تاریخ انتشار : ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۲:۵۴  ، 
کد خبر : ۲۹۱۰۰۴
مهدي مطهرنيا در گفت‌وگو با‌ آرمان:

استراتژي‌ آمريكا در‌ خاورميانه تغيير ‌كرده است

مقدمه: حكومت‌هاي مستقل كه حاضر نيستند بر اساس خواست قدرت‌هاي داراي هژمون عمل كنند عموما اگر اعتراضي به روند مديریت قدرت‌هاي بزرگ انجام دهند از طرف جوامع متحد با كشورهاي داراي هژمون مورد تردید قرار مي‌گيرند اما اين قضيه بنا به آنچه در ۳۵ سال گذشته درباره ايران مطرح بوده عملي نشده است. ايران امروز قدرت بر‌تر منطقه است و غرب به خوبي به اين درك رسيده است كه بدون در نظر گرفتن قدرت ايران در منطقه نمي‌تواند حوادث منطقه از جمله تروريسم را حل و فصل كند، لذا بعد از حدود پنج سال رسما از ايران براي نتيجه‌گيري درباره سوريه دعوت كرده‌ است. آمريكا به خوبي مي‌داند دنياي امروز ديگر دنياي تك‌قطبي دهه‌هاي پيش نيست لذا ناچار است دنياي چندقطبي را بپذيرد. در اين ميان هر چند با كشوري مانند ايران تضادهاي فراواني دارد ولي نمي‌تواند در مديريت امنيتي جهان آينده جايگاه ايران را ناديده بگيرد. به بهانه تغييرات مديریت امنيتي جهان در آينده «آرمان» با دكتر مهدي مطهرنيا به گفت‌وگو پرداخته است که در ادامه مي‌خوانيد:
پایگاه بصیرت / احسان اسقایی

(روزنامه آرمان – 1394/08/26 – شماره 2905 – صفحه 6)

* تغيير رويكرد دنياي غرب به ايران در مسائلي مانند سوريه چگونه به وجود آمد؟

** تغيير رويكرد غرب به باور من بر اساس منافع آنها صورت مي‌پذيرد. ما اگر پارادايم را مرحله نخست و دكترين را مرحله دوم و در مرحله سوم سياست‌هاي كلان و در مرحله چهارم استراتژي‌ها، در مرحله پنجم تاكتيك‌ها و در مرحله ششم تكنيك‌ها را در نظر بگيريم، درخواهيم يافت كه تغيير و تحول استراتژي در غرب و خصوصا در آمريكا در صف تحليل كلان صورت گرفته است. آمريكايي‌ها از دكترين هشتم امنيتي خود تحت عنوان پيش‌دستي گذشته‌اند و امروز دكترين قدرت هوشمند را در دستور كار قرار داده‌اند و توانسته‌اند در پايانه قدرت دولت فعلي در كاخ سفيد زمينه‌هاي نظم نوين جهان را بر مبناي نظريه يا الگوي تك چندقطبي پياده‌سازي و مدل آن را درچارچوب پرونده هسته‌اي ايران به نمايش بگذارند.

مي‌توان گفت غرب در سياست‌هاي كلان خود تغييراتي داده و اوباما به عنوان بنيانگذار مكتب پنجم سياست خارجي اوباما در تاريخ شناخته خواهد شد. به باور من همين مطلب است كه به عنوان ميراث اوباما در حوزه سياست خارجي خواهد ماند و مصداق آن پرونده هسته‌اي است و پرونده هسته‌اي به همين دليل براي غرب مهم بود. من در سال ۲۰۰۸ ميلادي در مصاحبه‌اي اعلام كردم كه اوباما براي ايران يك بحران به معني چيني آن است. چيني‌ها وقتي بحران را تعريف مي‌كنند مي‌گويند بحران فرصت خطرناك است و اوباما براي ايران هم فرصت بود و هم خطر. لذا ايالات متحده در استراتژي‌هاي خود تغيير و تحول داده است. نمونه بعدي اين تغيير و تحول كه چاره‌اي هم جز انجام آن ندارد مساله سوريه و دعوت از ايران و پذيرش نكات ايران درباره سوريه است.

* سياست خارجي آمريكا چگونه درباره خاورميانه تغييركرده است؟

** استراتژي‌هاي آمريكا نسبت به منطقه به عقيده من تغيير يافته است. محوريت تغييرات آمريكا متكي بر دكترين‌های متكي بر پارادايم است و پارادايم‌ها زياد تغيير نكرده است. دكترين‌ها مكمل هم‌ديگر هستند. سياست‌هاي كلان در آمريكا در حال تغيير است. می‌توان گفت شركاي استراتژيك آمريكا دیگر انگليس، فرانسه و... نيستند. شركاي استراتژيك آمريكا در حال باز تعريف‌اند. كانادا، ژاپن، كره‌جنوبي و برخي از كشورهاي خاورميانه و استراليا در دستور كار مي‌توانند باشند. البته ايران هيچ‌گاه قصد ندارد شريك استراتژيك آمريكا در دهه آينده باشد، اما آمريكايي‌ها بر مبناي سياست‌هاي كلان خود بر آن هستند كه از برخي از كشورهاي خاورميانه يك شريك استراتژيك براي خود فراهم كنند.

* معادلات قدرت در جهان آينده چگونه رقم خواهد خورد؟

** تغيير وضع موجود در حالت اصقلاب صورت مي‌گيرد. قدرت‌هاي بزرگ به دنبال وضعیتی هستند كه در آن نوعي اصلاح‌طلبي وجود دارد. لذا مي‌توانيم از واژه اصقلاب درباره منطقه در سياست‌هاي غربي نسبت به منطقه خبر بدهيم. آنها مي‌خواهند زمينه‌ساز يك اصقلاب در نظام بين‌الملل باشند. آنها مي‌خواهند از طريق اصلاح ديدگاه‌هاي خود در ديدگاه‌هاي جهان آينده به يك انقلاب عظيم از مركزيت آمريكا در نگاه به نظام بين‌الملل نائل بيايند. اين موضوع را نبايد فراموش كنيم كه غرب نوع نگاه خود را به جهان عوض كرده و از آن ادبيات بوش كه صراحتا اعلام جنگ می‌کرد به ادبياتي رسيده كه از يك فضاي مثبت در جهت همكاري با كشورهاي جهان در جهت مديريت آينده امنيت بين‌المللي سخن مي‌گويد. لذا غرب از هژموني بسيط ناچارا دست برداشته و به طرف هژموني مركب آمده است و به جاي تك‌جانبه‌گري در دنيا كه ديگر جواب نمي‌دهد به دنبال تك‌چند قطبي شدن جهان است.

نمونه بارز اين مورد ۱+۵ بود كه با‌‌رها اعلام شده كه ۱+۵ نمونه‌اي از دنياي تك چند قطبي آينده است. آمريكا به علاوه پنج قدرت بزرگ جهان مد نظر است نه پنج قدرت دائم شوراي امنيت به علاوه آلمان. لذا اين دنياي تك چند قطبي در چنين وضعيتي ديده مي‌شود. آمريكا سعي دارد به جاي تقابل با كشور‌هاي مستقل ناچارا به تغيير رفتار روي آورده‌ و اين عدول آمريكا از رفتار مرحله قبل خود است. لذا من اعتقاد دارم نه آنها در استراتژي‌ها بلكه در سياست كلان خود به تجديدنظر روي آورده‌اند. چون سياست‌هاي قبلي آنها دوامي نداشت آمريكا به اصقلاب مي‌انديشد، لذا جهت‌گيري ايالات متحده اصقلاب و استفاده از آن در نظم آينده جهاني است.

