(روزنامه اطلاعات – 1396/08/20 – شماره 26864 – صفحه 12)
سيد سلمان صفوي، رئيس مرکز بينالمللي مطالعات صلح در يادداشتي براي ديپلماسي ايراني به ريشههاي شکلگيري تفکر افراطي مذهبي و راههاي مقابله با آن پرداخته است.راجع به معني تروريسم بين صاحبنظران حقوقي و علوم سياسي اختلاف است. اين اختلاف نظر هم جنبه مفهومي دارد و هم جنبه مصداقي که تاثير اساسي در تعيين و تشخيص افراد و سازمانهاي تروريستي و راههاي مقابله با آن دارد. فرهنگ اکسفورد تروريسم را به: «استفاده غيرقانوني از خشونت و ارعاب، به خصوص در برابر افراد غيرنظامي، در دستيابي به اهداف سياسي» تعريف کرده است. در اين تعريف، تروريسم از چهار مولفه غيرقانوني بودن، خشونت و ارعاب، افراد غيرنظامي و اهداف سياسي تشکيل شده است.
از جهت مفهومي حصر افراد فقط غيرنظامي محل اشکال است. چون اگر فردي نظامي نيز خلاف قانون بخاطر اهداف سياسي کشته شود عملي ظالمانه، غيراخلاقي و هرج و مرج طلبانه است. لذا قيد غيرنظامي بايد برداشته شود. نکته بعد آنکه فقط حصر و تهاجم به افراد نيز محل اشکال است چون بنا به اين تعريف تهاجم خشونت بار غيرقانوني به اماکن و موسسات به منظور رعب و هراس جهت اهداف سياسي عملي تروريستي تلقي ميشود در حالي که عقل سليم و افکار عمومي آن را تروريستي مي دانند. بنابراين معتقدم تعريف بهتر براي تروريسم عبارت است از: استفاده غيرقانوني از خشونت، تخريب و ارعاب در برخورد با افراد و اماکن فيزيکي و مجازي (انواع نرم افزارها) در دستيابي به اهداف سياسي و ايدئولوژيکي از سوي اشخاص، سازمانها يا دولتها.
موضوع ديگري که پس از توافق بر تعريف تروريسم بروز کرده است، تعريف و مصداق «غيرقانوني» است. آمريکا و اسراييل حمله، کشتن، نابود کردن و آسيب رساندن به دشمنان خود خارج از مرزهايشان و بدون توافق سازمان ملل را تروريستي تلقي نمي کنند ولي عمليات مقاومت در مقابل تجاوزات خود در لبنان، فلسطين يا افغانستان را تروريستي تلقي مي کنند. آنها سرنگوني و تغيير حکومت ايران را رسما اعلام و از سازمانهاي تروريستي مخالف ايران حمايت علني مي کنند و رسما به سايتهاي هسته اي ايران تهاجم ويروسي مي كنند ولي حمايت ايران از ملت يمن را مصداق حمايت از تروريسم مي دانند.لذا پس از نابودي داعش برخورد فکري با تروريسم با ابعاد مختلفي روبرو است. در وهله اول بايد بين تروريسم سازماني و دولتي فرقي قايل نشد. از دبل استاندارد داشتن براي تعيين و تقابل با تروريسم بايد اجتناب کرد.
مثلا به مجله فرانسوي حمله شد و چند نفري کشته شدند، بلافاصله صدها هزاران نفر در خيابانهاي پاريس با شرکت دهها شخصيت بينالمللي براي محکوميت آن کارناوال برگزار کردند ولي الان روزانه دهها مسلمان ميانماري و يمني کشته مي شوند ولي اقدامي عملي عليه کشتار بيگناهان کودکان و کهنسالان انجام نمي شود. حتي غرب به حمايت تسليحاتي خود از حکومت سعودي که عامل قتل غيرنظاميان است، ادامه ميدهد.
