(روزنامه آسمان آبي – 1396/08/01 – شماره 94 – صفحه 7)
* اساتید دانشگاهی بهعنوان افرادی علمی تمایلی به ارتباط برقرار کردن با رسانهها ندارند و این علمی را که در موارد مختلف دارند، حاضر نیستند با رسانهها در میان بگذارند که افکارعمومی از این دانش بهرهمند شود. بهنظر شما چرا این روند وجود دارد؟
** ارتباط با رسانهها و پاسخ دادن به سوالاتشان در عرصه علوم اجتماعی که نیاز دارد اتفاقات و حوادث سیاسی روز تحلیل شود، به نظر من یک ژانر و سبک خاصی دارد؛ بنابراین متفاوت است با آنچه که اکثر استادان ما با آن آموزش پیدا کردهاند. درواقع ارائه یکسری تبیینهای علمی عمومی است؛ اما تحلیل نیاز به شناسایی موارد خاص دارد. پاسخگویی به مسائل روز که در جامعه اتفاق میافتد نیاز به دو مهارت دارد: یکی نیاز به مهارت توانایی تحلیل موارد خاص و دیگری توانایی دیدن زوایای مختلف امر خاص؛ یعنی از یک طرف باید به امر خاص توجه داشته باشید و از طرف دیگر باید یک نگاه کلینگر داشته باشید تا بتوانید ابعاد مختلف قضیه را ببینید.
* به چه دلیل این رویکرد در میان استادان دانشگاهی و جامعه علمی و حتی بعضا سیاسی وجود ندارد؟
** نظام دانشگاهی بیشتر عامگرا است یعنی قوانین کلی را بیان میکند تا اینکه به مصادیق جزئی بپردازد. دوم اینکه تخصصگرا است؛ یعنی فقط از یک زوایه خاص میتواند قضیه را ببیند و معمولا از سایر ابعاد غافل است. در حالیکه نظام رسانهای و ارتباطات رسانهای نیاز به دانشی دارد؛ همانطور که گفتم باید بتواند موارد خاص را تحلیل کند و ضمنا جنبههای مختلف آن را هم ببیند. در مواردی ما به این موضوع دقت نمیکنیم و فکر میکنیم که هر استاد دانشگاهی به صرف استاد دانشگاه بودن میتواند وارد تحلیل مسائل عرصه عمومی شود؛ نه، واقعیت این است که این دو نوع دانش است با توانایی ظرفیتهای مختلف. البته در دنیا یک گرایشی وجود دارد بهسمت شکلگیری یک ژانر دانشگاهی که به آن دانشگاهی «حوزه عمومی» (public academician) میگویند ؛ یعنی کسی که در عرصه عمومی حضور پیدا میکند و میتواند مسائل را تجزیه و تحلیل کند و این دانش البته روز بهروز در دنیا گسترش بیشتری پیدا میکند؛ اما در ایران در این جهت کمتر پیش میرویم و نظام ارزشیابی و استادان جهتگیری خاصی به آنها و کنشهای آنها داده که بیشتر به مسائلی میپردازند که در نظام دانشگاهی امتیاز حاصل میشود.
از طرف دیگر بخشی از دانشگاهیان نگاه تحقیرآمیزی به این نوع فعالیتها دارند. بارها دیده شده که میگویند اینها کارهای ژورنالیستی است اینها که کارهای علمی نیست. این موجب ارزشگذاری و کم ارزش شمردن کار رسانهای میشود. درواقع معتقدند کارهایی که در رسانهها ارائه میشود تحلیلهای سطحی و دمدستی و بدون پشتوانه علمی است. البته مواردی را هم داریم که در رسانهها منتشر میشوند و ممکن است تحلیلهای علمی مستحکمی از نظر تبیین نباشند.
* پس میتوان گفت که تلاش نکردن استادان دانشگاهی برای این که بخواهند خود را با اطلاعات و اتفاقات روز همراه کنند و درعینحال کنار کشیدن افراد خبرهتر و عالمتر از اظهارنظر، موجب میشود تحلیلها در رسانهها سطحی باشد و افکارعمومی نتواند از دیدگاههای تخصصی و عمیق استفاده کند؟
** بله کنار کشید صاحبان دانش از رسانهها موجب سطحی شدن تحلیلها میشود، درعینحال همین اصحاب دانش بهصورت دوری به پایین بودن سطح تحلیلها ارجاع میدهند، برای حضور نیافتن خودشان. درواقع مانند اینکه در دوری گیر کرده باشیم.
* درباره اینکه چرا استادان به دنبال این قضیه نمیآیند حرف و بهانهشان چیست؟ صحبت میفرمودید.
** بله همانطور که گفتم بخشی ژانر خاصی است که نظام دانشگاهی ما آن را ندارد و توانایی انجامش را هم ندارد. مانند اینکه امروز حادثهای در تهران اتفاق بیفتد و شما بخواهید آن را تحلیل کنید. بسیاری از استادان میتوانند بهصورت کلی موضوعاتی را برای شما بگویند، اما مصادیق خاص را نمیتوانند انجام دهند. دوم نسل دانشگاهی را تربیت نکردهایم. سوم همین که شما به آن اشاره کردید که صرفا 50 ، 60 نفر هستند که رسانهها میتوانند با آنها در ارتباط باشند. اگر افراد دیگری بخواهند به این عرصه وارد شوند باید درباره اخبار بهروز باشند و باید خودشان رسانهها و مسائل اجتماعی روز را پیگیری کنند و اهل ارتباط برقرار کردن با رسانهها باشند. اهل خواندن روزنامه و ارتباط با سایتهای خبری باشند. معمولا از طرف دیگر مردم ما چنین ویژگی را ندارند یعنی فرهنگ کلی ما ازجمله فرهنگ دانشگاهی یک نوع از خود بیگانگی اجتماعی و سیاسی دارد؛ یعنی نسبت به فرهنگهای سیاسی اجتماعی که در جامعه وجود دارد پیگیر مسائل نیستند، از نزدیک مسائل را دنبال نمیکنند و حتی علاقهای هم ندارند.
بسیاری از اینها خود را غیرسیاسی تعریف کردهاند. اگر زمانی بحثی شود نظر سیاسی خود را خواهند گفت، که آن یک نظر کلی است و انتقادهایی هم خواهند کرد. اما اینها کنشگران فعال اجتماعی - فرهنگی نیستند. کسی که شما انتظار دارید با رسانهها در ارتباط باشد باید کنشگر فعال باشد، یعنی در روز وقت بگذارد. مورد دیگری هم وجود دارد و آن هم این است که افرادی که با رسانهها در ارتباط هستند زمانشان دیگر به خودشان تعلق ندارد و گاه و بیگاه و وقت و بیوقت با آنها تماس گرفته میشود و از آنها خواسته میشود که اظهارنظر کنند. اینها وقت خود را در اختیار میگذارند و میدانید که این اتفاق کاملا داوطلبانه است و اکثریت آنها تنها مبادله فرهنگی و کنش اجتماعی آن را تلقی میکنند و ابعاد اقتصادی و مالی ندارد. این هم به این دلیل است که فرهنگ کار داوطلبانه ضعیف است؛ یعنی برخی اینگونه نگاه میکنند، چرا باید زمانی را که میتواند متعلق به خودشان باشد به این کار اختصاص دهند.
* این استادان را میتوان بهعنوان لیدر فکری شناخت و معرفی کرد؟
** اینها را نمیتوان بهعنوان لیدر فکری معرفی کرد، چون لیدر کسی است که کنش لیدری را انجام دهد. اینها اهل دانش هستند، اما لیدر فکری نیستند. یعنی عملا گروه مرجع به حساب نمیآیند.
* یعنی ما یک سری متخصصین و اهل دانش و پژوهشگر داریم که ارتباطی با بدنه اجتماعی به معنی توده ندارند و تمایلی هم ندارند که بخواهند دانستههای خود را منتقل کنند؟
** بله. اگر دانشگاهی باشند که بهعنوان شغل در دانشگاه حضور دارند و اگر هم کارشناسهای سازمانی باشند در سازمانهای خود حضور دارند. به نحوی در چارچوب دیوانسالاری کار میکنند، یعنی در چارچوب سازمان اداری موجود خواه دانشگاه باشد یا سازمانی دیگر، سعی میکنند وظایفی را که سازمان برایشان تعریف کرده انجام دهند. یکی از مهمترین دلایل این موضوع هم پرهزینه بودن کنش اجتماعی در ایران است. زمانی که شما وارد عرصه عمومی میشوید و راجع به مسائل مختلف اظهارنظر میکنید، با واکنشها و بازتابهایی روبهرو میشوید و فردای محتمل، ممکن است برای شما ایجاد مشکل کند و مجبور به پرداخت هزینه و پاسخگویی شوید.
حتی با یکی از استادان صحبت میکردم درباره همین ارتباط با رسانهها و به همین موضوع اشاره کرد که اگر نظر خود را بدهم، ممکن است فردا مجبور به پاسخگویی شوم و با من برخورد سیاسی شود و برایم هزینههای سیاسی، حقوقی و قضایی در پی داشته باشد؛ چرا باید برای خودم دردسر درست کنم. درواقع همان اصطلاح که میگویند سری که درد نمیکند، چرا باید دستمال بست. بنا براین بخشی از دانشگاهیان فکر میکنند که این پرداخت هزینه است و چرا باید به آن بپردازند.
* این تمایل نداشتن انتقال اطلاعات چه تبعاتی بر بدنه اجتماعی دارد؟
** به نظر من دانشگاه یکی از کانونهای تولید خردمندی در جامعه است و این خرد باید در جامعه جریان پیدا کند و اگر این اتفاق روی دهد میانگین کل خردمندی در جامعه را ارتقا خواهد داد. در غیر این صورت به یک فعالیت بسته و سازمانی تبدیل میشود که جامعه از آن بیبهره میماند. اکنون ما با چنین وضعیتی روبهرو هستیم؛ یعنی دانشی که تولید میشود و جامعه از آن بهره نمیبرد. البته اگر جامعه بخواهد از آن بهرهمند شود این دانش تولید شده به زبان آکادمیک باید یک بار دیگر به زبان حوزه عمومی، رسانهای و ارتباطی باز تولید شود. خود دانشگاهیان وارد این قضیه نمیشوند و این باعث میشود که میانگین کل خردمندی در جامعه کاهش پیدا کند و دانش دانشگاهی هم دچار فروبستگی و درونگرایی نسبت به جامعه شود. طبیعتا سرمایه فکری جامعه را این قضیه تقلیل خواهد داد و جامعه از آن زیان میبیند.
* این روند بههرحال یک خلأ در دانشگاهها به حساب میآید.
** اولا هیچ زمانی نمیتوان توقع داشت که همه دانشگاهیان به مسائل حوزه عمومی بپردازند. اما میتوان انتظار داشت که یک جریانی در دانشگاه وجود داشته باشد که نسبت به مسائل جامعه حساسیت نشان دهد و حداقل بهعنوان یک جریان اثرگذار باشد. حالا دانشگاهیانی هم وجود دارند که تحقیقات و مطالعات بنیادی میکنند و دغدغه آنها مسئله روز نیست، اما دغدغههایی برای خودشان دارند که در عالم علم ارزشمند است، اما معطوف به زندگی روزمره نیست، این هم امکان دارد.
* درنهایت فکر میکنید برای حل این روند و اتفاق چه باید کرد؟ چه کسانی نهایتا باید این وظیفه را بهعهده بگیرند و راهکار پرکردن این خلأ چیست؟
** باید این جریان را تقویت کرد و دروسی را به دانشجویان ارائه داد که منجر به ارتباط دانش و جامعه شود و به آنها بیاموزد که چگونه بتوانند با جامعه ارتباط برقرار کنند. چگونه زبان علمی را بتوان به زبان حوزه عمومی ترجمه کرد. اینکه کلمه ترجمه را به کار میبرم به این دلیل است که این دو زبان واقعا ویژگیهای متفاوتی با هم دارند و باید تبدیل شود. این را میتوان به دانشجویان آموزش داد و حتی چه بسا انجمنهای علمی بتوانند این مباحث را در میان اعضای خود دامن بزنند و اهمیت و اولویت توجه به جامعه و پرداختن به مسائل جامعه را ترویج و انجمنهای علمی در این زمینه پیشگامی کنند. کار دیگر این است که افرادی که بهعنوان ژورنالیسم علمی شناخته میشوند از تحقیقات دانشگاهی استفاده کنند و سعی کنند تا این تحقیقات را به زبان سادهتر برای مردم منتقل کنند. یعنی خود روزنامهنگاران این خلأ را پر کنند. این تحقیقات و علومی که تولید میشود بازتابی در جامعه ندارد و کسی نیست که بیاید و این علوم را به زبان ساده و به زبان جامعه برای آنها مطرح و در رسانهها منتشر کند.
* این درصورتی است که این استادان تمایل به ارتباط با رسانهها و خبرنگاران داشته باشند، اما برخی رسما نسبت با خبرنگار و نام او گارد دارند؟
** نیازی به ارتباط مستقیم با آنها در اینجا وجود ندارد. بههرحال اینها تحقیقات خود را بهعنوان مقاله یا کتاب منتشر میکنند. ژورنالیستهای علمی میتوانند این پژوهش را به زبان ساده و صرفا همان هسته اصلی و اساسی فکری که در مطلب وجود دارد در ۱۰۰۰ کلمه در اختیار خواننده قرار دهند. بههرحال تصور من براین است که ژورنالیسم علمی میتواند واسطهگر خوبی بین دانشگاه و حوزهعمومی و مردم ایفا کند. در خلأ دانشگاهی حوزه عمومی ژورنالیسم علمی میتواند نقش میانجیگری بین دانشگاهیان و مردم را بهصورت پررنگتری ایفا کند و لازمه آن هم در اینجا تقویت ژورنالیسم علمی (ژورنالیسم علوم انسانی و علوم اجتماعی) است.
* نقش احزاب را در این موضوع چگونه میبینید. بههرحال بعضی از این استادان به احزاب وارد شدهاند و با وجود اینکه وارد یک گروه سیاسی شدهاند، اما بازهم میبینیم که این مقاومت در برابر اظهارنظر در عرصه عمومی را دارند؟
** بخشی از آن محافظهکاری استادانی است که به حزبها وارد میشوند یعنی آنچنان تمایل ندارند و اصطلاحا نمیخواهند «تابلو» و برجسته شوند.
* یعنی بهعنوان یک چهره سیاسی شناخته نشوند؟
** نه، میخواهند که بهعنوان چهره سیاسی شناخته شوند، اما تمایلشان براین است که حزب آنها را بهعنوان یک چهره سیاسی به رسمیت بشناسد. چون بههرحال فردا روز، زمانی که قرار است مناصب و مشاغل تقسیم شود اینها باید از آن نصیبی ببرند. اما اینکه در جامعه خود را تابلو کنند و یا حساسیتهای نیروهای امنیتی را برانگیزند، یا با بیان برخی حرفها که مورد استقبال برخی قرار نخواهد گرفت، حساسیتهای مخالفان را برانگیزاند، نمیخواهند خود را در معرض مشکل قرار دهند.
* میتوان گفت که به نوعی هم میخواهند سیاسی و بیسروصدا باشند و هم هدف منفعتطلبی در این حوزه دارند؟
** بله، همین قضیه است. واقعا حضورشان در عرصه سیاسی هم مقداری مصلحتجویانه است؛ اگر نخواهیم بگوییم که فرصتطلبانه است. موضوع دیگر اینکه اگر خود احزاب زرنگ بودند و ظرفیتهای حزبی در کشور قوی بود احزاب از این استادان و متخصصان میتوانستند برای تنطیم سیاستها و برنامههای خود استفاده کنند. آن بعد استفاده از رسانه را کاری نداریم، اما اینها چرا در تنطیم برنامههای حزبی مشارکت ندارند. این همه استاد هستند که دور و بر احزاب حضور دارند پس چرا احزاب ما برنامه ندارند.
* یعنی میتوان از این بعد هم به قضیه نگاه کرد که این استادان با وجود حضور در احزاب تاثیر مثبتی برای این احزاب هم ندارند و یکی از دلایل ضعف و فقدان احزاب قوی را هم در این موضوع باید دید؟
** بله برنامه و سیاستگذاری ندارند. من به آن تولید خرد میگویم و معتقدم که در حزب هم باید خرد حزبی شکل بگیرد. خرد حزب متشکل از چیست؟ از سیاستها و برنامههای احزاب در برخورد با مسائل و چالشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی؛ بنا براین احزاب باید دارای چنین برنامههایی باشند. برنامههایی که درباره آنها بحث وسیعی انجام شده و یک اجماع نسبی نسبت به آن حاصل، جایی مستند شده و مدام هم در حال مرور بازبینی باشد. اما میبینیم که چنین چیزی در احزاب وجود ندارد. خود فرایند تنظیم برنامه کار مشکلی است و احزاب ما هم کار نمیکنند. احزاب ما زمان انتخابات فعال میشوند و بعد از انتخابات شغلها را تقسیم میکنند و بعد از آن هر کسی به دنبال زندگی خود است. حزب در حاشیه قرار دارد و ممکن است ماهی یا دو ماهی یک جلسه برگزار شود که اعضا اصلا در آن حضور داشته باشند یا نه.
* پس این قسمت هم میتواند در دور باطل باشد؟
** بله ما به این فکر نمیکنیم که این دانش باید در جامعه و سیاست تاثیر بگذارد. فکر میکنیم که این یک شغل است و فرد دانشگاهی است و باید کار خود را انجام دهد و سیاست و جامعه هم هر یک کار خود را انجام دهند. حالا اگر فرد دانشگاهی تمایل داشت وارد حزب هم بشود، اما اینکه استادان علوم اجتماعی که عضو احزاب هستند دور هم جمع شوند و برنامه تدوین کنند، اصلا چنین چیزی نیست. جایی هم اگر برنامهای تدوین میشود من دیدهام که مهندسان عضو حزب به دلیل عملگرایی این کار را انجام میدهند.
https://asemandaily.ir/post/5475
ش.د9603074