی و عدم انسجام علمی بود. برای دستیابی به علم بومی ایرانی- اسلامی نیازمند یک «زنجیره علمی» فعال و کارآمد هستیم؛ زنجیره‌ای که هم «جامعه علمی» و هم «مدیریت علمی» را در برگیرد. شاید ما در داشتن نظریه‌های علمی- بومی و یا نظریه‌پردازانی با دغدغه‌های ایرانی- اسلامی مشکلی نداشته باشیم بلکه نبود یک زنجیره علمی نقطه‌ضعف فضای علمی ما باشد؛ سامانه مدیریتی‌ای که با سیاستگذاری‌ و تدبیری جامع و کلان‌نگر جریان تولید معرفت را به صورت «اسلامی» و «ایرانی» هدایت کند.
ازجمله نهادهای مسئول در امر تولید علم بومی می‌توان به شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مرجع برتر و ستاد عالی علم و فرهنگ کشور اشاره کرد.
دکتر بابک نگاهداری، دبیر نقشه جامع علمی کشور در شورای عالی انقلاب فرهنگی و معاونت نظارت بر راهبری برنامه‌های شورای عالی انقلاب فرهنگی، لزوم تدوین نقشه جامع علمی کشور را چنین تبیین می‌کند: «ما با نقشه جامع علمی کشور به دنبال طراحی نقشه راه علم و فناوری برای کشور هستیم. سرمایه‌های انسانی و اقتصادی هر کشوری محدود است. اگر بخواهیم بهترین بهره را از سرمایه‌های اقتصادی و انسانی خود ببریم باید نقشه راهی داشته باشیم تا براساس آن سرمایه‌های خود را در زمینه‌های استراتژیک و اولویت‌دار متمرکز کنیم.
با نقشه جامع علمی کشور علاوه بر این که می‌توانیم به اهداف علمی و فناوری که در سند چشم‌انداز نظام تعبیه شده دست بیابیم حتی می‌توانیم در برخی حوزه‌ها در دنیا مرجعیت علمی و فناوری پیدا کنیم... اگر بتوانیم نقشه جامع علمی کشور را به درستی اجرایی کنیم می‌توانیم اقتصاد خود را که «منابع پایه» است به اقتصاد «دانش پایه» متحول کنیم. این رشد اقتصادی ناشی از رشد علم و فناوری، سطح زندگی مردم را ارتقا خواهد داد.»
علاوه بر شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم، کمیسیون‌های مربوطه مجلس، مدیران حوزه و دانشگاه و پژوهشگاه‌ها هریک به سهم خود از جمله نهادهای سیاستگذار و مدیریت‌کننده چرخه علمی کشور هستند. اگر این زنجیره علمی حلقه مفقوده نداشته باشد بی‌شک ما را در کوتاه‌ترین مدت به توسعه علمی با رویکرد ایرانی- اسلامی هدایت خواهد کرد.
حجت‌الاسلام سیدمحمدمهدی میرباقری، رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم، با تأکید بر «وفاق نخبگانی»، اجتماعی کردن انگیزه تولید علم را ازجمله اصول تولید علم بومی اسلامی بر می‌شمارد: «در شرایط موجود، تصحیح نگاه نخبگانی لازم است تا به یک «وفاق نخبگانی» برسیم و معلوم و پذیرفته شودکه فرایند تولید علم چیست؟ علم دینی داریم یا نه؟ معنی علم دینی چیست؟ فرایند تولید آن چیست؟ پس، ایجاد یک وحدت نخبگانی و اجماع نخبگانی، اصل است. ایجاد انگیزه و اجتماعی کردن این انگیزه و سپس، تداوم و تعمیق و گسترش آن، هم کار دوم است که باید اتفاق بیفتد، همچنین این بحث باید به عرصه اصلی خودش که میدان تحقیقات فرهنگی است برگردد و رنگ سیاسی‌اش کمتر شود و به تدریج از بین برود. برای این که به این مقصد برسیم، باید هماهنگی اجتماعی به وجود آوریم. شیوه کارمان هم باید «نقد، نقض و طرح» باشد؛ یعنی از نهضت نقد علوم انسانی رایج شروع کنیم.»
اظهار نظر اهالی اندیشه همگی گواهی است بر لزوم توجه به علوم انسانی و تصدیقی است بر تحول در علوم انسانی رایج برای رسیدن به علمی بومی که ناظر به مسائل جامعه ما باشد. بعد از سال‌ها بحث و تحقیق اکنون در مرحله عمل بخشی از کار به شورای عالی انقلاب فرهنگی برای تدوین نقشه جامع علمی کشور و تدوین سند تحول و نوسازی نظام آموزشی کشور سپرده شد و تغییر سرفصل دروس علوم انسانی در دانشگاه‌ها هم به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی واگذار شد.
دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، علوم انسانی موجود را اینگونه آسیب‌شناسی می‌کند: «علوم انسانی کنونی ما که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود، واجد سه ایراد است؛ نخست این که روزآمد نیست، دیگر آن که کارآمد نبوده و از همه مهمتر این که متناسب با فرهنگ اسلامی - ایرانی ما نیست. هنگامی که از عدم کارآمدی و عدم تناسب علوم انسانی با فرهنگ سخن گفته می‌شود، به این معنا است که میان آنها تعاملی برقرار نیست چرا که علوم انسانی موجود که بیشتر سمت و سوی غربی دارد، در فضا و بستر دیگری تعریف شده و برای مدل جامعه دیگری ارائه شده است که انتقال این مدل به فرهنگ ما، مشکل ناکارآمدی را ایجاد کرده است چرا که با ساختار و مبانی فکری و فرهنگی ما تعارض دارد. به همین دلیل علوم انسانی در این سال‌ها علومی ناتوان و بی‌مصرف گاهاً لقب می‌گرفت!
... باید توجه داشت که علم بخشنامه‌ای نیست و از بالا به پائین تزریق نمی‌شود. بنابراین نمی‌توان به استادان دستور داد که «چه و چگونه» درس دهند بلکه سیاستگذاران علمی باید با نخبگان به تعامل بپردازند. به همین دلیل ما در پژوهشگاه علوم انسانی این شیوه اصلاح سرفصل دروس علوم انسانی و تولید علم بومی را در پیش گرفتیم که مشارکت اکثر اساتید و تمام نخبگان و صاحبنظران این حوزه را داشته باشیم. تنها با تعامل می‌توان در جامعه علمی مقبولیت ایجاد کرد.»
دکتر رضا داوری اردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، از جمله متفکرانی است که تولید علم بومی سرمنشأ سال‌ها اندیشه‌ورزی او است. او در باب لزوم توجه به علوم انسانی و علوم اجتماعی و دلیل تحول در علوم انسانی موجود نظریاتی قابل توجه و بس عمیق دارد. دکتر داوری «آزادی فهم» را رمز تحول در علوم انسانی برمی‌شمارد: «در تاریخ هر وقت تحول در علم روی داده این تحول مسبوق به پرسش از موانع و دشواری‌های فهم بوده است. ما هم برای برداشتن موانع راه باید به خود و آنچه بر سر فهم و عقلمان آمده است بازگردیم و بدانیم که برای هموار شدن راه علم و ورود به مرحله تحقیق در علوم انسانی فهم باید آزاد شود.»
تاریخ با علم ساخته و شناخته می‌شود و علم با تقلید ساخته و پرداخته نمی‌شود. برای سیر درست در راه پیشرفت باید در امکانات و شرایط تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی خود تحقیق کنیم.
دکترداوری تقلید و پیروی کورکورانه از اندیشمندان علوم انسانی و علوم اجتماعی غرب را بی‌وجهه می‌داند. «صاحبنظران بزرگ علوم انسانی و علوم اجتماعی سخنگویان تاریخ و زمان خویشند بنابراین تقلید از آنها وجهی ندارد بلکه با مطالعه آثار آنان باید زمان آنان را شناخت و با این شناخت، زمان خود را بهتر شناخت...
برای ایجاد تحول در علم باید به فکر تحول در وجود و درک خود بود. علم هر جهانی متناسب با نظم آن جهان است.»
گاهی خارج از گود می‌نشینیم و از آنچه نمی‌پسندیم می‌گوییم و بر آنچه باید بشود تذکر می‌دهیم. هر چند، آگاهی یافتن و متذکر شدن به بایدها و نبایدها ضروری است اما باید مراقب بود که به مرام جامعه علمی ما بدل نشود چرا که بعد از سال‌ها تحقیق و مداقه در تولید علم بومی و رسیدن به بایدها و نبایدها اکنون فضای علمی - آکادمیک ما در انتظار مدیریت علمی هدفمند و سیاستگذاری‌های اجرایی است تا ماحصل سال‌ها نظریه‌پردازی را اکنون به بار نشیند. هر چند انتظار رسیدن به کمال مطلوب زود است اما دیدن نخستین گام‌های عملی و کاربردی می‌تواند برای جامعه علمی ما دلگرم‌کننده باشد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات