«آيتالله سيدعبدالله فاطمينيا» ميگويد: «اگر ما بشنويم يك پيراهن از امام سجاد(ع) در فلان كشور است و يقين داشته باشيم كه حضرت اين پيراهن را به تنش كرده است، گذرنامه ميگيريم، برويم آن پيراهن را ببينيم، به چشممان بماليم، والله اين كار را ميكنيم. عزيز من، حالا كه اينطور است، يك كتابي تمام كلماتش از ميان دو لب نازنين يك معصوم بيرون آمده و اين كتاب در بين ماست، صحيفه سجاديه. ما تا حالا در اين ممكلت چقدر درس صحيفه خواندهايم؟»
رسول ايماني/ مولاي متقيان امام علي(ع) در جنگ جمل سال 36 هجري هنگامي كه پرچم را به دست فرزندش «محمد حنفيه» داد، به وي چنين سفارش فرمود: «اگر كوهها از جاي خود كنده شوند، تو ثابت و استوار باش. دندانها را بر هم بفشار، كاسه سرت را به خدا عاريت ده، پاي را بر زمين ميخكوب كن، به صفوف پاياني لشكر بنگر. هيبت دشمن را از نظر دور كن و بدان كه پيروزي از جانب خداوند سبحان است.» قاطعيت و ايمان فرماندهان دفاع مقدس برگرفته از آموزههاي اسلامي و اخلاقي جنگ ما را در كلاس درسي قرار داد كه صدها سال جهانيان بايد در آن درس بياموزند و طريقه حضور در مقابل كفر و الحاد را ياد بگيرند. در طول جنگهاي صدر اسلام رسول خدا(ص) و اميرالمؤمنين(ع) هيچگاه ضعف و ترسي در خود راه ندادند و با تكيه بر خداوند توانا در مقابل دشمن ايستادند. فرماندهان شهيد ما و فرماندهاني كه يادگار هشت سال جنگ تحميلي هستند، به تأسي از رسول اسلام(ص) و ائمه(ع) سالها در مقابل دشمن تا دندان مسلح ايستادگي كردند و هيچ ترسي به خود راه ندادند. در طول تاريخ كمتر فرماندهاني همچون فرماندهان دفاع مقدس وجود داشتند كه با تكيه به خداوند در مقابل ظلم و جور بايستند و بي هيچ ترسي با دشمن مقابله كنند.
خداوند در قرآن بالاترين عبادت را جهاد در راه دين ميداند و ائمه(ع) نيز اجر جهاد را از بالاترين عبادات ميدانند. اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايند: «آيا آب دادن و تعمير مسجدالحرام را به عمل آن كسي كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و در راه خدا جهاد نموده، ميتوان برابر دانست؟ اينها در نزد خداوند يكسان نيستند و خداوند ستمكاران را دوست ندارد.» فرماندهان شهيد ما از بهترين بندگان خدا بودند كه عبادت خود را دفاع از خاك و عزت مردمشان قرار دادند؛ يادشان گرامي باد.
* به مناسبت روز بزرگداشت فرماندهان شهيد دفاع مقدس.
سال «1365» را ميتوان سال سرنوشت جنگ نامگذاري كرد. در اين سال بود كه سنگينترين عمليات دفاع مقدس آغاز شد و آنچنان ضربه سهمگيني به ماشين جنگي دشمن وارد كرد كه حاميان جهاني صدام از شكست تمامعيار رژيم بعثي احساس نگراني كردند و قطعنامه 598 را براي پايان جنگ پيشنهاد دادند. در دي ماه اين سال، ابتدا عمليات بزرگ كربلاي 4 كليد خورد. اين عمليات كه ميتوانست عمليات سرنوشتسازي باشد، متأسفانه خيلي زودتر از پيشبيني لو رفته بود، از اينرو بيشتر يگانهاي عملياتي وارد عمل نشده و عمليات مختومه اعلام شد. در حالي كه به نظر ميرسيد تلاشهاي بيوقفه چندماهه لشكريان اسلام بينتيجه مانده است و در حالي كه دشمن جشن پيروزي برپا كرده بود و حاميان غربي و عربي آن از ناكامي ايران سخن ميگفتند، چند روز پس از عمليات كربلاي 4، عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه و با هدف تهديد بندر استراتژيك بصره آغاز شد. اگرچه دشمن با همكاري اطلاعاتي آمريكا براي مقابله با عمليات كربلاي 4 از آمادگي كامل برخوردار بود، اما درست در زماني كه مغرور از جشن پيروزي خود بود، گرفتار ضربه سهمگيني در يكي از نفوذناپذيرترين خطوط دفاعي شد. تحليلگران نظامي معتقدند، در صورت انجام نشدن عمليات كربلاي 5، نيروهاي دشمن با روحيهاي مضاعف، ابتدا اقدام به پاتك در فاو ميكردند و سپس تحركات ناتمام و شكستخورده سال قبل را در حمله به مناطق پدافندي ايران از سر ميگرفتند. آمريكا براي جلوگيري از شكست عراق و سقوط بصره، ناو هواپيمابر «جان اف كندي» را به خليجفارس فرستاد. روزنامههاي «دي ولت»، «اشپيگل» و «زوددويچه سايتونگ» نوشتند: «آمريكا با شش گردان و ششصد هواپيماي جنگي آماده است در صورت سقوط بصره با ايران بجنگد.»
سيدحسين خاتميخوانساري/ انسان وقتي در نعمات خداوند غرق ميشود، دچار تكبر و غرور شده و از خداوند روي برميگرداند. خداوندي كه عاشق مخلوقات خود است و نميخواهد دوري آنها سبب نزديك شدنشان به شيطان شود، از روشهاي گوناگون استفاده ميكند و انسان را به سمت خود ميكشد. يكي از اين روشها ابتلاي او به سختيهاست. كه سبب ميشود انسان به درگاه خدا التماس كند و رفع و دفع بلا و مصيبت را خواستار شود. خداوند در خوشي و ناخوشي انسان را امتحان ميكند. انسان در همه ثانيههاي عمر خود در حال امتحان است؛ اما در خلال اين امتحانات نياز دارد گاهي به رتبههاي بالاتري دست بيابد. او امتحان ميشود تا به خالق خود نزديك شود و جالب آنكه اجر و ثواب زيادي هم به او اعطا ميشود. به عبارتي وقتي خداوند انسان را از سقوط نجات ميدهد و به سوي خود ميكشد، به اندازه كافي به او لطف كرده و انسان بايد قدردان اين لطف خدا باشد، اين در حالي است كه خداوند اجر و ثوابي هم براي صبر در مصيبت به او ميدهد. معاملهاي كه يك طرف آن خداست، اما هر دو سر آن سود براي انسان است. همين ادله براي اثبات عشق بي حد و حصر خداوند به انسان كافي است، البته اگر آن را درك كنيم. خداوند در قرآن ميفرمايد: «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ؛ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره/ 156-157) سه امتياز براي صابران و خداشناسان در نظر گرفته شده است: صلوات، رحمت و هدايت از سمت خدا. شايد بگوييد اين به خاطر معرفت آن بندهاي است كه همه چيز را از خدا ميداند و بازگشت هر چيز را به او نسبت ميدهد. ولي آيا اين حقيقت را هم كسي جز خدا به بندگان آموزش داده است؟ در ميان اين سه امتيازي كه خداوند به انسان ميدهد، «رحمت» ديده ميشود. خداوند انساني كه همه چيز را از او ميداند، مشمول رحمت بيانتهاي خود در دنيا و آخرت ميكند. آنچه در رحمت خداوند ديده ميشود، اين است كه نه تنها آن بنده با معرفت از رحمت خدا بهره ميبرد؛ بلكه همه انسانها مقداري از آن رحمت را درك ميكنند و شامل آن ميشوند.
خداوند در قرآن حضرت يوسف(ع) را براي ما مثال ميزند؛ آن وقتي كه در برابر زليخا ايستاد و گناه نكرد و از خداوند كمك خواست و نگفت خودم ميتوانم در برابر گناه ايستادگي كنم. «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»؛(يوسف/ 23) و آن [زنى] كه يوسف در خانهاش بود، از يوسف با نرمى و مهربانى خواستار كامجويى شد و [در فرصتى مناسب] همة درهاى كاخ را بست و به او گفت: پيش بيا [كه من در اختيار توام] يوسف گفت: پناه به خدا، او پروردگار من است، جايگاهم را نيكو داشت، [من هرگز به پروردگارم خيانت نمىكنم] به يقين ستمكاران رستگار نمىشوند.»
يوسف در برابر اين گناه استقامت كرد و خداوند او را مشمول رحمت خود كرد. رحمتي كه براي يوسف در نظر گرفته شد «علم تعبير خواب» بود. به اين ترتيب يوسف در زندان خواب زندانيان را به درستي تعبير ميكرد. هنگامي كه يوسف به واسطه همين تعبير خواب به نزد فرعون مصر رفت، توانست قحطي را پيشبيني كند و صدها هزار انسان را از مرگ نجات دهد. به اين ترتيب رحمتي كه شامل حال مردم شد، در پي رحمتي بود كه شامل يوسف شده بود. به عبارتي استقامت يوسف در برابر يك گناه، سبب رحمتي شد كه جان صدها هزار انسان را نجات داد.
«پورتوريكو» مجمعالجزايري در شمال شرقي منطقه كارائيب است كه «كريستف كلمب» در سال 1493 به آنجا پاي گذاشت. در آن زمان، تاينوها در اين منطقه ساكن بوده و آن را «بوريكن» به معناي سرزمين «لرد» بزرگ ميخواندند؛ اما كلمب نام آن را به ياد يحياي تعميددهنده به «سن خوان» تغيير داد. بر اساس شواهد تاريخي، پيش از كلمب، جمعيت اين جزيره حدود 30 هزار نفر بود.
نخستين مهاجران اسپانيايي در سال 1508 وارد پورتوريكو شدند و اولين حكومت محلي را آنجا تشكيل دادند. يكي از فرماندهان تحت نظر كلمب، شايعاتي در مورد ثروت تاينوهاي پورتوريكو شنيده بود. در اين ميان، اختلافات آغاز شد و تازهواردان سركوب و مطيعكردن بوميان جزيره را شروع كردند. مهاجران اسپانيايي، رفتهرفته مردم تاينو را محو و معادنشان را در اندك زماني ضبط كردند. در طول يك سال، پونس دولئون تاينوها را مطيع خود كرد و كنترل بيشتر منطقه را به دست گرفت. در آن زمان، جزيره بار ديگر به پورتوريكو به معناي «بندر ثروتمند» تغيير نام داد.
در ابتدا تاينوها در معادن طلا كار ميكردند. در سال 1511، مقامات اين جزيره بابت بدرفتاري با تاينوها از سوي كليساي كاتوليك اخطاري دريافت كردند؛ اما همچنان نرخ مرگ و مير بر اثر كارهاي سخت و طاقتفرسا، بردگي، بيماري و سوءتغذيه بالا بود. در سال 1518، هنگامي كه آبله در ميان اين قوم شيوع يافت، بيشتر جمعيت آنان نابود شد. اين وضعيت آنقدر ادامه پيدا كرد كه ديگر تاينوهاي زيادي براي كار وجود نداشتند. در اين زمان اسپانياييها مجبور شدند بردههاي سياهپوست را جايگزين آنها كنند.
فشارهاي سفيدپوستان اروپايي منجر به نابودي فرهنگ و ريشه تاينوها شد؛ تا جايي كه امروزه، گروههاي بازمانده با تشكيل مؤسسات و كنفدراسيونها سعي در احياي فرهنگ خود دارند. در اين مؤسسات فرهنگ تاينو و حتي خط و نوشتار اين قبيله تدريس ميشود. دستنوشتههاي تاريخي به دست آمده از تاينوها، نشان ميدهد كه آنها در آن زمان با خط اسپانيايي، مطالب خود را نگارش ميكردند و خبري از خط و نگارش پيشاكلمبي نبود؛ بنابراين آموزش خط تاينو به بازماندگان آنها، اهميت زيادي يافت. سالها بعد از نسلكشي و جنايات تاريخي اروپاييها در قاره آمريكا عليه بوميان و سرخپوستان، تلاش گروههاي مختلف براي بازسازي و احياي فرهنگ اين مردم، همچنان ادامه دارد و افراد و گروههاي زيادي به حمايت از سرخپوستان برخاستهاند. حاكمان اسپانيا پورتوريكو را به منزله پايگاهي نظامي و حلقهاي كليدي در زنجيره بنادر اسپانياييـ از اسپانيا گرفته تا تمامي بنادر مستعمرات ديگرش در دنياي جديدـ بسيار باارزش ميدانستند. اسپانيا از طريق حكومت استبدادي نظاميـ كليسايي بر اين كشور حكومت داشت و قيام بردگان، سرخپوستان و دهقانان را سبعانه سركوب ميكرد.
در سال 1868، «رامون امتريو بتانسز» شورش استقلالطلبانهاي را رهبري كرد كه به «ال گريتو د لاورز» مشهور است. هر ساله در يادبود آن تظاهرات و جشن استقلالطلبانهاي در ابعاد وسيعي در جزيره برگزار ميشود. بتانسز شبكهاي از باشگاههايي را در پورتوريكو سازمان داد كه طرح و نقشهاي براي قيام همزمان كشيدند. اين نقشه را اسپانياييها كشف كرده و هنگامي كه قيام صورت گرفت آن را سركوب كردند؛ اگرچه قيام ناموفق ماند؛ امّا همواره الهامبخش آزاديخواهان پورتوريكويي تا به امروز بوده است. اين قيام يكي از عواملي بود كه لغو بردهداري را در سال 1873 به حكومت اسپانيا تحميل كرد.
پورتوريكو، بيش از 400 سال در كنترل اسپانيا بود تا اينكه پس از شكست اسپانيا از ايالات متحده در سال 1898، اين جزيره به كنترل ايالات متحده درآمد. جمعيت پورتوريكو سه ميليون و 667 هزار نفر و زبانهاي رسمي آن اسپانيايي و انگليسي است. زبان رايج بيشتر مردم جزيره، اسپانيايي است و تنها حدود يك چهارم انگليسي را روان صحبت ميكنند. همچنين نزديك به 76 درصد از مردم اين جزيره سفيدپوست هستند كه تبار بيشتر آنها از اسپانياست. 85 درصد از مردم پورتوريكو نيز كاتوليك هستند.