* كشوري كه مي‌خواهد بازيگر اول منطقه باشد و باقي بماند چگونه بايد رفتار كند؟

** ژنوم ژئوپلیتيك ايران در منطقه يك ژنوم بر‌تر است. ايران داراي ژنوم ژئواستراتژيك و يك كد برتر است. از نظر ژئوپلیتيك ايران بين درياي خزر و خليج فارس قرار دارد. ايران، پل پيروزي در جنگ جهاني دوم بوده است و در آينده مي‌تواند پل پيروزي از غرب به شرق شود چرا كه هدف غربي‌ها تسلط بر تبت است و غربي‌ها به خوبي مي‌دانند كه از نظر ژنوم استراتژيك و كد ژئوپلیتيك ايران داراي جايگاه قدرتمندي است. از طرف ديگر ايران از يك تمدن و تاريخ غنی برخورداراست. لذا مساله تمدني ايران يك عقبه بزرگ از قدرت براي وي به همراه دارد و اگر اين عقبه بزرگ خوب مديريت شود نه تنها مي‌تواند تاثيرات منطقه‌اي بلكه مي‌تواند اثرات بين‌المللي برجای بگذارد.

از طرف ديگر ايران و غرب گرچه در چالش جدي به سر مي‌برند اما از نظر منطق فرهنگي، اقتصادي و علمي و حتي منطق امنيتي داراي گرايش‌هاي معقولانه و خردورزانه تبادل و تعامل هستند و اين خود به عنوان شاخصه‌اي مورد توجه غرب است. آنچه درباره ايران مورد پرسش است نوع برخورد آمريكا با انقلاب اسلامي است كه اين مورد اگر در زاويه گفتماني در آينده حل شود آينده روشن‌تر خواهد بود. اين گام را بايد آمريكايي‌ها بردارند و نوع نگاه و ادبيات خود را در برخورد با انقلاب اسلامي تغيير دهند و انقلاب اسلامي ملت ايران را به رسميت شناخته و زمینه‌هاي تحرك بيشتر در جهت حل مسائل را فراهم كنند. اين امر وظيفه آمريكايي‌ها است كه سال‌ها درباره ايران اشتباه كرده‌اند، نه ايراني كه به انقلاب خود متكي است و حكومتي مردم‌سالار و ديني و مبتني بر راي مردم دارد.

* ايران مي‌تواند به بازيگردان صلح منطقه تبديل شود؟

** ايران بر اساس سابقه تمدني خود بايد به گفتمان صلح و ثبات بينديشد. گفتماني كه در پرتو آن ايران خواهد توانست زمینه‌پرور ايجاد گفتمان قبلي به گفتمان ايجابي باشد. انقلاب اسلامي داراي خروجي‌هاي مشخص است. خروجي انقلاب اسلامي مبارزه با ستم و هرگونه نماد استعماري است و اين مبارزه بر مبناي حق صورت گرفته است و لذا اگر اين معنا را دنبال كنيم تغيير گفتمان ايران به گفتمان تعامل در حوزه‌هاي گوناگون مي‌تواند زمینه‌ساز رشد آرمان‌هاي انقلاب اسلامي باشد و انقلاب اسلامي در قالب‌هاي گوناگون وارد فضاي نظام داخلي و بين‌المللي شود.

* تاكيد غرب بر حضور ايران در كنفرانس وين را در بازه‌اي كلان‌تر چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

** من بارها گفته‌ام عربستان در اين بازي بايد خود را با فضاي كنوني وفق دهد. ايران يك قدرت بزرگ منطقه‌اي است و سر مبارزه با هيچ كشوري در منطقه را ندارد اما در عين حال كه ايران اين‌گونه است اجازه تخطي به منافع و اهداف تعريف شده خود را نمي‌دهد. غرب در پي ايجاد حل و فصل مسائل خود با ايران است. آمريكا به خوبي مي‌داند ايران آينده، در زمينه امنيت بين‌المللي در نوهارتلند جايگاه خود را يافته است لذا بايد به آن جايگاه احترام بگذارد. در برجام اين نكته تا حدودي رعايت شد و اينك در سوريه اين سيگنال‌ها ديده مي‌شود‌‌ همان‌گونه كه در بحرين و يمن نيز شاهد نوعي پذيرش استدلال‌هاي ايران هستيم. لذا ايران در سوريه بر ماندگاري دموكراسي تاكيد دارد و مديران ارشد ايران نيز همواره يك انتخاب دموكراتيك را براي وضعيت آينده سوريه پيشنهاد داده است. لذا باید در این چارچوب به اين معنا توجه شود.

* نتايج اجلاس وين و قرار گرفتن ايران و عربستان و همين‌طور آمريكا و روسيه بر سر يك ميز براي حل بحران سوريه چه سناريوهايي پيش روي دولت و ملت سوريه قرار مي‌دهد؟

** سناريوهاي متفاوتي را مي‌توان ديد. سناريوي خداحافظي با بشار اسد، سناريوي سايه بشار اسد و حتي سناريوي پايان سوريه را مي‌توان مدنظر قرار داد. سناريوي خداحافظي با بشار اسد در حال حاضر يك سناريوي مطلوب نيست. بشار بيش از يك دهه بر سوريه حاكم بوده است و اكنون چه با بحران روبه‌رو باشد چه نباشد، در دنياي كنوني خود بايد پيشنهاددهنده خروج از مسير حاكميت و باز كردن راه براي ديگر نخبگان موجود در سوريه باشد.

از طرف ديگر مساله كنوني سوريه تنها خداحافظي با بشار اسد نيست بلكه آن است كه همين جايگزين مناسب براي بشار اسد كه ايجادكننده ثبات در دمشق باشد نيز چندان يافت نمي‌شود. به همين خاطر ايران، روسيه، آمريكا، عربستان و تركيه همه نگران دوراني هستند كه بعد از بشار اسد رقم خواهد خورد، چرا كه جايگزين‌هاي مناسبي وجود ندارند و اگر جايگزين‌هاي مناسبي هم بودند در اين چهارساله اخير وضعيت به گونه‌اي پيش رفته است كه زمينه‌هاي ورود آنها به كاخ رياست‌جمهوري در دمشق با چالش‌هايي جدي روبه‌رو است، اما اين چالش‌هاي جدي قابل حل است، به شرط آنكه هر كدام از اين بازيگران بپذيرند كه به جاي منافع خود، در مرحله نخست منافع ملت سوريه را ببينند. سناريوي سايه بشار اسد آن است كه باز بشار اسد تا آخر دوره رياست‌جمهوري باقي بماند و كشمكش‌هاي سياسي، فرسايشي شود و اين نشست‌ها تقريبا يك دهه به طول بينجامد تا يك جانشين مناسب براي اسد به وجود بيايد.

سناريوي نخست، سناريوي مطلوب ايالات متحده آمريكا محسوب مي‌شود. سناريوي تخريب سوريه نيز سناريوي بعدي است؛ به هر تقدير با شكست مذاكرات موجود در باب سوريه بايد پذيرفت كه سوريه به آوردگاهي سخت‌تر از امروز از نظر نظامي با تبعات و پيامدهايي بسيار مصيبت‌بارتر از آنچه تاكنون بوده است براي مردم سوريه روبه‌رو خواهد بود و حتي زمينه‌هاي نشر حفره‌هاي امنيتي از سوريه به محيط‌هاي پيراموني را نيز به وجود آورد.

* قدرت ايران و عربستان در دهه‌هاي آينده درمنطقه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

** ايران و عربستان قدرت بزرگ منطقه‌اي هستند و خواهند ماند اما عربستان به معناي خاندن آل‌سعود نيست. خاندان آل‌سعود اگر نخواهند خود را با آينده جهان وفق دهند بايد نتايج تحركات گذشته خود را در آينده بپذيرند. آمريكايي‌ها در ارتباط با عربستان در پي تحكيم قدرت عربستان در منطقه و تحويل آن به اروپاي متحد آينده در صورت ايجاد فضاي مناسب همكاري ميان آنها هستند ولي آنچه مسلم است اين است كه خاندان آل‌سعود مورد توجه آمريكا نيستند بلكه آنچه هست عربستان است. عربستان امكان تجزيه پيدا خواهد كرد اما تجزيه آن در دستور كار آمريكا نيست مگر آنكه كه رفتار‌ها و كنش‌هاي سياسي موجود در رياض زمینه‌ساز اين نكته شود. جايگاه ايران در آينده بسيار رفيع خواهد بود.

http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/134701

ش.د9405033

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات