«دموکراسی» واژه بسیار شیک و پر طمطراقی به شمار میآمد، آن هم برای شاهی که توانسته بود با دسیسهچینی طومار دودمان قاجار را در هم بپیچد و سلسلهای بیهویت و تو خالی را با شجرهای تاریخی برای خود انتخاب کند. تلاش شاه تازه به تخت نشسته برای مشروعیت بخشیدن به تاج و تخت خود، بها دادن به مسئله انتخابات بود؛ اما انتخاباتی که خروجیاش مجلسی مطیع و فرمایشی است که نه تنها قرار نیست به نفع مردم و جامعه حرفی زده شود یا تصمیمی گرفته شود؛ بلکه برایش برنامه چیدهاند که تا کمر به فرموده شاه ایران، خم شوند. رضاخان علاقهمند بود ظاهر مشروطه حفظ شود، اما کسی با او همکاری نمیکرد؛ مجالس از سال ۱۳۰۶ به بعد به مجلس مطیع تبدیل شدند و آنچه از دل صندوقهای رأی بیرون میآمد، خواسته و تمایل مردم نبود و وکلایی که راهی مجلس میشدند، از قبل به تأیید و انتخاب شاه رسیده بودند. ساختاری عاری از عدالت اجتماعی که تا سالهای سال به همین روش ادامه داد و صاحبان کرسی نمایندگی مردم در واقع نمایندگان شاه ایران بودند تا اوامر آنها به نفع دربار اجرایی شود و هیچ صدای مخالفی از پشت تریبون مجلس به گوش نرسد. «رضاخان» اعتقادی به رأی، آن هم رأی مردم نداشت و در واقع مجلس را «طویله» میدانست. «موسی حقانی» استاد و پژوهشگر تاریخ معاصر در این زمینه میگوید: «یکی از موارد نقض مشارکت سیاسی مردم در تعیین سرنوشتشان که در تاریخ ما هم بااهمیت است، انتخابات مجلس پنجم است؛ یعنی سرکوب مشارکت سیاسی مردم از یکسو و از طرف دیگر تلاش برای استفاده از رأی نمایندگانی که با تقلب نام آنها برای انجام کارهای مهم در کشور از صندوق درآمده بود.»
تلاش بیثمر برای ژست دموکراتیک
«مشارکت سیاسی» فرآیندی است که نهادهای سیاسی، احزاب و تشکلهای صنفی و اجتماعی و به طور کلی مردم را درگیر و شریک در قدرت سیاسی میکند و میتواند پشتوانه مناسبی در جهت تثبیت نظامهای سیاسی به شمار آید، اما این عنوان سیاسی بازیچه امیال خودکامگی پهلوی شده بود. هرچند این وضعیت در سالهای حضور پهلوی دوم کمی تغییر کرد و تعدادی از نمایندگان با رأی مستقیم مردم راهی مجلس شدند؛ اما دخالت بیگانگانی، چون انگلستان باز هم اجازه استقلال داشتن از مجلس و نمایندگان را سلب میکرد و اجازه این امر داده نمیشد که مجلسی مستقل و برای کمک حال بودن جامعه و مردم تشکیل شود. رژیم پهلوی اگرچه در ظاهر زمینههای مشارکت سیاسی مردم را فراهم کرده بود؛ اما طی دوران حکومتی خود به ویژه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تمرکزگرایی را دنبال کرد و به طور دائم تسلط خود را بر منابع قدرت و جامعه گسترش داد. این ویژگی حکومت پهلوی موجب بیتوجهی به مطالبات سیاسی مردم شد؛ وضعیتی که پیامد آن ایجاد بحران مشارکت و به دنبال آن تضعیف مشروعیت حکومت بود. تلاشهای عاریهای حکومت و ایادی تحت اوامر آنها هم به دنبال این تضعیف مشروعیت، نتوانست دموکراسی را برای جامعه ایران کسب کند و مردم را در تعیین سرنوشت خود دخالت دهد و وارد میدان سیاست کند، اتفاقی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و سالهای پس از آن رخ داد و پای ثابت صندوقهای رأی برای برقراری عدالت سیاسی و مشروعیت بخشیدن به فرآیند انتخابات، مردم جامعه بودند. دور نگه داشتن مردم از سرنوشتسازی و سهیم بودن در آنچه بر افق سیاسی ایران میگذشت، به وضوح یکی از وجوه سرکوبسازی مردمسالاری است که موجب شد این بیتوجهی صدای مردم را در آورد و اعتراض آنها به نحوه مملکتگردانی و حضور وزیر و وکیلی که اختیاری از خود ندارد، بالا بگیرد.
شکل مشروطه خوب است، اما شروطش نه هر چند شاه دوم پهلوی برخلاف رویه پدر تلاش کرد به شکل رسمی و قانونی شبیه سلطنت مشروطه کشور را اداره کند که طبق قانون اساسی مشروطه، پادشاه قدرت اجرایی چندانی نداشت، اما بررسی کارکردی و دقیق آن مشخص میکند که در فراسوی چهره قانونی رژیم، قدرتی فراقانونی و پنهانی وجود داشت که بر اساس آن شاه به بازیگر اصلی عرصه سیاست در ایران تبدیل شده بود.
قاعده و قانون برگزاری یک انتخابات در دنیا میگوید، مشارکت سیاسی فعال نیازمند روند صحیح و آزاد تعیین و انتخاب نمایندگان است، که یک نگاه کلی به آنچه تاریخ از این فرآیند در دوران پهلوی روایت میکند، نشان میدهد روند انتخاب نمایندگان نیز در دوره مذکور چندان مناسب نبوده و یک سیر منطقی و آزادانه را طی نکرده است. «حسین فردوست» (رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی) در کتاب خود مینویسد: «در دوران قدرت علم که در واقع مهمترین سالهای سلطنت محمدرضاست، نمایندههای مجلس با نظر او تعیین میشدند. هر روز، منصور با یک کیف پر از اسامی به آنجا میآمد. منصور اسامی افراد مدنظر را میخواند و علم هر که را میخواست تأیید میکرد و هر که را نمیخواست دستور حذف میداد. منصور نیز با جمله «اطاعت میشود»، با احترام حذف میکرد.» سیستمی که نه تنها مردم ایران ادامه آن را نتوانستند تاب بیاورند و برای پایان دادن به آن به اعتراض دست زدند، بلکه هیچ قانونی در هیچ یک از کشورهای دنیا این مدل برگزاری انتخابات را نمیپسندد، اما ظاهراً منفعت غرب مدعی آزادی و دموکراسی در این بود که مهرههای چیده شده در یک نهاد تصمیمگیری مهم در ایران تحت تسلط و نفوذ آنها باشد تا اینکه خواست و قدرت مردم جامعه ایران حرف اول را بزند. انتخابات آزاد و عدالت در انتخاب نمایندگان از طریق آرای انتخاباتی، شایدهای گمشده دنیای سیاست داخلی خاندان پهلوی به شمار میآید، گزینههایی که انقلاب اسلامی تلاش کرد در هر دوره برگزاری انتخابات ماهیت اصلی دموکراسی و انتخابات آزاد را به این فرآیند مهم و سرنوشتساز باز گرداند.
حق رأی زنان، نمایش دروغین دوم!
اگر چه در دوران پهلوی دوم حق رأی زنان در ایران به رسمیت شناخته شد؛ اما این را نباید نادیده گرفت که اگر چه مردان همیشه حق رأی داشتهاند؛ در طول سالهای حکومت پهلوی رأی مردان نه تنها تأثیرگذار و سرنوشتساز نبود که اعطای حقوق رأی دادن به زنها در آن دوران تنها صرفاً برای حفظ ظاهر بود و تنها نتیجهای که داشت، تثبیت قدرت در خاندان پهلوی بود. بهانهای که رژیم پهلوی خود را به آن دلخوش کرده و گمان میکرد چنین تغییری، حکومتش را از موج اعتراضات نجات میدهد و همچنین ورود زنان به مجلس تحولی ایجاد کرده و بر بیکفایتی و تشریفاتی بودن مجلسهای قبلی سرپوش میگذارد. محمدرضا پهلوی در این باره میگوید: «زنان برای اولین بار در تاریخ ما در آن (انتخابات) شرکت خواهند کرد؛ من اطمینان دارم با قوانین جدیدی که برای انتخابات تهیه شده است پارلمان دموکراتیکی جانشین مجالس نامناسب قبلی میشود.»، اما با وجود این اظهارات آنچه در حقیقت اتفاق افتاد، باز هم نتیجه انتخابات یک مجلس تشریفاتی و از پیش تعیین شده بود که خواستههای حکومت را دنبال میکرد. از سوی دیگر، نفوذ و دست درازی عوامل بیگانه و غربی در مهمترین مسئله سرنوشتساز، اختیار امور را تا حدی از دست شاهان ایران ربوده بود و به نوعی سر سپردگی و وامداری دودمان پهلوی را به رخ میکشید. بیاختیاری پهلویها تا آنجا پیش رفت که رضاخانی که با کودتای اسفندماه ۱۲۹۹ به قدرت رسیده بود و محمدرضایی که با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قدرت خودکامه خود را حفظ کرده بود، تحت تأثیر خطمشی بیگانگان، ارادهای برای بسط مشارکت سیاسی مردم نداشت؛ سیاستی که البته آن خوی استعمارگریاش را وارد میدان کرده بود. در طول حیات ۷۲ ساله نظام مشروطه ایران (۱۲۸۵ – ۱۳۵۷ ش)، ۲۴ دوره مجلس شورای ملی تشکیل شد. با احتساب مجلس دوره پنجم، که به انقراض قاجاریه و انتقال سلطنت ایران به سلسله پهلوی رأی مثبت داد، انتخابات ۲۰ دوره اخیرِ مجلس در زمان سلطنت رضاشاه و محمدرضاشاه پهلوی برگزار شد که گواهان تاریخ میگویند شاکلهاش با آنچه در همه قوانین انتخابات در دنیا وضع شده، متفاوت است. به دلیل اعمال نفوذ مقام سلطنت و قوه مجریه، میان جایگاه انتخابات و مجالس شورای ملی در قانون اساسی با موقعیت آن در عرصه عمل سیاسی تعارضی بنیادین شکل گرفته بود که با روی کار آمدن جمهوری اسلامی یک تغییر بنیادین را تجربه کرد. دموکراتیک و مردمی بودن یکی از مهمترین عواملی است که فرآیند انتخابات پس از پیروزی انقلاب اسلامی توانست آن را تجربه کند. تجربهای غریب، اما شدنی که شاهد بودیم از بهمن ۱۳۵۷ و آن همهپرسی تاریخی که مردم ایران آن را نمادی از ایستادگی و غرور تعریف میکنند، تا کنون بیش از ۴۰ انتخابات برگزار شده است.