روزنامه کیهان **
فتح هیچ! /سیدمحمد عماد اعرابی
در آخرین روزهای هفته قبل آقای رئیسجمهور با صدایی بلند و چهرهای برافروخته به دفاع از عملکرد دولت خود در برابر انتقادات مطرح شده در مناظرههای انتخاباتی پرداخت و به عنوان شاهد مثالی بر موفقیتهای دولت پرسید: «یک کلام؛ ما کشور را از قطعنامههای فصل ۷ [سازمان ملل]خارج کردیم یا نه؟ بگویید!» البته این سؤال ایشان از همان تیرماه ۱۳۹۴ که از برجام رونمایی شد تا امروز بارها پاسخ داده شده، اما ظاهرا از این پاسخها مثل بسیاری از موارد دیگر بیاعتنا عبور کردهاند. با این حال سعی میکنیم یک بار دیگر به این سؤال رئیسجمهور محترم پاسخ دهیم و نشان بدهیم که دستاورد مورد اشاره ایشان واقعیت نداشته و چیزی شبیه «هیچ» است.
فصل هفتم منشور ملل متحد شامل بندهای ۳۹ تا ۵۱ این منشور است که با عنوان «اقدام در موارد تهدید علیه صلح، نقض صلح و اقدام تجاوزکارانه» متمایز شده است. فصل هفتم از این نظر اهمیت دارد که بندهای مطرح شده ذیل آن اختیارات گستردهای به شورای امنیت سازمان ملل متحد داده و اجرای تصمیمات اخذ شده را برای تمامی اعضای سازمان ملل الزام آور میکند. بندهای ۴۱ و ۴۲ مهمترین مواد مطرح شده در منشور ملل متحد ذیل فصل هفتم است که در بند ۴۱ با تأکید بر اقدامات «غیر نظامی» خواهان قطع کامل و یا جزئی روابط اقتصادی، سیاسی، خطوط ارتباطی، حملونقل و... اعضا با کشور تهدیدکننده صلح میشود و در بند ۴۲ مجوز اقدام «نظامی» علیه کشور تهدیدکننده صلح را نیز میدهد. برای اینکه یک قطعنامه مصوب شورای امنیت را «قطعنامه فصل هفتمی» بنامیم تفسیرهای مختلفی وجود دارد. در تفسیری حداقلی تنها قطعنامههایی «فصل هفتمی» تلقی میشوند که اجرای آن به صورت مطلق ذیل کلیت «فصل هفت» (شامل تمامی بندهای ۳۹ تا ۵۱) در نظر گرفته شود و در تفسیری حداکثری و رادیکالتر حتی اگر اجرای قطعنامه مقید به تنها یکی از بندهای منشور ذیل فصل هفتم شود آن قطعنامه را «فصل هفتمی» میخوانیم. اینکه دولتمردان تدبیر و امید اصرار دارند این تفسیر رادیکال را بپذیرند و قطعنامههایی مثل ۱۹۲۹ را که تنها به بند ۴۱ منشور ذیل فصل هفتم مقید شدهاند، «قطعنامههای فصل هفتمی» علیه ایران بنامند اگرچه تعجبآور است، اما موضوع بحث نیست. موضوع از آنجا آغاز میشود که بدانیم اگر دولتمردان چنین تفسیر رادیکالی را بپذیرند، باید قطعنامه ۲۲۳۱ را نیز که به عنوان ضمانت اجرایی «برجام» با دست خودشان به شورای امنیت سازمان ملل برده و به تصویب رساندهاند را هم «قطعنامه فصل هفتمی» بنامیم چرا که دست کم در ۱۱ مورد اجرای قطعنامه ۲۲۳۱ نیز مقید به بند ۴۱ منشور ملل متحد ذیل فصل هفتم شده است. اگرچه دولت تدبیر و امید قصد دارد این جنبه از قطعنامه ۲۲۳۱ را کاملا مسکوت بگذارد، اما دست کم محمدجواد ظریف به عنوان وزیر خارجه دولت یک بار به این موضوع اعتراف کرده است. اسفند ۱۳۹۳ پس از توافق موقت ژنو و آشکار شدن خطوط اصلی توافق نهایی (برجام)، وقتی خبرنگار هفتهنامه صدا از آقای ظریف پرسید چه ضمانتی برای اجرای توافق جامع توسط طرفهای غربی وجود دارد؛ او پاسخ داد: «این توافقی است که در یک «قطعنامه فصل هفتمی» منشور ملل متحد مورد تایید قرار میگیرد و در نتیجه به یک توافق بینالمللی و الزامآور برای همه دولتها تبدیل میشود.» بر این اساس اگر تفسیر حداقلی از «قطعنامههای فصل هفتمی» را بپذیریم؛ ایران هرگز ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد نبود که آقای روحانی به خروج از آن در دولت خود افتخار کند! و اگر تفسیر حداکثری را بپذیریم؛ ایران همانطور که در قطعنامه ۱۹۲۹ ذیل بند ۴۱ فصل هفتم منشور ملل متحد بوده است همچنان در قطعنامه ۲۲۳۱ نیز ذیل همان بند از فصل هفتم قرار دارد و از این حیث دولت آقای روحانی موفقیتی حاصل نکرده، چون هیچ اتفاق متفاوتی رخ نداده است!
رئیسجمهور در بخش دیگری از اظهارات دیروز خود و در دفاع از دستاوردهای دولتش گفت: «ما نگذاشتیم جنگ شود. چرا این را نمیگویید به مردم؟» ایشان سالها پیش نیز این ادعا را مطرح کرده و در ۱۰ فروردین ۱۳۹۶ گفته بود: «برجام سایه جنگ و تهدید و تحریم ظالمانه را از کشور برداشت.» ادعای خلاف واقعی که یک ماه بعد با عتاب رهبر انقلاب مواجه شد: «گاهی میشنویم و در گذشته شنفتهایم که بعضیها فرض کنید گفتهاند «ما که آمدیم مسئولیّت پیدا کردیم، توانستیم سایه جنگ را از سر کشور [برداریم]»؛ نه، این حرفها، حرفهای درستی نیست؛ از بنده بشنوید، آنچه سایه جنگ را، سایه تعرّض دشمن را در طول این سالهای متمادی از سر این کشور رفع کرده، حضور مردم بوده است.» با این حال آقای روحانی بیشتر تمایل داشت در این زمینه به سخنان رئیسجمهور سابق فرانسه اعتماد کند و کمتر از ۹ ماه بعد باز هم بر ادعای خلاف واقعش پافشاری کرد و ۲۶ دی ۱۳۹۶ گفت: «رئیسجمهور قبلی فرانسه در جلسه خصوصی و حتی در سفر به پاریس در حضور خبرنگاران اعلام کرد که ما ۶ کشور قاطعانه برای حمله نظامی به ایران تصمیم گرفته و مصمم به انجام آن در سال ۲۰۱۳ بودیم... بعد از انتخابات سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۲) شرایط دولت در ایران ما را دچار تردید کرد و از تصمیم خود منصرف شدیم.» اکنون که آقای روحانی بار دیگر این ادعا را تکرار کرده است بیایید برای راستیآزمایی این ادعا به اظهارات یکی از مسئولان بلندپایه ایالات متحده نگاهی بیاندازیم. اگر دولت دونالد ترامپ را به عنوان یکی از تندروترین دولتهای تاریخ آمریکا بپذیریم؛ «مایکل فلین» اولین مشاور امنیت ملی ترامپ را میتوان یکی از ضدایرانیترین مسئولان بلندپایه در تندروترین دولت آمریکا لقب داد، اما حتی چنین فردی نیز راهبرد نظامی در مواجهه با ایران را توصیه نمیکرد. فلین در کتاب خود تحت عنوان «صحنه نبرد» (The Field of Fight) ضمن محکوم کردن دولتهای پیشین آمریکا برای عدم اقدام جدی در براندازی نظام جمهوری اسلامی، راهبرد مطلوب آمریکا در تقابل با ایران را اینگونه ارائه میدهد: «بهترین راه این است که ما به ضعیفترین نقطه دشمن حمله کنیم و آن عدم توفیق انقلاب (در بر آوردن نیازهای مردم) ایران است... این حمله ما باید سیاسی باشد نه نظامی و موثرترین سلاح ما آن چیزی است که (آیتالله) خامنهای بیش از هر چیز دیگر از آن هراس دارد: درد و رنج تودههای ایرانی... (روش بکار گرفته شده) باید سیاسی میبود یعنی حمایت از اپوزیسیون داخلی... ما با این روش، نظام شوروی را پایین کشیدیم، کاری که به مراتب سختتر از پایین کشیدن جمهوری اسلامی بوده است.» بر این اساس با روی کار آمدن دولت آقای روحانی که خواسته یا ناخواسته با گسترش موج بیتدبیریهای اقتصادی منجر به افزایش «درد و رنج تودههای ایرانی» و نارضایتی عمومی شد؛ ایالات متحده اصلا احتیاجی به حمله نظامی نمیدید، چون راهبرد خود را محقق شده مییافت. علاوهبر این آقای روحانی احتمالا یک بار هم از خود نپرسیده آمریکایی که حتی نتوانست برای حمله به سوریه درگیر جنگ و غرق در نابسامانی، اجماعسازی بینالمللی کند و علیرغم وعده قبلی از حمله نظامی به این کشور منصرف شد؛ چگونه میخواست به ایرانی که شرایط سیاسی و نظامیاش قابل مقایسه با سوریه نبود حمله کند؟
رئیسجمهور در سخنان دیروزش به پیروزیهای حقوقی دولت خود اشاره کرد و برای مثال از پیروزی در دادگاه لاهه و یا شکست آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل سخن گفت. اینکه ایران برای شکایت از نقض عهد آمریکا در برجام به جای پیگیری حقوقی و اخذ غرامت در چهارچوب معاهده برجام، سراغ طرح شکایت در دادگاه لاهه و استناد به پیمان مودت منعقد شده در ۶۶ سال قبل برود بیشتر نشان سرافکندگی است تا افتخار! چرا که نشان میدهد «برجام» یا ساز و کار حقوقی برای اخذ غرامت و طرح شکایت از نقض عهد طرف عهدشکن را نداشته و یا این ساز و کار آنقدر یک سویه به نفع طرفهای غربی تنظیم شده که دولت تدبیر ترجیح داده به پیمان مودت مورخ ۱۳۳۴ شمسی/ ۱۹۵۵ میلادی استناد کند! درباره شکست آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل نیز فقط کافی است به این نکته توجه کرد که اگر دولت آمریکا از برجام خارج نمیشد کاملا به اهدافش در شورای امنیت سازمان ملل میرسید و با فعالسازی مکانیسم ماشه، تحریم تسلیحاتی ایران را تمدید میکرد. در واقع این حماقت ترامپ بود که قدر قراردادی که به صورت نامتوازن به نفع او تنظیم شده بود را ندانست و با خروج از آن خود را خلع سلاح کرد. مسلما آقای روحانی نمیتواند حماقت ترامپ را به عنوان دستاورد دولت تدبیر جا بزند.
آنچه آقای روحانی در سخنرانی دیروز خود به عنوان موفقیتهای سیاسی، حقوقی و اخلاقی دولت عنوان کرد «تقریبا هیچ» است. دولتمردان یا خود متوجه این خیالبافی هستند و برای جبران بیکارنامگی تعمدا به دستاوردسازی از «هیچ» میپردازند و یا مشاوران غیرامین با تغییر محاسباتشان، آنها را به «نقطههای خیالی» دلبسته کردهاند. در هر صورت یک نکته واضح است و آن اینکه دولت ۸ سال از عمر ملت را برای «فتح هیچ» به بطالت گذراند.
********************
روزنامه وطن امروز**
اخلاق لیبرال و فریبکاری در مناظرات انتخاباتی/روحالله اژدری
رهبر معظم انقلاب اسلامی ۱۲ اردیبهشتماه در آستانه انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰، در تذکری مهم به مسالهای اشاره کردند که مهمترین کلیدواژه آن «حرفهای فریبنده» بود: «اظهاراتی برخی کسانی که وارد میدان میشوند، انجام میدهند که اظهارات خوبی نیست. حرفهای فریبنده است که هیچ پشتوانه فکری و برنامهای ندارد».
این تذکر اخلاقی رهبر انقلاب آن هم به خواصی که خود را کاندیدای ریاستجمهوری اسلامی میکنند معطوف به سابقه تلخی بود که در انتخاباتهای گذشته برخی کاندیداها با زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی برای حفظ و کسب قدرت از هیچ دروغگویی و فریبکاری فروگذار نکردند. در انتخابات جاری نیز افراد منتسب به همان جریان سیاسی باز همان روش غیراخلاقی را در مناظرات انتخاباتی در پیش گرفتهاند. گو اینکه عبور از خط قرمز اخلاقی و ارزشی یک جامعه برایشان هزینه زیادی ندارد. آنها به گونهای سخن میگویند انگار فعل حرامی را مرتکب نمیشوند. نمیدانم شاید آنها هم مثل استفانی گریشام، دبیر مطبوعاتی کاخ سفید معتقدند کاری که انجام میدهند دروغگویی نیست، بلکه نوعی برقراری ارتباط است به گونهای که بعضی مردم لزوما با آن راحت نیستند. گروهی از محققان اظهار میدارند یادآوریهای اخلاقی (به عنوان مثال عبارات شرعی) تمایل اشخاص را به دروغگویی کاهش میدهد، اما شاهدیم بعضی کاندیداها به رغم همین تذکرات اخلاقی، در رسانهها و جلسه مناظرات باز بر دروغگویی خود اصرار دارند. به نظر میرسد آنها مزایا و خطرات دروغ گفتن را از قبل محاسبه کردهاند. دروغ گفتن یک رفتار آگاهانه است و دروغگو، دروغ میگوید، چون میخواهد دروغ بگوید.
رابرت فلدمن، روانشناس دانشگاه ماساچوست معتقد است دو فرد غریبهای که برای نخستین بار با یکدیگر ملاقات میکنند بسیار بیشتر از آنچه تصور میشود به دروغ گفتن به طرف مقابل تمایل دارند. ۶۰ درصد شرکتکنندگان در یک تحقیق پس از مرور فیلم مکالمات خود با غریبهها، اعتراف کردند در ۱۰ دقیقه اول ۳-۲ دروغ گفتهاند. حال تصور کنید یک سیاستمدار بیتقوا، غیرصادق و حرفهای در مسیر مبارزات انتخاباتی چه کاری انجام میدهد؛ جایی که هر روز ممکن است با هزاران غریبه ملاقات کند.
دروغهای منفرد کاندیداها و دروغهای سازمانیافته گروهها، همچون تیرهایی از انکار و تحریفند که بر پیکر حقیقت مینشینند. حقیقت در ایام انتخابات بشدت شکننده میشود، چرا که فریبکاری تا حد زیادی آسان و وسوسهانگیز است. فریبکاری نزد سیاستمداران بیاخلاق هرگز با عقل منافات ندارد، زیرا همه چیز در واقع میتوانست همانطور که دروغگو میگوید باشد. دروغ غالبا بسیار منطقیتر و جذابتر از واقعیت است. زیرا دروغگو این مزیت بزرگ را دارد که از قبل میداند مخاطب چه چیزی میخواهد، یا انتظار شنیدن آن را دارد. دروغگو داستان خود را برای مصرف عمومی با دقت لازم برای معتبر جلوه دادن آن آماده کرده است. در صحنه انتخابات و در شرایط عادی برخی افراد در تقابل با حقیقت مجبور به قبول شکست هستند و به همین دلیل با دروغگویی و تاثیر بر وضعیت روانی رایدهندگان، حقیقت را مجروح کرده و خود را به دروغ، محق جلوه میدهند. یکی از دلایل ناامیدی مردم و عدم اقبال به انتخابات در این دوره خشم انباشتهای است که از وعدههای فریبنده و دروغهای بیشرمانه برخی سیاستمداران برای به دست آوردن منافع یا کسب قدرت پدید آمده است. سوءظن به سیاستمداران عنصر غیرقابل انکار در پدیده نارضایتی عمومی است.
اینکه چرا مقام معظم رهبری در این مقطع تاریخی کلیدواژه «حرفهای فریبنده» را برجسته کردند به رفتارهای انتخاباتی کاندیداهای ریاستجمهوری در دورههای گذشته بازمیگشت که باز متاسفانه در مناظرات کنونی نیز توسط نمایندگان جریان لیبرال تکرار میشود. ظاهرا در ساحت سیاسی بعضی جریانها و شخصیتهای سیاسی، تلاش برای فریب افکار عمومی با دروغگویی و تحریف واقعیت یک امر مقبول قلمداد شده است. متاسفانه تخریب سرمایه اجتماعی جمهوری اسلامی ایران از ناحیه همین جریانها و شخصیتها انجام میشود.
دروغگویی و قلب واقعیت، اکنون بخشی از سیاست روزمره بعضی لیبرالها شده است. گاهی برخی مسؤولان به چنان جایی رسیدهاند که برای لاپوشانی درباره دروغ گفتن خود، باز دروغ میگویند (دروغگویی مهرعلیزاده درباره مدرک تحصیلی رئیسی و تکرار آن در مناظره دوم). جالب است که این کار کاملا بیشرمانه و بدون مجازات انجام میشود. متاسفانه برخی جریانها و شخصیتهای سیاسی برای بقا یا به دست آوردن قدرت باید دروغ بگویند. شبکههای پشتیبان آنها نیز در قالب رسانه و...، هنگام انجام این کار بیشرمانه از آنها پشتیبانی میکنند.
به طور مثال رسانههای پشتیبان یا با تایید و تکرار دروغ، آن را با تیتر درشت مینویسند یا در صورت وضوح بیشرمانه دروغگویی، درباره آن سکوت کرده و یا بسیار اندک و در گوشهای از روزنامه یا سایت، گزارشی مختصر منتشر میکنند. در مقابل، نهادهایی که در موقعیت قدرت و مؤاخذه قرار دارند و میتوانند علیه این دروغگویی بیشرمانه اقدامی انجام دهند، چشم بر هم نهاده و انگار گوش شنوایی ندارند.
همچون دروغ سرطانزا بودن بنزین پتروشیمیها و دیوارکشی در پیادهروها و قولهای دروغ ۱۰۰ روزه برای حل مشکلات در دورههای قبلی انتخابات، در این دوره نیز فریبکاریهایی از همین نوع در حال شکلگیری است که توسط مشاوران عملیات روانی بعضی کاندیداهای اصلاحطلب و لیبرال، سایه سنگین خود را بر فضای تصمیمگیری درست مردم انداخته است. در این دوره مناظرات انتخاباتی نیز بحث دروغ مدرک تحصیلی رئیسی، یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری، توسط مهرعلیزاده مطرح شد که ایشان بیش از ۶ کلاس درس نخواندهاند و مدرک کلاسیک ندارند. این در حالی بود که ایشان دارای مدرک دکترای حقوق از دانشگاه شهید مطهری هستند. اما فرد مدعی بهرغم توصیههای اخلاقی و شرعی باز در دومین دور مناظرات نیز این موضوع را مطرح کرد.
همتی یکی دیگر از کاندیداهای ریاستجمهوری که خود از تصویبکنندگان ارز ۴۲۰۰ تومانی بوده است به دروغ رئیسی را متهم به حضور در جلسه سران قوا در تصویب ارز ۴۲۰۰ تومانی کرد که این موضوع به ریاست رئیس سابق قوه قضائیه بازمیگشت. همتی در همین جلسه ادعای فریبکارانه دیگری نیز مطرح کرد که اگر من نبودم دلار ۵۵ هزار تومان میشد. در حالی که این ادعا برای سرپوش گذاشتن بر افزایش قیمت دلار از ۱۲ هزار تومان به ۳۰ هزار تومان در دوره خودش بود.
در نظام اسلامی حقیقت جزو فضایل به حساب آمده و دروغ هیچگاه به عنوان ابزاری قابل توجیه در معادلات سیاسی قلمداد نشده است. آنچه در قرآن و نهجالبلاغه درباره سیاست و فهم رفتار سیاسی به دست آمده است، متکی به تقواست. سیاست بخشی از دین و دین بخشی از سیاست است، لذا توجیه و تفسیر غیراخلاقی از سیاست روش نیکان و دینداران محسوب نمیشود. باید توجه داشت که گسترش بیشرمانه دروغگویی و وعدههای فریبنده در انتخابات ناشی از نقص اخلاقی موجود در جامعه و شخص کاندیداست. جالب است بدانیم انکار عمدی حقیقت، توانایی دروغ گفتن، توانایی تغییر واقعیتها و توانایی عمل، به هم پیوستهاند. یعنی وقتی کاندیدایی حقایق را انکار و در ایام انتخابات برای فریب مردم قولی برای رفع مشکلات میدهد، در خیال خود چنین تصور میکند که اگر نشد یا نتوانستیم، تقصیر را گردن دیگران میاندازیم که توانایی عمل را از ما گرفتند و نگذاشتند اقدامی برای رفع مشکلات انجام دهیم.
اما در اینکه چرا سیاستمداران لیبرال دروغ میگویند و قولهای فریبنده میدهند، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد که برخی به خلأهای قانونی و برخی به شخصیت روانی گوینده و شنونده مربوط میشود. بعضی سیاستمداران دچار نوعی خودشیفتگی هستند. تکبر باعث میشود آنها باور کنند میتوانند آنچه را که میخواهند بگویند، هرچند دروغی بیشرمانه باشد؛ جالب است اصلا خم به ابرو هم نمیآورند. برخی سیاستمداران لیبرال از دروغگویی به عنوان یک استراتژی دفاع شخصی استفاده میکنند. متاسفانه عواقبی برای دروغگویی سیاستمداران در ساختار سیاسی ما وجود ندارد. اگر دروغگویی برملا شود، پیگیری آن هیچ نتیجهای ندارد. تاکنون برای هیچ سیاستمداری در کشور به دلیل دروغگویی و فریب افکار عمومی محکومیت صادر نشده است. به رغم دروغگویی سیاستمدار، اکثر طرفداران وی همچنان در کنار او باقی میمانند و به همین دلیل آنها میدانند در صورت دروغگویی طرفداران را از دست نمیدهند. برخی مردم از شنیدن آنچه دوست دارند بشنوند، راضی میشوند؛ لذا سیاستمداران در ایام انتخابات بر اساس مذاق ذهنی مردم صحبت میکنند نه بر اساس حقایق. دروغگویی و قلب حقیقت و فریب افکار عمومی متاسفانه در شرایط فعلی تضعیفکننده و تخریبگر سرمایه اجتماعی نظامی شده است که خون هزاران شهید صدیق برای باروری و حفظ آن ریخته شده است؛ لذا باید تا دیر نشده است به عنوان یک جرم نابخشودنی سیاستمداران مورد توجه قرار گیرد. اگر سیاستمداران همیشه خود را در معرض بررسی واقعیتها بدانند و این را درک کنند که گفتار و رفتار آنها با حقایق مقایسه خواهد شد، دقت بیشتری در اظهارنظر خواهند داشت.
********************
روزنامه خراسان **
افزایش عمق راهبردی دریایی ایران/دریادار حبیب ا... سیاری
روز پنج شنبه ناوگروه پرافتخار نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران شامل ناوبندر مکران و ناوشکن تمام ایرانی سهند، برای اولین بار بدون پهلوگیری در بنادر، وارد اقیانوس اطلس شد تا حضور مقتدرانه خود در پهنه آبهای آزاد را مطابق با قوانین بین المللی دریایی ادامه دهد. ارتش جمهوری اسلامی ایران در گذشته موفق شده بود ناوگروههای خود را به آبهای دوردست از جمله اقیانوسهای هند و آرام و دریای مدیترانه اعزام کند و حالا توانسته وعده حضور در اقیانوس اطلس را با ناوبندر مکران و ناوشکن سهند محقق سازد. اقدامی که میتوان گفت فصل نوینی برای حضور در آبهای آزاد دوردست محسوب میشود. حضور نیروی دریایی در اقیانوس اطلس نتایج و آثار دیگری نیز دارد که میتوان به چند مورد آنها به اجمال اشاره کرد. ایران اسلامی با حضور مقتدرانه در آبهای آزاد و هزاران کیلومتر دورتر از سواحل خود با ناوشکن بومی ایرانی سهند با پشتیبانی ناوبندر مکران بار دیگر یادآوری کرد که قادر به تامین نیازهای خود و انجام ماموریتهای دریایی دشوار است. علاوه بر این، ایران نشان داد که فراتر از حوزه شمال اقیانوس هند و خلیج عدن توانمندی صیانت از امنیت اقتصاد دریایی را دارد. همچنین ایران با حضور پرقدرت خود در آبهای دوردست خواهد توانست ضمن کمک به تقویت دیپلماسی سیاسی کشور، موجب تعامل و تبادل دانش و اطلاعات میان نیروهای دریایی جهان شود. از سوی دیگر افسران جوان کشورمان در این ماموریتها با تمرین ماندگاری طولانی در اقیانوسها به تجارب ارزنده حوزه دریایی در دوردستها نیز بیشتر دست مییابند.
در مجموع میتوان گفت حضور نیروی دریایی راهبردی ارتش جمهوری اسلامی ایران در فاصله هزاران کیلومتر دورتر از سواحلش، عمق راهبردی ایران عزیزمان را افزایش داده ودر نهایت عزت آفرینی بیشتر را برای کشورعزیزمان به ارمغان آورده است. با این حال همچون همیشه تاکید داریم که چنین اقدامات و ماموریتهایی نه تنها برای هیچ کشوری تهدید محسوب نمیشود بلکه میتواند در چارچوب پیمانهای مختلف برای حفظ امنیت کشورها، سودمند و در جهت مبارزه با تروریسم دریایی و افزایش عملیاتهای نجات دریایی به کار آید. این که برخی کشورها که خود با سوابق استعماری و حضورهای بیثمر در مناطق دیگر باعث افزایش تنش و رقابتهای تسلیحاتی میشوند و از حضور ایران در این عرصه جدید اظهار نگرانی میکنند، نشان از درستی تصمیم ارتش سربلند و مجموعه بزرگ و قدرتمند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران برای حضور قانونی در آبهای آزاد و ارسال پیام صلح و دوستی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دارد.
********************
روزنامه ایران **
همه برای ایران
علی ربیعی، دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت از انتخابات ۱۴۰۰ میگوید/علی ربیعی*
سخنگوی دولت ابراز امیدواری کرد همه کسانی که به عظمت ایران فکر میکنند و جمهوری اسلامی ایران مسأله مهم آنان است و جمهوریت و اسلامیتی که تا امروز مایه قوام و بقای ما بوده، به رغم گلایهها، این جمهوریت را در سایه یک مشارکت حداکثری در انتخابات ۲۸ خرداد تداوم خواهند داد.
علی ربیعی در یادداشت هفتگی خود در «ایران»، با دعوت از مردم برای مشارکت گسترده در انتخابات، نوشته: «آنچه مهم است، ایران است و نشان دادن حضور ایرانیان در تعیین سرنوشت خود و نیز حفظ صندوق به عنوان دستاورد ملی ایرانیان است، بنابراین مشارکت حداکثری امروز به مثابه یک استراتژی فردی و ملی همه ما باید باشد.»
همه ما در تجربه زیسته خود موضوعی را که به آن میپردازم تجربه کردهایم. در اغلب مواردی که بین اعضای خانوادهمان مسألهای پیش آمده و حتی ما خود را صاحب حق میدانستیم، در نهایت هر یک از ما به نحوی حفاظت و حراست از اصل خانواده را مهمتر از مسأله دانسته ایم. حتی علاوه بر خانواده به همین سان در گروههای اولیه و ثانویهای که به آن تعلق داریم چنانچه مسألهای رخ داده باشد به نحوی عمل کردیم که خانواده و این گروهها آسیب نبینند. این موضوع در سطح بزرگتر در حیات ملی و حفظ انسجام ملی نیز قابل تکرار و تعمیم است. همه ما ممکن است دلخوری و نگرانیهایی از فرایند انتخابات ریاست جمهوری داشته باشیم و نامزد مطلوب خود را پیدا نکنیم، اما به نظر من امروز از آن روزهای تاریخی است و انسجام ملی آنچنان اهمیتی دارد که باید کلیت جامعه را به سان یک خانواده بزرگ مراقبت کنیم و رفتارهایی که شایسته انسجام و عظمت ملی ماست، بروز دهیم. ما در سال ۱۴۰۰ و در آستانه قرن جدید با مسائل مختلف داخلی و خارجی روبهرو هستیم. لحظاتی از تاریخ هستند که تأثیر زیادی بر عبور ما از مسائل و مشکلات دارند؛ اکنون در همان پیچ مهم تاریخی برای عبور از تحریمهایی هستیم که به قصد فروپاشی ایران اعمال شد. در جهان پرآشوب کنونی برای ایجاد جایگاه مناسب و بهرهبرداری از جایگاه شایسته، نیازمند مشارکتی عظیم و به رخ کشیدنی در انتخابات هستیم. دولتها زمانی در مصدر کار هستند و نوبت به دولتی دیگر میرسد. آنچه مهم است، ایران است و نشان دادن حضور ایرانیان در تعیین سرنوشت خود و نیز حفظ صندوق به عنوان دستاورد ملی ایرانیان است، بنابراین مشارکت حداکثری امروز به مثابه یک استراتژی فردی و ملی همه ما باید باشد.
با این حال یک هفته مانده به انتخابات و سرآغاز دوران جدیدی از حیات ملی و سیاسی ایران، فضای انتخابات آنگونه که انتظار میرود نیست، مسئولیت اجتماعی و شهروندی، هر ایرانی دلسوزی را با هر مشی و خط فکری به مشارکت در انتخابات تشویق میکند. فارغ از اینکه نتیجه آرا چه کسی خواهد بود، صندوق و مشارکت، میراث گرانبهایی است از زحمات، تلاشها، زندانها، تبعیدها و خونهایی که خاک وطن را لالهگون کردند و جمهوریت را برای فرزندان ایران برجای گذاشتند. همانطور که رهبر معظم انقلاب تأکید کردند، امام خمینی (ره) دو کلمه «جمهوری» و «اسلامی» یعنی «حاکمیت اسلام» و «حاکمیت مردم» را گرهگشای همه مشکلات میدانستند. به تعبیر صریح بنیانگذار جمهوری اسلامی، جمهوری یعنی مقدرات ملت، دست ملت است.
ارکان گوناگون نظام در محافظت از این میراث البته سهم و مسئولیت بسزایی دارند، اما هرگونه خدشهای در انجام این مسئولیت و از جانب برخی اشخاص و نهادها موجب سلب مسئولیت از دیگر ارکان و اشخاص و تکتک شهروندان نیست. با کنار گذاشتن حواشی روزهای اخیر این واقعیت دست نخورده میماند که تنها اگر جمهور مردم، خودباوری خود را برای تغییر سرنوشت و تعیین صحنه، از دست بدهد، جمهوریت و پویایی جامعه برای آرمانهای ملی به مخاطره خواهد افتاد و در آن صورت، عواقب آن برای نسلها باقی خواهد ماند.
شرایط پیچیده نظام جهانی و ضرورت احقاق حقوق اقتصادی، منزلتی و تکنولوژیکی ایران از جهان و کسب جایگاه مناسب ایران در منطقه و جهان از یکسو و از سوی دیگر، در دوران پساتحریم، آسیبدیدگیهای اقتصادی و روانی ناشی از جنگ تحمیلی اقتصادی بر مردم و احیای زندگی پساتحریم و کرونا، نیازمند انتخاباتی سرمایه اجتماعی آفرین و اعتماد روزافزون بین جامعه، مردم و نظام هستیم. ما بعد از دوازدهم مرداد دولت تازهای خواهیم داشت که قرار است ملت ایران را در مجامع جهانی نمایندگی کند. چه به رئیس دولت آینده رأی داده باشیم یا نه، تصمیمها و اقدامهای آن بهطور مستقیم بر کیفیت زندگی و آینده ایران در مصافهای بینالمللی مؤثر خواهد بود. اگر انتخاباتی با حضور اکثریت مردم شکل نگرفته باشد، نمایندگان ایران در مواجهه با چالشهای داخلی و خارجی توانایی کافی نخواهند داشت و حاصل این نقیصه در یک اثر بومرنگی به جامعهای بازخواهد گشت که به مثابه یک کشتی واحد همه سرنشین آن هستیم. اینکه هر شهروند صاحب حق رأی به چه کسی رأی میدهد مسأله دوم و به تشخیص فردی وابسته است، اما مسأله اول ضرورت مشارکت گسترده در انتخابات برای پاسداشت صندوقهای رأی از یک طرف و بیمه کردن ایران در برابر بدخواهیهای خارجی از طرف دیگر است.
البته نمیتوان انتظار داشت که این مشارکت حداکثری در حالی اتفاق بیفتد که عدهای همچنان با سیاهنمایی نادرست از سالهای گذشته و از عملکرد دولتهای یازدهم و دوازدهم، به ناامیدی رأیدهندگان دامن میزنند. آنچه در این روزها در گفتگوهای سیاسی به چشم نمیخورد و بهطور عجیب، آگاهانه و عامدانه توسط برخیها دچار فراموشی شده، جنگ بزرگ اقتصادی و توأم شدن آن با پاندمی کرونا است. پیش از این نیروهای مخالف جمهوری اسلامی و برانداز، در یک برنامه حساب شده با این تئوری که انباشت پدیدههای منفی ناشی از تحریم و کرونا، منجر به عصیان تودههایی در مرز استیصال میشود، بهطور آگاهانه تحریم را به محاق برده و دستاوردهای دولت و ملت را زیر سؤال میبردند.
در این سالها بهطور عجیبی، برخی جریانهای داخلی نیز چشم و زبان خود را در دیدن و بیان مصایب جنگ تروریستی بسته اند، اما به نام حقیقت باید از مخوفترین جنگ اقتصادی در قرن معاصر علیه زندگی، معیشت و رفاه یک ملت و دولت در حال توسعه به درستی سخن گفته شود. این تحریف فقط ندیدن تلاشهای یک دولت نیست، بلکه نادیده انگاشتن یک مقاومت عظیم مردمی است. اتفاقاً ارائه تصویری درست از مشکلاتی که امروز مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند و فهم علّی آن که بدخواهان ایران عامل آن بودند خود منجر به ایجاد یک بینش برای پاسخ محکم به تهدیدگران و تحریمگران خواهد بود. من فکر میکنم همه آنانی که به عظمت ایران فکر میکنند و جمهوری اسلامی ایران مسأله مهم آنان است و جمهوریت و اسلامیتی که تا امروز مایه قوام و بقای ما بوده، به رغم گلایهها این جمهوریت را در سایه یک حضور حداکثری تداوم خواهند داد.
*دستیار ارتباطات اجتماعی رئیسجمهوری و سخنگوی دولت
********************
روزنامه شرق**
نامزدهای انحرافی/احمد غلامی
در تصمیم شورای نگهبان و احراز نامزدهای واجد شرایط برای انتخابات ریاستجمهوری و رد صلاحیت دیگر نامزدها، اتفاق تازهای نیفتاده است. شورای نگهبان در مقاطع حساس بیش از هر زمان دیگر در احراز صلاحیت نامزدها سختگیری کرده است، خاصه در شرایط کنونی که فضای مساعد انتخاباتی آرام و بدون آنتاگونیسم (قطبیسازی) است، چراکه شرایط اجتماعی ایران حساس است و تاب و توان مناقشات و مجادلههای سیاسی را ندارد؛ مجادلههایی که به شکافهای اجتماعی میانجامد. در دورههای گذشته هم چنین ردصلاحیتهایی به وقوع پیوسته است و حتی افراد صاحبنامی همچون اکبر هاشمیرفسنجانی نتوانستهاند از فیلتر شورای نگهبان عبور کنند، اما انتخابات به روالِ هر دوره با تمهیداتی از سوی اصلاحطلبان و اصولگرایان با گرمی به پایان رسیده است؛ اما در انتخابات ۱۴۰۰ چه اتفاقی رخ داده که شورای نگهبان بیش از هر زمان دیگر مورد انتقادات اغلب چهرههای سیاسی قرار گرفته است و طیفهایی از مردم نیز با ناباوری تصمیمات این شورا را نظاره میکنند و در شبکههای اجتماعی زبان به انتقاد باز کردهاند. اگر بخواهیم وضعیت کنونی را به تعبیر محمدرضا تاجیک، یکی از تئوریسینهای اصلاحطلب تبیین کنیم، باید بگوییم که فاصله معرفتی عمیقی بین نهادهای رسمی و نهادهای انتخابی و مردم به وجود آمده است. این فاصله معرفتی به گونهای است که به نظر میرسد احزاب اصلاحطلب حاضر نیستند همچون گذشته با نامزدی تقلیلیافته از سوی شورای نگهبان، مردم را برای مشارکت حداکثری به پای صندوقهای رأی فرابخوانند.
در این میان بهجز کارگزاران سازندگی، دیگر جریانهای اصلاحطلب مایل به حمایت نامزدی نیستند که برخاسته از اراده آنان نباشد. این موقعیتِ اصلاحطلبان، خواسته یا ناخواسته آنان را در وضعیت تازهای قرار داده است. وضعیتی که شاید بتواند فاصله معرفتی آن را با جامعه و گسستشان با مردم را پُر کند. با اینکه این نگاه تا حدودی خوشبینانه است، بیتردید بخشی از حقیقت را نیز بازگو میکند. اصلاحطلبان برای اینکه به مردم نزدیک شوند باید بیش از گذشته با خود بیرحمانه روبهرو شوند و رد صلاحیتهای شورای نگهبان را دستاویزی برای قربانیسازی خود قرار ندهند. این کلیشههای فرسوده دیگر کارایی ندارند و بازگشت واقعی به مردم چاره کار است. اگر شورای نگهبان در گذشته نامزدهای نیابتی پیش پای اصلاحطلبان میگذاشت، این بار گامی فراتر برداشته و با نامزدهای انحرافی درصدد فروپاشی اصلاحطلبان است و کشاندن آنها به راهی بدون بازگشت. بدیهی است تعبیر نامزدهای انحرافی درصدد تخریب چهرههایی نیست که تأیید صلاحیت شدهاند، بلکه تشریح موضعگیری ناگزیر اصلاحطلبان در برابر نامزدهایی است که از سوی شورای نگهبان تأیید صلاحیت شدهاند و نسبت زیادی با آموزههای آنان ندارند. حمایتِ حزب کارگزاران سازندگی از عبدالناصر همتی، آنان را از بخشهای دیگرِ اصلاحطلبان خاصه جریان اصلی منتسب به خاتمی، بیش از گذشته دور، و به نهادهای رسمی و جریانهای اصولگرا نزدیک خواهد کرد، چراکه آنان به حضور در قدرت تحت هر شرایطی تَن خواهند داد. آنچه این روزها، فارغ از انتخابات و حضور یا عدم حضور مردم در انتخابات اهمیت دارد، رابطه سیاست و زیباییشناسی است که دچار مسئله شده است. هر کنش سیاسی بدون رابطه وثیق با زیباییشناسی، عقیم خواهد ماند؛ «دموکراسی وقتی وجود دارد که قدرتی تأکید میکند قدرت همه است». * اگر شورای نگهبان به هر دلیلی تمایل به احراز صلاحیت نامزدهایی ندارد که قدرت همه مردم باشد، دلیلی وجود ندارد جناحهای سیاسی اصلاحطلب از نامزدهایی حمایت کنند که نماینده قدرت واقعی مردم نیستند. آنهم در زمانهای که مردم بهلحاظ حسی، تجربه متفاوتی از سیاست دارند که رانسیر آن را بُعد زیباییشناسی مینامد. بعدی که منجر به رابطه قدرتمند انسان با جهان شده و به ادراک تازهای از جهان میانجامد. به معنای دیگر «بعد استتیکی یعنی تقلا برای زیستن در یک جهان حسی متفاوت». مسئله در اینجا آگاهی نیست. بیش از آگاهی است. مسئله، تغییر جهانِ حسی مردمی است که با عبور از ادراکهای کلیشهای به جهانِ حسی تازهای دست یافتهاند. در واقع اگر چندی پیش برخی از مردم با کارگزاران سیاست دچار فاصله معرفتی شده بودند، اینک این فاصله بیشتر شده و مردم به تجربه حسی و ادراک تازهای از جهان رسیدهاند. این تغییر ادراکِ حسی را در بسیاری از جناحهای سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب نیز میتوان دید؛ ازاینرو بیدلیل نیست که برخی از چهرههای مهم این جریانها یکصدا در نقد شورای نگهبان سخن گفتهاند. امری که تا دیروز به این گستردگی دیده نمیشد یا دستکم بهخاطر حضور در صحنه قدرت سیاسی آن را توجیه میکردند و به نامزد نیابتی تَن میدادند. سیاست، اندیشهای نیست که فقط سازماندهی افراد را در اجتماع بررسی میکند، بلکه نزاع بر سر سِرشت این اجتماع است. رانسیر میگوید، «امر سیاسی را صرفا نباید نزاع میان گروهها فهمید. بلکه باید آن را نزاع میان جهانها فهمید»، آنچه امروز رخ داده است و برگشتناپذیر است و سیاست باید به آن تَن بدهد، تغییر جهان حسی افراد طبقات متفاوت جامعه است؛ تغییر جهان کارگران، دستفروشان، کارمندان، مزدبگیران و همه کسانی که تا دیروز انتظارات و مطالباتشان در وعده نامزدهای ریاستجمهوری تجلی و عینیت مییافت. اما مردم امروز با ناباوری به سخنان آنان فقط گوش فرامیدهند و از فاصله ادراکی خود با این نامزدهای تأییدصلاحیتشده از سوی شورای نگهبان، در شگفتاند.
* «سیاست و استتیک»، ژاک رانسیر و پِتِر انگلمان، ترجمه فرهاد اکبرزاده، نشر مانیاهنر
*****************************************