زمین زیر پای اردوغان لغزنده استسعدالله زارعی در کیهان نوشت:رجب طیب اردوغان میان لزوم اصلاح سیاستهایی که شکست خورده است و نیاز
ترکیه به نقشآفرینی در پروندههای مهم منطقه، دچار وضعیتهای متناقض شده و
از این رو ترکیه اردوغان میخواهد روش خود را تغییر دهد اما نه به گونهای
که مهمترین رقیب منطقهای آن یعنی ایران از آن سود ببرد. تأکیدبر اهمیت
گفتوگوهای سوری- سوری و در عین حال متهم کردن ایران به عدم تمایل به
راهحل سیاسی در این راستا صورت میگیرد و این در حالی است که از یک سو
گرایش به گفتوگوی سوری-سوری در واقع تغییر رفتار به حساب میآید چرا که
لازمه آن پذیرش دولت دمشق است. همه میدانند که بدون حضور دولت، مذاکرات
سوری- سوری معنایی ندارد و از سوی دیگر متهم کردن ایران به بیعلاقگی به
روند سیاسی در حالی است که گفتوگوها عمدتاً به نفع دولت سوریه و به ضرر
معارضه است و دقیقاً در همین روست که گروههای تروریستی تمایل چندانی به
مشارکت در گفتوگوها نداشته و خود را ملتزم به تصمیمات کنفرانسهای صلح
نمیدانند.
در مورد رفتار ماههای اخیر ترکیه، توجه به نکات زیر ضرورت دارد:
1-
راهبرد ابتدایی حزب عدالت و توسعه در خصوص منطقه بر پایه حل مشکل با
همسایگان و به تعبیر «احمد داود اوغلو» وزیر خارجه و نخستوزیر سابق، «صفر
کردن مشکلات با همسایگان» استوار بود اما زمانی که دو کشور عرب جنوب ترکیه
درگیر بحرانی شدند، اردوغان سیاست به صفر رساندن مشکلات خارجی ترکیه را به
فراموشی سپرد و به سراغ بازسازی امپراتوری عثمانی! رفت. اردوغان به قدرت
رسیدن اخوانالمسلمین در مصر که یک سال بیشتر به درازا نکشید را فرصتی برای
احیاء سیطره ترکیه بر منطقه عربی دانست و به تجهیز گروههای تروریستی در
عراق و سوریه دست زد اما از موضوع احیاء میراث سلطان عبدالحمید زمان زیادی
نگذشت و به زودی اردوغان متوجه شد که در محل، امکانی برای احیاء امپراتوری
عثمانی وجود ندارد و لذا یک گام به عقب گذاشت و پروژه «ترکیه» بزرگ را پیش
کشید. منظور از «ترکیه بزرگ» در واقع تعدادی ادعای تاریخی است که جریان
«ترکهای جوان» یا آتاتورکیستها در زمان شکلگیری ترکیه- در سال 1303 ش-
آن را مطرح کرده بودند. اردوغان با لشکرکشی به منطقه کوچک «بعشیقه» واقع در
شمال غرب استان کرکوک و تلاش برای بسط حضور خود در منطقه «تل عفر» واقع در
غرب موصل و از آنسو با لشکرکشی به منطقه «اعزاز» در شمال غرب استان حلب
سوریه و تلاش گسترده برای تصرف «الباب» در شمال غرب حلب تقلا کرد تا
زمینهای حد فاصل کرکوک تا سواحل مدیترانهای سوریه را به خاک ترکیه ملحق
نماید. همین روزها نشریه «ینی شفق» وابسته به حزب عدالت و توسعه طی
مقالهای زمینهای از کرکوک تا اسکندرون را منطقه عربی ترکیه دانست و نوشت
«بخش جدا شده باید به مام میهن بازگردد.» تلاش ترکیه برای تداوم حضور و
گسترش مناطق تحت تصرفش در دو کشور عراق و سوریه تاکنون به جایی نرسیده و به
هزینه سنگینی منجر شده است. بنابراین بعید نیست که اردوغان به زودی از
پروژه «دولت بزرگ» هم دست بکشد.
2- شکست سیاست صفرسازی مسائل با
همسایگان در درون ترکیه به بروز سوالات زیادی منجر شده است. انتقادات زیادی
که از درون حزب عدالت و توسعه و نیز از سویی شخصیتهایی مثل «عبدالله گل» و
«داود اوغلو» به گوش میرسد و علاوه بر آن فاصله مطلقی که همه احزاب سیاسی
ترکیه با اردوغان و حزب حاکم او پیدا کردهاند، شرایط سختی را برای ترکیه
رقم زده است. اردوغان در این میان به جای آنکه به اصلاح واقعی سیاستهای به
شکست رسیده دست بزند با وارد کردن شوکهای پیدرپی تلاش میکند تا توجهات
را از موضوع اصلی که مستقیما اقتدار او را نشانه رفته است، به مسائل
حاشیهای معطوف نماید اما مسلما این موضوع زمان زیادی دوام نمیآورد.
3-
ترکیه اردوغان وانمود میکند که در انتخاب بین مسکو و واشنگتن، مسکو را
ترجیح داده و این در حالی است که اساس همگرایی مسکو- آنکارا، کردها هستند.
حزب اگرچه به دلیل نفوذ مالی کشورهای عربی به درخواستهای مکرر رهبران کردی
پاسخ منفی داده است اما در عین حال ارتباطش با کردها محفوظ و برجسته باقی
مانده است.
این در حالی است که از آنجا که کردها مسئله روسیه نیستند،
مسکو تلاش میکند تا با همراهی با ترکیه، این کشور را به خود ملحق نماید.
در بازی ترکیه- روسیه «زمان»، طرف اصلی پیروز میدان را به ما معرفی خواهد
کرد. اما این نکته را میتوان با قطعیت زیادی گفت که اردوغان نمیخواهد
اردوگاه غرب را ترک کرده و به سمت مسکو برود. اردوغان در تلاش است با برگ
روسیه، غرب را وادار به پذیرش مجدد خود نماید. از این رو میتوان گفت اگر
مشکل فیمابین ترکیه و کردها از طریق روسیه حل نشود، اردوغان بار دیگر
خواستار «کمک ویژه» غرب برای غلبه بر کردها خواهد شد اما در عین حال به
گمان روسیه، اردوغان و حزب او میتوانند یک «شریک معتبر» برای حل سیاسی
پرونده سوریه باشند. روسیه مدتی است که به غلط گمان میکند پیروز بزرگ جبهه
مقاومت که ضمنا با همراهی ارتش روسیه نیز همراه بود، برای حل پرونده جنگ
در سوریه کفایت میکند و با شقه کردن گروههای تروریستی میتوان کاملا بر
پدیده تروریزم غلبه کرد. وقایع دیروز «دیرالزور» سنگ محکی برای ارزیابی این
مسائل است. داعش حدود دو ماه پس از آنکه در یک عملیات سنگین، «تدمر» واقع
در شمال شرق حمص را از دست نیروهای روسیه گرفت، بار دیگر به جنوب مناطق
شهری «دیرالزور» حمله کرد و تلاش نمود این منطقه را به تصرف درآورد. پس
کاملا واضح است که حتی اگر همه کشورها در «آستانه» گردهم آیند هیچ تضمینی
برای توقف شرارتهای داعش و حتی تداوم مذاکرات سیاسی وجود ندارد.
4-
بعضی با اشاره به قطع و وصل شدن نسبتا سریع روابط ترکیه با رژیم صهیونیستی و
یا ارتعاش شدید روابط با روسیه و نیز روابط متغیر ترکیه با گروههای
تروریستی مثل داعش، اردوغان را فردی باهوش ارزیابی کرده و گفتهاند که
اردوغان کسی است که موقعیتها را خوب میشناسد و با آن همراه میگردد. اما
در عین حال با نگاه به نتایج این سیاستها میتوان گفت ترکیه اردوغان هرگز
نتوانسته است نتیجه بازیهای منطقهای را به نفع خود حل کند. پرونده روابط
ترکیه و مصر طی 6 سال گذشته، پرونده روابط مصر و عربستان طی این دوران و
پرونده روابط ترکیه و عراق به خوبی نشان میدهند که در هیچ منازعهای
موقعیت ترکیه شاهد بهبود نبوده است. سفر اخیر ییلدریم به عراق که توام با
تحلیلهای انحرافی رسانهها شد و یا عضویت آنکارا در گروه مذاکرات صلح مسکو
هم که با تبلیغات زیادی همراه گردید، به خوبی سطح اقدامات ترکیه را بیان
میکنند. سفر نخستوزیر ترکیه به عراق، اساسا با این شعار صورت گرفت که
ترکیه درصدد بیرون بردن نیروهای خود از بعشیقه است، اما امتناع ترکیه از
اقدامی که نخستوزیر آن در یک کنفرانس رسانهای وعده داده بود، از شکست
گفتوگوهای ترکیه در بغداد خبر میدهد.
5- اردوغان آرام آرام حمایت
ایران را از دست میدهد و این بزرگترین قمار رجب طیب اردوغان است. فاصله
گرفتن ترکیه از ایران در حالی است که مقامات حزب حاکم در ترکیه میدانند
ایران علیرغم نفوذ بسیار گستردهای که در میان کردها و علویهای ترکیه دارد
بر ثبات ترکیه و موفقیت حزب عدالت و توسعه تاکید داشته است. ایران در
جریان کودتای خردادماه، ، تنها همسایه ترکیه بود که در نقطه مقابل کودتای
نظامی قرار داشت و با دولت همراهی کرد. فاصله گرفتن ترکیه از ایران به کاهش
علاقه تهران برای بقاء دولت رجب طیب اردوغان انجامیده و در گام بعد به
شرایط جدیدی منتهی میگردد. اردوغان میداند زمین به هیچوجه در زیر پای
او محکم نیست و هر لحظه میتواند در معرض گردباد قرار گیرد در آن شرایط
فاصله آنکارا با تهران، مشکلات اردوغان را افزایش داده و رسیدن او به
راهحل را دشوارتر میکند.
صداقت در خطر انقراض
امیر استکی در وطن امروز نوشت: فقط یوزپلنگ ایرانی نیست که این روزها در خطر انقراض است. به
نظر میرسد با نگاهی به آنچه در عرصه جامعه و سیاست این روزهای کشور
میگذرد، بتوان نتیجه گرفت صداقت نیز در خطر انقراض قرار گرفته است. اینکه
دولتها و گروههای سیاسی به دنبال ماندن در قدرت باشند به نظر نمیرسد در
دنیای سیاست امری خلاف آمد عادت باشد، اگرچه در دنیای اخلاق و براساس
معیارهای راستی و درستی میتواند محل خدشه اساسی باشد. به نظر میرسد این
تلاش برای بقا اگر از معبر کارآمدی و داشتن دست برتر در اداره امور باشد نه
تنها امری ناپسند نیست، بلکه یک تلاش قابل دفاع نیز خواهد بود. امری که
اگر راهکاری جز کارآمدی را برای تضمین بقا پیش بکشد، به روشنی فریب مردم و
تعدی به حق آنان درباره داشتن حکمرانانی کارآمد است. البته این حق دستگاه
تبلیغاتی هر دولتی است که کارآمدی را به گونهای بازنمایی کند که کارنامه
آن دولت به نحو مناسبی مثبت باشد. در اصطلاح کوچه و بازاری هر ماستبندی حق
دارد مدعی شیرین بودن ماستش باشد. این ناظران بیرونیاند که در اینباره
قضاوت خواهند کرد. ناظرانی که در دوام قدرت سیاسی یک جناح منافعی ندارند و
از همین رو میتوانند ورای ادعاهای تبلیغاتی به قضاوت درباره عملکرد آنان
بنشینند.
دولت یازدهم بیشترین پتانسیل و تمرکز خود را روی برنامه هستهای و حل و
فصل منازعاتی که بر سر آن بهوجود آمده بود، سرمایهگذاری کرد.
سرمایهگذاریای که در ذهن دولتمردان بسیار پر سود میآمد. اگر تحریمها
برداشته میشد و امکان فروش نفت کمافیالسابق برای ایران فراهم میشد، این
سرمایهگذاری به نهایت سوددهی خود میرسید و دست دولت را برای عمل به
وعدههای بلندبالای انتخاباتی خود بسیار باز میکرد اما آنچه در عمل و
بهواسطه شتابزدگی دولت در حل و فصل مساله هستهای ایران اتفاق افتاد آن
چیزی نیست که دولتمردان در ذهن خود داشتند. ولیالله سیف، رئیس بانک مرکزی
چند هفته پیش در واکنش به افزایش نرخ دلار به عنوان توضیحی برای مشکلات
بانک مرکزی در مدیریت ارز چنین گفت: «تا زمانی که تسویهحسابهای تجارت
خارجی توسط صرافیها صورت میگیرد نمیتوانیم به شرایط عادی قبل از
تحریمها برسیم». همچنین خرازی، رئیس شورای راهبردی روابط خارجی چنین گفت:
«بیشتر مشکلات برجام در حوزه بانکی و نقل و انتقالات مالی است و خود برجام
از نظر حقوقی مشکلی ندارد. با توجه به نفوذی که آمریکا بر بانکهای اروپایی
دارد تا آمریکا چراغ سبز ندهد آنها مبادلاتشان با ایران را شروع
نمیکنند.» و البته جناب روحانی بارها در مقاطع مختلف گفته بود بعد از
برجام «تمام تحریمهای اقتصادی شامل مالی، بانکی، بیمه، حملونقل، پتروشیمی
و فلزات گرانبها به طور کامل لغو خواهد شد و نه تعلیق!»
اما عراقچی در نشست خبری به مناسبت سالگرد آغاز اجرایی شدن برجام چنین
گفت: «تحریم بانکها ربطی به برجام ندارد. مهمترین مانع آن تحریمهای
اولیه آمریکاست و موانع دیگری مثل پولشویی و... نیز هست».
آنچه رئیس کل بانک مرکزی و رئیس شورای راهبردی روابط خارجی درباره روابط
مالی ایران با کشورهای خارجی گفتهاند موید این نکته است که هنوز حتی با
انعقاد برجام و با گذشت یک سال از اجرایی شدن آن، امکان مراودات مالی طبیعی
با طرفهای خارجی برای ایران فراهم نشده است. اظهارات عراقچی هم اگرچه به
روشنی تاییدی بر وجود این مشکل است اما یک تفاوت بزرگ با اظهارات 2 نفر
دیگر دارد و آن هم این است که ایشان به کل ارتباط رفع تحریمهای مالی با
برجام را منکر شدهاند و اصطلاحا آب پاکی را روی دست همه ریختهاند و اگر
جناب سیف و خرازی هنوز در ذهن خود منتظر تاثیر سازوکار برجام در این باره
هستند و شاید حل مشکل را با گذشت زمان ممکن بدانند ولی یکی از اصلیترین
دیپلماتهای تیم مذاکرات هستهای، به هیچوجه چنین اعتقادی ندارد. به نظر
میرسد هیچکس بهتر از اعضای تیم مذاکرهکننده هستهای نداند که برجام واقعا
چیست؟!
اگرچه دستگاه تبلیغاتی دولت بشدت در حال باز کردن نوشابه برای برجام است و
هر روز بیشتر از دیروز دستاورد جدید برای برجام میتراشد و کشف میکند ولی
تا روزی که نشود مبادلات مالی طبیعی با دیگر کشورها برقرار کرد حتی
بزرگترین دستاورد برجام که امکان افزایش فروش نفت است هم پا در هوا خواهد
ماند. زمانی که انتخاباتی در پیش است، جبرهای سیاسی و میل به دوام قدرت به
تلاش برای ایجاد فضایی در اذهان مردم مبادرت میکند که اگرچه با داعیهداری
صداقت و شفافیت در تضاد است ولی بار انتظارات را به فردای پس از انتخابات
حواله خواهد داد. فردایی که اگر با به قدرت رسیدن مجدد همین دولت همراه
باشد، ابدا برای آنها اهمیتی نخواهد داشت اما همه مشکل برای ملتی باقی
میماند که باید با رکود و بیکاری و تنگی معیشت دست و پنجه نرم کند؛ به
مسلخ رفتن صداقت و راستگویی که مردم را نیز به وادی دروغهای حیثیتی وارد
خواهد کرد.
شاید اگر درباره دروغ کمی دقت کنیم به این نتیجه برسیم که در بسیاری از
موارد در زندگی امروز همه ما درگیر انواعی از دروغ هستیم، نتیجهای که
بررسی آن صد البته از وارد شدن یک شوک اخلاقی به ما جلوگیری میکند ولی
نشانگر وجود بسیاری عدم تعادلها در زندگی ما است. اینکه بسیاری از ما
مجبوریم برای حفظ ظاهر هم که شده، به خلافنمایی وضعیت واقعا موجودمان
بپردازیم، بسته به اینکه چه سطحی از زندگی و ارزشهای مطلوب را در مقام
میزان قرار دهیم، میتواند رنگ فضیلت یا رذیلت به خود بگیرد. مثلا پدری که
برای نشکستن اعتبارش نزد فرزندان خود وضعیت موجود خود را به گونهای
بازنمایی میکند که گویی بهترین وضعیت ممکن همانی است که هست ولی در نزد
خود درگیر یک محاکمه درونی و سرشکستگی است. سرشکستگی برای اینکه در مقایسه
خود با دیگران در جامعه به نوعی احساس شکست میکند. این هم اگر مته به
خشخاش بگذاریم نوعی دروغگویی است ولی وضعیتی است که اکثر ما با آن احساس
همدردی میکنیم. همدردی از آن رو که او را در جریان آنچه برایش اتفاق
افتاده است پارامتر تعیینکنندهای نمیدانیم. برای انسانهایی که در یک
جهان محصور در شرایطی زندگی میکنند که توانایی تاثیر بر آن را ندارند،
وضعیت موجودشان اگر خوب باشد از روی شانس و اقبال بلند است و اگر بد باشد،
حاصل روند طبیعی امور. و همین احساس همدردی ما نیز از پذیرفتن این اصل
اساسی سرچشمه میگیرد که بسیاری شرایط را بهگونهای میدانیم که قدرتی
برای تاثیر گذاشتن بر آنها نداریم ولی آیا این مساله برای یک دولت در
برخورد با شهروندانش نیز صادق است؟ به نظر میرسد در این مورد نمیتوان
ناراستنمایی را به عنوان یک ضرورت اخلاقی پذیرفت. حیثیت یک پدر نباید در
مقابل فرزندانش خدشهدار شود، چرا که عمدتا پدرها همه آنچه را در توانشان
هست انجام میدهند ولی حیثیت یک دولت چیزی جز کارآمدی آن نیست و وقتی
کارآمدی آن فقط برای خودیها و در قالب عواید نجومی و رانتهای اقتصادی به
منصه ظهور میرسد پس در وارد کردن خدشه به این حیثیت دروغین نباید تردید
کرد. وقتی من و شما اسیر حقوق ثابت و در جدال با قیمتهای صعودی هستیم و
همه داشتههای خود را برای رقم خوردن شرایطی بهتر به دولتی میسپاریم که او
هم آن را در مسلخ ناکارآمدی دیپلماتیک به تقریبا هیچ برایمان مبدل
میکند، چه جای خویشتنداری باقی خواهد ماند؟
کارنامه قابل دفاع دولت
سعید لیلاز در ایران نوشت:
رئیس جمهوری روز گذشته در جمع خبرنگاران و در پاسخ به سؤالهای آنها،
بخشهایی از دستاوردهای دولت را تشریح کرد. با این حال میتوان گفت روحانی
بهتر از آنچه بیان کرد هم میتوانست عملکرد قابل دفاع همکاران خود در
کابینه را توضیح دهد چرا که دولت روحانی در سه سال و نیم گذشته، کارها و
خدمات بسیار بزرگی انجام داده است که برای ارائه یک گزارش بسیار مثبت و
سرافرازانه به ملت ایران، آن هم برای عملکرد
4 ساله یک دولت کفایت میکند. توجه به این نکته از آن رو ضروری است که به
تازگی یکی از روزنامه مخالف دولت از رئیس جمهوری خواسته است فقط یک دستاورد
برجام را مثال بزند یا اسم ببرد. این درحالی است که نه فقط از برجام، بلکه
در مجموع عملکرد روحانی در سه سال و نیم گذشته، میتوان
30 دستاورد را برشمرد. در ادامه، تنها به چند دستاورد، اشارهای کوتاه میکنم.
در سال گذشته متوسط قیمت هر تن کالای وارداتی به ایران، 37 دلار کمتر از
سال 92 بوده است، آن هم در شرایطی که در سال 94 واردات مواد غذایی بشدت
کاهش یافته است. با احتساب واردات 40 میلیون تن کالا به کشور در سال 94
میتوان گفت واردات کالا به کشور در سال گذشته 10 میلیارد دلار برای ملت
ایران ارزانتر تمام شده است.
همچنین در سه ماه نخست سال جاری، یعنی بلافاصله بعد از برجام، قیمت هر تن
کالای وارداتی به کشور 237 دلار کمتر از مدت مشابه در سال گذشته بوده است.
رقم 237 دلار، به این معنی است که کالاهای وارداتی، نزدیک به 20 درصد
ارزانتر وارد کشور شده است. با توجه به اینکه واردات مواد کشاورزی و غذایی
به کشور که ارزان بودهاند، کمتر بوده است، میتوان گفت سود کشور از این
محل حدود 10 میلیارد دلار در سال 95 بوده است. این عدد معنای دیگری نیز
دارد و آن اینکه به ازای هر ایرانی 120 دلار کمتر به دلالان داخلی و خارجی
واردات کالا پول پرداخت شده است. مخالفان دولت و دلواپسان باید توضیح دهند
که چرا باید از کاهش درآمدهای یک گروه خاص ناراحت شوند؟ ضمن اینکه باید
پرسید این مبلغ در گذشته به جیب چه کسانی میرفته است؟
در زمینه آثار عینی برجام برای ملت ایران، باید گفت با وجود اینکه کاهش
قیمت جهانی نفت خام، دوبرابر شدن درآمدهای نفتی کشور در پسابرجام را خنثی
کرده است و کاهش جهانی قیمت نفت باعث شده است که درآمدهای نفتی ایران امسال
25 میلیارد دلار شود. اما دولت در 3 سال و نیم گذشته توانسته 20 تا 30
درصد به قدرت خرید کارگران، کارمندان و بازنشستگان کشور اضافه کند.
این درحالی است که بیش از 90 درصد قدرت خرید این عده از جمعیت ایران، در
زمانی از دست رفته است که هنوز تحریمی در کار نبوده است. از سوی دیگر، در
سال 95 تقاضای واقعی برای خرید خودروی داخلی 500 هزار دستگاه بیشتر از سال
92 و 91 است. این آمار به این معنی است که طبقات محروم و متوسط به پایین که
متقاضی خرید این خودروها هستند، بار دیگر قدرت خرید خود را بازیافتهاند.
به عبارت دیگر، اینکه دولت در کمتر از 2 سال توانست 500 هزار خانوار
ایرانی را به جرگه خریداران خودروی سواری تولید داخل اضافه کند، دستاورد
کوچکی نیست. لازم است بدانیم که کاهش جهانی قیمت نفت، در کشورهای صادرکننده
عمده نفت همچون عربستان، امارات، عراق، کویت و روسیه به کاهش شدید رشد
اقتصادی منجر شده و در کشور ونزوئلا نیز به سقوط آزاد اقتصاد انجامیده است.
حتی در کشور توسعه یافته نروژ نیز ادبیات روشنی درباره آثار سقوط جهانی
نفت خام پدید آمده است. اما در میان کشورهای تولیدکننده نفت، ایران نه تنها
رشد اقتصادی مثبت را داشته است، بلکه کنار کشور هند به بالاترین رشد
اقتصادی در میان اقتصادهای بزرگ جهان نیز دست یافته است. این دستاورد
درحالی حاصل شده است که در واشنگتن و تلآویو گروههای کثیری در درون و
بیرون حکومتها برای سقوط و فروپاشی ایران بر اثر تحریمها ثانیه شماری
میکردند. عجیب آن که در داخل کشور هم برخی، خواسته و یا ناخواسته همصدا با
آنان بودند. اما اکنون ایران، تنها کشوری است که توانسته رشد منفی
اقتصادی را 4/7 درصد یعنی به یکی از بالاترین رشدهای اقتصادی در جهان
تبدیل کند.
این دستاوردها نشان میدهد که جمهوری اسلامی ایران در سه سال گذشته در
حوزههای معیشتی، اقتصاد کلان و شاخصهای امنیتی و سیاسی، عملکردهای بسیار
خوبی از خود نشان داده است. اما حتی این دستاوردها نیز منافاتی با این
واقعیت ندارد که بخشی از ایرانیان تحت فشارهای اقتصادی به سر میبرند. اما
این نکته به معنای آن نیست که دولت ضعیف عمل کرده، بلکه به این معنی است که
اقتصاد تحویل گرفته شده از دولت قبلی بسیار وخیم بوده است.
بیداد «بی عدالتی»
کورش شجاعی در خراسان نوشت:
«بیداد کده ای » است این دنیا که برخی «دهکده جهانی» می خوانندش! جایی که
ثروت تنها 8 نفر معادل نیمی از جمعیت جهان یعنی 3 میلیارد و 600 میلیون نفر
است.
براساس تازه ترین آمار «آکسفام» که یک سازمان غیردولتی انگلیسی است مجموع
ثروت این هشت نفر بالغ بر 425 میلیارد دلار می شود، بهت آورتر و تامل
برانگیزتر از این ماجرا، سرعت رشد و افزایش بسیار نگران کننده شکاف بین
اکثریت مردم جهان با ثروتمندان است، چرا که بنابر گزارش آکسفام در سال 2010
یعنی تنها حدود 7 سال پیش ، ثروت 388 نفر از ثروتمندان جهان با ثروت 50
درصد جمعیت مردم جهان برابری می کرده و حالا ثروت 8 نفر معادل ثروت نیمی از
مردم جهان شده که این آمار از شدت بسیار نگران کننده رشد شکاف و نابرابری
بین اکثریت مردم با تعداد معدودی از ثروتمندان جهان حکایت می کند.
این شکاف عمیق درآمدی حتما و حتما مشکلات پیدا و پنهان فراوانی برای مردم،
ملت ها و جامعه جهانی به وجود آورده و پس از این نیز می تواند موجبات بروز
مسائل و مشکلات فراوان تری را فراهم کند، این مهم می طلبد که نخبگان و
کارشناسان و برنامه ریزان در سطوح مختلف تصمیم سازی تمهیداتی بیندیشند و
لااقل برای جلوگیری از هرچه عمیق تر شدن این شکاف و گسترش هرچه بیشتر بی
عدالتی حاکم، گام هایی بردارند.
روزانه 25هزارنفر درجهان از گرسنگی جان می بازند
لزوم توجه سازمان های بین المللی و حقوق بشری و سیاستمداران و سران و
مسئولان کشورهای مختلف جهان به این مسئله مهم آن گاه روشن تر می شود که
توجه کنیم در شرایطی ثروت 8 نفر از ثروتمندان، با نیمی از ساکنان کره زمین
برابری می کند که طبق برخی آمار منتشر شده حدود 1 میلیارد و هفتصد میلیون
نفر انسان در فقر به سر می برند و تاسف بارتر این که براساس آمار سال 2008
سازمان ملل متحد، روزانه 25 هزار نفر انسان فقط به خاطر گرسنگی جان می
بازند!!
و مسلم است که مرگ حتی 1 انسان به خاطر فقر و گرسنگی بسی تاسف بار است چه
رسد به جان باختن روزانه چند هزار انسان بر اثر گرسنگی که این فاجعه ای بس
هولناک و شرم آور است برای انسانیت و خصوصا مدعیان حقوق بشر!
طرفه این که مجموعه این آمارها، آن چیزی است که بدان ها دست یافته شده و
معلوم نیست که در این بلبشو و بی عدالتی گسترده جهانی و «بیداد»های آشکاری
که در حق انسان و انسانیت می شود چه واقعیت ها و آمارهای دست نیافته و
گفته نشده ، پنهان شده و «ناپیدا» وجود دارد! نکته تامل برانگیزتر دیگر
این که فاجعه جان باختن روزانه چند هزار انسان به خاطر فقر و گرسنگی در عصر
و دنیایی رخ می دهد که به گفته برخی کارشناسان علم ارتباط، رشد و گسترش
پرشتاب وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها، و خصوصا فضای مجازی، دنیای بزرگ و
زمین پهناور محل سکونت بیش از 7 میلیارد انسان را در عصر کنونی به «دهکده
ای» جهانی تبدیل کرده و انواع وانبوه اطلاعات و اخبار در چشم به هم زدنی از
یک سوی زمین به دیگر سوی زمین قابل ارسال است و پر واضح است اخبار بسیار
مهمی مانند جان باختن روزانه چند هزار انسان بر اثر فقر و گرسنگی، چیزی
نیست که سازمان های حقوق بشری و بین المللی و سران و مسئولان کشورها از آن
بی اطلاع باشند خصوصا سران دولت هایی که به انحاء مختلف از قبیل تحمیل جنگ و
خون ریزی و گسترش خشونت به وسیله مزدوران خود در جای جای دنیا خون ریزی و
جنگ افروزی می کنند، و از یک سو ثروت و سرمایه های برخی کشورها را به تاراج
می برند و از طرق مختلف از جمله فروش انواع سلاح و تجهیزات جنگی ثروت و
سرمایه ملت ها را به کیسه خود می ریزند و از دیگر سو به گسترش شکاف اقتصادی
و درآمدی و فقر و گرسنگی دامن می زنند.
بگذریم از تلاش بی وقفه و بی امان صاحبان کارتل ها و تراست ها برای تشویق و
ترغیب هرچه بیشتر و دامن زدن به مصرف و «مصرف زدگی» در بین مردم کشورهای
مختلف و مهم تر از آن تبلیغات آشکار و پنهان و موثر هنرمندانه!! آنان برای
تغییر «سبک زندگی» ملت های مختلف و تحمیل و تزریق تدریجی سبک زندگی مطابق
با فرهنگ و سبک زندگی مدعیان آقایی و کدخدایی جهان!
اما این که چه باید کرد تا حداقل کمی از شدت رشد و افزایش شکاف اقتصادی و
درآمدی و گسترش بی عدالتی در بین مردم جهان کاسته شود موضوعی است که باید
از ابعاد و زوایای گوناگون و توسط کارشناسان و نخبگان و برنامه ریزان مورد
توجه جدی قرار گیرد و سیستم و تفکری بر اقتصاد جهان، و وجدان دولتمردان،
سیاستمداران و خصوصا مدعیان حقوق بشر حاکمیت پیدا کند تا به مهمترین وظیفه
انسانی خود یعنی تلاش برای حفظ جان انسان ها و جلوگیری از جان باختن افراد
به خاطر فقر و گرسنگی عمل کنند.
ضرورت تولید ثروت
و البته در این نوشتار شاید لازم باشد به بحث ثروت و تولید ثروت و شفافیت
در این موضوع مهم از زاویه ای دیگر نیز نگریست، که در این باب به چند اشاره
و جمله کوتاه بسنده می کنم.
1 – تولید ثروت پاک و مشروع و ایجاد کار و اشتغال و درآمدزایی نه تنها
لازم و ضروری است بلکه دانش، مهارت و هنری است که همگان از آن برخوردار
نیستند.
2 – قطعا تولید ثروت برای جامعه انسانی، نیازمند وجود زمینه های مناسب و
موثر، تلاش ، همت، ابتکار، خلاقیت و ریسک پذیری است و همه این ها با کسالت و
تنبلی و تن به کار و تلاش و فعالیت ندادن هیچ میانه ای ندارد.
3 – آنچه وجدان پاک و فطرت سالم انسانی با آن مخالف است کسب ثروت های
نامشروع و استفاده و برخورداری از رانت های اطلاعاتی و اقتصادی و ... است.
نه تلاش مجدانه برای کار و کارآفرینی و ایده پردازی و تولید ثروت های مشروع
.
4 – قطعا حساب ثروت ها و «پول های کثیف» به دست آورده شده از تجارت های
کثیف مانند قاچاق مواد مخدر، قاچاق انسان و اعضای بدن انسان و ... با تولید
ثروت از راه «ایده پردازی» در زمینه های گوناگون علمی، صنعتی، کشاورزی،
خدماتی و ... کاملا متفاوت است.
5 – این نکته نیز کاملا درست است که برای آحاد جامعه در هر جای جهان به
فراخور توان و استعداد افراد باید بسترها و فرصت های مناسب اقتصادی از طرف
دولت ها برای تامین معیشت و تولید ثروت قرار گیرد و هیچ گاه نمی توان و
نباید همت و تلاش و استعداد و پشتکار افراد را برای کسب موفقیت در زمینه
های مختلف از جمله تولید ثروت پاک و مشروع را نادیده گرفت.
6 – ای کاش در همه جهان و همچنین در کشور عزیزمان ایران آمار و اطلاعات
ثروت ها و درآمدهای کلان شفاف و روشن باشد و کارآفرینان و نخبگان و
تولیدکنندگان ثروت های پاک و مشروع، قدر بینند و محترم شمرده شوند و اما
خیانت کنندگان به اموال عمومی، غارتگران سرمایه های کشورها و مردم اولا
دستشان از رانت ها و چپاول گری ها کوتاه و ثانیا هرچه سریع تر به اشد
مجازات موثر و بازدارنده محکوم شوند تا شاید بساط این «بیداد» بی عدالتی در
جهان برچیده شود.
همانگویی به جای نوگویی
كبري آسوپار در جوان نوشت:
يك نشست خبري ديگر مثل همهنشستهاي خبري ديگر پر شد از آمار و ارقام
دستاوردهاي سياسي و اقتصادي برجام؛ گزارههايي كه رئيسجمهور با آمار و
ارقام بيان ميكند، اما در زندگي روزمره مردم نمود عيني ندارد. آمارهايي كه
حسن روحاني براي شكوه بخشيدن به برجام يك ساله دولتش بيان ميكند، براي
مردمي كه هر روز درگير گراني كالاهاي اساسي و بالا رفتن نرخ آب و برق و...
ركود در بازار و نوسانات بازار ارز و... هستند، معناي چنداني پيدا نميكند.
هر قدر هم لبخند و فضاسازي مثبت چاشني تمجيد از برجام شود، تحريمهاي باقي
مانده را (كه از قضا كم هم نيستند) و عهدشكنيهاي امريكاي مودب و باهوش را
جبران نميكند. برجام ميتواند موفق ناميده شود، اما نميشود كه بيتأثيري
آن را در زندگي مردم عادي منكر شويم. از اين منظر بخش برجامي نشست خبري
رئيسجمهور در سالگرد يك سالگي اجراي آن، حرف جديدي نداشت جز يك هواپيماي
ايرباس كه اتفاقاً اولين پرواز ايرانياش چند ساعتي قبل از نشست خبري
روحاني انجام شد.
تنها بخش جديد سخنان ديروز روحاني نسبت به
نشستهاي خبري قبلياش، همين ايرباس صفري بود كه تازه خريداري شده است.
براي همين هم البته دستاوردآفريني شد. هم رونق گردشگري به آن گره زده شد و
هم رونق حمل و نقل و در نهايت از شعف هواپيماي خريداري شده، طعنهاي هم به
منتقداني خيالي رسيد كه «بعضي انگار مشكل دارند و ميگويند ما بايد
هواپيماي كهنه سوار شويم، خب، شما برويد كهنه سوار شويد. خود اين خريد يك
تحول در اشتغال و زندگي مردم است!» گذشته از سطح منطق اين جمله، پي كسي كه
گفته بايد هواپيماي كهنه سوار شد، نميشود گشت؛ چه آنكه اصلاً چنين فردي
وجود خارجي ندارد و روحاني از همان ترفند تكراري آفريدن منتقدان و
گزارههاي غيرواقعي و پاسخ به آنها براي فرافكني در پاسخ به سؤال بهره
برده است.
اين وارونه نمايي در تحليل است كه عدم حضور گردشگران را
به نداشتن هواپيما مرتبط كنيم؛ گردشگر ميتواند با هواپيماي كشور خودش به
ايران بيايد، اما نميتواند به قوانين اسلامي در ايران تن بدهد و بهحق
بودن اين قوانين، راه را بر بيان دلايل اصلي عدم حضور گردشگر در ايران بسته
و راه سوء استفاده را باز ميگذارد كه براي اين عدم حضور گردشگران دليل
تراشي شود و خريد هواپيما را به آن مرتبط كنند.
در نشست خبري
رئيسجمهور، وارونه نمايي در تحليل، تنها شامل برجام و ايرباس نشد و در
موضوع روشني مثل رابطه با عربستان سعودي هم كه اخبار واضح و روشن و بينياز
از تحليل است، موضوع به شكلي ديگر بيان شد. در حالي كه همه مردم ميدانند
حج عمره را ايران به دليل تعرض دو مأمور سعودي در فرودگاه جده به دو نوجوان
ايراني در بهار 94 تعطيل كرد و حج واجب هم پس از فاجعه منا در پاييز همان
سال و به دليل قرباني شدن بيش از 450 زائر ايراني و كارشكني دولت سعودي در
رسيدگي به مجروحين و بازپس دادن پيكر قربانيان و بعد گذاشتن شروط عجيب و
غريب براي حضور ايرانيان در حج 95 عملاً مسيري جز تعطيلي نداشت، حسن روحاني
روز گذشته گفت كه «ما با عربستان به عنوان يك كشور مسلمان و همسايه از نظر
روابط دوجانبه مشكلي نداريم كه بخواهيم حل كنيم، مشكل ما مربوط ميشود به
تجاوز عربستان به يمن، به مداخلات عربستان در بحرين و مداخلات و
برنامههايي كه در منطقه دارد.» گويا رئيسجمهور محترم نميخواهد بپذيرد
كه دولتش صرف نظر از مسائل منطقه، با دولت عربستان به مشكلات جدي در حد قطع
رابطه كامل و بستن سفارتخانهها رسيده است.
نكته آخر اينكه در
نشست خبري ديروز، هيچ رسانه منتقد دولت اجازه طرح سؤال نيافت و تنها به يك
روزنامه اصولگرا (روزنامه رسالت) اجازه طرح سؤال داده شد؛ و در واقع هيچ يك
از منتقدان جدي برجام در نشست خبري يك سالگي اجراي آن اجازه سؤال از
رئيسجمهور را نيافتند. چهار رسانه اصلاحطلب و دولتي، دو مورد صداوسيما،
چهار رسانه خارجي و يك روزنامه اصولگرا نشان از مهندسي نشست بر مبناي يك
هراس دارد. مورد پرسش قرار گرفتن از يك فتحالفتوح و از يك موفقيت نبايد
اينقدرها هم سخت باشد كه كار را به سانسور منتقدين و بستن دهان آنها
بكشاند؛ اين طور نيست؟
اجماع اصولگرایان دشوار است اما محال نیست
سید حسن رسولی در آرمان نوشت:انتخابات
اردیبهشت ۹۶ فصلی مهم از سیاست در کشور را رقم خواهد زد. درحالی که حسن
روحانی در دوره گذشته با شعار اعتدال و همراهی اصلاحطلبان توانست به
پیروزی برسد، گمانهزنیهای مختلفی درباره سرنوشت انتخابات آتی وجود دارد.
گروههای سیاسی برنامهها و رایزنیهای خود را برای انتخاب کاندیدای مورد
حمایت خود جهت شرکت در انتخابات پیشرو انجام میدهند. پیش بینی میشود در
حوزه نفوذ جریان اصلاحات و اعتدالیون حسن روحانی رقیبی نخواهد داشت و
اجماع روی رئیس دولت یازدهم شکل خواهد گرفت، اما اینکه در آرایش سیاسی
انتخابات پیشروی تصور شود روحانی یک بازی از قبل مشخص و از قبل برنده شده
را در پیش دارد به نظرمیرسد دور از انتظار است و باید در این پیشبینی
تامل و تردید کرد. در واقع باید توجه کرد اگر جریان اصولگرا بتواند به یک
اجماع درونی دست یابد و اجماع آنها به معرفی یک رقیب مورد وثوق همه
گرایشهای فکری اصولگرایان در مقابل روحانی منتهی شود، در این صورت رقابت
روحانی با فرد مورد نظر رقابت دشواری خواهد بود. به همین دلیل تلاش برای
اجماع در دستور کار مخالفان روحانی قرار گرفته است و آنها میکوشند یک رقیب
جدی به صحنه انتخابات بیاوردند. البته اگر مجموعه راهبران این جریان فکری
که مطابق با آنچه این روزها مشاهده میشود، از محوریت کافی و لازم برای
ایجاد چنین اجماعی برخوردار نباشند و در همجهتسازی همه زیربخشهای متنوع
این جریان با ناکامی مواجه شوند در آن صورت شاهد حضور کاندیداهای متعدد از
جریان اصولگرایی در انتخابات آتی خواهیم بود، تحت چنین شرایطی روحانی
هماوردی آسانتر را در پیش خواهد داشت. اما نباید از این نکته غافل شد که
با وجود کاندیداهای متعدد، این جریان به دلیل برخورداری از تفوق رسانهای
میتواند با تمرکز بر نقاط ضعف دولت، برای روحانی در انتخابات چالش ایجاد
کند. با توجه به قابل پیشبینی نبودن تحولات سیاست داخلی باید صبر کرد تا
طلیعه آرایش انتخاباتی روشن تر و گمانهزنیها هم به صحت نزدیکتر شود، اما
با بررسی وضعیت این جریان به نظر میرسد ائتلاف جریان اصولگرا روی قالیباف
ناشدنی نیست و با توجه به نام آشنا بودن قالیباف برای افکار عمومی در صورت
یکپارچه شدن همه ظرفیتهای اصولگرا و توفیقسنجی وی در ترازوی مردم باز
هم به نظر میرسد قالیباف از راهیابی به پاستور باز ماند. اما وی در صورت
حضور به عنوان تنها نامزد اصولگرایان این ظرفیت را دارد که برای روحانی
چالشهایی جدی ایجاد کند. البته همانطور که گفته شد این اتفاق نیازمند
همگرایی تمام عیار و یکپارچگی نظری و عملیاتی در اصولگرایان است که تحقق
چنین امری میتواند کار سخت و دشواری برای آنها باشد. براساس ترکیب فعلی
تقسیم قدرت در جریان اصولگرا، رسیدن به این هدف بعید به نظر میرسد، اما
نباید فراموش کرد هر نوع کار دشواری را نمیتوان غیر ممکن دانست.
آمارهاي عجيب آقاي وزير سابق!
شوراي نويسندگان روزنامه اعتماد نوشت:
در اين
گزاره ترديدي نيست كه يكي از مهمترين مشكلات جامعه ايران مساله اشتغال و
بيكاري است. البته اين موضوع فقط مشكل ما نيست، بسياري از كشورها حتي
كشورهاي توسعهيافته نيز دچار بحران بيكاري هستند، نمونه آن اسپانياست كه
نرخ بيكاري به حدود ٢٥ درصد رسيده است. اخيرا نيز بانك جهاني گزارشي از
روندهاي مهم جهاني منتشر كرده كه طي آن به مساله اشتغال و بيكاري نيز به
عنوان يك موضوع مهم اشاره و برآورد كرده است كه طي ١٠ سال آينده بايد حدود
٦٠٠ ميليون شغل در جهان ايجاد شود. در اين گزارش وضعيت ايران نيز از حيث
اشتغال و بيكاري حساس توصيف شده است. اين حساسيت ناشي از فاجعهاي است كه
در دولت احمدينژاد در خصوص اشتغالزايي پيش آمد و به عنوان يكي از مهمترين
شاخصهاي ناكارآمدي آن دولت شناخته شد. اين ناكارآمدي چنان بود كه حتي
تاكنون كه سه سال و نيم از پايان عمر آن دولت ميگذرد، كمتر كسي به خود
جرات داده بود كه در دفاع از آن دولت در زمينه اشتغال چيزي بنويسد، چرا كه
غيرقابل دفاع تلقي ميشد تا اينكه در روزهاي گذشته بدترين اتفاق ممكن رخ
داد و وزير اقتصاد دولت احمدينژاد دست به كار شد و يادداشتي را در مقايسه
عملكرد آن دولت و دولت فعلي نوشت و خبرگزاريهاي اصولگرا نيز خوشحال از
اينكه اسنادي را در دفاع از آن دولت ناكارآمد و عليه دولت موجود به دست
آوردهاند آن را به عنوان «وزير اقتصاد دولت دهم با ارايه مستنداتي از مركز
آمار ايران گزارش بيكاري دولت يازدهم را راستيآزمايي و دلايلي بر رد اين
گزارشها ارايه كرد» تيتر كردند. ولي اين گروه و نيز آقاي وزير سابق زحمت
فهم اين نكته را به خود ندادند كه اگر اين آماري كه ميگويند درست است، پس
چرا تا به حال در برابر سيل انتقادات عليه آن دولت در خصوص ركود مطلق در
ايجاد شغل، سكوت كرده بودند؟
آيا اين آمار در گذشته وجود نداشت و اكنون توليد شده است؟
آقاي وزير دولت احمدينژاد در يادداشت خود نوشته است كه: «دولت يازدهم
نتوانسته حتي نصف متوسط ساليانه شغل خالص ايجاد شده در دولتهاي نهم و دهم،
شغل ايجاد كند و لذا نرخ بيكاري در دولت يازدهم افزايش يافته است.»
استدلال وي براي مقايسه فصل بهار سال ١٣٨٤ و ١٣٩٢ است و تعداد نيروهاي فعال
و شاغل را در اين دو مقطع به اين صورت نوشته و تفاوت آنها را برابر توليد
شغل در دولت احمدينژاد دانسته است.
سپس تفاضل تعداد شاغلان را در دو مقطع زماني حساب كرده كه حدود ٢/٣ ميليون
نفر ميشود و اين را معادل مشاغل ايجاد شده در دوره احمدينژاد دانسته است
كه براي ٨ سال، به طور متوسط سالانه حدود ٤٠٠ هزار شغل ميشود! در ذيل جدول
هم نوشته است كه: «ماخذ: بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران و مركز آمار
ايران» معلوم نيست كدام گزارش و كدام رقم را آقاي وزير استفاده كرده؟ اين
نوع ارجاع دادن در نوع خود بي نظير است.
هرچند وي مدعي شده كه آمار فصلي را نوشته ولي معلوم نيست كه اين آمار از
كجا آمده، چون آمار فصلي تفاوت زيادي با آمار سالانه ندارد و آمار سالانه
مركز آمار در مورد اين دو مقطع به كلي متفاوت با آن چيزي است كه آقاي وزير
سابق نوشتهاند.
منبع ستون اول صفحه ٦ گزارش كد ٨٨-٠١-٠٥ بهار ٨٨ مركز آمار ايران است و
منبع ستون دوم نيز چكيده نتايج طرح آمارگيري نيروي كار سال ١٣٩٢ مركز آمار
ايران صفحه ٥.
بنابراين در بهترين حالت در ٨ سال ٨٤ تا ٩٢ فقط ٧٠٠ هزار شغل ايجاد شده است
كه سالانه حدود ٨٥ هزار شغل ميشود كه در برابر ايجاد اشتغال سالانه حدود
٦٠٠ هزار شغل در اواخر دولت اصلاحات و صدها هزار شغل در دولت جديد، يك
فاجعه تمامعيار اقتصادي و اجتماعي محسوب ميشود و تمام مشكلات فعلي كشور
در زمينه بيكاري محصول اين فاجعه اقتصادي است. ولي مساله مهمتر اينكه وزير
اقتصاد آن دولت پس از گذشت سه سال، چگونه حاضر ميشود كه چنين آماري را در
يك يادداشت خود بنويسد و به جامعه ارايه دهد؟ خواننده از اين يادداشت و
سطح كارشناسي نويسنده آن، چه برداشتي بايد بكند؟
چرا حاشیهسازی برای دیپلماسی؟
فریدون مجلسی در شرق نوشت:
برای
کشف اخبار ایران و جهان از لابهلای آنچه از رسانه رسمی گفته و اعلام و
گاه ادعا میشود، هرروز بیننده و شنونده اخبار ساعت دو سیما هستم. نگارنده
که تا حدی حکم ناظر بیطرف را دارم، درست متوجه نیستم که در اینجا دولت؛
یعنی حامیان اعتدالگرایی، اصلاحطلبی و عقلانیت که با نشاندادن کلید و
مفتاحِ رفع تنگناها، با اکثریت مطلق آرای مردم برای جبران کاستیها و خروج
از تحریمهای جهانی و حسابوکتابدادن به بودجه و دخلوخرج ملی و خروج از
دام و اسارت تحریم ویرانگر و انواع مسائل مدیریتی و آموزشی و بهداشتی و
زیستمحیطی انتخاب شده است، اصل است یا مخالفانش که با ١٠ درصد آرا، خواهان
تداوم همان تحریمها و تنشهای داخلی و بینالمللی هستند؟ یعنی گروه دوم
كه مهارهای گوناگون و توانمندیهای بسیاری را برای نشاندادن اقتدار خود و
تضعیف و فلجکردن دولت در اختیار دارند، اصل هستند یا دولت که فاقد آنگونه
ابزارهاست؟ چند روز پیش اتفاقا از شبكه دو برنامه آبیاری قطرهای در
سيستانوبلوچستان و در داخل سالن سرپوشیده گویا در بوشهر یا جای دیگری در
جنوب از کشت انبه و تمر هندی و موز گرفته تا صیفی و محصولات دیگر گلخانهای
دیدم که مستند، باورکردنی و امیدوارکننده بود. ایکاش اینگونه
برنامههای آموزنده که در جهات منافع ملی و آموزش عملکرد مثبت و درست است
بیشتر میشد که بهجای ایجاد نگرانی از بحران ویرانی و ترس و واهمه، نشان
میداد کشور چه امکانات گستردهای در اختیار دارد. فقط موضوع کشاورزی
گلخانهای نیست. صنایع و معادن و هزاران فعالیت دیگر باید ضمن اخبار واقعی
و برنامههای سرگرمکننده و جالب نشان و حتی آموزش داده شوند. منظورم این
است که سرانجام باید روزی سیما و دیگر تریبونها به کار اصلی خودشان
بپردازند. چندی پیش از یکی از سیماهای خارج از کشور برنامه مفصلی درباره
پیتزا دیدم که برای هر یک از مواد به کار رفته، مانند زیتون و روغن زیتون،
خمیر نان، پنیر پیتزا و گوشت و سوسیس و فلفل دلمهای هرکدام را از قدم اول
خط تولید؛ یعنی از کشتزار گندم تا درختستان زیتون و پرورش گاو و کشت فلفل
دلمه نشان میداد تا چیدن محصول و کنسروکردن زیتون یا روغنگیری و
بستهبندی گوشت و تهیه سوسیس و آردکردن گندم و دوشیدن گاو و تولید پنیر، تا
آنجا که همه اینها روی میز کارگاه پیتزا جمع و به چند نوع پیتزای خام
تبدیل و به تنور سپرده میشود. در همان زمان سری به سیمای داخلی زدم. یک
کانال از مقدمات یا تدارک استیضاح وزیر خارجه حرف میزد که در مذاکرات
برجام با دشمن مذاکره کرده است! بعد هم با دشمنان قرارداد بسته که از
غنیسازی ما بکاهد و ما را به روز سیاه بنشاند و تحریمها را هم بردارند و
باز هم ما را به خاک سیاه بنشانند! و به این میگوید برد- برد؛ یعنی از هر
دو طرف به معنی نشستن به خاک سیاه است! به کانال دیگر داخلی میروی، سخنان
فلان فرد را پخش میکند که به ناورزیدگی وزیر خارجه ایراد میگیرد که نه
منافع ملی میداند چیست و نه دیپلماسی بلد است که تودهنی بزند به آنهایی که
به ما میگویند بالای چشمتان ابروست. دیدم عجبا، ما ناراحت شده بودیم که
چرا یکی از مذاکرهکنندگان در واکنشی، قلمی پرت کرده بود و اینها تقریبا
میگویندچرا آن را توی سر جان کری نزده بود! اصولا احساس میکنم این روزها
کلا همه دارندگان تریبونهای گوناگون؛ دیپلمات شدهاند الا ظریف و همکارانش
که با سادگی گول خورده و مملکت را تسلیم دشمن کردهاند. گویی برای خودمان
تحریم بودیم و پولهای نفت ١٥٠دلاری را هرطور دلمان میخواست توزیع
میکردیم و با یارانه دهان مدعیان را هم میبستیم و رأی جمع میکردیم. در
آخرین مرحله با توسعه تحریمهای کاغذپارهای که فروش نفت را هم تقریبا
تعطیل کرد، پس از روبیدن خزانه کارها را تروتمیز از صفر و زیر آن، یعنی با
چند دههزار میلیارد بدهکاری، به دولت صاحب کلید تحویل دادیم تا ببینیم
این دولت هنرش را چگونه نشان میدهد تا قدر ما را بدانند و واقعا هم چه
هنری نشان داد! رفتند و با همدیگر، یعنی با دشمن، قدم زدند و تلفنی حرف
زدند و نشستند و گفتند و برخاستند، امضا دادند و امضا گرفتند و اسمش شد
برجام! برخی که در مجلس هم حضور دارند میگویند وظیفه شما این بود که
غنیسازی و فراتر از آن را بهشدت ادامه ميداديد و کاری میکردید که
تحریمها هم برداشته میشد. اکنون نیز هرگاه دولت میخواهد دادوستدی کند و
هواپیمایی بخرد و پولش را حساب کند، میگویند تجارت و دادوستد با دشمن باید
ممنوع باشد و اجناس وارداتی را پس بفرستند. یا برنامه بحرانسازی جور
میشود که رشتهها را پنبه میکند. شهرداری برای خودش دیپلماسی هنرمندانه و
بیلبوردی در سطح شهر دارد که پنجههای خونین اوباما را از زیر میز و لبخند
او را از روی میز نشان میدهد. برخی با ظواهر گوناگون روزانه دیپلماسی یاد
دولت میدهند. جمعبندی تخریبگران داخلی همسو با اپوزیسیون خارجی که گاهی
الهامگرفته از ژنریک دستراستی خارجی است این است که برجام بد است و باید
باطل شود، تحریم خوب است و باید تولید شود، صلح و اعتدال همان ضعف و ترس
است، جنگ و ستیز دائم و... خوب و دلیری است. اینکه هم سانتریفيوژها بچرخد و
هم چرخ زندگی مردم بد است و اینکه فقط سانتریفيوژها بچرخد و مردم، تحریم
را تحمل کنند خوب است. کشورهای دیگر میکوشند از وجود مهاجران خود بهعنوان
پایگاههای بازرگانی و منابع مالی استفاده کنند و بهره ببرند و اکنون یکی
از خودشانیهای آن کاغذپاره فرمایش کرده است که ایرانیان دوتابعیتی باید
محکوم و اموالشان هم حراج شود و بعدش چه؟ در مدت یک سال اموالشان را از
ایران ببرند یا مصادره شود؟ آیا بهنفع مملکت است؟ حرف هم بزنی میگویند
لابد خودش هم دوپاسپورتی است. شما میتوانید به دوملیتیها شغل ندهید، اما
بدون قانون و حکم نمیتوانید ایرانی را از ایران برانید. اما به کدام قانون
استناد میکنید؟ قانون برای کسانی که ترک تابعیت کنند محدودیتهایی قائل
شده است. تا کسی ترک تابعیت نکند، ایرانی است، اما در ایران تابعیت دوم او
قابلقبول و استناد نیست! گروه دیپلماتیک ایران در دورهای طبق معیارهای
ملی و جهانی به وظیفه ملی خود برای دستیابی به منافع آسیبدیده ملی عمل
کردهاند، بگذارید به چند قدم اصلاحی دیگر ایرانهراسی و زیانهای ناشی از
آن را خنثی کنند و به ثبات و آرامش در کشور که تنها شرط تحقق توسعه
اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است و به برقراری صلح در منطقه و به نشاندادن
چهره متین و منطقی و همکاری و سازگاری با ملل منطقه کمک کنند، نهاینکه با
قدرناشناسی و تخریب هماهنگ با تندروترین شیوههای اپوزیسیونی در راهشان
سنگاندازی و آنان را دلسرد کنند.