ريشههاي افراطگرايي
افراط گرايي گروه داعش، ريشههاي انديشهاي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي و امنيتي دارد. از نظر انديشهاي، فهم غيراجتهادي، ظاهربينانه و غيرانساني از دين، اسباب ايجاد افراط گرايي خشونت آميز مي شود؛ شبيه وضعي که گروه داعش پديد آورده است. البته اين مسأله فقط به داعش مربوط نمي شود، در برخي ديگر از نقاط جهان نيز اين گونه خشونت گرايي و افراطي گري مشاهده مي شود.فقدان اجتهاد عصري و عدم تفسير قرآن و روايات در چارچوب زمان و مکان، فهم غلطي از دين به دست مي دهد که با مقتضيات زمان و مکان هماهنگ نيست و اين امر اسباب طرح مسائل و اعمالي مي شود که خلاف دين، نياز و شرايط انسان و جامعه امروز مي شود.
راه مقابله فکري با افراطيگرايي اسلامي
فهم اجتهادي عصري از قرآن و روايت؛ يعني فهمي که زمان و مکان در استباط احکام لحاظ شود و فقط ظاهر آيات ملاک تفسير قرار نگيرد. قرآن و روايات که مجموعه اسلام را مي سازند، في الجمله با هم جهانبيني و انديشه اسلامي را ميسازند. همه مسائل اخلاقي، فقهي، عرفاني و معنوي قرآن به اتفاق يک شبکه را تشکيل مي دهند و همه عناصر اين شبکه به هم وصل و مربوطند. همچنين استدلال بايد با استفاده از روش تأويل در فهم قرآن و روايات، با توجه به مسائل مختلف صورت گيرد. افراطيها با تکيه صِرف بر ظاهر دين، اخلاق و عدالت و معنويت را لحاظ نمي کنند و همين عامل، تفکر خشک مذهبي و گرايش ارتجاعي و طالباني از دين را ايجاد مي کند.معنويت، لُبّ و قلب دين است، اسلام براي نجات بشر نازل شده و دين رحمت، عدالت و هدايت است و از آن فقط هدايت، دوستي، مهرباني، رحمت و همبستگي اجتماعي حاصل مي شود.
توجه به حقوق ذاتي انسان
انسان بماهو انسان به مقتضاي ذاتش فارغ از دين و نژادش داراي حقوق اساسي است که بايد در همه شرايط حفظ و بدان احترام گذاشته شود. في المثل يک زنداني سياسي، اسير جنگي، دشمن محارب، حتي بدن دشمن کشته شده حقوق دارد و نمي توان رفتارهاي وحشيانه با آنها انجام داد. شکنجه حرام است و اعتراف به زور نه جايز است و نه نافذ است و از نظر حقوقي، حتي اعتراف علي انفسهم با زور مقبول قضاي عدالت الهي نيست.
فهم ما از دين بايد به گونهاي باشد که کرامات و حقوق انسان حفظ شود. انسان "بماهُوَ انسان" داراي حقوق ذاتي است که جداکننده نوع انسان از حيوان مي شود. عوالم شامل لاهوت و جبروت و ملکوت و ناسوت اند. جمادات، نباتات، حيوان و حيوان ناطق (انسان) مراتب مختلف عالم ناسوت اند. اين عالم، عالم ناسوت يا طبيعت است. فصل مميز انسان با حيوان، جمادات و نباتات حقوق ذاتي اوست. آدمي براساس حقوق ذاتي، ثواب و عقاب دارد. اگر انسان داراي حقوق ذاتي نباشد، ثواب و عقاب نيز معنايي ندارد. انسان ذاتا داراي حق اختيار است و از همين رو مي توان او را جزا داد، زيرا حق انتخاب دارد و به همين سبب حقوقي نيز دارد. آزادي از جمله حقوق انساني است.
امري مهمتر از دين وجود ندارد. خداوند در قرآن حکيم مي فرمايد: "لا اِکراهَ فِي الدّين" انسان "بما هُوَ انسان" فارغ از دين، مذهب، جنسيت، نژاد و جغرافيا داراي حقوقي است. همه انسانها فارغ از وابستگيهايشان، حقوق مشترکي دارند. اسلام به اين حقوق مشترک احترام مي گذارد، زيرا همه انسانها مخلوق حضرت خالق، جل جلاله هستند "اَلنّاس عَيالُ الله". خداوند دين را براي هدايت و دستگيري از بشر فرستاده است. دين براي انسان است، نـه انسان براي دين. خداوند دين را فرستاد تا انسان نجات يابد. انسان مخاطب قرآن است. بر اساس روايات، مردم فارغ از تعلقاتشان مخلوق خداوندند. "اَلنّاس عَيالُ الله." ما عالم و بشر را آفريديم؛ هم خطاب "ايُّهَاالاِنسان" دارد و هم خطاب "ايُّهَا الَّذينَ آمَنوُا". خداوند مي فرمايد: ما اين بشر را آفريديم. خداوند منبع خِيـر است؛ شـر نمي آفريند. خداوند خِيـر است و از خِيـر فقط خِيـر آفريده مي شود. آدمي در اين چارچوب نزد حضرت حق، موجودي محترم است.
فهم افراطي از دين، اولا به جبّاريت نظر دارد، سياست برخي از افراد، دفعـي است، در صورتي که سياست اصلي قرآن و رسولالله(ص) سياست جذبـي بود. امام صادق(ع) از فردي سؤال کردند به نظر تو شيعه کيست؟ او جواب داد: فردي متقي، بيدار، نمازشب خوان و... . حضرت فرمودند: پس مستضعفين چه ميشوند؟ گروههاي مختلف چه مي شوند؟ اگر اين گونه باشد که فقط چهار نفر وارد بهشت ميشوند. رحمت الهي، رحمت واسعه است. همه مخلوق خدا هستند و امکان بازگشت به حقيقت دارند، حتي فرعون با وجود همه انحرافات، ضلالتها و سرکشي در مقابل خدا و پيامبر خدا در آخرين لحظه به خداي موسي (ع) ايمان آورد.خداوند در قرآن حکيم مي فرمايد: براي اين که همديگر را بشناسيد، بشر را در نژادها و رنگهاي مختلف آفريديم.
عدم فهم انساني از دين، يکي از ريشههاي انديشه اي افراط گرايي مذهبي است که بسيار خطرناک است. اگر حقوق بشر را به عنوان بشر به رسميت بشناسيم، فهم ديگري از دين و منابع ديني به دست مي آوريم. نگاه غير انساني به دين، بيشتر با مقتضيات قرن بيست و يکم و دوره پسامدرن و فراصنعتي هماهنگ است. متأسفانه به اين مطلب کمتر توجه شده است. ما نياز داريم نگاه انساني به دين را تقويت کنيم. ما بايد از نگاه خداوند، به همه چيز نگاه کنيم. همه عالم مخلوق خداوندند؛ از اين رو به همه مخلوقات الهي بايد احترام بگذاريم.
مسأله ديگر در حوزه انديشه، معنويت و عرفان است. حقيقت دين، عرفان و معنويت است. رفتار و اعمال ديني بايد به شيوه اي باشد که جامعه را به طريق نور حق دعوت کند. با خشونت، کشتن، اسير کردن و محدود کردن و . . . کسي جذب حقيقت حق نمي شود. در تفکر اسلام ناب محمدي جاذبه و دافعه با هم عمل مي کنند و اساس دعوت، بر موعظه حسنه است.
تقريب مذاهب اسلامي
مراجع شيعه علي العموم نگرش تقريب مذاهبي دارند. آيت الله العظمي بروجردي، امام خميني(ره)، رهبر معظم انقلاب و علماي بزرگ حوزه علميه قم، نگاه تقريب مذاهبي داشته و دارند، آنها خواهان همگرايي همه مذاهب اسلامي هستند. البته در برخي از مسائل کلامي و تاريخي اختلاف نظر وجود دارد، اما اين اختلاف نظرها نبايد اسباب دوري مسلمانان از همديگر شود. مسلمانان چون همگي به خداي واحد، پيامبر واحد، قرآن واحد و قبله واحد و دشمنان مشترک معتقدند، بايد همراه و همدل باشند. اصولا جنگ مسلمان با مسلمان معنا و مفهومي ندارد. از بدعتهاي بزرگ خلفاي جور، ايجاد جنگ داخلي بين مسلمانان بود. تقريب مذاهب در مرجعيت شيعه قوي و زنده و پوياست.
امام خميني(ره) بنيانگذار کبير جمهوري اسلامي بر مسأله فهم اصلي از دين تأکيد بسيار داشتند. مشکل اين است که برخي برادران سني فهم درستي از حقيقت تشيع ندارند و برخي از آنها نسبتهاي ناروايي به تشيع مي دهند. علماي عاقل و فهميده اهل سنت گرچه سني بودند، اما شيعه را به عنوان يکي از فرق مذهبي معتبر اسلام، به رسميت شناختند. تشيع در الازهر تدريس و تفسير "مجمع البيان" و تفسير "تبيان" شيخ طوسي، به عنوان کتب اصلي تفاسير قرآن معرفي شد. پيام اصلي علماي تشيع، همگرايي مذهبي است و تقريب مذاهب، رکن اصلي تفکر اسلامي و تشيع است. خط مشي اصلي جمهوري اسلامي ايران در رابطه با گفتمان درون ديني، تقريب مذاهب است.
تقريب مذاهب و تعارض منافع سياسي
اختلافات مذهبي بهانه اي براي سردمداران گروههاي افراطي است؛ اما مسأله اصلي، تعارض منافع سياسي بازيگران بين المللي و منطقه اي است. کشورهاي رقيب ايران نظير دولت جنايتکار آمريکا و برخي دول ارتجاعي عرب با خلق داعش، تلاش کردند به هژموني در خاورميانه نائل شوند و چون در سوريه و عراق از طريق دموکراتيک به اهداف خود نرسيده اند، مي خواهند وحدت حکومت عراق و محور مقاومت را بشکنند و اين گروه تروريستي ضدبشري را ايجاد کرده اند تا با اين اعمال شنيع، اسباب شکست محور مقاومت شوند.
نقش استکبار جهاني در اختلافات مذهبي و سياسي
ايجاد اختلاف شيعه و سني و منازعات حاد سياسي طرحي استعماري است که در پس آن سازمانهاي اطلاعاتي غربي قرار دارند که اصولا از وحدت جهان اسلام وحشتزدهاند. اين بُعد سياسي مسأله اهميت بسيار دارد. داعش و افراطي گرايي ديني و سياسي يک پروژه سياسي است که از اختلافات مذهبي سوء استفاده مي کند.وقتي در بُعد فرهنگي ناآگاهي و جهالت وجود داشته باشد، مسلمانان متوجه نقشههاي استعمارگران نباشند و مذاهب مختلف اسلامي همديگر را به درستي نشناسند، اين موارد موجب بدبيني آنها نسبت به همديگر ميشود. از يک سو جهل، زمينههاي سربازگيري را براي افراطي گرايي فراهم کرده و از سوي ديگر روشهاي غلط تبليغي در جهان اسلام سربازگيري را براي او آسان کرده است.ريشه ديگر اخلاقي است و اگر اخلاق در جامعه اسلامي سلطه داشته باشد و مسلمانان به اخلاق الهي متخلق باشند، به چنين خشونتهايي اقدام نمي کنند. پيامبر اکرم (ص) به عنوان نمونه اخلاق چگونه رفتار مي کردند؟ ايشان با کفار و حتي با ابوسفيان که تسليم شد چگونه رفتار کردند؟ حضرت علي(ع) با مخالفين خود چگونه برخورد کردند؟
وقتي اخلاق از جامعه رخت برمي بندد، افراط گرايي سيطره مي يابد. فردي که پايبند اخلاق باشد، به چنين خشونتهاي شديد خصوصا عليه هموطنان و همدينان يا غيرهمدينان خود اقدام نمي کند. تخريب مقبره اولياء، انبياء، علما و تکيهها و خانقاهها خلاف اخلاق، فرهنگ و تمدن و ناشي از فهم جاهلي از دين است. يک اثر تاريخي، واقعيت ارزشمندي است که قابل تکرار نيست، لذا انسان متمدن به آن احترام مي گذارد نـه اين که آن را خراب کند.ريشه ديگر، اقتصادي است. فقـر و تضاد و شکاف طبقاتي اسباب سربازگيري گروههاي افراطي از تهيدستان ميشود. بدين ترتيب آنها را سازمان ميدهند و به جان همان مظلومين مي اندازند. قربانيان اين مناطق هم بندگان مظلوم خدا هستند. افراطيون از همين طبقات محروم با مشکلات متعدد سربازگيري کرده است. متأسفانه اين مسأله ريشه در نظام سلطه و استبداد دارد که تضاد طبقاتي ايجاد مي کند. در جامعه طبقاتي گروههاي افراطي با استفاده از شکاف طبقاتي در جامعه اقدام به سربازگيري مي كنند.
ش.د9603219