تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۸  ، 
کد خبر : ۲۴۳۶۲۲

اعمال فشار آمریکا و تشدید گرایش ایران به استراتژی بازدارندگی

قاسم افتخاری / دانشیار گروه روابط بین‌الملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران علی‌ باقری دولت‌آبادی / استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه یاسوج چکیده: در طول سال‌های اخیر به این مساله که استراتژی نظامی ایران، استراتژی بازدارندگی است در محافل عمومی و آکادمیک بسیار پرداخته شده است. اما سوالی که به موازات آن کمتر مورد توجه قرار گرفته و یا اصلاً به آن پرداخته نشده علل گرایش ایران به این استراتژی است. این پژوهش تلاش دارد با توجه به دو فرضیه برهم خوردن موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه و تشدید فشارهای آمریکا بر ایران این موضوع را مورد بررسی بیشتر قرار دهد. واژگان کلیدی: ایران، ایالات متحده، بازدارندگی، امنیت، 11 سپتامبر، موازنه قدرت، خاورمیانه مقدمه حفظ تمامیت ارضی و دفاع از کشور در برابر تجاوزات خارجی از جمله نخستین وظایف دولت‌ها به حساب می‌آید که همه کشورها نسبت به آن توجه ویژه دارند. دفاع در برابر تجاوز عراق به خاک ایران و تلاش برای بازسازی مجدد ارتش پس از پایان جنگ در این راستا قابل بررسی است. از آنجا که با پایان یافتن جنگ ایران و عراق، تهدیدات علیه امنیت ملی ایران از جانب دولت عراق همچنان باقی ماند و در مرزهای شرقی کشور نیز تهدیدی جدید به نام طالبان سربرآورد؛ تمامی توجه مسئولان و فرماندهان نظامی کشور به سمت دکترین بازدارندگی سوق پیدا کرد. هدف از اتخاذ این دکترین نظامی بالا بردن توان و ظرفیت دفاعی برای ارسال این پیام به متجاوزین احتمالی در آینده بود که در صورت انجام هر گونه اقدام نسنجیده با پاسخ سریع، قاطع و متقابل ایران مواجه خواهند شد. با وجود آنکه پس از 11 سپتامبر دو دشمن اصلی ایران (رژیم بعث و طالبان) در حملاتی مجزا از سوی ایالات متحده سرنگون شدند اما دولت ایران تلاش‌های خود در جهت کسب بازدارندگی را شدت بخشید. سوال اساسی این نوشتار علل اتخاذ این تصمیم از سوی ایران است. برای پاسخ به سوال مذکور از دو فرضیه بر هم خوردن موازنه قدرت منطقه‌ای و تشدید فشارهای آمریکا بر ایران استفاده می‌شود.

موازنه قدرت در منطقه خاورمیانه
موازنه قدرت، خصلت طبیعی نظام بین‌الملل است که از دیرباز در عرصه روابط دولت‌ها وجود داشته و بطور خودکار نظم بین‌المللی را حفظ کرده است. این اصل که برگرفته از اصل تعادل در طبیعت است همواره قدرت را به سمت نقاطی که در آن خلاء وجود دارد، سوق داده است. در حقیقت، این خصلت نظام طبیعت است که ماده را از مکانی که در آن حالت تراکم و اشباع وجود دارد به فضایی که در آن خلاء هست، هدایت می‌کند؛ مگر اینکه بر سر راه آن مانعی وجود داشته باشد.
دولت‌ها نیز بطور سنتی برای پرهیز از بروز جنگ و حفظ تعادل در میان خود همواره به این اصل توسل جسته‌اند (قوام، 1378، ص 6). مکانیسم عمل نظام موازنه قدرت بدین صورت است که با از بین بردن وسوسه توسل به زور در میان بازیگران قدرتمند یا دولت‌هایی که از کارآمد بودن دیپلماسی ناامید شده‌اند از بروز جنگ جلوگیری می‌نماید.
منطقه خاورمیانه یکی از مناطقی است که نه تنها قدرت‌های بزرگ در سطح کلان سعی کرده‌اند از طریق نفوذ و تأثیرگذاری بر کشورهای آن، موازنه قدرت را به ضرر رقیب‌شان تغییر دهند؛ بلکه خود کشورهای منطقه نیز در سطح خرد سعی کرده‌اند از به هم خوردن موازنه به نفع کشوری خاص جلوگیری نمایند. تحلیل‌گران بسیاری وجود دارند که معتقدند خاورمیانه منطقۀ مناسب برای تحلیل تئوری‌های بدبینانه و سنتی در روابط بین‌الملل است (Maoz and Others, 2004). جوزف نای، استاد دانشگاه هاروارد از جمله این افراد است. او با تأکید بر این نکته که روابط میان کشورهای جهان تنها از یک الگو و نظریه پیروی نمی‌کند کارایی نظریه رئالیستی موازنه قدرت را در تحلیل روابط کشورهای خاورمیانه بیش از سایر تئوری‌ها می‌داند (Nye, 2000, P.189).
فضای سیاسی ـ امنیتی حاکم بر منطقه خاورمیانه عملاً به گونه‌ای است که نوعی بدبینی شدید در میان مقامات کشورها نسبت به اهداف یکدیگر بوجود آورده است. لذا کوچک‌ترین تحرکی در ابعاد سیاسی، اقتصادی و مخصوصاً نظامی که حوزه مورد تأکید رئالیسم نیز هست، باعث می‌شود تا اقدام متقابل سایر دولت‌ها را به همراه آورد. مهم‌ترین نمود این مساله را می‌توان در میزان خریدهای نظامی این کشورها سراغ گرفت.
نگاهی به میزان خریدهای نظامی کشورهای منطقه خاورمیانه حاکی از آن است که دولت‌های منطقه در رقابت‌ تسلیحاتی با ایران همواره کوشیده‌اند تا پیشتاز در خرید تجهیزات مدرن باشند. به عنوان مثال در حالی که عربستان حداکثر دارای یک دوم جمعیت ایران می‌باشد و در هیچ جنگی به نحو مؤثر شرکت نداشته تا زرادخانه‌های پیچیده خود را از دست بدهد در سال 1986 دارای 978/8 میلیون دلار واردات اسلحه بود که این رقم در سال 1987 به 10 میلیارد دلار هم رسید.
عراق دیگر رقیب منطقه‌ای ایران با اندکی کمتر در سال 1986، 288/8 و در سال 1987، 448/7 میلیون دلار واردات اسلحه داشت. این میزان واردات در شرایطی صورت گرفت که سهم ایران از واردات تسلیحات تنها 305/3 میلیون دلار بود و این رقم در سال 1987 بدلیل تحریم‌های تسلیحاتی حتی به 221/2 میلیون کاهش یافت (جدول شماره 1). از دید دولت‌های عرب منطقه ایران مهم‌ترین تهدید امنیت منطقه‌ای به حساب می‌آید لذا هرگونه سرمایه‌گذاری برای خریدهای بیشتر امری منطقی می‌نماید.
صرف‌نظر از خریدهای نظامی کشورهای عربی و وضع تحریم علیه ایران از سوی آمریکا؛ برخی اقدامات سیاست خارجی ایدئولوژیک ایران و اصرار بر تداوم پیگیری آن به همراه وقوع رخدادهایی همچون جنگ دوم خلیج‌فارس (1991 ـ 1990)، پایان جنگ سرد، فروپاشی اتحاد شوروی، امضاء موافقت‌نامه‌های صلح اسلو و مادرید میان اسرائیل و دولت فلسطین (1993) و در نهایت دست‌یابی پاکستان به بمب هسته‌ای باعث گردیدند از دهه 1990 به این سو موازنه قدرت در منطقه چه به لحاظ سیاسی و چه نظامی به ضرر ایران بر هم خورد. در رخداد نخست ایران حضور گسترده‌تر نظامی آمریکا در خلیج‌فارس را شاهد گردید.
حضوری که با انعقاد موافقت‌نامه‌های همکاری نظامی با کشورهای حوزه خلیج‌فارس همراه بود (هینبوش، 1382، ص 128 ـ 127). پایان جنگ سرد، پایان رقابت‌ بر سر یارگیری‌های سیاسی در منطقه نیز به ضرر ایران تمام شد. روسیه، دولت جانشین اتحاد جماهیر شوروی پس از فروپاشی سیاست‌های منطقه‌ای خود را بازتعریف کرد که به تنها ماندن ایران در کنار مبارزین فلسطینی ختم شد. هزینه‌هایی که ایران را با اتهامات مختلف همچون حمایت از تروریسم و مخالفت با روند صلح خاورمیانه مواجه ساخت. این مقطع دقیقاً با حضور روزافزون اسرائیل در مجاورت مرزهای ایران و انعقاد پیمان‌های نظامی با آذربایجان و ترکیه و توجه بیشتر به کشورهای آسیای میانه و قفقاز بود.
اجرای سیاست مهار دوگانه در خصوص ایران شرایط توازن منطقه‌ای را بیش از پیش به ضرر ایران رقم زد. چرا که با فاصلۀ اندک از اجرای این سیاست، کنگره آمریکا تحریم‌هایی مضاعف را در سال 1996 در خصوص مجازات شرکت‌هایی که در بخش‌های وابسته به صنایع نفتی ایران سرمایه‌گذاری می‌کردند، موسوم به قانون داماتو وضع کرد که دامنه فشارها علیه ایران را شدت بخشید. در بخش صنایع تسلیحات نیز ایران با محدودیت‌های بسیار برای تهیه مایحتاج نظامی خود که در اثر جنگ از بین رفته بود، مواجه شد.
مجموعه این عوامل شرایط را به نفع بازیگران منطقه‌ای همچون عربستان و اسرائیل تغییر داد. چرا که این بازیگران به عنوان متحدین منطقه‌ای آمریکا با حجمی عظیم از تسلیحات جدید مورد استقبال قرار گرفتند. مطابق آمار سال 1999 در حالی که سهم ایران از هزینه‌های نظامی تنها 2/11 بود؛ هزینه‌های نظامی 2/43 درصد هزینه‌های دولت عربستان، 5/18 درصد هزینه‌های دولت اسرائیل، 3/36 درصد هزینه‌های دولت عمان و 6/39 درصد هزینه‌های دولت امارات متحده عربی را تشکیل می‌داد (Cordesman, 2005, P.30)
پس از رخداد 11 سپتامبر از آنجا که حمله آمریکا به افغانستان و عراق دو دشمن دیرینه ایران را از بین برد برای جلوگیری از قدرت گرفتن مجدد ایران در منطقه، فروش تسلیحات بیشتر به دولت‌های عرب و تشدید فشارها بر ایران در دستور کار سیاست خارجی بوش قرار گرفت (اسدی، 1386، ص 11 ـ 9). این امر با استقبال دولت‌های منطقه روبرو شد. بخشی از آن به علت افزایش قیمت‌های جهانی نفت و بخشی دیگر حاصل بی‌اعتمادی این کشورها به همدیگر و بویژه ایران بود (هینبوش، 1382، ص 55).
حس بی‌اعتمادی و سوءظن در میان کشورهای منطقه باعث گردیده تا به کوچک‌ترین تحرکی در حوزه نظامی با خریدهای تسلیحاتی بیشتر پاسخ گویند. مشکل سرشماری و محاسبه قدرت این کشورها تنها بخشی از داستان ارزیابی موازنه نظامی خاورمیانه است. چرا که با وجود تغییرات پدید آمده در تاکتیک‌ها، تکنولوژی‌ها، آموزش و... هیچ کسی قادر به تخمین دقیق توانایی خود یا دیگری نیست (Cordesman, 2005, P.30).
شکست اسرائیل در جنگ 33 روز لبنان تا حد زیادی این مسأله را اثبات کرد. چرا که اسرائیل علی‌رغم در اختیار داشتن پیشرفته‌ترین تجهیزات نظامی و برتری موازنه نظامی، در جنگ شکست خورد. برای جلوگیری از تکرار این حادثه و تضعیف قدرت نظامی ایران، ایالات متحده در ژوئیه 2007 و در حاشیه اجلاس شرم‌ الشیخ وعده فروش 63 میلیارد دلار تسلیحات ظرف ده سال به کشورهای اسرائیل، مصر، عربستان سعودی، بحرین، عمان، قطر و امارات متحده عربی را داد.
کاندولیزا رایس، وزیر امور خارجه آمریکا، هدف از قراردادهای تسلیحاتی جدید را «تقویت نیروهای میانه‌رو و در پشتیبانی از استراتژی گسترده‌تر مقابله با نفوذ منفی القاعده، حزب‌الله، سوریه و ایران» برشمرد. وی در عین حال ایران را بزرگترین چالش در برابر منافع آمریکا و متحدان این کشور در خاورمیانه توصیف کرد و گفت: «ایالات متحده در نظر دارد اطمینان حاصل کند که کشورهای منطقه قادر به حفاظت از مرزهای خود خواهند بود» (http://www.bbc.co.uk).
بوش نیز در سفر خاورمیانه‌ای خود در ژانویه 2007 با اعلام خبر فروش 900 بمب هدایت‌شونده از طریق ماهواره به عربستان گفت: «آمریکا در حال تقویت تعهدات دیرین امنیتی خود نسبت به دوستان‌مان در خلیج‌فارس و گرد آوردن دوستان خود در گوشه و کنار جهان برای مقابله با این خطر (مقابله با نفوذ ایران) قبل از فوت وقت است» (اعتماد ملی، 26/10/1386). این در حالی است که به لحاظ نظامی متحدین آمریکا در خاورمیانه از ساختار تسلیحاتی مناسب‌تر، و برتری نسبت به ایران برخوردارند (نگاه کنید به جدول شماره 2).
بر طبق آمار مذکور در شرایطی که ایران تنها 1613 قبضه تانک در اختیار دارد این رقم برای عربستان 4504، اسرائیل 3090 و مصر 3755 قبضه است. به لحاظ تعداد هواپیما که مهم‌ترین عنصر برای پیروزی در جنگ‌های کنونی تلقی می‌شود ایران با تحمل سال‌ها تحریم و نبود قطعات یدکی برای بهره‌گیری مجدد از هواپیماهای خود، فقط 306 هواپیمای جنگی دارد حال آنکه متحدین آمریکا عربستان، مصر و اسرائیل به ترتیب 294، 399 و 571 هواپیما در اختیار دارند که عمدتاً از نوع پیشرفته هستند.1
در تعداد بالگردها نیز به وضوح این مشابهت را می‌توان دید. به نحوی که عربستان 33، اسرائیل 95 و مصر 121 بالگرد جنگی در برابر 69 بالگرد جنگی ایران در خدمت ارتش خود دارند.
تشدید فشارهای آمریکا بر ایران پس از حادثه 11 سپتامبر
خصومت ایالات متحده با ایران ظرف سه دهه اخیر به امری عادی در سیاست خارجی ایران تبدیل شده است؛2 با وجود اینکه این خصومت در مقاطعی افت و خیز داشته؛ اما باید اذعان کرد هیچگاه به اندازه سال‌های اخیر شدید نبوده است. اگر بخواهیم شاخص‌های دشمنی ایالات متحده با ایران طی این مدت که بسیاری از ناظران را به جمعبندی طرح حمله آمریکا به ایران رسانده است، برشمریم؛ این موارد عبارتند از:
1. قرار گرفتن نام ایران در لیست محور شرارت؛
2. طرح پرونده هسته‌ای ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای امنیت؛
3. افزایش جنگ روانی علیه ایران؛
4. تحرکات نظامی در منطقه و مجاورت مرزهای ایران؛
5. افزایش تعداد نیروها و پایگاه‌های نظامی در منطقه؛
6. تشدید حمایت از گروه‌های مخالف رژیم ایران؛
7. طرح مجدد پرونده انفجارها و حوادث تروریستی سال‌های گذشته و متهم نمودن ایران به دست داشتن در این حوادث؛
8. متهم کردن ایران به دست داشتن در حملات انتحاری و انفجارهای افغانستان و عراق؛
9. وضع تحریم‌های جدید علیه ایران در شورای امنیت سازمان ملل؛
10. تلاش برای دور کردن سوریه از ایران؛
11. تداوم فشارها بر ایران در خصوص دموکراسی و حقوق بشر.
اگرچه موارد فوق مانع از نامه‌نگاری ریاست جمهوری ایران به مقامات کاخ سفید و برگزاری سه دور مذاکره با ایالات متحده بر سر موضوع امنیت عراق نشده؛ اما نقشی مهم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و نظامی ایران ایفا کرده است. حرکت و گرایش به سمت استراتژی بازدارنده یکی از مواردی است که تا حد بسیار متأثر از این مسأله بوده است.
1ـ قرار گرفتن نام ایران در لیست محور شرارت
در حالیکه ایران هیچ نقشی در وقوع حادثه 11 سپتامبر نداشت و جزء نخستین کشورهایی بود که این رویداد تروریستی را محکوم کرد؛ ایالات متحده در اقدامی تعجب‌برانگیز تهران را در فهرست «محور شرارت» قرار داد. پیش از آن نیز مقامات آمریکا، ایران را در کنار سودان، کوبا، عراق و... به عنوان «دولت متمرد» خطاب کرده بودند. بر طبق استراتژی امنیت ملی آمریکا «دولت‌های متمرد دولت‌هایی هستند که با شهروندان خود رفتار خشونت‌آمیز دارند، منابع و ثروت کشور خود را برای اغراض شخصی فرمانروایان بکار می‌گیرند. به حقوق بین‌الملل احترام نمی‌گذارند، امنیت همسایگان را به مخاطره می‌اندازند.
به گونه‌ای پنهانی قراردادهای بین‌المللی را که پیشتر امضاء کرده‌اند زیر پا می‌‌گذارند، مصمم به دستیابی به جنگ‌افزارهای ویژه کشتار جمعی هستند. تروریسم را در سراسر جهان مورد حمایت قرار می‌‌دهند. ارزش‌های انسانی را مردود می‌دانند و از ایالات متحده آمریکا و از هرچه آمریکا به حفظ آن می‌اندیشد، بیزارند» (U.S National Security Strategy, 2002, P.14).
جورج بوش در سخنرانی سال 2002 خود در کنگره در توصیف این دولت‌ها گفت: «رژیم‌های متمرّد مانند عراق، کره شمالی و ایران بدنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای، شیمیایی و بیولوژیکی هستند و این بزرگترین تهدید برای آمریکا و جهان است. این رژیم‌ها ممکن است از این سلاح‌ها برای اخاذی، ترور و کشتار جمعی، استفاده کرده و یا اینکه آنها را در اختیار متحدان تروریست خود قرار دهند که آنها نیز بدون درنگ از این سلاح‌ها استفاده خواهند کرد». (www.The President's State of the Union…, 2002, )
این اظهارات و سرنوشتی که ظرف سال‌های اخیر برای کشورهای متهم به متمرد یا محور شرارت رقم خورد برای تصمیم‌گیرندگان سیاسی ـ امنیتی ایران بسیار عبرت‌آمیز بوده است. دولت عراق با حمله نظامی سرنگون شد. لیبی و کره شمالی تحت فشار آمریکا برنامه‌های هسته‌ای خویش را کنار گذاشتند. سودان درگیر خونبارترین جنگ‌های داخلی و تحریم‌ها گردید و سوریه نیز همانند ایران پیوسته تحت فشار آمریکا و تهدید به حمله نظامی قرار دارد. تحت چنین شرایطی بنا بر مقتضیات حفظ بقاء و تمامیت ارضی، دولت ایران به استراتژی بازدارنده روی آورده است.
2ـ طرح پرونده هسته‌ای ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل
اگرچه رسیدگی به برنامه‌های هسته‌ای کشورهای عضو پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی امری طبیعی و عادی است و پیش از ایران موضوع هسته‌ای کشورهای مختلفی شامل کره شمالی، آفریقای جنوبی و... در آن طرح شده بود اما این روند برای ایران به صورتی غیر طبیعی اتفاق افتاد.
اگر برای سایر کشورها طرح موضوع در آژانس برای نظارت بر فعالیت‌های هسته‌ای و بالاترین حد آن کسب اطلاعاتی در خصوص پیشرفت‌های هسته‌ای این کشورها بود؛ برای ایران آژانس حکم محکمه‌ای به خود گرفت که در آن ایران می‌بایست به اتهامات علیه خود پاسخ بگوید.
ناکامی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان در مجاب نمودن ایران برای تعلیق غنی‌سازی اورانیوم، ایالات متحده را بر آن داشت تا موضوع هسته‌ای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل ارجاع نماید. این نهاد بین‌المللی تاکنون چهار قطعنامه 1696، 1737، 1747 و 1803 را در مورد برنامه‌های هسته‌ای ایران صادر کرده است.
تحلیل‌های سیاسی حکایت از آن دارد که ایالات متحده در حال طی مسیر در پیش گرفته‌شده در مورد عراق در طول دهه 90 برای ایران است. واشنگتن پس از حمله عراق به کویت این کشور را تحت فشارهای بین‌المللی و تحریم‌ها قرار داد و با صدور 16 قطعنامه در صحن شورای امنیت زمینه حمله به این کشور را فراهم آورد. این برداشت زمینه سرعت بخشیدن تحرکات نظامی برای دست‌یابی به بازدارندگی را در داخل ایران شدت بخشیده است.
3ـ افزایش جنگ روانی علیه ایران
یکی از نظریه‌هایی که برای تبیین فشار روانی کشورها علیه یکدیگر استفاده می‌شود نظریه فشار تعارضی (Cross-Pressure) می‌باشد. براساس این نظریه هر گاه عامل یا عواملی باعث شود تا سیاستمداران نتوانند به درستی تصمیمی را اتخاذ نمایند و در تصمیم‌گیری دچار مشکل شوند؛ بطوری که ریسک هر تصمیمی بالا رود و یا اینکه تعللی در میان تصمیم‌گیرندگان ایجاد شود و مدت زمان تصمیم‌گیری را کاهش دهد؛ آنگاه هر نوع تصمیم‌گیری به مشکلی بزرگ تبدیل می‌شود که مانع از بدست آوردن اهداف مدنظر خواهد شد.
به عبارت دیگر نوعی فلج سیاسی در این سطح پدید می‌آید که تصمیم‌گیری را با محدودیت‌های جدی مواجه خواهد کرد و باعث بروز اختلال در تصمیم‌گیری نظام حاکم می‌شود (همدانی، 1384، ص 98 ـ 97). ایالات متحده کوشیده تا با بهره‌گیری از این الگو در موضوع هسته‌ای ایران و پراکندن شایعه حمله نظامی به ایران، تصمیم‌گیرندگان سیاسی ـ امنیتی ایران را در حالت تردید قرار دهد. قرار گرفتن کشور در حالت ترس از حمله و کوتاه‌مدت بودن تصمیمات سیاسی هر نوع برنامه‌ریزی بلندمدت برای کشور را با مشکل مواجه کرده است.
گری سیک، عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا، در خصوص افزایش فشار روانی در خصوص حمله آمریکا به ایران و کارآمدی شیوه‌های در پیش گرفته‌شده از سوی آمریکا در این راه می‌گوید: «فکر می‌کنم دولت جورج بوش و همچنین اسرائیل سعی دارند تا با طرح مستمر احتمال بکارگیری گزینه نظامی، دولت ایران را در حالت تردید و نگرانی نگه دارند.
مقام‌های آمریکایی می‌دانند که حمله به تأسیسات اتمی ایران واکنش این کشور را به همراه خواهد داشت و چنین اقدامی نمی‌تواند به چند مورد محدود شود... ایالات متحده ترجیح می‌دهد بجای رویارویی مستقیم با ایران فشار روانی را ضد این کشور افزایش دهد» (سیک، 1385). ایران تهدیدات نظامی آمریکا را به خرید تجهیزات پیشرفته پدافندی همانند سیستم تور ام ـ 1، تقویت پدافند دفاعی غیرعامل3 و انجام رزمایش‌های چهارگانه پیامبر اعظم(ص)، ضربت ذوالفقار و عاشورائیان پاسخ گفته است. در این رزمایش‌ها آخرین دستاوردهای نظامی ایران در راستای بازدارندگی به نمایش گذاشته شدند.
4ـ تحرکات نظامی در منطقه و مرزهای ایران
پیامدهای حادثه 11 سپتامبر به افغانستان محدود نماند و به فاصله اندکی همسایه غربی ایران را نیز متأثر ساخت. اگر حمله به افغانستان با توجیه دفاع مشروع و استناد به ماده 51 منشور سازمان ملل متحد صورت گرفت (آقایی، 1384، ص 312)؛ برای حمله به عراق، ایالات متحده خود را نیازمند هیچ قطعنامه و مجوزی از سازمان ملل ندید. مقامات کاخ سفید در حالی خاک عراق را هدف تجاوز قرار دادند که هیچ نشان و مدرک مستند دال بر در اختیار داشتن سلاح هسته‌ای توسط عراق در دست نداشتند.
مبنایی که ایالات متحده به آن توسل جست مفهوم «حمله پیش‌دستانه» بود. بوش در توضیح رفتار خود به کنگره این کشور اعلام داشت: «زمان به نفع ما نیست، من در حالیکه خطرات در حال افزایش است، منتظر وقایع نمی‌مانم، من صبر نخواهم کرد تا خطر نزدیک و نزدیک‌تر گردد»، (The President State of the Union address, 2002).
تحلیل هر دو حادثه مزبور این نتیجه را به همراه آورد که تشدید گرایش به استراتژی بازدارنده و پیگیری آن از سوی ایران امری ضروری است. زیرا ایران از یکسو همانند افغانستان متهم به حمایت از تروریسم و پناه دادن به تروریست‌ها می‌باشد و از سوی دیگر بواسطه برنامه‌های هسته‌ای خود و قطعنامه‌های شورای امنیت در مظان اتهام کسب سلاح‌های هسته‌ای است. حتی اگر دو دلیل فوق نیز کافی نباشد و یا نتواند اجماع لازم را پدید آورد به استناد گفته‌های فوکویاما، ایالات متحده می‌تواند به بهانه نقض حقوق بشر و نبود دموکراسی، ایران را در فهرست حملات نظامی خویش قرار دهد (فوکویاما، 1386، ص 119 ـ 117).
5ـ افزایش تعداد نیروها، پایگاه‌های نظامی در منطقه
براساس آماری که «انجمن بین‌المللی گردآوری پایگاه‌ها»، در خصوص پایگاه‌های نظامی آمریکا در جهان منتشر کرده است در حال حاضر آمریکا در 130 کشور جهان و در مساحتی بالغ بر 3 میلیارد هکتار دارای 737 پایگاه نظامی است. البته این تعداد شامل گزارش ساخت و احداث پایگاه‌ها از سال 2005 میلادی به بعد نمی‌شوند و با احتساب پایگاه‌های جدید و یا در حال تأسیس، در واقع تعداد پایگاه‌های نظامی آمریکا در جهان، به بیش از یک هزار واحد می‌رسد.
هم‌اکنون تعداد یک میلیون و 140 هزار نظامی آمریکایی در این پایگاه‌ها مستقر هستند. از این تعداد 400 هزار نفر سرباز نیروی زمینی، 310 هزار نفر نیروی دریایی، 130 نفر تفنگدار دریایی و 300 هزار نفر جزء نیروی هوایی هستند. نکته قابل توجه در این خصوص این است که از این تعداد نفرات، بیشترین میزان را خاورمیانه به خود اختصاص داده است. طبق آمار این انجمن هم‌اکنون تعداد 130هزار نظامی آمریکایی در کشورهای اروپایی، 200 هزار در خاورمیانه، 90 هزار سرباز در خاور دور و بقیه در سایر کشورهای جهان و بخصوص در آفریقا مستقر هستند (پایگاه‌های نظامی آمریکا در جهان، www.arnet.ir).
حضور این نیروها در خاورمیانه بخصوص در کشورهای همسایه ایران را باید از جمله مهم‌ترین تهدیدات ایران برشمرد. در حال حاضر از 15 همسایه ایران فقط ارمنستان، روسیه و ترکمنستان هستند که پایگاه نظامی آمریکا را ندارند و در بقیه کشورها پایگاه نظامی آمریکا وجود دارد (میزگرد پیش‌نیازهای سیاسی ـ امنیتی، 17، ص 1386). مطابق آمار سال 2006، آمریکا در همسایه غربی ایران، 14 پایگاه نظامی در استان‌های کرکوک، اربیل، سلیمانیه، بغداد، الانبار و موصل دارد که به این کشور امتیازی خاص در هر گونه حمله احتمالی در آینده می‌دهد (اعلمی، 1385، ص 45).
اگر از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس که جزو متحدان قدیمی ایالات متحده هستند بگذریم باید توجه نمائیم که آمریکا حتی در کشورهایی که همسایه ایران نیستند اما به ایران نزدیک هستند مانند تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان نیز پایگاه نظامی دائر کرده است. افزایش این پایگاه‌های نظامی هنگامی که با تهدیدات آمریکا برای حمله به ایران و اعزام ناوهای جنگی به منطقه همراه می‌گردد ضریب تهدیدات علیه ایران را مضاعف می‌سازد.
6ـ تشدید حمایت از گروه‌های مخالف ایران
حمایت از گروه‌های اپوزیسیون دولت هدف، همواره یکی از سیاست‌های دولت‌ها در پیشبرد منافع ملی خویش بوده است. همانگونه که در اوایل دهه 1970 شاه می‌کوشید با تقویت کردهای مخالف عراق و تحریک آنها، از دولت عراق امتیازخواهی کند. در حال حاضر نیز آمریکا به امید کمک‌های گروه‌های اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور برای تغییر رژیم ایران، دل در گرو روابط با آنها بسته است.
ایالات متحده که تجربه موفق همراهی اپوزیسیون عراق در حمله به این کشور را با خود دارد با تصور اینکه این رویداد در مورد ایران نیز می‌تواند تکرارپذیر باشد از هیچگونه کمکی به این گروه‌ها خودداری نمی‌کند. روزنامه ساندی تلگراف در شماره 4 سپتامبر 2007 خود در مطلبی در این باره نوشت: «پنتاگون تماس‌هایی با گروه‌های کرد موسوم به حزب زندگی آزاد در کردستان که عملیات‌های مرزی در ایران را هدایت می‌کند و با سران قبایل آذری و بلوچ در شمال و جنوب شرقی ایران کسانی که مخالف رژیم مذهبی ایران هستند؛‌ برقرار کرده است» (Shipman, 2007). اساساً یکی از فرضیه‌های قوی در آمریکا برای سرنگونی رژیم ایران را حمایت از گروه‌هایی که به هر ترتیب قادرند دولت را تضعیف نمایند تشکیل می‌دهد.
آذر نفیسی مدیر طرح گفتگو (The Dialogue Project) در مرکز مطالعات بین‌المللی دانشگاه جان هاپکینز آمریکا بهترین شیوه تضعیف دولت ایران را نه اقدام نظامی، بلکه حمایت از دگراندیشان داخلی می‌داند. او با بیان اینکه گزینه‌های نظامی علیه ایران به نفع هیچ یک از گروه‌های کارگری، دانشجویان، زنان، اقلیت‌ها و یا دگراندیشانی که بدنبال شیوه‌های دموکراتیک و غیر خشونت‌آمیز برای تغییر سیستم فعلی هستند نیست مؤثرترین شیوه را حمایت از کارگران خواهان حقوق خود،‌ زنانی که برای برابری می‌جنگند، دانشجویان، روزنامه‌نگاران، نویسندگان و روشنفکران طالب آزادی بیان می‌داند» (Nafisi, 2007).
7ـ طرح مجدد پرونده انفجارها و حوادث تروریستی سال‌های گذشته و متهم کردن ایران به دست داشتن در این حوادث
ظرف 7 سال گذشته ایالات متحده به شیوه‌های گوناگون کوشیده است تا بار دیگر موضوعات کهنه مربوط به حوادث تروریستی را زنده کرده؛ ایران را در همه آن حوادث مقصر جلوه دهد. از دید دولت آمریکا، دولت ایران از زمان سقوط شاه در سال 1357 (1979)، مجموعه‌ای از اقدامات را بر ضد ایالات متحده مرتکب شده و قواعد بین‌المللی را نقض کرده است.
به زعم کسینجر «ایران حامی اصلی گروه‌هایی است که چندصد تن از نظامیان آمریکایی را در بیروت به قتل رساندند. ایران متهم است به اینکه با شورشیان سودان ارتباط دارد و از آنان حمایت مالی می‌کند تا به تروریست‌ها آموزش دهند. همچنین شواهدی وجود دارد که گروه‌های مورد حمایت ایران را با بمب‌گذاری در پادگان نیروهای نظامی آمریکا در برج‌های الخبر عربستان مرتبط می‌داند» (کسینجر، 1383، ص 324). دولت ایران تمامی اتهامات مزبور را رد کرده؛ آن را در راستای جنگ روانی آمریکا برای همراه ساختن سایر کشورها با خود، در حمله به ایران تلقی می‌کند.
8ـ متهم کردن ایران به دست داشتن در حملات انتحاری و خشونت‌های افغانستان و عراق
با وجود آنکه اتهام تروریسم از سال 1984 علیه ایران مطرح بوده است. وقوع حوادث خشونت‌بار در افغانستان و عراق که بدست برخی نیروهای شیعی تندرو، اهل سنت، القاعده و بقایای رژیم‌های گذشته این کشورها صورت می‌گیرد باعث گردیده تا این اتهام جدید علیه ایران مطرح باشد که در پشت همه این جریانات وجود دارد و به اشکال مختلف از آنها حمایت می‌کند. وقوع عملیات‌های متعدد انتحاری، گروگانگیری، آدم‌ربایی و حتی در اختیار گرفتن مجدد بخش‌هایی از ایالت‌های جنوبی افغانستان توسط طالبان در سال 2007، که رسانه‌های مختلف از آن تحت عنوان «ظهور مجدد طالبان» نام بردند، باعث گردید تا دامنه اتهامات علیه ایران در خصوص ناآرامی‌های افغانستان شدت بگیرد (Rubin, 2007).
در حالیکه مقامات جمهوری اسلامی ایران پیوسته این اتهامات را رد کرده آن را به شکست طرح آمریکا در مبارزه با تروریسم و ناکامی‌های منطقه‌ای آن نسبت می‌دهند مقامات آمریکایی از وجود شواهد عینی در این رابطه سخن می‌گویند. پیتر بروکز عضو بنیاد هریتیج از مؤسسات وابسته به نومحافظه‌کاران آمریکا با تحلیل رفتار ایران به عنوان هژمونی‌طلبی در منطقه خاورمیانه، ایران را متهم به مداخله در افغانستان کرده می‌نویسد: «ایران علاوه بر فعالیت‌هایش در عراق و لبنان به افزایش مداخله در افغانستان پرداخته و با تجهیز نیروهای طالبان و شبه‌نظامیان به سلاح و آموزش آنان و حتی اعزام تیم‌های جاسوسی یا اجبار افغان‌های مقیم ایران به بازگشت به افغانستان، مشکلات اساسی برای دولت کرزای بوجود آورده است» (Brookes, 2007).
نشریه الکترونیک میدل ایست آنلاین نیز در مورد حوادث عراق می‌نویسد: «ایران ظرف پنج سال گذشته، در زمینه سیاسی، اقتصادی و نظامی میخ خود را در عراق محکم کوبیده است و این کار را درست زیر چشم 170 هزار نظامی ایالات متحده که اشغال‌کننده عراق هستند» (درس‌هایی از شش روز جنگ، 2008).
9ـ وضع تحریم‌های جدید بر ضد جمهوری اسلامی ایران
یکی دیگر از مواردی که ایالات متحده کوشیده تا با استفاده از آن مسئولین جمهوری اسلامی ایران را به تجدید نظر در سیاست‌های خود وادار نماید استفاده از تحریم‌های اقتصادی ـ نظامی بوده است. تحریم‌های اقتصادی به معنای «تدابیر قهرآمیز اقتصادی، علیه یک کشور یا چند کشور درباره ایجاد تغییر در سیاست‌های آن کشور است و یا دست‌کم بازگوکننده نظریات یک کشور درباره این قبیل سیاست‌های دیگران» است (علیخانی، 1384، ص 32).
وقوع حادثه 11 سپتامبر و قرار گرفتن نام ایران در لیست محور شرارت بار دیگر وضع تحریم‌های جدید را در دستور کار دولت آمریکا قرار داد. طرح موضوع هسته‌ای ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و سپس شورای امنیت به همراه اصرار دولت ایران بر تداوم غنی‌سازی اورانیوم دامنه تحریم‌ها را گسترده‌تر ساخت. درباره تأثیرات این تحریم‌ها اظهارنظرهای گوناگون صورت گرفته است.
مقامات دولت آمریکا و برخی مفسران سیاسی همچون دیوید ایگناتیوس بر این نظرند که تحریم‌های مالی آمریکا تاکنون توانایی ایران برای استفاده از سیستم بانکی جهان را کاهش داده است. آنها تاکید می‌ورزند: «ایرانیان تا زمانی که فشار بیشتری از تحریم‌های اقتصادی گرفته تا تهدیدات واقعی در مورد حمله نظامی احساسی نکنند چانه‌زنی نخواهند کرد» (Ignatius, 2007). با اینحال برخی شخصیت‌های آمریکایی خواستار اقدامات جدی‌تر دولت آمریکا علیه ایران هستند.
جان بولتون، نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل، دخالت نظامی را تنها راه متوقف کردن برنامه‌های تسلیحات هسته‌ای ایران می‌داند. او در گفتگویی که با روزنامه جروزالم پست انجام داد اشاره کرد که: «دیپلماسی و تحریم در قبال ایران شکست خورده است و برای مخالفت داخلی به منظور تغییر رژیم بسیار دیر شده است و بدتر از همه اینکه دولت بوش اضطرار زمان را درک نمی‌کند و هنوز به ایده خطرناک و اشتباه مؤثر بودن تحریم‌ها متوسل شده است» (روزنامه صدای عدالت، 7/4/1386). ریچارد پرل، رئیس کمیته سیاستگذاری پنتاگون و عضو مؤسسه راست‌گرای آمریکن اینترپرایز که از حامیان اصلی جنگ عراق بود نیز اشاره می‌کند که: «تحریم و دیپلماسی راههای مؤثرتری نیستند و اگر با اقدام نظامی می‌توان مانع از دستیابی ایران به سلاح اتمی شد، باید دست به حمله زد». به عقیده‌ وی بخش‌های حیاتی تأسیسات اتمی ایران بسیار آسیب‌پذیر بوده و می‌توان آنها را با عملیات نظامی نابود کرد» (کامیاب، 2006).
این سخنان و اتهامات پی در پی آمریکا علیه ایران دایر بر دخالت مستقیم در مناقشات درونی عراق و تأکید ایران بر تداوم فعالیت غنی‌سازی اورانیوم بسیاری از تحلیل‌گران را به این نتیجه رسانده است که دیدگاهی که به جنگ عراق منجر شد در ذهن گروه‌های تصمیم‌گیرنده و حکمرانان دولت آمریکا جا خوش کرده و آنها را به انتقاد از ایران واداشته است (روزنامه کارگزاران، 26/4/86).
10ـ تلاش برای دور کردن سوریه از ایران
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اگرچه ایران اولویت روابط خارجی خود را بر گسترش روابط با کشورهای مسلمان و همسایه نهاد اما خیلی سریع این الگو جای خود را به تضاد و دوری از یکدیگر داد. در این میان سوریه تنها دولتی بود که موفق شد روابط خارجی خود با ایران را به سطح روابط استراتژیک ارتقا دهد. این روابط نه برخاسته از ایدئولوژی و خواست مشترک بلکه در نتیجه وجود دشمن واحد یعنی عراق و نیاز سوریه به نفت پدید آمد.
اکنون پس از گذشت 30 سال از این روابط و بروز تهدیدات جدی علیه امنیت ملی ایران حفظ این روابط اهمیت بیشتر یافته است. زیرا همگام شدن سوریه با سایر دولت‌های عرب منطقه برای صلح با اسرائیل معنایی جز تنها گذاشتن ایران در مقابل خطر اسرائیل و حمله احتمالی آمریکا نخواهد داشت. شرکت سوریه در اجلاس صلح آناپولیس در آمریکا که با دلخوری دولت ایران همراه شد زنگ خطری بزرگ نسبت به وقوع این حادثه در آینده است. اضافه شدن پاکستان، عربستان و عراق به اتحاد با اسرائیل شرایط را از آنچه که هست، پیچیده‌تر خواهد ساخت (جعفری‌ولدانی، 1374، ص 94 ـ 93)
بنجامین بن الیزر، وزیر امور زیربنایی اسرائیل در این باره می‌گوید: «صلح با اسرائیل سبب درهم شکستن شرایط فعلی خواهد شد، زیرا ایران را منزوی ساخته و حزب‌الله را خاموش می‌کند. ما درباره یک صلح واقعی صحبت می‌کنیم، از پایانی بر مخاصمات و بازگشایی مرزها؛ و اسرائیل آماده پرداختن بهای این صلح و همزیستی با سوریه است» (Peterson, 2008).
توبی داج، کارشناس موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک لندن، نیز معتقد است: «تنها راه جدا کردن تهران از دمشق، بازپس دادن تمامی بلندی‌های جولان به سوریه است. بر اثر این اقدام اوضاع بهتر و متفاوت می‌شود و مجموعه پیروزی‌های حزب‌الله، دمشق و تهران رفته رفته کم‌فروغ‌تر به نظر خواهند رسید» (Peterson, 2008). با وجود آنکه در واشنگتن و تل‌آویو امیدهای فراوان به تحقق این موضوع ظرف سال‌های آتی وجود دارد اما شواهد موجود از وجود مشکلاتی بر سر راه تحقق آن خبر می‌دهند که به آسانی قابل رفع نیستند.
11ـ تداوم فشارها بر ایران در خصوص دموکراسی و حقوق بشر
توجه ایالات متحده به مسأله انرژی هسته‌ای ایران و صدور قطعنامه‌ علیه ایران در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل باعث نگردید تا توجه به موضوع حقوق بشر و دموکراسی در ایران تحت‌الشعاع مسأله هسته‌ای قرار گیرد و به حاشیه رانده شود. لذا شاهد هستیم که صدور قطعنامه‌های مجمع عمومی سازمان ملل علیه ایران در حال پیگیری است (United Nations, 2008) و این امر مجزای از تلاش‌های کشورهای اروپایی در قالب بیانیه پارلمان اروپا می‌باشد (ر.ک: بیانیه پارلمان اروپا، 2008).
همانگونه که انوشیروان احتشامی نیز به درستی اشاره می‌کند انتقادات از وضع حقوق بشر در ایران در اساس متوجه نظام سیاسی حاکم بر ایران می‌باشد (احتشامی، 1385، ص 130). طرح مباحث مزبور به صورت مکرر در رسانه‌های غربی نه تنها به تخریب هرچه بیشتر چهره نظام ایران می‌پردازد بلکه اساساً با این کار ویژه صورت می‌گیرد تا نظام ایران سیستمی غیر دموکراتیک معرفی شود که ارزش‌های جامعه جهانی را نادیده می‌انگارد. لذا برای ملزم ساختن آن به اجرای قوانین بین‌المللی باید دست به اعمال فشار زد.
استراتژی نظامی ایران بعد از 11 سپتامبر
حادثه 11 سپتامبر اگرچه در ایالات متحده رخ داد اما پس‌لرزه‌های آن سراسر جهان و حوزه‌های بسیاری را تحت تأثیر قرار داد. یکی از حوزه‌هایی که به میزان زیاد تحت تأثیر قرار گرفت حوزه امنیت بود. پس از این حادثه ایالات متحده دست به تجدیدنظر اساسی در استراتژی امنیت ملی خود زد.
برای نخستین بار در تاریخ این کشور نهادی برای حفظ امنیت داخلی با مؤسسات مطالعاتی ـ پژوهشی و همچنین اجرایی مختلف شکل گرفت که یکبار دیگر تروریسم، افراط‌گرایی مذهبی، موضوع اشاعه سلاح‌های هسته‌ای را مورد مطالعه قرار دادند. در کنار این تغییر ساختاری، واشنگتن استراتژی بازدارندگی که برای سالیان سال راهبرد اصلی این کشور برای مقابله با نفوذ روسیه و چین را شکل می‌داد در حوزه مبارزه با تهدیدات جدید کنار گذاشت و استراتژی جنگ پیشگیرانه و پیش‌دستانه را جایگزین آن ساخت. در پیش گرفتن این استراتژی باعث گردید تا تهدیدات این کشور علیه ایران به مراتب چندین برابر شود.
لذا دولت ایران برای جنگ احتمالی در آینده با آمریکا می‌بایست چاره‌اندیشی کند. فرمانده پیشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، سردار سرلشکر رحیم‌ صفوی، این تحولات را اینگونه توضیح می‌دهد: «ما پس از اشغال نظامی افعانستان و عراق، دکترین و راهبرد خود را تغییر دادیم و براساس مقابله با قدرت‌های فرامنطقه‌ای بخصوص سامانه‌های تهاجمات هواپایه و دریاپایه سپاه را تجهیز کرده‌ایم.
در بخش سامانه‌های موشکی بالستیک زمین به زمین با برد 2 هزار کیلومتر به پیشرفته‌ترین سلاح‌های دوربرد هدایت‌شونده با سامانه‌های متعدد مجهز است. در بخش سلاح‌های پدافند هوایی نیز به یکی از پیشرفته‌ترین سلاح‌های موشکی پدافند زمین به هوا به نام توام یک مجهز شده‌ایم و سامانه‌های موشکی ساحل به دریای ما هم، عرض و طول خلیج فارس و دریای عمان را می‌تواند زیر پوشش ببرد و هیچ ناو و شناوری از خلیج فارس نمی‌تواند عبور کند، مگر اینکه در تیررس موشک‌های ساحل به دریای ما قرار گرفته باشد. ما چندین هزار قایق تندروی موشک‌انداز در منطقه خلیج فارس داریم و یک قدرت بزرگ دفاعی و هجومی را در خلیج فارس سامان داده‌ایم» (روزنامه اعتماد ملی، 27/5/1386).
محمدباقر ذوالقدر، جانشین پیشین وزیر کشور، نیز در همایش سراسری نمایندگان ولی‌فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ذکر تهدیدات امنیتی ایران گفت: «هرچند قدرت استکباری آمریکا بدلیل خصومت‌های دیرینه‌اش با ملت و دولت ایران، همچنان تنها تهدید خارجی علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران است؛ لکن ایستادگی ملت ایران و توانمندی‌های منحصر به فرد این کشور، تمامی راهبردهای آمریکا را که طی سال‌های پس از پیروزی انقلاب با هدف تغییر نظام و یا تغییر رفتار جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته، ناکام گذاشته است» (روزنامه اعتماد ملی، 3/4/1386).
سیدمرتضی نبوی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، مقابله با آمریکا را بخشی از استراتژی امنیتی ایران در سطح جهانی می‌داند که در حقیقت بدنبال جلوگیری از تبدیل شدن نظام جهانی به سیستمی تک‌قطبی است (میزگرد پیش‌نیازهای سیاسی ـ امنیتی، 1386، ص 93). این سخنان نشان از دغدغه امنیتی ایران دارد. فرید ذکریا دغدغه تأمین امنیت از سوی ایران را اینگونه به ترسیم می‌کشد: «دور تا دور ایران را رژیم‌هایی با سلاح‌های اتمی دربرگرفته‌اند؛ روسیه، چین، پاکستان، هندوستان و اسرائیل.
در آن سوی مرزهایش از یک طرف 170 هزار سرباز آمریکایی مستقر شده‌اند (عراق) و در طرف دیگر بیش از 50 هزار نیروی ناتو حضور دارند (افغانستان). در طول سه دهه گذشته دولت آمریکا به شدت مخالف رژیم ایران بوده و رئیس‌جمهور فعلی ایالات متحده بارها تأکید کرده آرزو دارد که جمهوری اسلامی سرنگون شود. کنگره آمریکا در 2006 هم سال گذشته بودجه‌ای 75 میلیون دلاری تصویب کرده است تا به «پیشبرد دموکراسی» در ایران کمک کند. اگر شما جای ایران بودید چه می‌کردید؟» (Zakaria, 2007).
مقامات جمهوری اسلامی راه مقابله با این تهدیدات را افزایش توان نظامی و رسیدن به بازدارندگی می‌دانند. بدین منظور دولت ایران تاکنون اقداماتی متعدد را اتخاذ کرده است. افزایش بودجه نظامی از 3/2 میلیارد دلار در سال 2000 به 36/3 میلیارد دلار در سال 2003 و 2/6 میلیارد دلار در سال 2006، افزایش خرید تسلیحات مدرن و جدید شامل سیستم تور ام ـ 1، هواپیماهای جنگی و...، رشد هزینه‌ خریدهای نظامی از 5/1 میلیارد دلار در سال‌های 1997 تا 2000 به 8 میلیارد دلار در سال‌های 2004 ـ 2001 (Cordesman, 2007,www)، ساخت و آزمایش موشک‌های شهاب 3، عاشورا، قدر، سفیر، حوت، زلزال، فاتح، فجر و میثاق، دست‌یابی به تکنولوژی ساخت موشک‌های ماهواره‌بر، تلاش برای خودکفایی در ادوات نظامی تانک، نفربر، توپخانه، مین‌های دریایی، رادار، بالگرد و هواپیما، اجرای سیستم پدافند غیر عامل در سراسر کشور، برگزاری رزمایش‌های متعدد پیامبر اعظم، ذوالفقار، صاعقه، عاشورائیان برای بالا بردن توان و سرعت عمل نیروها به هنگام مواجهه با تهدیدات،‌ پیگیری شیوه رزم جنگ غیر متقارن با انجام تغییرات گسترده در فرماندهان نظامی و ادغام فرماندهی بسیج در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (روزنامه اعتماد ملی، 8/7/1386).
نتیجه
اگرچه فرضیه برهم خوردن موازنه قدرت منطقه‌ای می‌تواند یکی از دلایل قابل توجه در بررسی علل تشدید گرایش ایران به استراتژی‌های بازدارنده باشد اما باید اذعان کرد این فرضیه به تنهایی قادر به پاسخگویی به همه سوالات مطرح در این باره نیست. سوالاتی از قبیل اینکه چرا با وجود شرایط یکسان برهم خوردن موازنه قدرت نظامی در منطقه پیش از 11 سپتامبر (دهه 80 و 90) هیچگاه شدت تلاش‌های ایران برای کسب بازدارندگی به اندازه سال‌های پس از 11 سپتامبر نبوده است؟ چرا بودجه نظامی ایران در سال‌های دهه 90 از میزان آن پس از این تاریخ همواره کمتر و روند ثابتی را طی کرده است؟
علت افزایش بودجه نظامی ایران از 3/2 میلیارد دلار در سال 2000 به 36/3 میلیارد دلار در سال 2003 و 2/6 میلیارد دلار در سال 2006 چه بوده است؟ خریدهای تسلیحاتی ایران که بین سال‌های 1993 تا 1996، تنها 2/1 میلیارد دلار، بین سال‌های 1997 تا 2000 5/1 میلیارد دلار بود و یکباره جهشی عظیم در سال‌های 2004 ـ 2001 به خود دید (رقم 8 میلیارد دلار) را با چه منطقی می‌توان توضیح داد؟ چرا در طول دهه 90 نمی‌توان نشانی از رزمایش‌های پیامبر اعظم، ذوالفقار، صاعقه، رزمایش بزرگ عاشورائیان و رزمایش‌های دیگر که به لحاظ حجم آتش، وسعت منطقه عملیات و تعداد نیروهای شرکت‌کننده در آن قابل مقایسه با این رزمایش‌ها باشند؛ دید؟
نکتۀ مضاعف که باعث می‌شود این فرضیه تا حدی تضعیف گردد این مسأله است که به همان میزان که موازنه قدرت منطقه‌ای طی سال‌های گذشته به ضرر ایران تغییر کرده است همین وضعیت برای متحد اصلی منطقه‌ای ایران، سوریه، نیز اتفاق افتاده است. با این توصیف که این کشور حتی در تابستان سال 2007 نیز مورد حمله هواپیماهای اسرائیلی قرار گرفت و از سال 2005 و متأثر از حادثه ترور رفیق حریری تحت فشار دولت‌های غربی و سازمان ملل متحد قرار داشته است.
در حقیقت برای دولت سوریه که تاکنون سابقه سه جنگ با اسرائیل را داشته و در میان دولت‌های عرب منطقه نیز از چندان جایگاه محبوبی برخوردار نیست، مسأله برهم خوردن موازنه قدرت منطقه می‌بایست بسیار مهم‌تر باشد؛ حال آنکه شاهد هستیم برخلاف ایران، این کشور از سطح دستاوردهای نظامی بسیار کمتر نسبت به ایران برخوردار است و هنوز فاقد موشک‌هایی در سطح شهاب 3 ایران می‌باشد.
اگر نگاهی به میزان واردات تسلیحات این کشور از خارج نیز داشته باشیم خواهیم دید در حالیکه سوریه رقم‌هایی همچون 1952 میلیون دلار برای سال 1984 و 1649 میلیون دلار برای سال 1985 را در کارنامه خریدهای نظامی خود دارد. این متحد عربی ایران نزول واردات تسلیحات را از این سال به بعد تجربه کرده است. به نحوی که در اوج بحران‌های منطقه‌ای و تهدیدات، رقم‌های مزبور به ترتیب برای سال‌های 2005 و 2006 هفت و نه میلیون دلار بوده است (TIV of Arms Imports to the Top 20 Largest Importers, 2007) و لذا می‌توان نتیجه گرفت برهم خوردن توازن قدرت منطقه‌ای علت اصلی روی آوردن ایران به استراتژی بازدارنده نبوده است.
نکته مهم‌تر آنکه، بجز اسرائیل، تقریباً هیچ کشور دیگر در منطقه تهدیدی جدی برای ایران به شمار نمی‌رود. چرا که کشورهای همسایه ایران (بجز اسرائیل) چندان تهدید‌کننده نیستند که ایران را در مسیر استراتژی بازدارنده به حرکت درآورند. در عوض همانگونه که اشاره گردید روند فشارهای ایالات متحده بر ایران پس از 11 سپتامبر شدت دوچندان یافته و مقامات این کشور حتی به صورت شفاف ایران را تهدید به نابودی می‌نمایند. افزایش بودجه نظامی، خرید تسلیحات پیشرفته، برگزاری رزمایش‌های متعدد، ایجاد تغییرات در ساختار دفاعی ایران و... را باید در این راستا ارزیابی کرد.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات