صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۱  ، 
کد خبر : ۲۹۴۵۴۱

یادداشت روزنامه ها 27 مرداد

مشروعیت‌خواهی از آمریکا!

 سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

«مشروعیت‌طلبی» در یک نظام سیاسی مستقل و در کشوری که دارای نظامی اثرگذار در عرصه‌های داخلی و خارجی است، حتماً باید درونی باشد چرا که در چنین نظام‌ها و کشورهایی «هویت» و «رسالت خاص» قابل معاوضه با هیچ چیز دیگری نیست چنین نظام‌ها و کشورهایی از آنجا که از پشتوانه عظیم ملی و حمایت اکثریت قاطع مردم برخوردارند، سیاست مستقل خویش را دنبال می‌کنند و در عرصه عمل تنها با آن دسته از سیاست‌ها و کشورها به «یگانگی» می‌رسند که آنها نیز از چنین رویکردهایی پیروی می‌نمایند.
 
در نقطه مقابل این نظام‌ها و کشورها، دولت‌هایی قرار می‌گیرند که به دلیل آنکه از پشتوانه کافی مردمی برخوردار نیستند و از این حیث کمبود دارند، مشروعیت خارجی را طلب می‌نمایند و در واقع با پذیرش ادغام در سیاست‌ها و منافع کشورهای دیگر، ادامه حیات خود را جست‌وجو می‌نمایند. چنین نظام‌ها و کشورهایی هویت متمایزی نداشته و رسالت خاصی را هم دنبال نمی‌کنند. اگر به بن این‌گونه نظام‌ها هم توجه کنیم در‌می‌یابیم که دولت‌های آن یا بوسیله کودتا سرکار آمده‌اند یا نتیجه یک رژیم موروثی‌اند و یا با استفاده از الگوی سیاسی غرب و تحت شرایط خاص با حداقلی از آراء سرکار آمده‌اند.

یک وجه مهم دیگر مشروعیت‌طلبی خارجی که به نظام سیاسی و کشور باز‌نمی‌گردد بلکه به افرادی که در رأس نظام و کشور هستند بازمی‌گردد، حس درونی و ساخت شخصیتی آنان است. یک کشور و نظام می‌تواند در عین قوت، ضعیف دیده شود این زمانی است که کشور قوی باشد ولی مسئولین ضعیفی داشته باشد. در این صورت اگر مردم و نخبگان توجه نکنند و مانع نشوند، کشور و نظام سیاسی هویت خود را از دست می‌دهد و منافع حیاتی آن به خطر می‌افتد.

در درون جمهوری اسلامی، از ابتدا افراد، دسته‌ها و احزابی بودند که ضعف شخصیتی داشتند و از این رو مدام به امام و بعدها به رهبر معظم انقلاب توصیه می‌کردند که دست از مخالفت با آمریکا بردارید وگرنه کشور به خاک سیاه می‌نشیند. البته این‌ها نوعاً خود را به تغافل می‌زدند که این آمریکاست که نمی‌خواهد ایران قوی و نیرومند را بر تابد نه اینکه ایران برنامه‌ای برای جنگ با آمریکا داشته باشد به هر حال نه امام و نه رهبر معظم انقلاب قبول نکردند که از کنار دشمنی‌های روزافزون آمریکا علیه اسلام و ایران بگذرند و از این رو بود که «جبهه مقاومت منطقه‌ای» با قطبیت ایران شکل گرفت. کمی قبل از این، همین توصیه‌ها را بعضی از افراد در مصر به رئیس جمهور وقت آن- ابتدا سادات و سپس مبارک- کردند و آنان پذیرفتند که مشی نسبتاً انقلابی و استقلال‌گرای جمال‌عبدالناصر را کنار بگذارند از بلوک شرق هم جدا بشوند و با اسرائیل نیز از در آشتی در‌آیند و در نهایت در سیاست خارجی آمریکا هضم شوند تا از یک سو هزینه استقلال و مقاومت نپردازند و از سوی دیگر به نان و آبی راحت‌تر برسند. حالا از سال 1974 که سادات در میان بهت مسلمانان به تل‌آویو رفت، 42 سال و از زمانی که در ایران اولین نغمه‌های سازش مطرح شد و امام نپذیرفت، 38 سال می‌گذرد این دو تاریخ با چهار سال فاصله بهم نزدیکند.
 
آن روزی که سادات به تل‌آویو رفت، مصر، خیلی از ایران در آن روزی که دولت موقت- اولین دولت مشروعیت‌طلب خارجی در ایران بعد از انقلاب- بر سرکار بود، ده‌ها بار پیشرفته‌تر بود. مصر در آن روز از یک اعتبار وسیع عربی برخوردار بود و ارتش مقتدری داشت، درآمد دولت هم برای جمعیتی که آن روز حدود 30 میلیون نفر بودند، نسبتاً خوب بود و از این رو مصر به اکثر کشورهای آفریقایی کمک‌های بلاعوض هم می‌کرد. در حالی که در سال 58 در ایران دولت در ابعاد مختلف ضعیف بود و بخش اعظم ارتش ایران هم عملاً فروپاشیده بود. امروز که نزدیک به چهار دهه از آن روزهای مصر و ایران می‌گذرد، وضع این دو کشور از هر جهت قابل توجه است امروز مصر بزرگ آن روز، تقریباً اعتباری ندارد و در هیچ پرونده مهم منطقه‌ای و جهان و حتی پرونده کشوری مثل لیبی که در مجاورت مرزهای آن است، به بازی گرفته نمی‌شود و در صحرای سینای خود هم درگیر یک بحران امنیتی شش ساله است در حوزه اقتصادی هم همین دو روز پیش یک مؤسسه معتبر مصری گفت مشکلات اقتصادی، مصر را در معرض یک انقلاب جدید قرار داده است.

مشروعیت‌طلبی خارجی از سوی افرادی که بنیان‌های دینی و انقلابی ندارند، پدیده عجیبی نیست در ایران نیز این نوع افراد همیشه بوده‌اند. یادمان نرفته است که در روزنامه‌های رسمی کشور، امثال سعیدی سیرجانی، صادق زیباکلام، عطاءالله مهاجرانی و طیفی دیگر از شبه‌روشنفکران، ادغام در سیاست‌های استکباری و کسب وجاهت در میان آنان را توصیه و در دانشگاه‌ها معادله‌سازی می‌نمودند. این‌ها اگرچه به عنوان بسترساز یک رخداد شوم مهم هستند اما درعین حال اگر توصیه‌ای باشد و نظام و دستگاه‌های کشور در برابر آن بی‌اعتنا باشند، اتفاقی نمی‌افتد. متأسفانه الان درکشور ما این تفکرات انحرافی به یک پدیده سیاسی در درون دولت تبدیل شده است.
 
یکی از افرادی که به دلیل شرکت فعال در فتنه 88 محاکمه و محکوم به حبس شده و هم اکنون در وزارت خارجه ما در حلقه اصلی تصمیم‌گیری حضور دارد- و این حلقه هم با این فرد هم داستان است- در مصاحبه با هفته‌نامه دولت ملت می‌گوید: «هدف سیاست خارجی دولت باید اعتمادسازی بین‌المللی و رسیدن به یک تفاهم‌ بین‌المللی و کسب مشروعیت بین‌المللی باشد».
 
خب این نگرش وقتی به سوریه و دستاورد شگرف ایران در حفظ یک نظام سیاسی مردمی در معرض تندباد غربی- عربی می‌رسد، جمع‌بندی‌اش این است که سیاست‌های ما شکست خورده و در واقع این آمریکاست که در غیاب ما سرنوشت سوریه را تعیین می‌کند! این جریان در واقع از یک سو قدرت کشور خود را کوچک می‌شمرد در حالی که همه کشورها اذعان می‌کنند که اگر ایستادگی ایران نبود برنامه غرب و اعراب در سوریه به بار می‌نشست از سوی دیگر قدرت عمل آمریکا در سوریه را بزرگ می‌بیند و این در حالی است که آمریکایی‌ها شش سال است شعار تغییر سوریه را می‌دهند و هیچ اتفاقی هم در روی زمین به نفع آنان روی نداده است! حالا این آقایان می‌گویند منافع ملی ما اقتضا می‌کند که سرنوشت سوریه در یک باشگاه بین‌المللی با حضور ما تعیین شود و مدعی‌اند که ما از طریق گفت‌وگو می‌توانیم برای نگرانی‌های امنیتی که از ناحیه اسرائیل علیه شیعیان داریم، تضمین‌هایی را بگیریم! عجیب است آمریکایی‌ها خودشان در خودشان این قدرت را نمی‌بینند که فیصله دهنده به پرونده‌ای باشند و یا بتوانند به یک روند نتیجه‌مند در این منطقه شکل دهند! این جریان در ایران می‌گوید آمریکا مقتدر است! اخلاقی عمل می‌کند! و علاقه دارد با ما درباره مسایل منطقه به تفاهم برسد!

جریانی که دنبال کسب مشروعیت خارجی است و ادعا می‌کند که می‌خواهد مشروعیت ایران بالا برود و در واقع دنبال وجهه‌سازی برای خود در نزد آمریکایی‌هاست، باور نمی‌کند که چند دهه از ابرقدرتی آمریکا- به معنای قدرتی فیصله دهنده، اجماع‌ساز، اخلاقی، مهارگر- گذشته است. آمریکا بخصوص در حد فاصل مدیترانه تا اقیانوس هند قادر به تغییر معادله یا ایجاد یک معادله نیست بلکه فقط می‌تواند در یک روند تا حدی اخلال کند.
 
کافی است که به پرونده‌های منطقه‌ای نگاهی بیندازیم. این جریان می‌گوید آمریکا در جنگ یمن دخالت ندارد و مخالف آن است و در گزاره دیگر می‌گویند آمریکا به عنوان ابرقدرت به تعهدات خود پایبند است ما می‌پرسیم از دل این معادله چه بیرون می‌آید: 1- آمریکا ابرقدرت است 2- با جنگ یمن مخالف است. این دو گزاره که توامان نمی‌توانند صحیح باشند بالاخره اگر آمریکا ابرقدرت است حسب مسئولیت اخلاقی  که یک ابرقدرت دارد باید اجازه وقوع چنین جنگی را بدهد و اگر توان جلوگیری دارد و جلوگیری نمی‌کند پس وجه اخلاقی آن غلط است و نمی‌توان به تعهدات اخلاقی او اعتماد داشت.

این جریان با تساهل و تسامح از کنار عمق نفرتی  که آمریکایی‌ها از ایران و انقلاب آن دارند، عبور می‌کنند و با ساده‌پنداری، ضربات سنگینی که انقلاب ایران بر پرستیژ و منافع آمریکا زده است را از نظر آمریکائیها یک موضوع قابل عبور تلقی می‌کنند این‌ها البته می‌دانند که بخش زیادی از افول آمریکا از جایگاه ابرقدرتی تحول‌ساز به جایگاه «کشوری مانع‌تراش» مرهون انقلاب ایران است و این را آمریکایی‌ها لااقل تا 300 سال آینده فراموش نخواهند کرد. این جریان در عین اینکه لابی صهیونیستی را حاکم بر پارلمان و سیستم احزاب رسمی‌ آمریکا می‌داند، گمان می‌کند این لابی و رژیم صهیونیستی فراموش می‌کنند که این ایران بود که با کمک به گروههای مقاومت لبنانی و فلسطینی، سیاست‌های اسرائیل را با بن‌بست مواجه کرده است.

این جریان گمان می‌کند در عمل، مشروعیت بین‌المللی - البته به تعبیری درست‌تر مشروعیت آمریکایی - به ایران و دولت کنونی آن، « اعطا» می‌شود به عبارتی این جریان گمان کرده است که چون یک ادبیات متمایز با ادبیات حضرت امام را در عرصه سیاست خارجی دنبال می‌کند، به طور واقعی از سوی آمریکا مورد استقبال قرار می‌گیرد و در نتیجه با توافق دو طرف ضمن آنکه این آقایان کار خود را در نظام جمهوری اسلامی ادامه می‌دهند، در این میان بخشی از مشکلات مردم را هم با کمک آمریکا حل می‌کنند و در تاریخ به عنوان قهرمان ملی به ثبت می‌رسند.
 
این در حالی است که آمریکایی‌ها اگرچه حضور این افراد در مناصب نظام را ترجیح می‌دهند اما به خاطر کینه و حقد سرشاری که از ملت ایران و «جمهوری اسلامی» در دل دارند، به ایران روی خوش نشان نمی‌دهند از این روست که حدود شش‌ماه است از تلفن‌های شبانه و روزانه کری- ظریف یک لیتر آب هم برای ملت ایران گرم نشده است.
 
 
 تروریست های تکفیری در کمین اند هوشیار باشیم
 
کورش شجاعی در خراسان نوشت:

هلاکت 3 نفر از تروریست‌های وابسته به گروهک‌های تکفیری در مرکز کرمانشاه و یک نفر دیگر در «جوانرود» کرمانشاه و دستگیری چند نفر از آنان در این دو نقطه طی دو عملیات در صبح سه شنبه و شامگاه دوشنبه‌ای که گذشت تازه‌ترین اخباری است که درباره مقابله نیروهای امنیتی و انتظامی باتحرکات این تروریست‌ها منتشر شده است. تروریست‌هایی که با به کارگیری تمام توان اطلاعاتی و عملیاتی خود و به پشتوانه حامیان عرب منطقه‌ای خصوصا وهابیت سعودی امنیت ایران را هدف قرار داده‌اند، مزدوران آدمکش و «اجیرشدگانی خشک مغز» و شست و شوی مغزی شده‌ای که به هر قیمتی حتی منفجر کردن خود در بین مردم بی‌گناه می‌خواهند گوهر بی‌بدیل امنیت و آرامش را از ایران هم بربایند و اساس اقتدار ملت و حاکمیت نظام اسلامی که امن‌ترین کشور منطقه است را خدشه دار کنند.

تروریست‌هایی که تعدادی از همقطاران شان در قالب 20 تیم تروریستی سال گذشته دستگیر شدند یا به هلاکت رسیدند

همچنین 10 نفر دیگر از همپالکی‌های این آدم کش‌های بی‌رحم و تروریست‌های تکفیری وهابی طی عملیاتی در خردادماه در تهران و سه استان مرزی و مرکزی کشور دستگیر شدند، تروریست‌هایی که بنابر اعلام وزیر اطلاعات، عملیاتی در قالب بمب گذاری، انفجار از راه دور، عملیات انتحاری و انفجار خودرو در 50 هدف از جمله مرکز تجمع و پرتردد مردم را طراحی کرده بودند. آنچه در این چند سطر آمد تنها بخشی از تحرکات تروریست‌های وابسته به گروهک‌های وهابی تکفیری در کشورمان را عیان می‌کند که البته همین خبرها به روشنی از تلاش مذبوحانه و پیوسته تروریست‌ها علیه امنیت کشورمان حکایت می‌کند و پرواضح است که تروریست‌های تکفیری و حامیان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای آنان به دلایل مختلف هر چه در توان دارند به کار می‌گیرند تا امنیت ایران را نیز مانند بسیاری دیگر از کشورهای منطقه از جمله عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه، یمن و ... بر هم زنند بنابراین چند نکته اساسی باید بیش از پیش مورد توجه مسئولان، نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی و همچنین آحاد ملت قرار گیرد.

  قدر مسلم حتی اگر بساط آدم کشی‌ها و جنایت‌های داعش و دیگر گروه‌های تکفیری تروریستی از عراق و افغانستان و سوریه و ... جمع شود، شرارت‌ها و تحرکات جنایت کارانه و جنون آمیز افراد وابسته به این گروه‌ها به این زودی‌ها پایان نخواهد یافت اگرچه شکل و کمیت و کیفیت این جنایت‌ها و تحرکات تغییر کند، بنابراین حتی یک لحظه هیچ مسئولی در کشور نباید از خطر این تروریست‌های جنایتکار که در کمین نشسته‌اند و خواهند نشست غافل شود. و سیاست بازی‌ها و سیاسی کاری‌ها نباید احدی از مسئولین را از خطر تروریست‌های وهابی تکفیری و دیگر هم قطاران شان غافل کند.

 برای مقابله و در نطفه خفه کردن اقدامات تروریست‌های در کمین امنیت ایران نشسته همه نیروهای نظامی، انتظامی، مرزبانی، اطلاعاتی امنیتی، بسیج، عشایر و مرزنشینان غیور باید با همفکری لازم در اتاق‌های فکر و هم افزایی در عرصه میدانی بیش از پیش همکاری لازم را داشته باشند و هر نهاد و سازمانی در این عرصه سرنوشت ساز و زمینه ساز تداوم استقلال و عزت و پیشرفت و سرافرازی هرچه بیشتر کشور نقش خود را به خوبی ایفا کند.

  مسئولان کشور باید به این نکته مهم توجه لازم را داشته باشند که هرچه عرصه بر تروریست‌های تکفیری خصوصا در عراق و سوریه تنگ تر می‌شود، احتمال تحرکات این گروهک‌ها و وابستگانشان به ویژه در ایران که موثرترین بازیگر در حمایت از کشورهای مظلوم و اصلی‌ترین حامی محور مقاومت است بیشتر می‌شود و البته که گروه‌های تکفیری با از دست دادن سرزمین‌های عراق و سوریه به دلایل مختلف از جمله ابراز وجود و کتمان شکست‌ها و تلاش برای به تاخیر انداختن مرگ حتمی خود، در کشورها و مناطق مختلف پخش و پراکنده می‌شوند و هر تحرک و جنایتی از دستشان برآید انجام خواهند داد.

 درماجرای مقابله و در نطفه خفه کردن تحرکات و اقدامات تروریست‌های وهابی تکفیری و اساسا جلوگیری و هرچه محدود کردن ورودشان به ایران، خصوصا از مرز 1485 کیلومتری کشورمان با عراق بحران زده و کمک به شناسایی این تروریست‌ها در نقاط مختلف کشور حتما و باید و باید بیش از پیش نقش آحاد مردم جدی گرفته شود چرا که می‌دانیم امنیت و تثبیت و تحکیم و تداوم این بزرگ‌ترین نعمت هر کشور و ملت، ثمره و حاصل جمع و فرایند و برایندی چند مولفه‌ای است که بدون نگاه و توجه همه جانبه به ابعاد گوناگون و مولفه‌های متعدد آن، قابل تحکیم و تداوم نخواهد بود و صد البته که با توجه به غیرت و همت مردم ایران در عرصه‌های گوناگون حمایت از دین و میهن، هم باید مسئولان بیشتر به سهم و نقش مردم در تداوم امنیت کشور توجه کنند و هم  آحاد مردم عزیز بیش از پیش بر این واقعیت و باور مهم استوار باشند که نقش شان در کنار مسئولان نظامی، امنیتی، در تامین و تداوم امنیت کشور بسیار ویژه و مهم و بلکه از ارکان اساسی محسوب می‌شود بنابراین هیچ یک از ایرانیان غیرتمند و عزت طلب درباره این مهم‌ترین مسئله کشور حتی نباید کمترین بی‌تفاوتی داشته باشند.

 نیروهای امنیتی، اطلاعاتی می‌بایست از طریق رسانه‌های عمومی تلاشی موثر برای آموزش مردم به منظور آشنا کردن آحاد ملت با روش‌های شناسایی افراد و رفت و آمدهای مشکوک داشته باشد تا مسئولان هر چه بیشتر بتوانند از این برترین سرمایه برای تحکیم هر چه بیشتر و تداوم امنیت میهن استفاده کنند چرا که مردم غیور و عزتمند ما بهترین و موثرترین جلیقه‌های نجات ایران عزیز هستند و خواهند بود.
 
 
 اطلاعات انقلابی

علی هدایت در وطن امروز نوشت:
 
رهبر انقلاب در دیدار معاونان و مدیران وزارت اطلاعات، مبانی انقلاب اسلامی را آثار و بیانات صریح امام خمینی(ره) خواندند و تأکید کردند: ایجاد خط فاصل با رأس جریان استکبار یعنی آمریکا از مهم‌ترین مبانی قطعی امام بزرگوار ما است و این مساله جای هیچگونه مسامحه و سهل‌انگاری ندارد.

این دومین‌بار از ابتدای سال 95 تاکنون است که رهبری بر «حفظ خطوط فاصل با آمریکا» تاکید می‌کنند. نخستین‌بار در مراسم سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) ایشان متذکر شدند: «برخی جریان‌های داخلی با غفلت از این ضرورت، خطوط مرزی را حفظ نکردند و فاصله‌‌گذاری‌ها، تضعیف و کمرنگ شد اما باید مراقب باشیم خطوط مرزی با دشمنان انقلاب و امام و ملت کمرنگ نشود».

اما چرا حفظ خطوط فاصل با آمریکا تا این اندازه مهم است؟
 
  نفوذ سخت

جست‌وجو در بخش تسهیلات پرداختی «صندوق برادران راکفلر» در طول چند سال اخیر نشان می‌دهد میزان هزینه‌کرد این نهاد صهیونیستی- آمریکایی در بخش «برنامه ایران» با هدف تعریف شده «ارتباط‌گیری با مسؤولان و مدیران و طبقات موثر جامعه ایرانی از مسیر غیررسمی یا «TRACK II» چندده برابر شده است. تنها «بنیاد فرهنگ و جامعه» آمریکا-FCSNY- در فاصله سال منتهی به برجام و پس از آن، صدها هزار دلار بابت آنچه «رویکرد مشارکتی و سیاست‌های حل تعارض» نامیده شده، از جیب راکفلرها هزینه کرده است. همچنین در کمپین رسانه‌ای به نفع «برجام» نیز راکفلرها ارقام هنگفتی به جیب رسانه‌ها و روزنامه‌ها واریز کرده‌اند. بسته‌های دلار و ریالی که می‌تواند توجیه بسیار خوبی برای تبلیغات کرکننده رسانه‌ای پیرامون تامین منافع پسابرجام ایرانیان به واسطه نزدیکی به آمریکا باشد.

تبلیغاتی که اکنون با انتشار آمارهای پسابرجامی، مشخص شده هیچ نسبتی با واقعیات نداشته است. به طور مثال خبرگزاری اقتصادی بلومبرگ با اعلام نگرانی پیرامون افزایش فشارها بر دولت ایران، اعلام کرده 7/73 درصد از ایرانی‌ها اعلام کرده‌اند «هیچ» نفعی از برجام نبرده‌اند.  
پس دشمن «خطوط فاصل» را نشانه می‌رود و حصارهای امنیتی پیرامون فکر و اندیشه و آرمان‌های ملت‌ها را تخریب می‌کند تا بر محاسبات آنها از واقعیات پیرامونی تاثیر بگذارد؛ سیاه را سفیدنمایی کند و سفید را سیاه جلوه دهد. اما این نقشه تنها متناظر بر جامعه نیست و قطعا چنین فضاسازی پیرامون نهادهای حساس و دیپلمات‌ها و دولتمردان و مدیران یک کشور نیز به صورت جدی در جریان است. صیانت نکردن نهادهای مسؤول از خطوط فاصل منجر به این می‌شود که عوامل دشمن در قدم اول برای «مطالعه شخصیت» و «ارزیابی» به چهره‌های تاثیرگذار و صاحب قدرت جامعه نزدیک شوند. در مرحله بعد شاهد مهندسی مناسبات، برنامه‌ریزی و تکمیل روند مدیریت شخصیت افراد با استفاده از اطلاعات به‌دست آمده خواهیم بود.

این همان پروژه‌ای است که در یک دوره «لیلی زند» عامل رسمی سرویس اسرائیل عهده‌دار آن بود و اتفاقا پس از تکمیل پروژه در خاک ایران، راهی سرزمین‌های اشغالی شد تا نتیجه عملیات نفوذ در تشکیلات دفتر یکی از مدیران ارشد دولتی را گزارش کند. در دوره‌ای دیگر «جیسون رضاییان» که پیش‌تر به لیلی زند خدمات میدانی ارائه می‌کرد به عنوان چهره‌ای نسبتا پاک وارد میدان شد و اتفاقا با هوشیاری یکی از دستگاه‌های امنیتی کشور، پس از ارسال اطلاعات ارزیابی شخصیت تیمی از مدیران و احیانا تاثیرگذاری بر تصمیم‌سازی‌های آنها، در دام افتاد. اما آیا این پایان پروژه است؟ طبیعتا شبکه‌ای که در بحبوحه درگیری مداوم تشکیلات زند با دستگاه‌های امنیتی، به فکر تربیت جیسون رضاییان بوده، نقشه‌های دیگری نیز برای ادامه مسیر در دست دارد.

این بخش از «نفوذ» را که وابسته به جریان‌سازی و نقش‌آفرینی افراد است در این پرونده «نفوذ سخت» نامگذاری می‌کنیم چرا که ماهیت ذاتی آن استوار بر افراد و شبکه‌های اطراف آنهاست، هر چند هر نفوذ سختی با هدف تاثیرگذاری بر قدرت نرم و محاسبات جامعه حریف صورت می‌گیرد. فضاسازی کاذب و پرحجم برای وزارت اطلاعات پیرامون سفر یک «پورن استار» انگلیسی به ایران می‌تواند نشانه‌ای از پوشش‌دهی شبکه به عبور امن و بی‌سروصدای عناصر عالی رتبه دشمن از خطوط فاصل دشمن باشد... پرونده‌هایی همچون بازدید «آلن گودمن» مدیر ارشد سیا از بسیاری از مراکز علمی عالی کشور، یا نشست و برخاست «کریستوفر شرودر»، مدیر کارکشته حوزه فناوری‌های نوین وزارت خارجه آمریکا با مسؤولان و مدیران میدانی پروژه شتاب‌دهنده‌های آمریکایی استارت‌آپ‌ها که بسادگی فراموش شد، در حالی که حفظ خطوط فاصل از نفوذ سخت دشمن چندان پیچیده نیست و با تمرکز بر مرزها و مراودات امکانپذیر است.

نفوذ نرم

اما بحث زمانی عمیق‌تر می‌شود که در برابر عبور نیروهای دشمن از مرزهای فیزیکی، فراتر رویم و نقشه دشمن در «مهندسی ارزش‌ها و آرمان‌ها» و هدف‌گذاری‌های یک جامعه در مسیر تمدن‌سازی را مستقیم پایش کنیم. شاید به همین دلیل باشد که رهبر انقلاب بلافاصله پس از تذکر درباره حفظ «خط فاصل با آمریکا»، وزارت اطلاعات را مکلف کردند در هر بخشی که می‌تواند پایگاهی برای کمین دشمن و ضربه زدن به نظام اسلامی قرار بگیرد،  حضور داشته باشد و آن بخش را حوزه کاری خود بداند.

به نظر می‌رسد این فرمان رهبری، متناظر بر افزایش دامنه نظارت وزارت اطلاعات در مبارزه با هجمه دشمن به مولفه‌های قدرت نرم ایرانیان باشد که از وظایف سنتی همچون کنترل مرز و کشف بمب و گروه‌های تروریستی و نفوذ سخت بسیار فراتر است. کما اینکه دستور به «رشد و ارتقای نسل جدید وزارت اطلاعات با مولفه‌های ارزشی و انقلابی همچون گذشته» نیز مرتبط با همین موضوع است. یک نتیجه‌گیری از این فرمایش رهبری می‌تواند تذکر و یادآوری مخاطرات «انقلابی نماندن» دستگاه‌های امنیتی کشور باشد.

ایشان در مراسم 14 خرداد سال جاری، با تأکید بر ادامه راه «امام انقلابی ملت» به عنوان تنها راه پیشرفت و تحقق اهداف مردم و نظام، 5 شاخص مهم «انقلابی‌گری» را تبیین کرده و افزودند: علت اصلی فشارهایی که در طول سال‌های متمادی با بهانه‌های مختلف از جمله موضوع هسته‌ای و حقوق‌بشر به ملت وارد شده است، خصوصیت انقلابی‌گری ملت ایران و نظام اسلامی است.

پس حذف «انقلابی‌گری» از زیرمجموعه‌های نظام خود محور اصلی «نفوذ نرم» دشمن به خاک خودی است و زمینه‌ساز حل موانع پیش روی «نفوذ سخت» است. با این تعبیر وقتی حساسیت دستگاه امنیتی و سایر زیرمجموعه‌های حیاتی نظام به آرمان‌های خط امام خدای ناکرده کمرنگ شود، نقشه‌های نفوذی‌ها بسادگی و با کمترین هزینه به بار خواهد نشست.

پس 3 محور مورد تاکید رهبری به مدیران و معاونان وزارت اطلاعات شامل «پایبندی به مبانی قطعی امام»، «حفظ خط فاصل با آمریکا» و «رشد و ارتقای انقلابی» همگی زیرمجموعه سرفصل مهم «انقلابی‌گری اطلاعاتی» است. روندی که در شناخت و مبارزه با تهدیدات نرم دشمن ضروری است و بدون تمرکز بر آن نمی‌توان سرفصل‌های آمریکا در مهندسی جامعه ایرانی را تشخیص داد.

این تاکید مجدد عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی بر حاکمیتی بودن نهاد وزارت اطلاعات و تعهد آن به ارزش‌های نظام است. پس اطلاعات قطعا در کشاکش برخی نیازسنجی‌های پرغلط دولتی مدیریت  صیانت از خط ارتباطی «ایران و آمریکا» را عهده‌دار نیست، چرا که روند مذکور مخالف صفت «انقلابی‌گری» است! اطلاعات انقلابی، ضامن حفظ باب «تجربه برجام» و زمینه‌سازی برای برجام 2 و 3 با ایجاد کانال ارتباط محرمانه با آمریکا پیرامون مسائل حقوق‌بشری و موشکی هم نمی‌تواند باشد، چرا که موظف است شاخصه «ضدآمریکایی بودن» و «استقلال گفتمان اصیل انقلابی» خود را از سلایق و علایق دولت‌ها حفظ کند. تنها در آن صورت است که به فرموده رهبر انقلاب، نقش وزارت اطلاعات در «تحقق اقتصاد مقاومتی» و «مبارزه با مفاسد اقتصادی» به عنوان نقشه‌های عالی کشور در ایجاد رفاه و آرامش برای آحاد جامعه و شکست نقشه‌های دشمن به نحو احسن عملیاتی می‌شود.

تنها با انقلابی‌گری اطلاعاتی می‌توان پازل «مهندسی بازار» برای خلع سلاح قدرت نرم جامعه ایرانی را در هم ریخت و مطابق هشدار جدی رهبری با خطر هضم و جذب کشور در نقشه و نظامی که سرمایه‌داران عمدتا صهیونیسم برای تصرف منافع مالی جهان ترسیم کرده‌اند در دوره پسابرجام، مقابله کرد. غیر از این اگر باشد خطر مهندسی وزارت اطلاعات از درون، نظام را دچار اختلال می‌کند. پس مهم است که تکرار کنیم ایران با «وزارت اطلاعات انقلابی» است که امن می‌ماند. 
 
 
دستاوردهاي «عيني» و «ذهني» برجام

محمد اسماعیلی در جوان نوشت:

رئيس‌جمهور كشورمان در جلسه شوراي اداري استان كهگيلويه و بويراحمد نماي جديدي از برجام را رونمايي و فصلي نو از دستاوردهاي آن را به افكار عمومي معرفي مي‌كند كه تازگي دارد و تاكنون كمتر به آن پرداخته است.
 
«از بين بردن مباني تحريم و نه خود تحريم»، «كوتاه‌ مدت كردن تحريم نظامي دائمي در فصل هفتم شوراي امنيت و نه برداشتن کامل آن»، «مسابقه گذاشتن كشورها براي تعامل با ايران بدون آنکه سرمايه‌گذاري‌هاي عملياتي شده باشد»، «لغو 12 تا 17 قطعنامه شورا و آژانس در يك روز بدون اشاره به تجميع آن در قطعنامه2231» و «وارد كردن سموم استاندارد براي محصولات كشاورزي بدون ارائه آمار و سند رسمي» از جمله گزاره‌هايي است كه به عنوان دستاوردهاي تازه برجام از آن ياد مي‌شود.

رئيس‌جمهور هفته پيش و در گفت‌وگوي مستقيم با مردم دستاورد ديگري از برجام را با ادبياتي نو ارائه مي‌دهد و بيان مي‌كند: «مهم‌ترين اثر برجام اين بود كه سايه شوم تهديد از بالاي سر ما رفع شد. آنها پرونده ما را به سازمان ملل به فصل هفت برده بودند و هر آن ممكن بود كشور دچار جنگ ناخواسته شود. ايران را به عنوان كشوري معرفي كرده بودند كه تهديد صلح و امنيت جهان است.»

معرفي دستاوردهاي جديد در توافق هسته‌اي در يك سالگي برجام آغاز شد آنجايي كه در جلسه رسمي هيئت دولت به مناسبت يك ‌سالگي برجام گفته مي‌شود: «برجام مانع جنگ شد!»

قبل از اين نيز مجيد انصاري بيان مي‌كند كه مقامات فرانسه به حسن روحاني گفته‌ بودند در صورت عدم توافق هسته‌اي، به ايران حمله نظامي مي‌شد.

محمدجواد ظريف نيز نمره برجام را20 عنوان كرده و بيان مي‌كند: «برجام نشان‌دهنده عزت، مقاومت و استيفاي حقوق ملت ايران در برابر كشورهايي كه به قلدري و احترام نگذاشتن به حقوق ديگران عادت كرده‌اند، بود.»

فصل مشترك دستاوردهايي كه حسن روحاني، محمدجواد ظريف و ديگر حاميان برجام طي روزهاي اخير به آن اشاره كرده‌اند تفاوت‌هاي بسياري با انتظارات و وعده‌هايي دارد كه طي ماه‌هاي قبل از تصويب برجام تبليغ و به عنوان دستاوردهاي قطعي برجام ياد مي‌شد.

در آن محدوده زماني «بهبود آني معيشت مردم»، «رفع كامل تحريم‌ها»، «سرمايه‌گذارهاي شركت‌هاي مطرح خارجي در داخل» و «بازگشايي سوئيفت و به ‌واسطه آن عادي‌سازي ال‌سي‌هاي خارجي در كشور و همچنين توسعه روابط تجاري- بانكي با ساير كشورها» از جمله اين دستاوردها معرفي مي‌شد، دستاوردهايي كه بعد از گذشت هفت ماه از روز اجراي برجام رنگ تحقق نگرفته و به همين دليل است كه دولتمردان تلاش مي‌كنند با معرفي برخي از مؤلفه‌هاي دست‌ساز از اعتراف به شكست زودهنگام برجام خودداري كنند.

بر اساس اين تئوري‌، تيم مذاكره‌كننده كشورمان در شرايطي كه امريكايي‌ها بارها برجام را نقض كرده‌اند، بايد از لفظ«نقض» استفاده نكنند و به جاي آن از كليدواژه‌هايي خنثي در عرصه حقوقي نظير «شيطنت» استفاده شود و رفتار مقامات اين كشور را توجيه كند؛ نظير آنچه عراقچي روز گذشته با اغماض نسبت به نقض برجام، تنها به جمله «ايراداتي در نحوه اجراي برجام وجود دارد» بسنده مي‌کند، توجيهاتي كه مي‌تواند هزينه‌هاي ناشي از اجراي برجام را دوچندان كند.

به بيان ديگر دولتمردان تلاش مي‌كنند در شرايطي كه اهداف از پيش تعيين شده برجام محقق نشده و توقعات دولتي و عمومي از اين توافق بين‌المللي برآورده نشده است برجام را دستاوردسازي معرفي كنند كه به جاي رفع مشكلات «معيشتي»، «اقتصادي» و «تجاري» توانسته مطالباتي نظير «دور كردن سايه جنگ از كشور»، «ملغي كردن قطعنامه‌هاي بين‌المللي عليه كشور»، «مخابره كردن عزت و مقاومت ملت ايران به دنيا» را براي جامعه ايراني به همراه داشته باشد.

اين «جابه‌جايي دستاوردها و انتظارات از برجام» توسط دولتمردان در حالي است كه اساساً اهداف تعريف شده براي يك توافق هسته‌اي، قبل از روز توافق، حول چنين محورهايي نبوده و موافقت مشروط جامعه براي توافق هسته‌اي با امريكا درموضوعاتي غير از اهداف «موهوم» شكل گرفته است.

ناتواني دولت در دسترسي به اهداف «مسلم» و«معين»برجام منجر به اين شده تا اهداف اوليه جاي خود را به دستاوردهاي «ذهني» و «غيرقابل اثبات» بدهند، مؤلفه‌هاي تصنعي كه رد كردن آن توسط منتقدان برجام بسيار سخت و دشوار بوده و در ظاهر موفقيت برجام را اثبات كرده و از سوي ديگر دولت و حاميان توافق هسته‌اي را از زير بار فشار رواني- رسانه‌اي خارج مي‌كند.

دستاوردسازي براي برجام به اين سبك و سياق همچنين مي‌تواند روحيه مطالبه‌گري جامعه از برجام را به حداقل رسانده و اين ذهنيت را براي افكار عمومي به همراه داشته باشد كه برجام حقيقتاً يك بازي برد- برد بوده و اگر جمهوري اسلامي ايران حاضر به دادن امتيازهاي چشمگير شده توانسته مزيت‌هايي را هم به دست آورد.

تصور دولت آن است که به‌کارگيري چنين تاکتيکي، مي‌تواند موفقيت خود در عرصه انتخابات ارديبهشت سال96 را تضمين كند، چراكه اقناع ذهني جامعه در موضوع برجام و پذيرش اين نكته كه «منافع و مصالح» كشور به‌واسطه برجام تضمين شده، مي‌تواند اين نويد را براي دولت به همراه داشته باشد كه جامعه در آوردگاه پيش‌رو به شخص روحاني اقبال نشان خواهد داد.

شايد مهم‌تر از موارد ياد شده مسئله‌اي به نام جلوگيري از نااميدي جامعه «نسخه مذاكره با امريكا» است چراكه اثبات بي‌نتيجه بودن چنين نسخه‌اي از يك‌سو را موفقيت حسن روحاني در انتخابات 96 سد كرده و از سوي ديگر مسير مذاكرات مشابه در ساير موارد مورد مناقشه با امريكايي‌ها را به بن‌بست مي‌كشاند.

به همين دليل است كه دولت و حاميان توافق هسته‌اي تلاش مي‌كنند در سخنراني‌هاي خود دائم دستاوردهايي را براي برجام ذكر كنند كه شاخص بارز آن «ذهني» بودن است و همانطور كه ذكر شد نه قابل لمس براي جامعه است و نه آنكه رد كردن آن براي منتقدان كار ساده و آساني است.

به عنوان نمونه در شرايطي آقاي محمدجواد ظريف دستاورد برجام را «مخابره كردن عزت و مقاومت ملت ايران به دنيا» مطرح مي‌كند كه قبل از برجام و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي چنين پيامي بارها به جوامع بشري ارسال شده بود و دستاوردي نيست كه به تازگي و به‌واسطه برجام ايجاد شده باشد. نكته چنين دستاوردي پديده‌اي «ذهني» است كه براي جامعه نيز قابل لمس نبوده و قابل رؤيت نيست و تنها كاركرد آن زنده نگه داشتن اميد جامعه به تئوري «مذاكره» و تضمين‌كننده يك موفقيت انتخاباتي در ارديبهشت سال96 است.
 
با توجه به آنچه گفته شد، بدون ترديد جابه‌جايي هدفمند دستاوردهاي «ذهني» به جاي دستاوردهاي «عيني» برجام با اهداف حزبي- انتخاباتي و همچنين توجيه رفتار امريكايي‌ها در روند توافق هسته‌اي، منجر به آن خواهد شد كه نه تنها خسارت‌هاي اين توافق براي كشور افزايش پيدا كند بلكه امريكايي‌ها با توجه به خواسته‌هاي حزبي طيف مورد اشاره دامنه تحريم‌ها را به بهانه‌هاي ديگر مانند حقوق بشر و تروريسم گسترش دهند.
 
 
 خطوط اصلي سياست پايدار
 
حامد حاجی حیدری در رسالت نوشت:

مطلب 1. اين، اولين کلمات نيستند و آخرين کلمات نيز نخواهند بود که درباره فراسوي چپ و راست و لزوم خلق يک سياست پيشروتر در کشور گفته مي‌شود. ايده‌هاي قديمي راست و چپ، چندان استادانه ساخته و پرداخته نشدند، و غائله‌هاي سال هفتاد و هشت و هشتاد و هشت، اوج دشواري در ساخت و ساز اين خط و خط بازي‌ها را نشان داد.
 
از آن جا که ابعاد اين تعارضات، نه حاصل گفتگوهاي مکتبي و عملياتي عميق، بلکه بر مبناي واکنش‌هاي عمدتاً مطبوعاتي نسبت به رويدادهاي مقطعي بوده است، نحوه عدم انسجام، و گرد همايي تصادفي ايده‌ها در مرام چپ و راست مشهود است، که تناقض‌هاي آن‌ها گاه بسيار آشکار مي‌شوند.

 نيروهاي موسوم به چپ، يک روز، تند و تيز، عليه آقاي هاشمي رفسنجاني و خط فکري او پيکار مي‌کردند و اساساً از اين بابت چپ ناميده شدند، ولي، امروز از در تقديس او و، حتي، خاندان وي برآمده‌اند. نيروهاي موسوم به راست هم پس از سال هفتاد و شش و از زماني که فضاي سياسي کشور اصطلاحاً «جنبشي» و در واقع، «نامتعادل» شد، عملاً به تأثيرگذاري و نفوذ بر فرايندهاي سياسي رضايت داده‌اند.
 
اين برخورد فني با سياست، اغراض آن‌ها را در سياست نامتعادل پسا هفتاد و ششي کشور به خوبي پيش برده است، ولي سنخ مواجهه مکتبي ايشان با سياست را عميقاً تحت تأثير قرار داده و کمرنگ کرده است.

مطلب 2.
 
رقابت و نبرد ميان فعالان سياسي راست و چپ، واقعاً مابه ازاي راستيني در ميان مردم ندارد. آن‌ها در استمرار سال هشتاد و هشت، لج و لج بازي را استمرار بخشيده و از حد گذراندند، و اين، انبوهي از معادلات نامتوازن را پديد آورده است، که بايد حل شوند تا صحنه رقابت‌هاي سياسي کشور قدري متعادل‌تر شود و کار ويژه‌هاي اين بخش حياتي جامعه به جريان بيفتند. فصل مشترک همه اين لج و لج بازي‌ها گردن ننهادن به «امر برحق» است و فرجام اين مسير، سنت‌هاي الهي فشل و هزيمت اقوام را به دنبال خواهد آورد.

ما در خطر از دست دادن تلقي مشترک خود در مورد ارزش‌هاي «انقلاب» هستيم، و در اين زمينه، خط و خط بازي کم محتواي چپ و راست مقصر است. روشنفکري و روزنامه‌نگاري ضعيف و نحيف، از آن جا که کمتر قادر به ارائه طراحي‌ها و برنامه‌هاي اصولي و انضمامي بوده است، به سرودن شعر و شعارهاي کلي‌گويانه روي آورد. در اين شرايط، ترميم شکاف‌ها جز با ظهور گروه نخبگاني که ضمن ارتباط ارگانيک مناسب با اقشار مختلف جامعه، يک ديدگاه مکتبي روشن و جامع، توأم با ارائه راهکارها و الگوهاي عملي، ميسر نخواهد شد.
 
آن‌ها بايد ضمن ارائه بينش‌هاي کلي و تاريخي در مورد منافع مشترک و توسعه نيرومند ارزش‌هاي مشترک، مسيرهاي عملي روشني را ترسيم کنند که موجب اعتماد مجدد به نخبگان شود. نخبگان و الگوهاي جامعه امروز، کمتر به تعهد خود در هدايت اصولي و در عين حال، عملياتي مردم پايبند هستند، و اين وضع بايد اصلاح شود.

مطلب 3.
 
براي رفتن به فراسوي چپ و راست، چند ايده را پيشنهاد مي‌دهم:

1.ايجاد يک جامعه پايدار مبتني بر ارزش‌هاي توحيدي بايد به عنوان يک مطلوب في‌نفسه، مستمسکي براي عزل نظر از اختلافات فرعي‌تر شود. البته، با استعمال عبارت «اختلافات فرعي»، نمي‌خواهم انکار کنم که اين اختلافات منجر به فجايعي مانند سال هشتاد و هشت شده است، ولي، براي رسيدن به جامعه پايدار و بر مبناي حکم الگوي حکيم، بايد از اين موضوعات عبور کرد و نگاه رو به آينده داشت.

2.تمرکز بر ارزش «مراقبت» در هر رويکرد سياسي جديد، فراتر از راست و چپ، حياتي است.
ايده، در مقابل، ايده حکمراني به عنوان يک دستگاه بوروکراتيک با حيات مستقل قرار دارد. سياست، به ارتباط زنده با مردم خود نيازمند است. در واقع، حکمراني خوب، تنها مي‌تواند به عنوان نماد اراده جمعي باقي بماند، و نمي‌تواند به حال مردم بي‌اعتنا باشد.

3.مرتبط با ارزش «مراقبت»، ارزش «پايداري» مطرح است که بر تعهد حکمراني خوب نسبت به «آينده» اصرار دارد. حکمراني خوب، نه تنها به «مراقبت» از مردم امروز متعهد است، بلکه بايد خود را نسبت به آيندگان نيز متعهد بداند. اين رويکرد، يکي از نيازهاي نسل امروز هم هست، چرا که، نسل امروز نيز به اين ترتيب، در بي‌اطمينان امروز جهان، از آينده خود و فرزندانش نيز مطمئن خواهد شد.

4.بسياري از مسائل اجتماعي و سياسي امروز، در واقع، پرسش‌هاي اخلاقي هستند؛ اجتناب از بحث‌هاي عميق مکتبي در مورد پرسش‌هاي از جنس «چه بايد کرد؟»، رفته رفته به اقتدارگرايي در رقابت‌هاي سياسي خواهد انجاميد که کم و بيش هم انجاميده است. زبان اخلاق نمي‌تواند در يک سياست پيشرو و در عين حال، پايدار غايب باشد. مفاهيمي مانند مسئوليت، وظيفه، عدالت، حريت، احترام، آداب، افتخار، وفاداري و خدمت، موضوعات مهمي هستند که سياست پيشرو امروز، با اين حجم از مسائل و بي‌اعتمادي اجتماعي و سياسي، بايد براي آنها تعريف مشخصي داشته باشد. اتخاذ چنين رويکردي به بيان يک حس مشترک جديد ملي و مرامي کمک خواهد کرد.

5.در پاسخ به سؤال «چه بايد کرد؟»، بايد پيچيدگي اجتناب‌ناپذير و در عين حال، فزاينده پديده‌ها را تصديق نمود، ولي، قرار دادن فطرت انسان‌ها، در مرکز اين پيچيدگي‌ها، به معناي ايجاد يک نقطه مرجع بتني براي اندازه‌گيري سلامت جناح بندي‌هاي آينده سياسي خواهد بود. حکمراني خوب، تعادلي بين اعضاي اجتماع، دولت، و نيروهاي تعاوني است، و اين تعادل، جز با يک وحدت مرامي نيرومند به دست نمي‌آيد.

6.هر فرمولي براي آشتي و اتحاد ملي، نمي‌تواند منحصراً از نگاه‌هاي خشک حقوقي و منطقي سيراب شود، بلکه بايد به طور کامل درگير پارامترهاي کمال مانند ارزش‌ها و عواطف و سنت‌ها شود. تشخيص حد ملاحظه و مشارکت هر يک از اين پارامترها نيز مکانيکي نيست و توسط حکيم، و بر مبناي الگوي مکتبي و معنوي تعيين مي‌شود. اعتقاد به خير اخلاقي بالاتر، به درک بعد معنوي زندگي گره خورده است، و روشن‌فکري بايد درک کند که بدون اين اعتقاد، مسير بهتري فرا روي ملت نيست. مشاجرات چپ و راست به حد بحراني رسيده است و نمي‌توان اميد داشت که خود به خود و به مرور زمان سرد و نرم شود، و طرف‌ها بايد به داوري الگوي حکيم تن دهند و پس از دستيابي به آشتي مکتبي و برادري، طرح بهتري براي آينده بريزند.
 
 
 ائتلاف دولتی ها علیه آسیب های کودکان

روزبه کردونی در ایران نوشت:

«کودک امروزسیمای جامعه فردا است.» این جمله‌ای بود که وزیر تعاون، کار ورفاه اجتماعی در جلسه دیروز کارگروه تقسیم کارملی برای کاهش آسیب‌های اجتماعی کودکان که با حضور 15 دستگاه برگزار شد برآن تأکید داشت. واقعیت هم همین است. مبارزه با فقرو محرومیت از کودکی شروع می‌شود و مطالعات متعدد بین‌المللی نشان می‌دهد که کودکان و دانش‌آموزانی که در دوران کودکی مورد آموزش و حمایت اجتماعی قرار می‌گیرند در دوران نوجوانی به مراتب کمتر درگیر مسائل مرتبط با آسیب‌های اجتماعی و خشونت خواهند شد.

امروزه سه رویکرد متداول برای مواجهه با آسیب‌های اجتماعی کودکان وجود دارد. یک رویکرد کودکان آسیب پذیر را به عنوان یک تهدید برای جامعه تلقی می‌کند و در این چارچوب معتقد است که باید با برنامه‌های قهری و سلبی با این کودکان برخورد شود. رویکرد دوم کودکان آسیب پذیر را قربانی فرآیند توسعه می‌داند و بر این باور است که باید آنها را تحت پوشش سیاست‌های حمایتی قرار داد.
 
در رویکرد سوم، حمایت اجتماعی از این دسته کودکان به عنوان یک حق شهروندی محسوب می‌شود و بر این نکته اشاره دارد که حمایت اجتماعی باید به عنوان یک حق برای این کودکان تلقی گردد. در این میان اما رهبر معظم انقلاب تأکید کرده‌اند که مسئولان مرتبط، آسیب دیدگان اجتماعی (از جمله کودکان) را باید به عنوان عائله خود در نظر بگیرند. این رویکرد جدید و مترقیانه امروز به عنوان نقشه راه ملاک عمل دستگاه‌های مرتبط بویژه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی قرار گرفته است.

باید توجه داشت که آسیب‌های اجتماعی کودکان بویژه موضوع اعتیاد کودکان، کودک آزاری و... وضعیت نگران کننده‌ای دارد و مسائلی نیز مانند فقر و بازماندگی از تحصیل باعث تشدید برخی آسیب‌ها شده است. اما نکته مهم این است که دستگاه‌های مختلف و فعالان مدنی و مؤسسات خیریه اقدامات قابل تحسینی برای کنترل و کاهش این آسیب‌ها انجام داده‌اند که این امیدواری را در جامعه ایجاد کرده است.

امروز با تلاش‌های صورت گرفته توسط وزارت دادگستری و وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی شناخت دقیقی از کودکان بازمانده از تحصیل به دست آمده است و به تفکیک شهرستان می‌توان فهرست این کودکان را به تفکیک جنسیت و سن ارائه داد. از سوی دیگر اطلس آسیب‌های اجتماعی شهرستان‌های مختلف بویژه درباره وضعیت کودکان تهیه شده است که سیمای کاملی از نقاط بحران خیز و آسیب زا را برای برنامه ریزان و تصمیم گیران اجتماعی نشان می‌دهد و امروز مبنای مداخلات متعدد است. اما مهمترین اقدام انجام شده برای حمایت اجتماعی از کودکان ، شکل‌گیری ائتلاف نظام مراقبت اجتماعی از دانش‌آموزان (نماد) است که با محوریت وزارت آموزش و پرورش و همکاری معاونت پیشگیری قوه قضائیه و مشارکت هفت دستگاه  در شورای عالی رفاه و تأمین اجتماعی مصوب و ابلاغ گردیده است. وزارت مسکن در حوزه مناطق اسکان غیررسمی، وزارت بهداشت در ارائه خدمات بهداشتی، معاونت زنان در حمایت اجتماعی از دختران نیز برنامه‌های مؤثری را در دستور کار دارند.

ذکر این موارد از این رو ضروری است که شهروندان اطمینان داشته باشند همه دستگاه‌های مسئول تمام ظرفیت‌های خود را برای حمایت اجتماعی از کودکان بویژه کودکان آسیب پذیر به خدمت گرفته‌اند. اما واقعیت این است که برای این که حال کودکان این مرزو بوم بهتر شود باید همه دست به دست هم دهیم. باید همدلانه، مدبرانه، مجدانه و با رویکرد سیاستی به سمت کنترل و کاهش آسیب اجتماعی کودکان پیش برویم. در این میان نقش محوری تشکل‌های غیر دولتی(ان .جی .او) ها، مؤسسات خیریه و اصحاب رسانه غیرقابل کتمان است. باید همه تلاش کنیم حمایت اجتماعی از کودکان گفتمان غالب شود و در چارچوب این گفتمان اقدامات مؤثر و هدفمندی شکل گیرد تا منحنی آسیب‌های اجتماعی در جامعه شیب نزولی پیدا کند.
 
 
  تصویر اقتدار اطلاعاتی ایران
 
محمدرضا تابش در شرق نوشت:

عملیات موفق سربازان گمنام امام زمان (عج) در استان کرمانشاه که به انهدام تیم تروریستی وابسته به گروهک داعش منجر شد، بار دیگر ثابت کرد امنیت کشورمان در بالاترین سطح ممکن در منطقه آشوب‌زده خاورمیانه قرار دارد. آن‌طور که وزیر موفق اطلاعات دولت یازدهم روز گذشته تأکید کرد، عملیات اطلاعاتی پیچیده و هماهنگی میان وزارت اطلاعات و نیروهای انتظامی و امنیتی کشور، به شناسایی یکی از هسته‌های وارداتی گروهک تروریستی داعش به سرکردگی یکی از امرای منطقه‌ای آنان منجر شد و هلاکت چهار عضو و دستگیری تعدادي از اعضاي آن، ثمره مجاهدت خاموش نیروهای امنیتی ایران اسلامی بوده است.
 
از امام عدل و عدالت حدیثی نقل شده که «دو نعمت برای انسان‌ها مجهول است؛ سلامتی و امنیت»؛ تا سلامتی افراد با یک بیماری کوچک آسیب نبيند، قدر عافیت و سلامتی دانسته نمی‌شود و تا دشمن بی‌رحم، وارد خانه و کاشانه نشود، ارزش امنیت و آرامش دریافته نمی‌شود. کشورهای جهان سالانه مبالغ هنگفتی برای این دو حوزه بسیار مهم و تأثیر‌گذار بر امر توسعه و رفاه مردم هزینه می‌کنند و بارها مشاهده کرده‌ایم در پیشرفته‌ترین کشورهای دنیا، عملیات‌هاي تروریستی چگونه باعث پديدآمدن بیم و ترس در میان آحاد مردم می‌شود.
 
امروز امنیت پایدار خودمان را در مرحله اول وام‌دار تدابیر کارساز رهبر معظم انقلاب اسلامی هستیم. ایشان در مواجهه با چالش‌های بین‌المللی که می‌توانست تأثیرات سوئي بر امنیت کشور بگذارد، از موضع اقتدار، عزت و حکمت رفتار کردند که امروز آثار این امنیت را می‌بینیم.

دولت یازدهم نیز توانست با افتخارآفرینی در مذاکرات دشوار هسته‌ای و به‌نتیجه‌رساندن برجام، سایه تهدید‌هاي سیاسی، تحریم‌ها و ماجراجویی در سطح جهانی را از سر ایران بردارد. اگر امروز کشور ما در مقایسه با کشورهای همسایه مانند ترکیه، عربستان، عمان، بحرین، یمن و عراق و همچنین در مقایسه با کشورهای آسیایی و غربی مانند اوکراین، فرانسه، انگلیس و ایتالیا، ضریب امنیت بالایی دارد، مرهون فداکاری نیروهای مسلح، نیروهای انتظامی و نیروهای امنیتی به‌ويژه در تأمین امنیت داخلی است.
 
پس از ایجاد داعش و با وجود کمك برخی کشورهای منطقه به این گروهک تروریستی، این برادران وزارت اطلاعات و سربازان گمنام امام زمان (عج) بودند که بسیار هوشمندانه و مقتدرانه عمل کرده‌اند. گروهک‌های ضد انقلاب در این سال‌ها نتوانسته‌اند تحرکی داشته باشند و گروه‌هایی مانند طالبان، القاعده و داعش نمی‌توانند امنیت ایران ما را به مخاطره بیندازند.
 
شناسایی کانون‌های توطئه در خارج از کشور و شناسایی اقدامات و فعل‌وانفعالات سرویس‌های اطلاعاتی کشورهای دشمن ما، از مهم‌ترین اقدامات سربازان گمنام امام زمان (عج) و ساير نيروهاي جان‌بر‌كف نظامي و امنيتي در بخش اطلاعات خارجی است که با رصد دقیق این افراد و سرویس‌ها و زدن رد آنها، امکان انتقال مواد منفجره به داخل کشور را از آنها گرفته‌اند. همه ما باید قدردان این هوشمندی و فداکاری باشیم.
 
به شرف سربازانی درود می‌فرستیم که با هدف دفاع از انقلاب، آرمان‌ها و ارزش‌ها بدون اینکه نامی از خود به‌جای بگذارند، امنیت آحاد ملت ایران را حفظ کرده‌اند. در این میان امنیت مردم‌نهاد به‌عنوان یک راهبرد عقلایی، مد نظر حاکمیت قرار دارد و امید است با توسعه هرچه بیشتر همه استان‌های کشور و تداوم مشارکت حداکثری مردم در تعیین مقدرات خود در عرصه‌های مختلف به‌ویژه حوزه مشارکت سیاسی، چشم طمع همه بیگانگان همواره از ایران ما قطع شود.
 
 
  و اينك نوبت پزشكان
 
عباس عبدي در اعتماد نوشت:

حملات گاه‌وبيگاه به جامعه پزشكي كشور موضوع جديدي نيست، ولي در سال‌هاي اخير تا حدي تشديد شده است و با وضعيتي كه براي آقاي كيارستمي رخ داد به اوج خود رسيد. در حملات اخير نوعي از هيجان و حتي بي‌انصافي را ديديم. هرچند اين حملات بدون دليل نبود، ولي به عنوان يك ناظر اجتماعي كوشيدم تا طي چند يادداشت درك خود را از مساله بيان كنم، كه كفه آن به طور روشني به سمت پزشكان سنگيني مي‌كرد.
 
اكنون كه تا حدي از هيجانات اوليه كاسته شده و همه چشم‌انتظار نظر سازمان پزشكي هستند- نظري كه متاسفانه به نحو غيرقابل فهمي با تاخير همراه شده است- اين فرصت پيش‌آمده تا از زاويه ديگري نيز به مساله پرداخت و توضيح داد كه پزشكان بايد متناسب با منزلت و جايگاهي كه براي خود در جامعه قايل هستند، مسووليت‌پذيري مدني از خود نشان دهند. عمده اين نگاهم را در چند بند زير ارايه مي‌كنم.

١- اگر بخواهيم حوزه‌هاي تخصصي گوناگون جامعه خود را با جوامع توسعه‌يافته مقايسه كنيم به نظر مي‌رسد كه حوزه پزشكي ايران در مقايسه با ساير زمينه‌هاي تخصصي در مقام و جايگاه بهتري قرار دارد. به همين دليل نيز اگر شرايط فراهم باشد، توريسم پزشكي و درماني و آمدن مردمان كشورهاي ديگر براي درمان به ايران يكي از مولفه‌هاي مهم درآمدي كشور خواهد شد.
 
البته اين پيشرفت علل گوناگوني دارد، ولي يك علت آن همراهي و نياز حكومت‌كنندگان به خدمات پزشكي بود كه عقب افتادن در اين زمينه براي‌شان پذيرفتني نبود و برخلاف حوزه‌هايي چون ادبيات و هنر است كه خود را بي‌نياز از اين خدمت مي‌دانند و حتي برخلاف مهندسي كه واردات خدمات مهندسي ممكن بود، ولي واردات خدمات پزشكي به نسبت سخت است.
 
از سوي ديگر و بدون ترديد حرفه پزشكي يكي از پرزحمت‌ترين حرفه‌ها هم از حيث طول تحصيل و هم از حيث دوره‌هاي گذراندن طرح در اقصي نقاط كشور و در نهايت وارد شدن در بازار كار است. بنابراين نسبت به درآمدهاي عرفي آنان نيز هيچ حساسيتي ندارم، بلكه در برابر انجام وظيفه آن دريافت قانوني را حق پزشكان مي‌دانم.

و بالاخره اينكه بايد ميان نظام سلامت و جامعه پزشكي نيز تمايزي قايل شد. پزشكان فقط يك ركن نظام درمان و سلامت هستند، هر چند ركن مهم آن است، ولي اين نظام اركان ديگري هم دارد كه ضعف آنها را نبايد به نام پزشكان نوشت يا انتظار داشت كه پزشكان آن ضعف‌ها را جبران كنند، البته پزشكان نيز نبايد اين ضعف‌ها را تشديد كنند يا از اين آب گل‌آلود ماهي بگيرند و خود را پشت اين ضعف‌ها پنهان كنند. يكي از دلايلي كه مردم ميان نظام سلامت و درمان با جامعه پزشكي تمايزي قايل نمي‌شوند مربوط به خود پزشكان است.
 
به اين معنا كه هميشه و در همه حال وزير بهداشت و درمان پزشك بوده است، در حالي كه در كشورهاي توسعه‌يافته چنين چيزي كمتر ديده مي‌شود. مردم ما وزير بهداشت را جزو پزشكان و مدافع منافع آنان مي‌دانند. اين سنت نادرست در نظام اداري ايران به جاي آنكه به نفع پزشكان شود در نهايت به ضرر آنان خواهد شد. مگر وزير بهداشت مي‌خواهد عمل جراحي كند كه بايد پزشك باشد؟! اميدواريم در آينده شاهد حضور وزراي غيرپزشك در اين وزارتخانه باشيم.

٢- شايد برخي پزشكان گمان كنند كه حمله اخير عليه آنان به دليل شهرت آقاي كيارستمي است. اين برداشت قطعا درست نيست.

به نظر بنده اين حملات ناشي از مشكلاتي بود كه در گذشته وجود داشت و كمتر مجال بروز پيدا مي‌كرد و فوت آقاي كيارستمي آن زخم را باز كرد. زخمي كه دير يا زود سرباز مي‌كرد و فوت ايشان از اين نظر مي‌تواند به درمان اين زخم كمك كند. اگر كساني مثل خانواده آقاي كيارستمي با اين همه فشار رسانه‌اي و حتي داشتن پزشكان علاقه‌مند به خودشان نمي‌توانند به راحتي استيفاي حق كنند، مردم عادي كه هيچ قدرتي براي استيفاي حق ندارند. هرگاه مردم مستاصل شدند، خشم خود را در زمان و مكاني كه انتظارش را نداريم بروز مي‌دهند. اين مساله يك قاعده كلي است، اگر در مورد سياست صادق است، در مورد ساير حوزه‌ها و اقشار نيز صدق مي‌كند.

مشكل اساسي اين است كه جامعه پزشكي ايران كه توسعه‌يافته و پيشرفته‌ترين گروه تخصصي كشور است، به جاي آنكه منادي ارزش‌هاي دموكراتيك از قبيل پاسخگويي، شفافيت، آزادي، تناسب قدرت و مسووليت و... باشد و آنها را به طور عملي در جامعه رواج دهد، به مرور زمان در واقعيات موجود هضم شده و مثل ساير اقشار  شد‌ه است.

شايد گمان كنند كه يك قشر توسعه‌يافته مي‌تواند با دوري از ارزش‌هاي جديد به پيشرفت خود ادامه دهد، ولي اين برداشت درستي نيست. اگر از ارزش‌هاي مذكور دفاع مي‌كنيم به اين دليل است كه آنها را براي روند توسعه و پيشرفت خود ضروري مي‌دانيم. با وجود چنين ارزش‌هايي است كه بهترين پزشكان در مراتب بالاي جامعه پزشكي قرار مي‌گيرند و اجازه نمي‌دهند افراد ناكارآمد و سودجو و غيرمتعهد به وظايف حرفه‌اي رشد كنند. در واقع اين ارزش‌ها براي صيانت از جايگاه اين حرفه و هر حرفه ديگر است. اگر اين ارزش‌ها به كنار رود پزشكان معتبر ضربه خواهند خورد. جامعه پزشكي را نبايد قرباني برخورد با چند خطا (اعم از قصور يا تقصير) كرد.

 قصور و تقصير در همه حرفه‌ها هست و در پزشكي نيز بيشتر. روزانه ده‌ها هزار عمل جراحي و صدها هزار ويزيت انجام مي‌شود و كاملا قابل پذيرش است كه بخشي از اينها مشمول قصور يا تقصير پزشك شوند. اين تعداد خطا اعتبار پزشكي را مخدوش نمي‌كند، حتي اگر روزانه ده‌ها مورد باشد ولي اگر فقط يك خطا در روز باشد، و آن را نپذيرند و پنهان كنند، در اين صورت همين پنهان‌كاري و غيرمسوولانه رفتار كردن اعتبار جامعه پزشكي را زير سوال مي‌برد.

بنابراين اكنون نوبت پزشكان است. به وضوح مي‌بينيم پزشكاني هستند كه نسبت به اين وضع نقد دارند ولي يا نمي‌گويند يا اگر هم يادداشتي مي‌نويسند، خيلي محتاطانه عمل مي‌كنند. اجازه ندهيد كه سازمان نظام پزشكي يا هر گروه ديگري كه متولي رسيدگي به اين پرونده‌هاست اعتبار بالاي جامعه پزشكي ايران را در ابهام و ترديد قرار دهد. اقدامات و رسيدگي عادلانه و درست و مسوولانه نه فقط جامعه پزشكي را در موضع قوت قرار مي‌دهد، بلكه آموزه مناسبي خواهد شد براي ساير اقشار جامعه اعتبار و اعتماد به نفس يك گروه را هنگامي مي‌توان سنجيد كه نسبت به همكاران خودشان نيز منصفانه و بي‌طرفانه رفتار و داوري كنند.
 
 
  حاكميت ايران بر حريم هوايي‌اش محفوظ است

داوود هرميداس‌باوند در آرمان نوشت:

مطابق با كنوانسيون شيكاگو و معاهدات هواپيمايي كشوري بين‌المللي كه قواعد بين‌المللي هوايي را تببين كرده‌اند، آسمان و حريم هوايي كشورها جزو حاكميت آن كشور به حساب مي‌آيد واستفاده از اين حريم هوايي مستلزم موافقت و هماهنگي با كشور دارنده اين حريم است. علاوه بر این، كشورها اين حق را دارند كه به كشورهاي ديگر اجازه استفاده از حريم هوايي خود را بدهند. در رابطه با درخواست روسيه از ايران و عراق مبني بر اجازه استفاده از حريم هوايي اين كشورها در جهت جنگ با داعش، بايد به چند موضوع اشاره كرد.
 
نخست اينكه اين درخواست در صورتي كه با توافق ايران همراه باشد، بلامانع است و هيچ كشوری حق اعتراض و شكايت ندارد. حتي اگر ايران پاسخ منفي به اين درخواست بدهد هم كشور درخواست‌كننده حق مخالفت و اعتراض ندارد. تنها موردي كه دولت‌ها نمي‌توانند آسمان خود را در اختيار كشوري قرار دهند، زماني است که سازمان ملل و شوراي امنيت در چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل، درصدد اقدام تنبيهي يا نظامي عليه كشوري برآيند و بر اساس این منشور، كمك هوايي يا زميني به چنین كشوری نقض قوانين و مقرارت بين‌المللي است.
 
اما غير از اين موضوع، هر كشوري بر آسمان خود حاكميت كامل دارد و مختار است. نكته ديگر اينكه گاه اقدام مشترك يا منافع مشترك يك يا چند كشور درهمكاري‌هاي نظامي- امنيتي طلب مي‌كند تا این كشورها در چارچوب توافقي مشترك يكديگر را در رسيدن به اهداف مشترك كمك كنند كه در اين موضوع، هدف ايران و روسيه و عراق مبارزه عليه گروهك تروريستي داعش است و همكاري‌هاي اينچنيني امري عادي است و از آنجايي كه روسيه با استفاده از حريم هوايي ايران و عراق راحت‌تر مي‌تواند مواضع اش را عليه داعش مورد حمله قرار دهد، اين اقدام توجيه پذير مي‌شود.
 
نكته ديگري كه بايد به آن اشاره كرد اين است كه بعد از آنكه پرواز شماره ۰۰۷ كه پروازي غير نظامي و متعلق به شركت هواپيمايي كره بود و از سوي نيروي هوايي شوروي سرنگون و همه مسافران و خدمه آن كشته شدند، سازمان ايكائو قطعنامه‌اي به تصويب رسانيد كه اگر هواپيماهاي مسافربري و نظامي به اشتباه وارد خاك يك كشور شدند، آن كشور مجاز به سرنگون كردن آن نيست، مگر در صورتي كه دليل كافي براي نظامي يا تحريك آميز بودن پرواز وجود داشته باشد.
لازم به ذكر است كه در گذشته نيز ايران حريم هوايي خود را به روي كشور روسيه گشوده بود. يك نمونه آن مربوط به جنگ اكتبر ۱۹۷۳ (۱۳۵۲) ميان مصر و سوريه با صهيونيست‌ها بود كه دولت ايران حريم هوايي خود را در اختيار هواپيماهاي اتحاد جماهير شوروي قرار داد تا از طريق حريم هوايي ايران بتواند به اين كشورها كمك كند. اين امر البته در آن زمان مورد اعتراض آمريكا قرار گرفت، اما اين اعتراض در زماني كه هيچ رابطه‌اي ميان ايران و آمريكا وجود ندارد و منافع مشتركي با يكديگر ندارند، هيچ مبناي حقوقي ندارد و درحد شكوه و گلايه باقي مي‌ماند.
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات