افزایش تصاعدی صادرات تسلیحات فرانسوی‌ها به منطقه نشان می‌دهد، آنها اساساً درصدد جلوگیری از بحران نبوده و در راستای افزایش سود مالی و تسلیحاتی خود قصد دارند منطقه غرب آسیا را ناامن نگه دارند. از این رو، داعش و جبهه النصره در راستای تشدید بحران امنیت در منطقه نقش مهره‌های آمریکا، انگلیس و فرانسه را ایفا می‌کنند.
 مصطفی قربانی/ استفاده انتخاباتی از برجام یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که با توجه به نزدیک شدن به موسم انتخابات ریاست جمهوری در سال 96 بر اهمیت آن افزوده می‌شود. در واقع، استفاده از برجام برای تأثیرگذاری در نتایج انتخابات ایران، به‌ویژه انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 96 موضوعی است که از سوی دو گروه عمده دنبال می‌شود؛ گروهی در داخل که تداوم حضور خود در صحنه سیاسی کشور را به موفقیت برجام و کسب دستاوردهایی از آن منوط می‌داند. این گروه که عمدتاًً شامل اصلاح‌طلب‌ها و دولتی‌ها می‌شود، از برجام به منزله دستاوردی برای تخریب جریان استفاده می‌کند. گروه دیگری که از برجام استفاده انتخاباتی می‌کند، بیگانگان، به ویژه آمریکایی‌ها هستند؛ آنها درصددند با استفاده از ابزار برجام به تقویت مواضع و جایگاه نیروهای خاصی در ایران کمک کنند. به طور مشخص این نیروها، عده‌ای از نیروهای سیاسی غربگرا و خوشبین به آمریکا در جامعه ایران هستند که از نظر آمریکایی‌ها، مرکز ثقل آنها اکنون در دولت آقای روحانی است. 
در این زمینه توماس فریدمن، تحلیل‌گر و روزنامه‌نگار مشهور آمریکایی، درباره انعقاد برجام، در روزنامه‌ «نیویورک‌تایمز» نوشت: «اوباما این توافق را می‌خواست تا نیروهای عمل‌گرا در ایران را تقویت کند.» همچنین جان کری، وزیر خارجه آمریکا گفت: «اگر کنگره این توافق را رد کند، ظریف و روحانی در داخل با مشکل جدی روبه‌رو می‌شوند». «مرکز امنیت برای آمریکای نوین» نیز در گزارشی آورد: بازیگران عمل‌گرا در ایران از توافق برای اعمال نفوذ گسترده‌تر داخلی و متعادل کردن سیاست خارجی ایران استفاده می‌کنند و برای ایران و آمریکا فرصت‌های جدیدی به منظور پیگیری منافع مشترک به وجود می‌آید. 
بنابراین، در نگاه اول این‌گونه به نظر می‌رسد که آمریکا با امیدآفرینی کاذب نسبت به نتایج اجرای برجام در ایران، درصدد است ادراکات عمومی و نخبگی جامعه ایران را متوجه و مجذوب دولت کند. به عبارت دقیق‌تر، آمریکایی‌ها در وهله نخست می‌خواستند با برجام و اجرای نیم‌بند آن و حصول نتایج مثبت برای اقتصاد ایران، این دستاورد را محصول تغییر نگاه دولت ایران و در نتیجه تقویت موضع دولت اعتدال و تضعیف مخالفان آن قلمداد کنند. در همین راستا، پیش‌بینی می‌شد آمریکایی‌ها به رفع برخی تحریم‌های ضدایرانی و در نتیجه، ایجاد برخی گشایش‌ها برای اقتصاد ایران رضایت دهند. به نظر می‌رسد، دولت یازدهم نیز در انعقاد برجام و اجرای آن چنین هدفی را دنبال می‌کرد؛ اما آمریکا به تعهدات خود در برجام عمل نکرد و اکنون از آن نتایجی که باید با رفع تحریم‌ها حاصل می‌شد، خبری نیست. در این زمینه، پایگاه تحلیلی «المانیتور» با اشاره به اینکه در شرایط فعلی، توافق هسته‌ای فایده بسیار کمی برای شهروندان ایرانی داشته، نوشته است: شرط‌بندی روحانی روی توافق هسته‌ای، برای او در انتخابات هزینه‌بردار خواهد بود.
حال سؤال اینجاست، اکنون که از شکست سناریوی گفته شده یاد می‌شود، آمریکا چگونه می‌خواهد از برجام برای تأثیرگذاری بر روند و نتایج انتخابات ایران استفاده کند؟ به نظر می‌رسد، با توجه به حساسیت برجام برای مردم ایران و امید کاذبی که با تبلیغات دولت، نزد مردم ایجاد شده است، آمریکایی‌ها درصددند با مقصر جلوه دادن گروه‌های انقلابی و نهادهای اصلی نظام جمهوری اسلامی در رفع تحریم‌ها زمینه اقبال مردمی به آنها را در انتخابات آینده از بین ببرند. در واقع، آمریکا در راستای «پروژه مقصرسازی»، به دنبال آن است که نیروها، گروه‌ها و نهادهای انقلابی جامعه ایران را عامل رفع نشدن تحریم‌ها معرفی کند؛ به عبارتی، آمریکا مبتنی بر یک عملیات روانی و رسانه‌ای، مقصر ‌رفع نشدن تحریم‌های ضدایرانی را مواضع انقلابی برخی نیروها در داخل ایران می‌داند. 
 بنابراین، با هوشیاری باید دانست که مقصر اصلی در ‌رفع نشدن تحریم‌ها خود آمریکاست و انزوای نیروهای انقلابی در جامعه ایران موضوعی است که به هیچ‌وجه به منفعت کشور، مردم و نظام نبوده و نتیجه آن می‌تواند تضعیف درونی،‌ افزایش شکنندگی و جری‌تر شدن دشمن استکباری باشد؛ از این رو، ضروری است مردم همان‌گونه که تاکنون در عرصه‌های مختلف، نقشه‌های دشمن را نقش بر آب کرده‌اند، برای انتخابات آینده نیز با بصیرت و عمل انقلابی، دشمن را ناامید کنند. 

یکی از شبکه‌هایی که رسالت خود را تغییر سبک زندگی مردم ایران قرار داده، شبکه جم تی‌وی (GEM TV)‏ است. این شبکه کار خود را از سال ۲۰۰۶ میلادی با شعار «جم همه شما را دوست دارد» آغاز کرد و به مثابه یکی از شبکه‌های تلویزیونی «گروه موسیقی و سرگرمی عمومی»، با محتوای برنامه‌هایی نظیر «فیلم‌های سینمایی»، «مجموعه‌ها و سریال‌های تلویزیونی»، «مستندهای تلویزیونی»، «برنامه‌های آموزشی» و سایر برنامه‌های سرگرم‌کننده جهان تشکیل شد.
 در ماه‌های گذشته چند تن از بازیگرانی که سابقه فعالیت در کشور را داشتند، به شبکه‌های ماهواره‌ای جم تی‌وی پیوسته و مشغول فعالیت شدند. شبکه‌ای که سعید کریمیان، فرزند یکی از اعضای گروهک مجاهدین خلق (منافقین) آن را اداره می‌کند. کسی که پدرش در عملیات مرصاد کشته شد و پس از مدتی اقامت در پادگان اشرف، به سوئیس رفت و حضور در رادیو صدای ایران، اولین رادیوی ۲۴ ساعته فارسی‌زبان را در سابقه خود دارد که به منظور مبارزه با نظام جمهوری اسلامی در آمریکا تأسیس شد. اگرچه مهاجرت چند نفر از کشور جایگاه یا اهمیت چندانی ندارد؛ اما اهداف این رسانه‌ها و گردانندگان آنها مهم است. جعفر دهقان، بازیگر فیلم‌های دفاع مقدس درباره اهداف این رسانه‌ها می‌گوید: جذب و استخدام بازیگران ایرانی در برخی شبکه‌های خارجی از روی دلسوزی و پر کردن اوقات مردم نیست؛ بلکه با هدف ضربه زدن به فرهنگ اعتقادی مردم و تخریب چهره‌های شاخصی است که الگوی جامعه هستند.» به عبارتی، دعوت شبکه‌های ماهواره‌ای از بازیگران ایرانی بخشی از سناریوی نفوذ دشمن در جامعه هنری و افکار عمومی کشورمان است.
اگر بدانیم که حامی مالی جم تی‌وی از مرتبطان با صهیونیست‌هاست، دلیل اصرار آنها برای براندازی فرهنگی در ایران را بیشتر متوجه می‌شویم؛ در این زمینه وبگاه بخش ترکی «بی‌بی‌سی» ضمن اشاره به پیشینه ارتباطات فرهنگی میان دو کشور همسایه ایران و ترکیه، نوشته است: «در سال‌های اخیر شخصی به نام «سعید کریمیان» که تلویزیون‌های جِم (GEM) به وی منسوب است، بخش زیادی از سریال‌های ترکیه‌ای را خریداری، به زبان فارسی دوبله و در شبکه‌های ماهواره‌ای خود پخش کرده است.» 
مهم‌ترین قسمت گزارش بی‌بی‌سی اینجاست: «اصلی‌ترین عامل پخش سریال‌های ترکیه‌ای در تلویزیون‌های کریمیان، ارتباط مجموعه جِم تی‌وی با گروه رسانه‌ای آیدین دوغان است.» البته با محاسبه سرانگشتی هزینه‌ها و درآمدهای گروه جِم ـ خرید سریال‌های گران‌قیمت با وجود تبلیغات کم ـ این گمانه‌زنی وجود داشت که حامیانی پشت پرده هستند و این کسری را جبران می‌کنند؛ اما گزارش بی‌بی‌سی حدس‌ها را به یقین تبدیل و ارتباط این شبکه ضدفرهنگی با صهیونیست‌ها را برملا کرد.
«جم» با سرمشق گرفتن از شبکه «فارسی وان» و رویه آن شبکه در نمایش سریال‌‌های کلمبیایی و آمریکایی، چراغ خاموش حرکت کرد و در نخستین گام‌، سیاست پخش مجموعه‌های ترکیه‌ای را در پیش گرفت. سریال‌هایی که عریانی و بی‌پروایی مجموعه‌های مشابه غربی و آمریکای لاتین را نداشتند، اما ‌در پشت پرده و به شکلی ماهرانه‌ همان بی‌اخلاقی‌ها را ترویج می‌کردند. مدیران جم این روزها سیاست جدید و پیچیده‌ای را در پیش گرفته و با دعوت از بازیگران، کارگردانان، صداپیشگان و... داخل کشور، همّ و غم خود را بر تولید مجموعه‌های نمایشی به زبان فارسی و با حضور هنرپیشه‌های ایرانی متمرکز کرده‌اند. این دعوت البته از سوی بیشتر هنرمندان متعهد ایرانی با پاسخ قاطع منفی روبه‌رو شده است. به هر حال، هر هنرپیشه فرهنگ‌دوست ایرانی با وجود بیکاری و مشکلات معیشتی که شاید در سال‌های اخیر درگیرش باشد، به نیکی می‌داند که در پشت پرده تولید این مجموعه‌ها چه مقاصد و نیات شومی نهفته است. 

 محمد صرفی/ چهارشنبه 30 تیر شبه‌نظامیان گروه موسوم به «نورالدین زنکی» که از حمایت آشکار و کامل آمریکا نیز برخوردارند، کودکی فلسطینی را در اردوگاه حندرات واقع در شمال حلب به اسارت درآوردند. «عبدالله عیسی» که می‌دانست از دست این جنایتکاران جان سالم به‌در نمی‌برد، آخرین درخواستش این بود که او را با گلوله به قتل برسانند؛ اما تروریست‌ها این کودک مجروح را مقابل دوربین ذبح کردند، دستان خون‌آلود خود را به نشانه پیروزی بالا بردند، فریاد‌های «الله‌اکبر» سر دادند و آب هم از آب تکان نخورد! کمتر از یک هفته بعد (سه‌شنبه 5 مرداد) دو مرد مسلح با فریاد «الله‌اکبر» به کلیسایی در شمال فرانسه حمله کردند تا تراژدی این روزهای اروپا با بریدن سر کشیش 86 ساله «ژاک همل» کامل شود.
عراقی‌ها پس از حمله غیرقانونی آمریکا و متحدانش به کشورشان از سال 2003 به این سو، یک احساس و تجربه روانی و عملی مشترک و البته هولناک داشته و دارند. آن هم اینکه «صبح از خانه خارج می‌شوید، اما اینکه غروب صحیح و سالم به خانه بازگردید، بستگی به اقبال شما دارد!» مردم سوریه نیز طی پنج سال اخیر کم‌وبیش چنین وضعیتی دارند. 
پس از حملات پاریس در نوامبر ۲۰۱۵ (آبان 1394)، مؤسسه آلمانی خدمات آماری «اشتاتیستا» درباره تعداد قربانیان حملات تروریستی در اروپای غربی طی سال‌های ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۵ مقایسه‌ای انجام داد. این مقایسه به سفارش نشریه «هافینگتون‌پست» صورت گرفت و منبع اطلاعات، «پایگاه داده‌های تروریسم جهانی» بود. بر اساس نتایج این پژوهش، در فاصله سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ به واسطه عملیات تروریستی ۱۰۸هزار و ۲۹۴ نفر در سراسر جهان جان باختند که از این تعداد ۴۲۰ نفر مربوط به اروپای غربی است؛ اما تنها تعداد قربانیان عراقی به ۴۲ هزار نفر بالغ می‌شود. نکته تأمل‌برانگیز آنکه بیش از این تعداد شهروند عراقی در حملات آمریکایی‌ها و متحدانش جان باخته‌اند که چون حملات آمریکایی‌ها به بهانه مبارزه با تروریسم انجام می‌شود، قربانیان را جزء این آمار به شمار نمی‌آورند. 
حتی اگر همین آمار قابل بحث را هم ملاک قرار دهیم، فاصله میان قربانیان تروریسم در کل اروپا در مقایسه با حتی یک کشور در غرب آسیا، از زمین تا آسمان است؛ اما این فاصله سبب نمی‌شود، برای نمونه فرانسوی‌ها این روزها بیشتر از عراقی‌ها احساس امنیت کنند. عراقی‌ها از سال 1359 که رژیم صدام با حمایت غرب و مرتجعان عرب وارد جنگ با ایران شد، تاکنون درگیر جنگ و ناامنی بوده‌اند؛ اما اروپایی‌ها همیشه تروریسم را از دریچه تلویزیون و اینترنت دیده بودند؛ ویدئوهایی خشن از بقایای انفجارهای مرگبار و سلاخی‌های بی‌رحمانه. اما این تصاویر یک اروپایی را نه می‌ترساند و نه تکان می‌داد. این تصاویر برای او چیزی دوردست و مشابه فیلم‌های اکشن هالیوودی و بازی‌های رایانه‌ای بود. اما حالا قضیه فرق کرده است. 

در جست‌وجوی ریشه‌ها
بی‌شک یکی از اصلی‌ترین سؤالات امروز مردم اروپا این است؛ چرا به اینجا رسیده‌ایم؟ مقامات دیروز و امروز و غول‌های رسانه‌ای غرب باید به این پرسش پاسخ دهند؛ اما آنان هرگز به ریشه‌ها اشاره‌ای نمی‌کنند. 
مرور بخش‌هایی از مقاله تحقیقی و تحلیلی «گَریکای چِنگو» محقق و پژوهشگر دانشگاه هاروارد که دو سال پیش در پایگاه کانترپانچ منتشر شد، قابل توجه است؛ «جنگ سرد نوین سبب شد دست‌اندرکاران سیاست خارجی ایالات متحده تصمیم بگیرند تا خطر مسلح کردن شورشیان اسلامگرا در سوریه را بپذیرند؛ به این دلیل که بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه یکی از متحدان کلیدی روسیه است. هر چند شرم‌آور، اما اکنون روشن است که بسیاری از همین شورشیانِ سوری از اعضای داعش هستند که به صورت آشکار تفنگ‌های M16 ساخت آمریکا را در هوا می‌چرخانند.
سیاست آمریکا در خاورمیانه حول محورهای نفت و رژیم صهیونیستی می‌چرخد. تجاوز نظامی به عراق تا حدی تشنگی واشنگتن برای نفت را فرونشاند، ولی حملات هوایی مداوم به سوریه و تحریم‌های اقتصادی ایران به مسئله‌ رژیم صهیونیستی مربوط می‌شوند.
داعش برای آمریکا، تنها ابزاری برای سرنگونی دولت سوریه نیست؛ بلکه برای اعمال فشار بر ایران هم مورد استفاده قرار می‌گیرد. آمریکا از داعش به سه روش استفاده می‌کند؛ ۱ـ برای حمله به دشمنانش در آسیای غربی، ۲ـ به عنوان بهانه‌ای برای تداوم تجاوزات نظامی‌اش در خارج از کشور و ۳ـ برای دامن‌زدن به یک تهدید ساختگی و گسترش نظارت و جاسوسی بر اعمال شهروندان در داخل کشور.
با افزایش پنهان‌کاری و نظارت دولتی، دولت باراک اوباما قدرت خود در زمینه‌ کنترل و جاسوسی بر اعمال شهروندان را افزایش می‌دهد و در همان حال از قدرت نظارت شهروندان بر دولت‌شان می‌کاهد. تروریسم بهانه‌ای است برای توجیه کنترل جمعی، که خود ضرورتی است برای کسب آمادگی برای مقابله با شورش توده‌ مردم.
این مسئله که تروریسم ساخته و پرداخته دولتمردان خودتان است ـ با وجود همه دردناک بودنش ـ جدی‌ترین پاسخ به پرسش مردم اروپا است. حال بیایید حتی این پاسخ درست که صدها سند و مدرک انکارناپذیر درباره آن وجود دارد، مانند خاطرات هیلاری کلینتون در کتاب «انتخاب‌های سخت» که در آن به چگونگی ایجاد داعش به دست آمریکا و متحدانش اشاره می‌کند را کنار بگذاریم و از زاویه‌ای دیگر به ماجرا بنگریم.
شبکه آمریکایی «ان‌بی‌سی» در روز پنجم ماه مارس ۲۰۰۳ (14 اسفند 1381) تصویر تلویزیونی «شیخ‌خالد محمد»، مرد شماره‌ سه القاعده را که اندکی پیش از آن دستگیر شده بود، نمایش داد؛ با پوششی شبیه لباس زندانی‌ها، چهره‌ای عادی و آثار چند خون‌مردگی و نخستین شواهد شکنجه. مجری برنامه‌ شبکه‌ ان‌بی‌سی، «پت بوچانا» با لحنی شاد گفت: «آیا این مرد که تمامی نام‌ها و جزئیات طرح‌های تروریستی آینده علیه آمریکا را می‌داند، باید شکنجه شود، تا به جزئیات یادشده دست بیابیم؟» آثار ضرب و جرح روی صورت او پاسخ را به مخاطب داده بود؛ اما این موضوع سبب نشد مفسّران سیاسی سخنان خود را در لفافه بگویند. یکی از مفسران شبکه «فاکس‌نیوز» گفته بود؛ «ما اجازه داریم هر گونه که می‌خواهیم با این فرد دستگیر‌شده در پاکستان رفتار کنیم، به او اجازه‌ خواب ندهیم، انگشت‌های او را بشکنیم و... زیرا او یک تکه زباله به شکل انسان است که هیچ‌گونه حقوقی ندارد!» 
این چکیده و خلاصه نگاه و رفتار غرب ـ آمریکا به عنوان سرکرده و اروپا در جایگاه دنباله‌رو همیشگی آن ـ است. در چنین وضعیتی است که آمریکا خود را منجی جهان تصور کرده و هر عملی را برای خود مشروع می‌شمرد. از تحریم‌های همه‌جانبه اقتصادی و به راه انداختن کودتاهای نظامی و مخملی گرفته تا ارسال پهپادهای تهاجمی به کشورها برای ترور افراد و حمله گسترده نظامی برای ساقط کردن دولت‌ها و...  . به قول «اسلاوی ژیژک» اندیشمند منتقد و مشهور اروپایی؛ «جُرج بوش گفته بود: آزادی‌ای که موردنظر ماست، نه هدیه‌ آمریکا به جهانیان، بلکه عطیه‌ خداوند به بشریت است. در عمل و همان‌طور که قضای روزگار حکم می‌کرد، ایالات متحده نیز در این میان نقش فرستاده‌ خداوند را دارد!»

چرخه شیطانی تروریسم
متأسفانه شواهد و قراین کافی مبنی بر عبرت اروپا از وضعیت بغرنج کنونی دیده نمی‌شود. آنان به جای در پیش گرفتن راهی صادقانه و سعی در جبران خطاهای پیشین، گویی اراده و توانی برای بازگشت نداشته و با سرعتی تصاعدی در حال سقوط به دره خودساخته هستند. اینجاست که رسانه‌های‌شان نعل وارونه زده و اسلام را ریشه مصائب کنونی معرفی می‌کنند! برای نمونه «بی‌بی‌سی» در این زمینه می‌نویسد؛ «چه اتفاقى مى‌افتد که دین به عاملى کمک‌کننده به وحشت، ترور و جنایت تبدیل مى‌شود و به زبان دیگر، چگونه مؤمن تروریست، از حیثی که مؤمن است، می‌تواند خود را از نظر اخلاقی به انجام چنین عملی قانع گرداند؟»
و یا این تحلیل توأم با خشم و سرخوردگی و راهکار ابلهانه «آلکساندر کوداشف» سردبیر دویچه‌وله که سال گذشته پس از حملات مرگبار پاریس منتشر شد؛ «روز ۱۳ نوامبر، روز احساس درماندگی و ناتوانی است؛ روزی که مانند کابوس فرانسوی‌ها و اروپایی‌ها را راحت نخواهد گذاشت. روز احساس شکست و استیصال و روز خشمی بی‌هدف. این روز، در ضمن روزی هم هست که جوامع آزاد و لیبرال این قاره‌ کهن با غرور باید بگویند؛ ما شیوه‌ زندگی خود را تغییر نخواهیم داد. روز ۱۳ نوامبر، همچنین روزی است که در کمال خونسردی و با منطق باید دریافت؛ اگر کسی بخواهد با ریشه‌های آوارگی مبارزه کند، باید با اسد و «دولت اسلامی» بجنگد. اعلان جنگ «دولت اسلامی» چاره‌ دیگری برای غرب ـ و نه‌تنها غرب ـ باقی نمی‌گذارد.» 
اما در این میان اندیشمندان مستقل غرب به خوبی می‌دانند که مردمان‌شان تاوان چه چیز را می‌دهند. برای نمونه، «کارن آرمسترانگ» در کالبدشکافی این معضل می‌نویسد؛ «در حال حاضر بسیاری از متفکران سکولار دین را به عنوان «دیگری» ذاتاً جنگ‌طلب، نامتساهل، غیرمنطقی، عقب‌مانده و خشونت‌آمیز در مقابل دولت لیبرال صلح‌طلب و انسانی در نظر می‌گیرند؛ این نگرش پژواک تأسف‌آور دیدگاه استعماری درباره بومیان است که از سر بی‌انصافی به آنها لقب «بدوی» داده شده است. همچنین این دیدگاه که بومیان افرادی هستند که غرق در اعتقادات مذهبی تاریک و عقب‌مانده‌شان هستند. شکست ما در درک سکولاریسم‌مان و شناخت نقش مذهب پیامدهایی استثنایی دارد. هنگامی که سکولاریزاسیون با زور به اجرا درآمد، واکنشی بنیادگرایانه را برانگیخت و تاریخ نشان می‌دهد که جنبش‌های بنیادگرایانه‌ای که مورد حمله واقع شده‌اند، همواره و حتی با شدت بیشتری رشد کرده‌اند. ثمره این خطا در تمام خاورمیانه آشکار شده است؛ هنگامی که با وحشت به مضحکه داعش می‌نگریم، می‌توانیم خردمندانه اذعان کنیم که حداقل بخشی از این خشونت وحشیانه نتیجه سیاست‌های تحقیرآمیز ما بوده است.» جریان غالب در رسانه‌های غربی در اختیار چنین تحلیل‌هایی نیست و صدای امثال ژیژک و آرمسترانگ در هیاهوی امپراتوری غرب به جایی نمی‌رسد و حتی می‌توان گفت نقش سوپاپ اطمینان را برای اقلیت منتقد بازی می‌کند. 
ماهیت و عملکرد رژیم صهیونیستی عاملی بسیار مهم و تأثیرگذار بر وضعی کنونی اروپایی‌هاست که تحلیل همه ابعاد نقش آن فرصتی مجزا و مفصّل می‌طلبد؛ رژیمی که از نظر نخست‌وزیرش مسلمانان «حیواناتی کثیف» هستند، اما همکاری و اتحاد خود با برخی پادشاهان عربی را آشکار کرده و آشکارا با گروه‌هایی تروریستی، مانند النصره در سوریه همکاری می‌کند و...
با در نظر گرفتن تمام این ابعاد می‌توان گفت اسلام‌ستیزی در اروپا تئوریزه و آشکارتر و روند دخالت نادرست اروپا در غرب آسیا تشدید خواهد شد که نتیجه و برایند آن افزایش ناامنی خواهد بود. اروپا باید بفهمد آتش با نفت خاموش نمی‌شود. البته، اگر خوشبین باشیم و ریختن نفت بر آتش تروریسم را ناشی از دستپاچگی و در رفتن کار از دست، بدانیم!