* با نگاه آسيبشناسانه به دولت آقاي روحاني چه چالشها و فرصتهايي را براي دولت تدبير و اميد متصور هستيد؟ تاكيد بر چه مسائلي برگ برنده روحاني خواهد بود و روحاني بايد از چه آفتهايي پرهيز كند؟
** اولين چالش پيش روي دولت آقاي روحاني تندروهاي اصولگرا هستند كه به هيچ قانوني پايبند نيستند، داراي يك نوع عقايد خاص هستند و در دولت آقاي احمدينژاد رشد و نمو پيدا كردند. اين نيروي اصولگراي تندرو با خصلتهاي خاص خود به تنها دولت آقاي روحاني و بلكه انقلاب و نظام را هم با خطر مواجه كرده است. اين عده نمادي از گفتمان دولت آقاي احمدينژاد هستند كه هم اكنون در جامعه وجود دارد. مديران و هواداران احمدينژاد هنوز در بدنه سياسي و اداري دولت حضور دارند و اين يك خطر جدي براي دولت آقاي روحاني محسوب ميشود. آقاي روحاني نبايد چشم خود را نسبت به اين خطر ببندد و آن را ناديده بگيرد. با اين وجود معتقدم آقاي روحاني با يك فرصت طلايي نيز مواجه است.
در شرايط فعلي گروههاي مختلف اجتماعي اعم از تحصيل كردگان جامعه، روشنفكران، فرهيختگان، هنرمندان، چهرههاي سياسي و چهرههاي فرهنگي از آقاي روحاني حمايت ميكنند. اين حمايتها را دولتهاي قبلي و حتي دولت اصلاحات هم نداشتند. در زمان اصلاحات ما با بخشهاي توسعه يافته طبقه متوسط و يا گروههاي تحصيل كرده روبهرو نبوديم. هم اكنون اما اين گروهها به يك نوع خودآگاهي صنفي و گروهي رسيدهاند. همه گروههايي كه از دولت آقاي احمدينژاد نااميد شدند در شرايط فعلي اميد زيادي به دولت آقاي روحاني بستهاند. اين يك فرصت طلايي و تكرارنشدني براي آقاي روحاني و همچنين گفتمان روشنفكري ايران است.
* روحاني به چه صورت ميتواند از اين فرصت استفاده كند؟
** روحاني حامل گفتمان تاريخي روشنفكران ايران است. وجود هاشمي رفسنجاني و رئيس دولت اصلاحات و حمايتي كه از آقاي روحاني ميكنند هم مزيد بر علت است كه آقاي روحاني بايد از اين فرصت نهايت بهره را ببرد. اگر آقاي روحاني از اين فرصت استفاده نكند و نيروهاي اصلاحطلبي كه از وي حمايت ميكنند را ناديده بگيرد و يا اينكه خودش را به نديدن بزند يكي از بهترين فرصتهاي تاريخ بعد از انقلاب را از دست داده است. حمايت هاشمي و مديران دولت اصلاحات از روحاني باعث شده كه كفه ترازوي سياست امروز ايران به سود روحاني سنگيني كند. اين وضعيت به آقاي روحاني اجازه ميدهد كه چانهزني در بالا را انجام دهد. آيتالله هاشمي پايگاههاي اجتماعي خاص خود را يك شبه و به صورت تصادفي به دست نياورده است. اين دو شخصيت محصول رويكردهاي اجتماعي حامي خود هستند.
اگر به آقاي هاشمي رفسنجاني اجازه حضور در انتخابات را ميدادند به نظر من رأي ايشان رقمي بالغ بر 30 ميليون رأي بود و يك پديده عجيب و استثنايي در فضاي سياسي ايران رقم ميخورد. آقاي هاشمي هم با تكيه بر يك رأي استثنايي 30 ميليوني ميتوانست اثرات قابل توجهي در جامعه داشته باشد. آقاي روحاني هم بايد بداند كه اگر بخواهد ميتواند يك رئيسجمهور تأثيرگذار در تاريخ انقلاب باشد.
اگر آقاي روحاني بخواهد بدون توجه به پشتوانه اجتماعي وارد چانهزني شود دست به نوعي دلالي زده است. اين اقدام پس از مدتي به بدهبستانهاي بيحاصلي تبديل ميشود كه در افكار عمومي پرونده سياسي آقاي روحاني را ميبندد. فرصت حمايت گروههاي اجتماعي از دولت آقاي روحاني نبايد به تهديد تبديل شود. براي شخصي به مانند آقاي روحاني كه به مدت بيست سال در امنيتيترين نهادهاي نظام و از جمله شوراي عالي امنيت ملي فعاليت كرده است شيوه استفاده از اين حمايتهاي اجتماعي ناشناخته و مجهول نيست. ايشان بهتر از هر كسي نسبت به اين مسئله اهتمام و تسلط دارند.
اين بدنه اجتماعي تحت تأثير گروههاي مرجع خود قرار دارد. اين گروههاي مرجع داراي تواناييهاي بسيار مهمي هستند كه دولت بايد از آن به بهترين شيوه ممكن استفاده كند. در مسئله مذاكرات درباره پرونده هستهاي دولت هيچگونه مشورتي با گروههاي اجتماعي حامي خود انجام نداد. با اين وجود اين گروهها به طور كلي از برقراري تعامل مثبت و سازنده با دنيا حمايت كردهاند و از اين مسئله كه ايران در حال بيرون آمدن از انزواي بينالمللي است خوشحال هستند. همين حمايتها در مسئله مبارزه با فساد اقتصادي و مشكلات فرهنگي هم نسبت به دولت تدبير و اميد وجود داشته است. من معتقدم آقاي روحاني در اين زمينه فاقد يك برنامه راهبردي و منسجم است.
* اگر نيروهاي پشتيبان آقاي روحاني از وي قطع اميد كنند چه اتفاقي روي ميدهد؟
** اگر اين نيروها از دولت آقاي روحاني نااميد شود و دست از حمايت از دولت بردارد اين فرصت تبديل به تهديد ميشود. به نظر من سياستمداري حكم ميكند كه بين فرصت و تهديد تعادل ايجاد شود. آقاي روحاني به راحتي و به تنهايي نميتواند از دست گروههاي لباس شخصي، گروههاي فشار و گروههايي كه هر روز در حوزههاي فرهنگي و اجتماعي برنامهاي براي بر هم زدن نظم جامعه دارند خلاص شود. آقاي روحاني بايد به اين نكته آگاهي داشته باشد كه حامل يك گفتمان، فرصت و انتظار ملي است. ايشان بايد جامعه را به سمت آشتي ملي رهنمون كند. جامعه مدني و مطبوعات بايد قدرت بيشتري پيدا كنند. اين مسائل نياز جامعه بوده است و مردم به همين دليل و براي پاسخگويي به همين نيازها به آقاي روحاني رأي داده و به وي اعتماد كردهاند.
روحاني به عنوان رييس دولت و منتخب اكثريت ملت ايران نبايد دچار تعلل و ترديد در مواضع شود. ايشان بايد تهديدها را به فرصت تبديل كند. در غير اين صورت مجبور ميشود به دنبال «تئوري بقا» برود. در اين صورت وي به رييسجمهوري تبديل ميشود كه پس از چهار و يا هشت سال رياستجمهوري جاي خود را به نفر بعدي ميدهد و نام خود را تنها به عنوان يك رييسجمهور محترم در تاريخ ثبت ميكند. وظيفه آقاي روحاني اين نيست كه به دنبال «بقا» و راضي كردن همه باشد. آقاي روحاني بايد به دنبال توسعه دادن فرصتها و ايجاد فرصت براي حاميان اجتماعي خود باشد. اگر ما بخواهيم فرصتهاي دولت آقاي روحاني را اولويتبندي كنيم بايد به مهمترين آن اشاره كرد كه هم اكنون در منطقه ايجاد شده است.
هم اكنون در منطقه خاورميانه يك نيروي راديكال بنيادگراي سلفي به نام داعش پيدا شده كه لرزه بر اندام كشورهاي جهان انداخته است، به سرعت در حال گسترش است و دامنههاي آن در گروههايي چون بوكوحرام در آفريقا و القاعده در منطقه هند و چين كشيده شده است. خطر داعش در شرايط فعلي كمتر از صهيونيسم، نئوجمهوريخواهان جنگطلب آمريكايي و پوتينيسم نيست. بنيادگرايي اسلامي از همه بنيادگراييها خطرناكتر شده است. اين مسئله يك فرصت طلايي براي دولت ايران است كه پرچم صلحخواهي، مبارزه با تروريسم و مدارطلبي را در دست بگيرد و خود را منادي صلحطلبي و مبارزه با تروريسم در منطقه و جهان نشان دهد.
طرح نظريه «گفتوگوي» تمدنها در شرايط حساس آن زمان بسيار به كمك كشور و دولت آمد. آقاي روحاني هم بايد در شرايط فعلي پرچم صلحطلبي را بردارد و اعلام كند كه من حاضرم با دنيا همكاري كنم تا تروريسم و داعش را ريشهكن كنيم. اينكه عنوان ميشود داعش محصول پول آمريكاست مسئله ما را حل نميكند.
داعش محصول يك معادله پيچيدهاي از پول شيوخ اعراب خليجفارس و بيسياستي افرادي به مانند بشاراسد است كه باعث رشد راديكاليسم و سلفيگري در منطقه شدند. اگر بشاراسد سنيها را در سوريه به بازي قدرت گرفته بود و زمينه برخورد شيعه و سني را به وجود نياورده بود بنيادگرايي تا به اين اندازه در منطقه قوت نميگرفت. اين فرصت طلايي در گذشته دوبار براي ايران به وجود آمد. اولين بار زماني بود كه ارتش عراق به كويت حمله كرد و اين كشور را اشغال كرد. زماني كه عراق به كويت حمله كرد تازه افكار عمومي جهان متوجه اين مسئله شد كه ارتش عراق تا به چه ميزان خبيث و ويرانگر است.
در آن زمان صداي ايران كه با عراق جنگ كرده بود به خوبي در جهان شنيده ميشد. با اين وجود ايران از اين فرصت به خوبي استفاده نكرد. دومين بار اما زمان حمله تروريستي به برجهاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني در يازده سپتامبر بود. تا قبل از اين حادثه مردم آمريكا از اينكه ارتش اين كشور در بيرون از مرزها سازماندهي شود استقبال نميكردند. به همين دليل آمريكا در مناطق مختلف جهان با استفاده از نيروهاي محلي به تربيت ژاندارم ميپرداخت.
اما حادثه يازده سپتامبر باعث شد ذائقه مردم آمريكا تغيير پيدا كند. در نتيجه جرجبوش اقدام به لشكركشي به افغانستان و عراق كرد. آقاي روحاني بايد از فرصت داعش براي نشان دادن روحيه دموكراتيك، صلحطلب و بشر دوستانه جمهوري اسلامي ايران استفاده كند، تهديدهاي بينالمللي را به فرصت تبديل كرده و ايران را به كانون توجهات صلحطلبان جهان مبدل سازد.
* اصلاحطلبان در كجاي پازل دولت آقاي روحاني قرار گرفتهاند؟ آيا روحاني موفق شده به مطالبات اصلاحطلبان به عنوان حامي اصلي دولت تدبير و اميد پاسخ بدهد؟
** به طور كلي ميتوان عنوان كرد كه نسبت عموم اصلاحطلبان نسبت به دولت آقاي روحاني حمايت نقادانه و يا انتقاد سازنده است. اين بدين معني است كه اصلاحطلبان به هيچوجه به صورت چشم و گوش بسته از دولت آقاي روحاني حمايت نميكنند. اصلاحطلبان معتقدند تا جايي كه آقاي روحاني به شعارهاي خود پايبند است و در جهت منافع ملي كشور گام برميدارد بايد شجاعانه از ايشان حمايت و پشتيباني كرد. در عين حال در جاهايي كه دچار لغزش و اشتباه است و شعارهاي خود را ناديده ميگيرد بايد از ايشان و دولت تدبير و اميد انتقاد كرد. تاكنون هيچ كدام از اصلاحطلبان به صورت غير مسئولانه از دولت آقاي روحاني انتقاد نكرده و تمام دستاوردهاي دولت را زير سؤال نبرده و عنوان نكرده كه با وي همكاري نميكنيم.
بنابراين اصلاحطلبان موفق شدهاند رابطه خود را با دولت آقاي روحاني تنظيم كنند، يعني نه به دامن راديكاليسم افتادهاند و نه دو دست خود را در مقابل دولت بالا گرفتهاند و خود را به صورت مطلق تسليم دولت كردهاند دولت آقاي روحاني يك فرصت است كه مردم دوباره نسبت به شعارهاي اصلاحطلبانه اشتياق و علاقه نشان دهند. در اين شرايط مردم قدرت انتخاب پيدا ميكنند كه بين گفتمان اصولگرايي و گفتمان اصلاحطلبي دست به انتخاب بزنند و در نهايت به گفتمان اصلاحطلبي تمايل پيدا كنند.
ش.د930127ف