انقلابيگري و انقلابي بودن، انقلابي ماندن و انقلابي عمل کردن به عنوان يک نقشه راه با اينکه مفهوم جديدي نيست، ليکن دومين موضوعي است که پس از تبيين پروژه نفوذ از جانب رهبر معظم انقلاب، توسط معظم له در ماههاي اخير و مشخصاً در بياناتي که ايشان در 14 خرداد 1395 به مناسب سالگرد رحلت حضرت امام خميني (ره) ايراد فرمودند و همچون بيانات ديگر ايشان از ژرفاي عميقي برخوردار است، مورد توجه قرار گرفته است. به بيان ديگر انقلابيگري و انقلابيبودن، مسئلهاي است که پس از گذشت سالها از وقوع پديده انقلاب اسلامي در بهمن 57، همچنان زنده و محل بحث است. هرچند تبيين اين مسئله در طول سالهاي گذشته همواره در بيانات و مواضع رهبر معظم انقلاب ظهور و بروز داشته است، اما به نظر ميرسد در ديدارها و بيانات اخير ايشان تمرکز محسوسي بر روي آن وجود دارد.
در همين راستا بايد تأکيد داشت، در سالهاي گذشته بعضي مفاهيم و گفتمان سازي ها از جانب ولي امر مسلمين جهان مطرح شده که هر کدام مبتني بر مباني خاصي بوده و اهداف ويژهاي را نيز دنبال مي کند. به عنوان مثال در بحبوحه فتنه 88 که يک کودتاي تمام عيار ضد جمهوري اسلامي، ضد دموکراسي و اسلاميت نظام بود، رهبر فرزانه انقلاب «بصيرت» را که مبحثي پرظرفيت و داراي ريشههاي عميق در ادبيات اسلامي و سياسي است مطرح نمودند، کما اينکه هنوز هم ميطلبد که اين بحث مورد واکاوي قرارگيرد. پس از آن، رهبر معظم انقلاب بحث «نفوذ» را مطرح کردند که آن هم يک بحث کليدي مرتبط با شرايط امروز کشور است. پس از نفوذ نيز، بحث «انقلابيگري» و «انقلابي بودن» از سوي معظم له مطرح شد که به نظر مي رسد انتخاب اين واژه هم از جهت ظرفيت و هم از جهت تناسب با شرايط و راهگشا بودن در ميدان عمل (praxis) و قابل طرح بودن در عرصه بينالمللي بسيار داهيانه است.
لذا طرح مجدد مفهوم انقلابي گري و معرفي شاخص هاي پنجگانه آن از سوي رهبر معظم انقلاب و درخواست ايشان از مردم و مسئولان جهت بسط و توسعه روحيه انقلابي گري در ابعاد مختلف وجودي در حالي صورت گرفته است که اقدامات دشمن نيز به خصوص در طول يک سال اخير و مشخصاً در پسابرجام جهت تشديد تقابل نرم با جمهوري اسلامي ايران از طريق طراحي و پيشبرد سناريوي نفوذ، هجمه به نهادهاي انقلابي، تلاش براي دور نمودن مردم و مسئولان از اهداف و مباني و ارزش هاي انقلاب و همچنين ايجاد دو قطبي هاي کاذب اعم از تندرو و ميانه رو و ... نيز افزايش يافته است.
ضرورتهاي انقلابيگري
انقلاب اسلامي، حاصل عزم و ايمان و نيروي انقلابي مردم ايران است که حول ولايت امام راحل (رض) بسيج شد و طومار رژيم 2500 ساله ستمشاهي را در هم پيچيد و نظام مقدس جمهوري اسلامي را تشکيل داد. طبيعي است که جمهوري اسلامي براي دوام و بقاي خود و دستيابي به اهداف والاي انقلاب به همين نيروي انقلابي نيازمند است. مبتني بر اين واقعيت است که رهبر معظم انقلاب با اطمينان ميفرمايند:
«بعد از رحلت امام، ما هرجا انقلابي عمل کرديم پيش رفتيم و هرجا از انقلابيگري و حرکت جهادي غفلت کرديم، عقب مانديم و ناکام شديم؛ اين يک واقعيتي است. بنده در اين سالها خودم مسئول بودم؛ اگر تقصيري در اين مطلب باشد، متوجّه اين حقير هم هست؛ هرجا انقلابي بوديم، جهادي حرکت کرديم، بر روي آن ريل حرکت کرديم، پيش رفتيم؛ هرجا کوتاهي کرديم و غفلت کرديم، عقب مانديم. ميتوانيم برسيم به شرط اينکه انقلابي حرکت کنيم و انقلابي پيش برويم»(14/3/95)
دشمنان نيز بهخاطر شناختي که از اين حقيقت بهدست آوردهاند، دائما در تلاشند تا اين نظام مقدس را از محتواي اسلامي و انقلابي خود تهي کنند. به همين خاطر، برنامهريزي همه جانبهاي براي تغيير محتوا، رفتار و افکار انقلابي مسئولان و مردم، ولو با حفظ صورت جمهوري اسلامي، انجام داده اند.
بنابراين احياء و حفظ تفکر و جهتگيري انقلابي، شرط دستيابي به شعارها و آرمانهايي است که امام(ره) و امت در طول نهضت براي تحقق آنها مبارزه کردند و با حفظ اين روحيه است که ميتوان از مشکلات و موانع موجود کشور عبور کرد و به پيشرفت روزافزون ايران اسلامي سرعت بخشيد. دستاوردهاي بزرگ ايران اسلامي و نفوذ چشمگير آن در منطقه نيز، ناشي از روحيه و عملکرد انقلابي است و نبايد فراموش کرد که کنار گذاشتن آن، فرجامي جز بلعيده شدن در هاضمه استکبار جهاني نخواهد داشت. در واقع حفظ هويت انقلابي مردم و مسئولان، عامل اصلي قدرت و اقتدار ملّي و ضامن ايستادگي ملت ايران در برابر دشمنان قسم خورده اسلام و انقلاب و مصونيت بخش کشور از تطاول و تعرّض قدرتهاي استکباري است.
اصول و مباني انقلابيگري
اصليترين مبناي انقلابيگري، به ماندگاري دائمي حقيقت انقلاب باز ميگردد. اين اصل، پاسخ دهنده ادعاي برخي مبني بر تبديل انقلاب به جمهوري اسلامي است؛ در صورتي که جمهوري اسلامي چيزي جز صورت و مظهر انقلاب نيست و در نتيجه اين دو حقيقت، از هم جداشدني نيستند.
بر اين اساس انقلاب بر پايه ارزشها و معارف اسلامي، حرکتي دائمي به سمت آرمانهاي عالي و تغييرناپذير خود دارد. مبتني بر مايههاي معرفتي اسلام، مباني انقلاب در همه شئون زندگي و حکومت از جمله مسائل سياسي حضور پيدا ميکند. از اين رو مبتني بر اصل اسلامي «ايمان بالله و کفر به طاغوت»، مبارزه با استکبار جزو مباني اصيل انقلابيگري به حساب مي آيد و دو قطبي انقلاب – استکبار، محوريترين دوگانه مشروع در جمهوري اسلامي به شمار ميرود.
عصبانيت قدرتهاي مادي عالم از امام (ره) و امت ايران اسلامي هم به همين اصل بر ميگردد و فشارها و تحريمهاي دشمنان، ناشي از هراسي است که انقلاب به واسطه ظلمستيزي و نفي هميشگي استکبار در دل آنها ايجاد کرده است.
انقلابي گري و راهبرد نظام سلطه
يکي از مهمترين راهبردهاي نظام سلطه طي 37 سال گذشته جهت مواجهه با ايران را بايد تلاش براي «تغيير هويت انقلاب اسلامي» دانست که بخشي از آن در بعد «تخاصم با استکبار، ياري رساندن به مظلوم و ايستادگي در مقابل ظالم» معنا پيدا ميکند و يقيناً حذف گام به گام چنين مولفهاي از گفتمان انقلاب اسلامي بهمعناي تن دادن به نظامي اسلامي است که خاصيت و مولفههاي اساسي خود را از دست داده و چيزي جز پوسته آن باقي نمانده است. چنين هدفي در دو سال اخير شکل جديتري به خود گرفته و طي 20 ماه مذاکرات هستهاي ايران و 1+5 مصاديق فراواني را ميتوان براي آن پيدا کرد.
نظريهپردازان غربي، اين طرح را حاوي تأثيرات چشمگير و خيرهکنندهاي بر آينده نظام جمهوري اسلامي ايران ميدانند که ميتواند کارکرد انقلاب ايران را طي سالهاي آتي، به پايينترين درجه ممکن برساند بهگونهايکه ميزان اثرگذاري ايران روي بسياري از تحولات و رويدادهاي منطقهاي و فرامنطقهاي در حد يک کشور دسته سوم قاره آفريقا تنزل پيدا کند؛ کشوري که نميخواهد و بهتر بگوييم نخواهد توانست در مواجهه با کشورهاي قدرتمند غرب و شرق تقابلي را صورت دهد و منافع و خواستههاي بينالمللي خود را تنها در صورت موافقت مثبت ايالات متحده ميتواند پيگيري نمايد.
برشمردن برخي از اتفاقات و رويکردهاي بحثبرانگيز دو سال اخير در فضاي سياسي - که در ادامه به آن اشاره خواهيم داشت - در ظاهر موضوعاتي ساده و پيش پا افتاده بوده که با تبيين برخي از وجوه پنهاني آن ميتوان دريافت که جرياني تغيير «هويت انقلاب اسلامي» را همچنان يک اولويت براي خود ميداند.
انقلابي گري و تطهير چهره استکبار
با مرور رفتارها و موضعگيري برخي از چهرهها و رسانههاي جماعت تجديدنظرطلب ميتوان اين نکته کمتر ديده شده را بهخوبي مشاهده کرد که تلاشهاي جدي صورت ميگيرد تا جامعه ايراني به باورهاي خاصي برسد؛ باورهايي نظير «ميشود با کارگزاران غربي هم کنار آمد»، «اگر امتيازي به آمريکاييها داده شود آنها هم منطقي و اصولي امتياز هموزني را به طرف مقابل ميدهند»، «اهل مذاکره و تعامل دوسويه و منطقي هستند» يا اينکه «مقامات ايالات متحدهآمريکا و همپيمانانشان آنچنان که تصور ميکرديم، خونريز و جنگطلب و چپاولگر نيستند».
البته تلاش براي تغيير باور و ذائقه مردم درباره غرب تنها به لفظ و سخنرانيهاي جهتدار خلاصه نشده بلکه رفتارهاي موازي و منطبق بر چنين هدفي هم صورت گرفت. به بيان بهتر «تقليل روحيه استکبارستيزي» و جايگزين کردن «تفکر سازشکارانه» بهجاي آنرا بايد يکي از خطوط مهم حرکت طيف مورد نظر براي تحريف اصول انقلاب اسلامي دانست، بهطوريکه طي سالهاي اخير چهرههاي اصلي اين جريان به شکلي هدفمند و فراگير درتريبونهاي مختلف تأکيد کردهاند که اساساً مبارزه و رويارويي با استکبار جزو مباني انقلاب اسلامي نبوده و پس از شکلگيري انقلاب و بر اساس مقتضيات زماني و مکاني در دستور کار حضرت امام قرار گرفته است.
در سوي ديگر، روزنامههاي متعدد و پرشمار اين طيف هم در مجموعه گزارشها و گفتوگوها از لزوم تعامل با آمريکا و متحدانش و اتخاذ رويکرد واپسگرايانه در مقابله با غرب براي بهبود وضعيت اقتصادي و معيشتي مردم سخن بهميان ميآورند.
تقبيح انقلابيگري
اين جريان همچنين در ادامه به کمک رسانههاي وابسته به خود تلاش کرده با بهکارگيري ابزارهاي عمليات رواني، روحيه «انقلابيگري» را مساوي با تندروي و افراطيگري القا کند و نگرشهاي مبتني بر ايستادگي در مقابل نظام سلطه را تقبيح و ضد ارزش جا بيندازد. نکته ديگري که مورد توجه اين جريان قرار دارد، اين نکته است که آنها تلاش ميکنند افکار عمومي داخلي به اين نتيجه برسد که غرب به سردمداري آمريکاييها آنقدر هم ترسناک و خطرناک نيست که طي 36 سال اخير براي مردم جا انداختهايم!
توافقنامه هستهاي و تعطيلي روحيه استکبارستيزي
همين تلاش بيوقفه و پرحجم نظام سلطه و جرياني خاص در داخل با هدف «تغيير هويت انقلاب اسلامي» باعث شد که رهبر معظم انقلاب با اشاره به لزوم حفظ مباني انقلاب اسلامي بيان فرمودند: «مبارزه با استکبار و نظام سلطه، براساس مباني قرآني، هيچگاه تعطيلپذير نيست و امروز آمريکا کاملترين مصداق استکبار است... مبارزه با استکبار جزء مباني انقلاب و از کارهاي اساسي است، بنابراين، خودتان را براي ادامه مبارزه با استکبار آماده کنيد»(20/4/94)
هشدار داهيانه امام خامنه اي نسبت به اتخاذ چنين رويکردي از سوي جماعت خاص در داخل تنها به اين مورد خلاصه نميشود آنچنانکه ايشان در خرداد امسال و در مرقد مطهر حضرت امام به «لزوم استمرار مبارزه و ايستادگي در مقابله با استکبار» و «خوشبين نبودن به وعدههاي آنها» پرداختند و تأکيد نمودند:
«يکي از اصول امام اتکال به کمک الهي، اعتماد به صدق وعده الهي و نقطه مقابل، بياعتمادي به قدرتهاي مستکبر و زورگوي جهاني است؛ اين يکي از اجزاي مکتب امام است... امام (ره) در چارچوب اين اصل فکري خود، همواره در مقابل آمريکا و دستگاه سياسي و امنيتي آن موضع گرفت و متقابلاً از ملتهاي مظلوم بهويژه مردم فلسطين با کمال صميميت و قاطعيت حمايت کرد»(14/3/95)
تأکيد مکرر رهبر فرزانه انقلاب در اينباره آنهم در قالب هوشمندي جامعه در مقابل سناريوي تحريف اصول انقلاب اسلامي و تلاش براي تغيير ماهيت انقلاب، نشان ميدهد که مبارزه با نظام سلطه و توجه ويژه به استکبارستيزي، تاريخ انقضا ندارد و تمرکز جماعت نشانهدار براي حرکت در اين مسير نميتواند حاوي دستاوردي باشد.
جمع بندي
در جمع بندي اين قسمت از مبحث حاضر بايد تأکيد کرد، دو قرائت غلط در رابطه با انقلابي گري وجود دارد؛ يکي قرائت تاريخي از انقلاب است که برخي سياست مداران شاخص معتقدند فقط کساني انقلابي هستند که در انقلاب سال 57 به بلوغ سني رسيده بودند... و قرائت ديگر از مفهوم انقلابي گري، ناظر بر تلقي خشونت است و تصور مي شود کسي انقلابي است، که فردي خشن است. اين در حالي است که برخلاف دو تصور و قرائت باطل مذکور انقلابي گري نه تنها مختص به زمان خاصي نيست بلکه در اصل يکي از آرمان هاي اصيل انقلاب است که بايد در تمام دوره ها جاري بوده و باشد؛ ولي در يکسال اخير اين مسئله موضوعيت يافته است. ضمن اينکه برنامه دشمن نيز براي مقابله با انقلابي گري در يکي دو سال گذشته شکلي خاص [گرفته] که اهميت انقلابي گري را افزون مي کند. لذا انقلابي گري، به نوعي دشمن شناسي است و در برابر دشمن معنا مييابد. بنابراين اينجاست که مي توان به اهميت مضاعف طرح اين مفهوم در بيانات رهبر فرزانه انقلاب پي برد.