تاریخ انتشار : ۱۸ دی ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۶  ، 
کد خبر : ۳۰۸۳۵۵
ديداري که به پيگيري رسمي ناپديدشدن رهبر شيعيان لبنان پايان داد

موسي صدر و انقلاب ايران؛ رابطه‌اي در دو بستر تاريخي و سياسي

پایگاه بصیرت / محمد عطايي، دانشجوي دکتري تاريخ در دانشگاه ماساچوست، امهرست

(روزنامه وقايع اتفاقيه – 1396/04/04 – شماره 437 – صفحه 8)

گفت‌وگوي اخير، يکي از برنامه‌هاي «خشت خام» ميان آقايان حسين دهباشي و محمد نوري‌زاد، انگيزه‌اي شد براي نوشتن اين مقاله درباره برخي موضوعات تاريخي مطرح‌شده درزمینه نقش ايران در لبنان، پيگيري سرنوشت سيد موسي صدر و روابط ايران با حزب‌الله لبنان. اين نوشته بر ضرورت تحليل اين موضوعات در بستر تاريخي آن تأکيد کرده تا به‌اين‌ترتيب فهم بهتري از اينکه چرا ايران در لبنان حضور دارد و به حزب‌الله کمک مي‌کند و چرا موضوع پيگيري سرنوشت سيد موسي صدر از سوي انقلابيون ايران هميشه جنجالي بوده، به‌دست ‌آید. اين نوشته تلاش دارد بيش از آنکه پاسخگويي به برخي موضوعات مطرح‌شده تلقي شود، آغازگر نوعي بحث عمومي درباره چند موضوع ‏تاريخي و سياست خارجي کشورمان باشد. ‏

اصولا بيشتر بحث‌ها درباره روابط ايران با لبنان به‌گونه‌اي است که گويي نقطه آغاز اين رابطه و به تعبير برخي دخالت، به دوران سي‌وچند سال اخير جمهوري ‌اسلامي و حزب‌الله لبنان بازمي‌گردد. گويي که پيش از انقلاب، نه پهلوي در لبنان حضور داشت و نه پيوندي بود ميان ايران قاجار و صفويه با جبل عامل و شام! اين نگاه که در تحليل‌هاي سياسي غربي، عربي و حتي داخل کشورمان بسيار رايج است، نه‌تنها بستر تاريخي پيوندهاي ايران و کشور لبنان را ناديده مي‌گيرد بلکه نقش محمدرضا پهلوي را در منطقه عربي و به‌ويژه لبنان براي مقابله با جمال عبد‌الناصر، رهبر پان‌عربيسم مصر و مهار موج راديکاليسم در منطقه عربي به فراموشي مي‌سپارد.

رويارويي شاه با ناصر در زمين لبنان

به همان اندازه که جمهوري اسلامي، لبنان را نقطه ارتباط با جريان‌هاي مهم جهان عرب و صدور انقلاب مي‌ديد، شاه نيز به اين کشور به‌عنوان نقطه‌اي راهبردي براي مقابله با موج ناصريسم و جريان‌هاي مترقي و انقلابي منطقه توجه داشت. حضور قدرتمند ساواک در لبنان براي رصد فعاليت گروه‌هاي راديکال و کمک‌هاي مالي محمدرضاشاه به برخي سران شيعيان لبنان همچون کامل الاسعد و رهبران راست‌گراي آن کشور مانند کميل شمعون، موضوعي پنهاني نبوده و حتي شاه در مقاطعي کمک‌هايي به فعاليت‌هاي سيد موسي صدر مي‌کرد. بااين‌حال، روابط شاه با او پس از تعيين منصور قدر، از چهره‌هاي مهم ساواک، به‌عنوان سفير در لبنان، به تيرگي گراييد تا جايي که در سال ۱۳۵۳، اسدالله علم، وزير دربار شاه، از خط اعتدالي و مستقل صدر به سفير لبنان گله مي‌کند که بله او «توسرخ از کار درآمد!» هدف شاه از سرمايه‌گذاري در ميان شيعيان لبناني، جلوگيري از جذب آنها توسط جريان‌هاي چپ و گروه‌هاي متمايل به ناصر بود تا به تعبير سرهنگ مجتبي پاشايي، مسئول خاورميانه ساواک، با مهار آنها در سواحل مديترانه، خوني در خاک ايران به زمين ريخته نشود.

سياست محمدرضاشاه در خاورميانه و لبنان دو دوره مشخص دارد: از اواخر دهه ۳۰ خورشيدي تا حدود سال ۱۳۵۰، اين سياست در منطقه متأثر از محبوبيت جمال عبد‌الناصر، رهبر مصر در خاورميانه بود و براي همين مقابله با ناصر و متحدانش در لبنان در دستور کار وي قرار داشت. ‏ تعيين منصور قدر، از چهره‌هاي مهم امنيتي به‌عنوان مسئول ساواک در بيروت (بين سال‌هاي ۱۳۴۳ تا ۱۳۵۱) و سپس تعيين او به‌عنوان سفير در لبنان، نشان‌دهنده اوج حساسيت شاه است. ‏با افول ناصريسم و مرگ رهبر مصر در سال ۱۳۴۹، اين اولويت متوجه مقابله با گروه‌هاي فلسطيني شد که به‌دنبال کشتار سپتامبر سياه، مقر اصلي و فعاليت‌هاي چريکي خود را از اردن به لبنان منتقل کرده بودند. اين گروه‌ها به‌زودي پيوندهاي محکمي با انقلابيون ايراني مستقر در لبنان و سوريه به‌وجود آوردند.

در اين دو دوره، کميل شمعون، رئيس‌جمهوري اسبق لبنان و رهبر «حزب الوطنيين الاحرار»، پير جميل، رهبر فالانژها و کامل الاسعد، از فئودال‌هاي قدرتمند شيعه، ازجمله چهره‌هاي ضدناصر و ضدفلسطيني بودند که از حمايت مالي و تسليحاتي شاه برخوردار شدند. از پيچيدگي‌هاي تمام‌نشدني سياست لبنان است که سيد موسي صدر همزمان با چالش با اين جريانات راست‌گراي داخل لبنان و زعماي فئودال شيعه همچون خاندان الاسعد، روابط پرتنشي نيز با طرفداران ناصر و فلسطيني‌ها داشت.

صدر در پيچ‌وخم سياست لبناني شاه و اسد

بخشي از اين تنش به رقابت ميان جريان صدر با گروه‌هاي چپ‌گرا که از پشتيباني ناصر و بعدا فلسطيني‌ها برخوردار بودند، براي نيروگيري از ميان جوانان شيعه بازمي‌گشت. شيعيان لبنان از لحاظ تاريخي در محروميت بسيار شديدي به‌سر مي‌بردند و اين موضوع، زمينه‌ساز نفوذ قوي جريان‌هاي چپ در ميان جوانان شيعه و در نتيجه تنش با صدر براي کسب نفوذ و رهبري شده بود. ازسوي‌ديگر، فعاليت فدایيان فلسطيني در جنوب لبنان که صدر به‌درستي، عمليات چريکي بدون ضابطه آنها را خطري براي روستاهاي شيعه‌نشين جنوب مي‌ديد، باعث درگيري با گروه‌هاي راديکال چپ فلسطيني و حتي ياسر عرفات شده بود.

اين مسئله به تنش دامنه‌داري ميان سيد موسي صدر با گروهاي چپ‌گراي لبناني و فلسطيني و متحدان منطقه‌اي آنها ازجمله سرهنگ قذافي تبديل شد؛ يعني همان کساني که رابطه خوبي با بخش مهمي از گروه‌هاي ايراني مخالف شاه در منطقه داشتند و اين تنش‌ها در سال 1976(1354) به اوج خود رسيد؛ زماني که صدر از مداخله نظامي حافظ اسد عليه چپ‌گرايان لبناني و «جنبش ملي لبناني» (الحرکه الوطنيه اللبنانيه) به رهبري کمال جنبلاط پشتيباني کرد. اين جنبش، ائتلافي از نيروهاي راديکال لبناني مخالف فالانژها بود که مي‌رفت با پشتيباني گروه‌هاي مسلح فلسطيني، جريان راست‌گراي ماروني را در لبنان ريشه‌کن کند اما مداخله نظامي سوريه، ورق را برگرداند. با عقب‌نشيني نيروهاي چپ لبناني و فلسطيني، اردوگاه آوارگان فلسطيني تل الزعتر به دست فالانژها افتاد و به‌دنبال آن، صدها غيرنظامي فلسطيني سلاخي شدند.

تشخيص حافظ اسد، رئيس‌جمهوري وقت سوريه، اين بود که مداخله نظامي در لبنان براي حفظ توازن داخلي اين کشور و جلوگيري از سرکوب ماروني‌هاي مسيحي به دست گروه‌هاي راديکال حامي کمال جنبلاط ضروري است و صدر نيز با همين باور از اقدام دمشق اعلام حمايت کرده بود اما بازتاب اين دخالت در ميان گروه‌هاي انقلابي ايران، تأييد «آقا موسي» از دخالت نظامي سوريه عليه مقاومت فلسطيني و کشتار فلسطيني‌ها در اردوگاه تل الزعتر بود؛ دخالتي که با چراغ سبز آمريکا صورت گرفت.

ازسوي‌ديگر، در اوايل دهه ۵۰ خورشيدي، با افول موج ناصريسم، شاه ايران روابط خود را با رژيم‌هاي پان‌عرب منطقه مانند سوريه و مصر بهبود بخشيد و تلاش کرد سياست پيشين حمايت همه‌جانبه از اسرائيل را تعديل کند. به نظر مي‌رسد يکي از اهداف محمدرضاشاه اين بود که از همکاري حکومت‌هاي راديکال منطقه با اپوزيسيون چپ و اسلامي خود جلوگيري کند و اين تغيير تا به آنجا بود که در جريان جنگ 1973(1352)، شاه دستور ارسال کمک‌هاي پزشکي و حتي اقتصادي را به دمشق صادر کرد و بهبود روابط با دمشق به‌گونه‌اي پيش رفت که نخستين سفر حافظ اسد به ايران در دوران شاه صورت گرفت.

تحول جالب توجه در همين مقطع اين است که روابط سيد موسي صدر و شاه در همين دوران رو به تيرگي مي‌گذارد. با آغاز حملات علني صدر به شاه و سياست‌هاي منطقه‌اي وي، شاه دستور داد گذرنامه ايراني صدر تمديد نشده و عملا از او سلب تابعيت کرد و همزمان، صدر روابط خود را با سوريه پايه‌ريزي کرد؛ اقدامي که به نظر مي‌رسد به نوعي براي جبران آسيب در روابط با شاه باشد زيرا عدم پشتيباني ايران به‌عنوان مرکز شيعه و يک قدرت مهم منطقه، پيامدهايی منفي براي جايگاه و فعاليت‌هاي صدر به‌منظور بهبود وضعيت شيعيان لبنان داشت.

شايد به‌همين‌دليل هم بود که او نمي‌خواست به‌طور کامل روياروي نظام شاه در لبنان قرار گيرد. براساس يک سند ويکي‌ليکس که تلگرامي است به تاريخ اول ارديبهشت ۱۳۵۵ از سفارت آمريکا در بيروت به واشنگتن، جلسه مصالحه‌اي ميان صدر و منصور قدر، سفير وقت ايران در بيروت، تشکيل شده بود که نشان مي‌دهد تلاش براي حل اختلاف‌ها با تهران حتي پس از سال 1973(1352) نيز متوقف نشده است.شايد به‌دليل همين اهميت حفظ روابط با حکومت ايران بود که صدر در مراسم چهلم شريعتي در بيروت، حاضر به قراردادن عکس امام(ه) نمي‌شود و فقط پس از اصرار شهيد محمد منتظري، عکس کوچکي از آيت‌الله خميني در مراسم قرار مي‌گيرد.

باوجود تيرگي روابط صدر و شاه ايران و کمک‌هاي او به اطرافيان امام‌خميني(ره)، به‌ويژه برخي چهره‌هاي نزديک به نهضت آزادي ايران اما خط سياسي صدر در لبنان و منطقه موجب شده بود ترديد و بدبيني در ميان جناحي از روحانيون و برخی از چهره‌هاي راديکال ايراني نسبت به او افزايش يابد، درحالي‌که انتظار جناح‌هايي از انقلابيون ايران که با فلسطيني‌ها همکاري داشتند، اين بود که او اولويت خود را مبارزه با شاه ايران و هم‌پيمانان منطقه‌اي او و آمريکا قرار دهد، صدر نگاهش معطوف به اصلاح نظام سياسي لبنان و اولويتش بهبود وضعيت شيعيان در چارچوب نظام فرقه‌اي آن کشور بود.

تفاوت نگاه صدر با روحانيون انقلابي ايران که روابط نزديکي با جناح‌هاي فلسطيني داشتند، در چند مرحله پررنگ مي‌شود: او موضعي علني در جريان سرکوب ۱۵ خرداد نگرفت و روابط خود را با سفارت ايران در لبنان ادامه داد. در ژانويه ۱۹۷۲ با شاه ديدار کرد و هرچند در پاسخ انتقادها گفته بود در اين ديدار درباره زندانيان سياسي با محمدرضا پهلوي گفت‌وگو خواهد کرد، نتيجه‌اي از آن براي علماي زنداني حاصل نشد. پس از درگذشت آيت‌الله سيدمحسن حکيم، وي آيت‌الله خويي را به‌عنوان مرجع جانشين او اعلام کرد، نه آيت‌الله خميني را که به باور روحانيون مبارز، شاخص مبارزه محسوب مي‌شد.

بيان اين سرگذشت خيلي فشرده، از اين نظر اهميت دارد که زمينه تاريخي برخي تنش‌هايي شد که پس از انقلاب اسلامي ۱۳۵۷، در ايران، ميان جريان‌هاي نزديک به سازمان آزادي‌بخش فلسطين و ليبي با دولت موقت مهندس بازرگان و بعدا در لبنان، ميان جنبش امل و مجلس اعلاي شيعيان (دو جرياني که توسط صدر پايه‌گذاري شده بودند) با حزب‌الله، به‌وجود آمد. بدون فهم اين پس‌زمينه يا آنچه در روش‌شناسي تاريخي «کانتکست» ناميده مي‌شود، نمي‌توان درک درستي از تحولات پس از سال ۱۳۵۷ ميان ايران و لبنان به‌دست آورد. دو نمونه آن را که در برنامه «خشت خام» مطرح شد، در ذيل مي‌گويم:

امتداد و انقطاع تاريخي رابطه ايران و حزب‌الله لبنان

آنچه درباره «دخالت» ايران در لبنان و کمک به حزب‌الله بيان شد، به يک معنا امتداد پيوند تاريخي ميان ايران و سرزميني بوده که از اوايل قرن بيستم «لبنان» نام‌گذاري شده است. در گذشته، شاهان ايران هميشه به وضعيت شيعيان در مناطق خارج از سرحدات حساس بودند. هرچند شاهان صفويه و قاجار بر سرزميني فرمان مي‌راندند که «ممالک محروسه ايران» ناميده مي‌شد اما جبل عامل لبنان و عتبات عراق به همان اندازه براي شاه‌عباس مهم بود که شيعيان هرات و حفاظت از عتبات در برابر حملات وهابي‌ها براي ناصرالدين‌شاه ‌قاجار. هر چند در دوران پهلوي، محمدرضاشاه ديگر «سلطان شيعيان» خوانده نمي‌شد ولي سياست توجه و تعامل با شيعيان وراي مرزهاي ايران پابرجا ماند و شاه نه‌تنها از رابطه تاريخي با شيعيان در منطقه دست نشست بلکه فعالانه در امور آنها دخالت مي‌کرد.

کافي است نگاهي به خاطرات اسد‌الله علم بيندازيم تا ببينيم چقدر موضوع شيعيان در لبنان، عراق، بحرين و تنظيم ارتباط با علما و زعماي شيعيان در وراي مرزهاي ايران، براي محمدرضا پهلوي اهميت داشته است. اين تداوم تاريخي در سياست خارجي و رابطه ايران با شيعيان منطقه پس از انقلاب ۵۷ نيز ديده مي‌شود. بااين‌حال، سياست ايران در اين دوره يک تغيير مهم کيفي، به‌ويژه در قبال لبنان به خود ديد که به ايدئولوژي جهان‌وطني انقلاب اسلامي و رهبري آن مربوط مي‌شد. رابطه ايران با منطقه از حالت شيعه‌محور به يک پيوند وحدتي و پان‌اسلاميسمي تبديل شد و نقش يا دخالت ايران در لبنان و مناطق ديگر جهان اسلام، نه در بستر سنتي گسترش تشيع بلکه در چارچوب نگاه آرماني انقلاب براي حمايت از مستضعفين و آرمان فلسطين جريان پيدا کرد. از اين منظر، سياست ايران انقلابي در منطقه و جهان هرچند از رگه‌هاي شيعه‌گري خالي نشد اما فرقه‌گرايانه نيز نبود.

حزب‌الله لبنان، برخلاف ادعايي که مي‌شود، سياست فرقه‌گرايانه نداشته و اينکه حزب‌الله در سال ۱۳۶۰ در واکنش به اشغال لبنان توسط ارتش اسرائيل به‌وجود آمد و اينکه اين گروه «شيعه» هدف اصلي خود را مبارزه با اشغال فلسطين دانسته و اينکه بخشي از درگيري حزب‌الله با گروه شيعي امل و مجلس اعلاي شيعيان لبنان در دهه ۱۳۶۰ بر سر خصومت آنها با فلسطيني‌هاي «سني» بود، چند مثالي هستند که اين ادعا را توضيح مي‌دهد. اينکه اشغال عراق و سرنگوني رژيم صدام، بحران سوريه و جنگ يمن به تشديد تنش‌هاي فرقه‌اي انجاميده، نبايد باعث ناديده‌انگاشتن نگاه وحدت‌گرايانه در رويکرد ايران پس از انقلاب به منطقه شود.

پيگيري سرنوشت صدر و مثلث سوريه، ايران و ليبي

دومين نکته‌اي که در برنامه «خشت خام» مطرح شد، اين بود که آيت‌الله منتظري مانع از پيگيري سرنوشت امام موسي صدر شد و ترديدي نيست که حکومت ليبي به‌واسطه کمک‌هايي که به انقلابيون ايراني عليه شاه کرده بود، روابط نزديکي با بيشتر جناح‌هاي انقلابي ايران ازجمله محمد منتظري، فرزند ارشد آيت‌الله منتظري داشت. پس از حمله عراق به خاک ايران، اين رابطه به‌ دليل مواضع سرهنگ قذافي عليه صدام حسين که مانع از ايجاد اجماع عربي عليه ايران شد و همچنين برخي کمک‌هاي تسليحاتي طرابلس به تهران اهميت بيشتري پيدا کرد. هرچند سايه ناپديدشدن صدر در ليبي چنان سنگين بود که هيچگاه زمينه سفر سرهنگ قذافي به ايران فراهم نشد ولي روابط جمهوري ‌اسلامي با طرابلس به‌عنوان يکي از کشورهاي مهم عضو گروه ممانعت قوي باقي ماند.

ديدار گرم سرگرد عبدالسلام جلود، مرد شماره دوی ليبي با امام‌خميني(ره) و استقرار سعد مجبر، از نزديکان قذافي در تهران، نشان‌دهنده اهميت روابط دو کشور در دوران جنگ هشت‌ ساله بود و طبيعي بود که اين رابطه، اطرافيان امام موسي صدر را برنجاند و آنها جمهوري‌ اسلامي را در موضوع پيگيري مقصر بدانند. اين درحالي است که در همان روزهاي نخست که حجت‌الاسلام‌والمسلمين علي‌اکبر محتشمي‌پور به‌عنوان سفير ايران در دمشق مستقر شد، ايشان به درخواست آيت‌الله خميني براي مشخص‌کردن وضعيت صدر با حافظ اسد ديدار مي‌کند؛ ديداري که به نظر مي‌رسد عملا تبديل به نقطه پاياني براي پيگيري رسمي موضوع ناپديدشدن رهبر شيعيان لبنان شد. در اين ديدار حافظ اسد به سفير ايران مي‌گويد که قضيه آقاي صدر را تمام‌شده بدانيد و پيگيري اين موضوع نه به صلاح ماست و نه شما.

به نظر مي‌رسد اتهاماتي که عليه آيت‌الله منتظري درباره عدم پيگيري سرنوشت صدر مطرح مي‌شود را بايد در سابقه اختلاف شهيد محمد منتظري با برخي سياست‌هاي امام موسي صدر و روابط نزديک بيت آيت‌الله منتظري با گروه‌هاي فلسطيني و ليبي جست‌وجو کرد وگرنه بايد به طريق اولي اين پرسش را مطرح کرد که چرا شخص حافظ اسد و چهره‌هاي قدرتمند حکومت سوريه که رابطه بسيار دوستانه با صدر داشتند، اقدامي براي قطع رابطه با ليبي يا حتي انتقاد علني از قذافي نکردند. عجيب است کساني که از روابط جمهوري ‌اسلامي و قذافي انتقاد مي‌کنند، سخني مشابه درباره سکوت رهبري سوريه مطرح نکرده‌اند. معروف است که محمد ناصيف که جزء مريدان امام موسي صدر بود و تا همين سال گذشته، سِمت‌هاي کليدي امنيتي و خارجي سوريه را در دست داشت، در جلسات خصوصي به قذافي و نقش او در ربودن رهبر شيعيان لبنان دشنام مي‌داد ولي چرا سوري‌ها علنا عليه ليبي موضع نگرفتند؟ احتمالا پاسخ اين پرسش مصلحت سياسي است؛ همان مصلحتي که در دوران جنگ به گسترش روابط ايران و ليبي انجاميد.

در نگاهي وسيع‌تر و تاريخي، در تحليل روابط امام موسي صدر با انقلابيون ايران و رابطه او با امام‌خميني(ره)، نبايد فراموش کرد که از دو بستر تاريخي و سياسي سخن مي‌گوييم. اولويت اساسي صدر در لبنان، سامان‌دادن به وضعيت شيعيان آن کشور بود و اولويت آيت‌الله خميني، مبارزه با شاه ايران و متحدان بين‌المللي او در يک چارچوب پان‌اسلاميسمي. اين سخن به معناي اين نيست که امام موسي صدر فرقه‌گرايانه عمل مي‌کرد يا آيت‌الله خميني به شيعيان در جهان اهميت نمي‌داد بلکه سخن بر سر دو رويکرد با دو خاستگاه تاريخي متفاوت است: يکي در بستر جامعه لبنان که در آن شيعيان به‌عنوان يک گروه اجتماعي سرکوب‌شده به‌دنبال رسيدن به حقوق برابر در درون ساختاري سياسي بودند که در اوايل قرن بيستم با مشارکت ماروني‌ها و سني‌ها بنيان گذاشته شده بود.

خاستگاه جريان سياسي و فکري پيرامون امام‌خميني(ره)، جامعه‌اي بود که مسئله اساسي آن نه رقابت فرقه‌اي بلکه مبارزه با رژيمي بود که اتفاقا ادعاي شيعه‌گري مي‌کرد ولي در داخل دست به سرکوب مي‌زد و در جهان همگام با منافع آمريکا و اسرائيل عمل مي‌کرد. درک اين دو بستر تاريخي، فهم بهتري درباره دلايل واگرايي و اختلاف‌هايي به‌دست مي‌دهد که ميان جريان صدر و انقلابيون ايراني به‌وجود آمد؛ اختلاف‌هايي که هنوز سايه آن بر سياست ايران و لبنان سنگيني مي‌کند.

http://vaghayedaily.ir/fa/News/75837

ش.د9604133

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات