حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه‌ پژوهشی حکمت و فلسفه درباره چگونگی نگاه به غرب گفت: معتقد هستم که باید غرب‌گزین انتقادی باشیم؛ یعنی جنبه‌های مثبت غرب را بپذیریم و جنبه‌های منفی آن را رد کنیم. در غیر این‌صورت، اگر بدون ‌چون‌وچرا غرب‌گرا و غرب‌پذیر باشیم، قطعاًً استقلال و عزت خود را از دست می‌دهیم.
 علی‎اصغر نصیری ـ عبدالله شمسی/
جریان فمینیستی در دورۀ پهلوی دوم(1357ـ1320)
پس از برکناری رضاخان، بخش عمده‎ای از انجمن‎های جریان فمینیسم(لیبرال) که در قالب کانون بانوان و تحت رهبری آن در اختیار سیاست‎های تجددگرایانه حکومت پهلوی اول قرار گرفته بودند، استقلال خود را به دست آوردند. به عبارت دیگر، کانون بانوان که در دوران رضاخان نماینده دولتی جریان فمینیسم در ایران به شمار می‎رفت، در دوره پهلوی دوم دچار ضعف شد و ویژگی رهبری انجمن‎های فمینیستی را از دست داد. 
با وجود استقلال انجمن‎های فمینیستی در اوایل سلطنت محمدرضا پهلوی، این انجمن‎ها به احزاب سیاسی فعال در آن دوران وابستگی داشتند، به همین دلیل مجبور بودند در چارچوب سیاست‎های حزبی عمل کنند. بنابراین، می‎توان گفت جریان فمینیسم در اوایل دوره پهلوی دوم تا پیش از تشکیل شورای عالی زنان، استقلال نسبی(مستقل از حکومت و وابسته به احزاب سیاسی) داشته است. 
پس از سال 1338 و تشکیل شورای عالی بانوان به دستور رژیم پهلوی دوم، جریان فمینیسم و انجمن‎های فمینیستی، استقلال نسبی مذکور را از دست دادند و شورای عالی بانوان در جایگاه نماینده دولتی جریان فمینیسم، رهبری این جریان را بر عهده گرفت. در این دوره، بیشتر انجمن‎ها و گروه‎های فمینیستی منحل و در شورای عالی زنان ادغام شدند. در این میان فقط شاخه کمونیستی جریان فمینیسم با وجود محدودیت‎هایی که رژیم پهلوی نسبت به احزاب و گروه‌های کمونیستی در ایران ایجاد کرده بود، به طور مستقل، البته بسیار محدود و پنهانی فعالیت می‎کرد. 
پس از ناکارآمدی و ناتوانی شورای عالی زنان در اجرای سیاست‎های غربگرایانه، این شورا در سال 1345 به دستور رژیم منحل و سازمان جدیدی با ظرفیت بیشتر با نام سازمان «زنان ایران» جایگزین آن شد. این سازمان فمینیستی تا اواخر دوران پهلوی از رژیم و سیاست‎های آن، به ویژه در حوزه زنان حمایت می‎کرد و سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 منحل شد. 
گرایش‎های فمینیستی در دوره پهلوی دوم
جریان فمینیسم در دوره پهلوی دوم همانند دوره رضاخان دو گرایش لیبرالیستی و سوسیالیستی دارد.
تشکیلات زنان ایران در دوره پهلوی دوم، مهم‌ترین سازمان فمینیستی با مرام مارکسیستی است. روزنامه «رستاخیز» متعلق به ایراندخت تیمورتاش، از جمله نشریات با گرایش چپ و مارکسیستی در این دوره است که در کنار مسائل سیاسی، به مسائل مربوط به حقوق زنان نیز می‎پردازد.(۱) شاخه زنان سازمان مجاهدین خلق نیز در دوره پهلوی دوم مرام مارکسیستی دارد؛ اما به دلیل غلبه مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی بر طرح مسائل مربوط به حقوق زنان در آن سازمان، نمی‎توان شاخه زنان آن سازمان را گروهی فمینیستی با مرام مارکسیستی دانست.(۲)
با توجه به مهیا بودن شرایط سیاسی و اجتماعی، به ویژه غرب‎گرا بودن رژیم پهلوی و به طور خاص، تمایل و بعدها وابستگی و سرسپردگی آن رژیم به آمریکا، لیبرالیسم ماهیت بیشتر سازمان‎ها و انجمن‎های فمینیستی را در ایران دوره پهلوی دوم شکل می‎داد. سازمان زنان ایران و شورای عالی زنان از جمله مهم‌ترین نمایندگان گرایش لیبرالیستی جریان فمینیسم در این دوره به شمار می‎آمدند که در شماره‌های بعد بیشتر به آن پرداخته خواهد شد.
نکته‎ای را که باید در زمینه گرایش لیبرالیستی جریان فمینیسم به ان توجه کرد، این است که آن گرایش با توجه به شرایط فرهنگی و مذهبی مردم ایران، برای رسیدن به اهداف خود نمی‎توانست به صراحت از آموزه‎های لیبرالیستی دفاع کند؛ از این رو مجبور بود برای پیشبرد اهدافش، به پایبندی به فرهنگ اسلامی نیز تظاهر داشته باشد. در برخی مواقع، تظاهر مذکور از طریق مستندسازی برای موضوعی خاص یا ادعای نبود استنادی در اسلام برای آن موضوع است. برای نمونه، یکی از دلایل طرفداری جریان فمینیسم از کشف حجاب در دوره پهلوی اول و نیز استمرار آن در دوره پهلوی دوم، ادعای نبود دستوری درباره حجاب در آیین اسلام بوده است.(۳) 
بنابراین، می‎توان گفت گرایش لیبرالیستی جریان فمینیسم در ایران با ماهیتی نفاق‎گونه یا به عبارتی، ماهیتی التقاطی(التقاط ابزاری) ظهور داشته است.
گروه‎های وابسته
پس از روی کار آمدن محمدرضا پهلوی و پیش از تشکیل سازمان زنان ایران، شاهد تأسیس انجمن‏های فمینیستی در ایران در کنار کانون بانوان هستیم. یکی از ویژگی‎های انجمن‎های زنان در این دوره، استقلال نسبی از دولت و در عین حال وابستگی به حزب و گروه‎های سیاسی بود. برای نمونه، می‎توان از تشکیلات زنان ایران حزب توده و انجمن زنان حزب دموکرات نام برد. «ساناساریان» در این‌باره می‎نویسد: «طی این دوره[دهۀ1320] بار دیگر تعدادی انجمن زنان شکل گرفت؛ اما هیچ یک از این سازمان‎ها از استقلالی که ویژگی گروه‎های فمینیستی پیش از آنها بود، برخوردار نبودند. بیشتر به این دلیل که بسیاری از آنها به یک حزب یا گروهی منسوب بودند.»(۴)
همچنین در این بازه زمانی شاهد افول قدرت کانون بانوان به دلیل ضعف حمایت حکومت جدید از آن هستیم. این مسئله را از نامه‎هایی که صدیقه دولت‎آبادی، رئیس کانون بانوان به مقامات بلند‎پایه کشوری، به ویژه نخست‎وزیران و حتی شخص محمدرضا پهلوی نوشته است، می‎توان فهمید. در این نامه‎ها دولت‎آبادی عاجزانه درخواست کرده است تا کانون را به ویژه از نظر بودجه مالی و اقتصادی مورد توجه قرار دهند.(۵) تعداد قابل توجه این نامه‎ها نشان می‎دهد، مسئولان مربوطه نسبت به درخواست‎های رئیس کانون بانوان بی‎توجه بودند. 
با وجود این، کانون بانوان تا هنگام تشکیل سازمان زنان ایران، به فعالیت‎های خود به‎ویژه در جهت گسترش و نهادینه کردن سبک زندگی زن غربی و به طور خاص، کشف حجاب(۶) ادامه ‎داد. همچنین، با توجه به وابستگی کانون بانوان ایران به رژیم پهلوی، این کانون پس از تبعید رضاخان نیز از سلطنت پهلوی دوم طرفداری و حمایت کرد.(۷)
  در مجموع، جمعیت‎های به وجود آمده در دوره پهلوی دوم با الگوگیری از جمعیت‎های مشابه در کشور‎های غربی، به اداره و سازماندهی خود می‎پرداختند و نمایندگان این جمعیت‎ها با سفر به کشورهای مختلف و ارتباط با مؤسسات و انجمن‎های زنان آن کشورها، اهداف و خط‎مشی‎های خود را تدوین می‌کردند.(۸)
در یک نگاه کلان، جمعیت‎های فمینیستی پس از شهریور 1320 را می‎توان به دو دسته تقسیم کرد؛ دسته اول شامل جمعیت‎هایی، مانند جمعیت زنان کارمند و جمعیت دختران دانشجو و... می‎شود، که حوزه فعالیت خود را صنف خاصی از اقشار جامعه زنان ایران قرار داده بودند و در جهت تأمین حقوق بیشتر در مسائل شغلی، تحصیلات و امکانات ویژه طبقاتی برای زنان صنف تلاش می‏‎کردند.(۹) این جمعیت‎ها را می‎توان انجمن‎های صنفی زنان نام نهاد. دسته دوم جمعیت‎هایی بودند که مخاطبان آنها، صنف یا گروه خاصی از زنان جامعه نبود و در واقع، فراصنفی عمل می‎کردند. این جمعیت‎ها را نیز می‎توان به دو گروه عمده تقسیم کرد؛ گروه اول، جمعیت‎هایی که با سرمایه‎گذاری‎های خارجی تأسیس شده بودند و ارتباط مستقیمی با زنان فمینیست خارجی داشتند. حوزه فعالیت این‎گونه جمعیت‎ها داخل و خارج کشور را شامل می‎شد. باشگاه بین‎المللی زنان از جمله این جمعیت‎هاست که به اتحادیه بین‎المللی زنان در آمریکا وابسته بود و در تأسیس آن ایرانی‎ها و آمریکایی‎ها مشارکت داشتند. همسران سفیران برخی از کشورها نیز عضو این باشگاه بودند.(۱۰)
اما گروه دوم، جمعیت‎هایی بودند که بدون سرمایه‎گذاری خارجی تأسیس شدند. این جمعیت‎ها با توجه به ماهیت و اهداف‎شان، طیف‏های مختلفی را شامل می‎شدند. وجه غالب فعالیت برخی از این جمعیت‎ها آموزشی است. جمعیت پرورش کودک، انجمن مبارزه با بی‏سوادی، انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران و جمعیت شیر و خورشید سرخ بانوان، از جمله جمعیت‎های آموزش‎محور بودند. 
برخی از این انجمن‎ها در راستای ارائه خدمات بهداشتی و عمرانی برای زنان یک محله و منطقه مسکونی خاص فعالیت می‎کردند.(۱۱) برخی دیگر به منظور ارتقای سطح فرهنگی زنان و وارد کردن آنان به پست‎های مدیریتی و سِمَت‎های سیاسی فعالیت می‎کردند؛ از جمله این انجمن‎ها، جمعیت راه‎نو و انجمن بانوان فرهنگی بود.(۱۲) برخی دیگر نیز با انتخاب عناوین خاص مانند سازمان زنان طرفدار اعلامیه حقوق بشر، ضمن انتساب خود به سازمان‎های بین‎المللی و ارتباط با آنها، در جهت برنامه‎ریزی تشکیلات خود از آن سازمان‎ها الگو‎برداری می‎کردند.(۱۳)
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

 فتح الله پریشان/در نگاه کلان به منظومه فکری ـ سیاسی دین مبین اسلام، رابطه حكومت با مردم رابطه‌ای دوسویه و متقابل است. از یک سو، حكومت قرار دارد که باید به وظایف و مسئولیت‌های خود در قبال مردم و تأمین خواسته‌ها و حقوق مردم در حوزه‌های مختلف عمل کند و شرایط و زمینه را برای رشد و رفاه آنان فراهم کند و از سوی دیگر، مردم قرار دارند که لازم است با حكومت مشاركت و همراهی داشته باشند. 
البته وظایف و مسئولیت‌های حكومت بسته به الزامات و مبانی فكری حاكم بر آن متفاوت است. در حكومت‌های غیردینی كه نگاه مادی حاكم است، اهداف و وظایف حكومت در تأمین نیازهای عمومی جامعه و ایجاد رفاه مادی خلاصه می‌شود؛ اما در حكومت‌های دینی در كنار توجه به نیازهای مادی و تأمین آنها، رشد و تعالی معنوی نیز از وظایف و مسئولیت‌های حكومت به شمار می‌آید و حكومت باید در مسیر هدایت و ایجاد بستری مناسب به منظور رشد و تعالی معنوی جامعه و ترویج ارزش‌های دینی گام بردارد. از این رو، خداوند متعال وظیفه حكومت اسلامی را این‌گونه ترسیم فرموده است: «الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّكاه وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ للهِ عاقِبَهُ الْأُمُور؛ «همان كسانى كه اگر در زمین استقرارشان دهیم، نماز به پا كنند و زكات دهند و به معروف وا دارند و از منكر باز دارند و سرانجام همه كارها با خدا است.»(۱)
از نظر اسلام، در حكومت اسلامی رابطه حكومت با مردم بسیار فراتر از رابطه مادی و خشك حكومت‌های غیردینی با مردم بوده و حكومت و دولت اسلامی ابزاری برای اجرای دستورات الهی تلقی می‌شود که از جمله می‌توان به برپایی ارزش‌های ناب اسلامی و ترویج آن، برقراری نظم و ایجاد امنیت داخلی و خارجی، تأمین رفاه و خیر عموم، از بین بردن ظلم و بی‌عدالتی و... اشاره کرد. از دیدگاه اسلام و معصومین (علیهم‌السلام) حكومت اسلامی تنها در صورتی برای حاكم اسلامی ارزش دارد كه وسیله‌ای برای احقاق حقوق از دست رفته مظلومان، خدمت به محرومان و نیازمندان و در یك جمله امدادرسانی در جهت رشد و تعالی مادی و معنوی بندگان ضعیف پروردگار باشد.
حكومت در نگاه جمال‌الدین محمد خوانساری از این منظومه بیرون نیست. حضور فعال و مؤثر وی در دستگاه قدرت و نیز آگاهی‌اش از ناهنجاری‌های سیاسی ـ اجتماعی دوران خود سبب شد تا برای درمان آنها چاره‌اندیشی کند و درصدد تصحیح رفتار دولتمردان صفوی و اصلاح ساختار بیمار و رو به زوال دولت صفویه برآید. او با مبنا قرار دادن سخنان حضرت علی(ع ) در اثر معروف خود «شرح غررالحکم» سعی کرد با تحلیل‌های آسیب‌شناختی از حکومت، الگوسازی رفتاری برای سیاستمداران، تأکید بر ویژگی‌ها و صفات حاکمان و تبیین کارویژه‌های حکومت، راهکارهای علمی و عملی خود را در راستای رسیدن به وضعیت مطلوب و تحکیم رابطه مردم و دولت ارائه کند. 
از منظر وی، حکومت مطابق با بیان امام علی(ع) امانت و فرصتی برای خدمت به مردم به شمار می‌آید. حضرت امیر(ع) در نامه‌ای در این‌باره می‌فرماید: «وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَیْسَ لَكَ بِطُعْمَهٍ وَ لَكِنَّهُ فِی عُنُقِكَ أَمَانهٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًی لِمَنْ فَوْقَكَ لَیْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِی رَعِیَّهٍ وَ لاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَهٍ؛ فرمانداری برای تو، وسیله آب و نان نیست، بلكه امانتی در گردن توست و تو، تحت نظر مافوق خود می‌باشی. حق نداری درباره رعیت استبداد به خرج دهی و نه به كار عظیمی اقدام كنی، مگر اطمینان داشته باشی كه از عهده‌اش برمی‌آیی».(۲) از این رو، تعبیری كه درباره حاكم اسلامی به كار برده می‌شود، تعبیر «ولی» است كه نوعی ارتباط معنوی میان مردم و حاكم اسلامی را بیان می‌کند.
بر اساس نظریه حكومت اسلامى، مردم و حكومت دو طبقه نیستند كه یكى بالا و دیگرى پایین یا یكى فرمانده و دیگرى فرمانبردار باشد، بلكه همه از حاكم و رعیت، در برابر قانون یكسان و برابر هستند. در حكومت اسلامى، همه در برابر قانون برابرند و از این لحاظ، حكومت‌كنندگان با حكومت‌شوندگان هیچ فرقى با یكدیگر ندارند و رتبه بالاتر و فروتر نداریم.(۳)
از ویژگی‌های حیات سیاسی آقاجمال خوانساری، شخصیت اجتماعی و سیاسی وی است. آقاجمال خوانساری به معنای اتمّ کلمه رابط و واسط مردم و حکومت بود. وی فقیهی مردمی، نیك‌گفتار، عالی‌مقام، خوش‌فكر و مورد علاقه شدید مردم بود و به همان اندازه، مورد توجه حکومت بود؛ زیرا اعتقاد داشت حُسن رابطه بین دولت و مردم، لازم و ملزوم یکدیگر بوده، زمینه‌های رونق حکومت و پویایی آن را فراهم می‌کند و به پشتیبانی مردم، حکومت در برآوردن حوایج داخلی و دفع مخاطرات خارجی توانمند خواهد بود. نفوذ وی در میان مردم به گونه‌ای بود كه پادشاهان صفوی به او ابراز ارادت می‌كردند و با عطایای خود او را می‌نواختند.(۴)
* پی‌نوشت‌ها در دفتر نشریه موجود است.

پس از ورود واژه‌های پول‌شویی و پول کثیف به ادبیات اقتصادی جهان، قوانین متعددی برای مبارزه با این پدیده اقتصادی در سطوح مختلف بین‌المللی به تصویب رسید و کشورهای زیادی خواستار مبارزه با این پدیده شدند. در کنار این قوانین، هفت کشور صنعتی عضو (G7) که متشکل از کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، ژاپن، آلمان، کانادا و ایتالیا است، کارگروه ویژه‌ای را برای مبارزه با پول‌شویی در سال 1989 به نام اتحادیه بین‌المللی مبارزه با پول‌شویی(Financial Action Task Force on Money Laundering) با نام مخفف کارگروه اقدام مالی(FATF) تشکیل دادند. هدف اصلی این اتحادیه با دستورالعمل ۴۰ ماده‌ای سالم‌سازی اقتصاد و گردش مالی کشورها از اقدامات مخلّی مانند پول‌شویی حاصل از مواد مخدر، تأمین مالی تروریسم و سلاح‌های کشتار جمعی است. هم اکنون در این کارگروه بیش از 30 کشور جهان و دو سازمان بین‌المللی، یعنی اتحادیه اروپا و شورای همكاری خلیج‌فارس عضو هستند. 
اتحادیه FATF همانند هر سازمان دیگر جهانی به شدت تحت‌تأثیر حامیان مالی و دست‌اندرکاران قدرتمند تشکیل‌دهنده آن است. به همین دلیل در سال 2007 ایران را به اتهام حمایت از تروریسم و کمک‌های مالی به گروه‌های مقاومت به همراه کره‌شمالی در فهرست سیاه کشورهایی قرار دادند که نظام مالی بین‌الملل را تهدید می‌کنند! و به سایر کشورها درباره «ریسک بالا»ی معامله و برقراری روابط تجاری یا سرمایه‌گذاری در ایران هشدار داده بودند! 
با رایزنی‌های مختلف در غوغای رسانه‌ای فیش‌های حقوقی نجومی، مجلس در سکوت مصوبه مبارزه با تأمین مالی تروریسم را برای تعلیق اقدامات تقابلی(تنبیهی) این سازمان تصویب کرد و 12 ماه فرصت گرفت تا اقدامات همسو با قوانین سازمان FATF را اعمال کند. همین امر در نیمه تیرماه جاری مورد توجه برخی نمایندگان مجلس، رسانه‌ها و کارشناسان دلسوزی که نگران سوء‌استفاده آمریکایی‌ها از این سازمان به ظاهر فنی، ولی با هویت سیاسی سلطه‌جویانه بودند، قرار گرفت توافق نامشخص اخیر بانک مرکزی ایران با FATF نگرانی‌هایی جدی در زمینه محتوای این توافق، به ویژه در زمینه ایجاد محدودیت برای ایران در برابر حمایت از مقاومت منطقه به بهانه مبارزه با تروریسم و افشای اطلاعات تراکنش‌های بانکی مردم به بهانه نظارت و رصد نقل و انتقالات بانکی به وجود آورده است.
کارشناسان داخلی عضویت ایران در این سازمان را کمک به پروژه آمریکایی‌ها برای انجام مذاکرات و مهار قدرت ایران با استفاده از قراردادها و معاملات بانکی می‌دانند. در همین راستا، کمپین «حراج اطلاعات بانکی ممنوع» در مخالفت با هرگونه توافق دولت با این کارگروه در فضای مجازی و رسانه‌ها تیرماه جاری بازتاب زیادی یافت.

 دکتر سیامک باقری‌چوکامی/یکی از فرایندهای جنگ نرم نوین، تحلیل جزء به جزء و اندام‌وار آماج یا مخاطبان هدف است. در تحلیل مخاطبان هدف، تجزیه و تحلیل نگرش آنان، شناسایی شرایطی که بر آنها تأثیر می‌گذارند، میزان تأثیر یا القا‌‌پذیری، تعیین آسیب‌پذیری‌های روانی، فهرستی از مقاصد روانی، تشخیص توانایی مخاطبان در رفتار مورد انتظار، تعیین فهرستی از هدف‌های رفتاری و ... از اهمیت زیادی برخوردار است. 
از تغییر نگرش تا تغییر رفتار
به باور بازیگران جنگ نرم، تغییر رفتار مورد انتظار، باید از مسیر تغییر و دستکاری دستگاه نگرشی و محاسباتی مخاطبان حاصل شود؛ لذا بازیگران جنگ نرم انتظار دارند که مخاطبان هدف از نظر باوری، نگرشی و روانی آن گونه فکر کنند که آنها می‌خواهند. 
بنابراین، اهداف رفتاری انتظاراتی است که عاملان جنگ نرم از اجرای برنامه‌های تغییر در نظام محاسباتی، شناختی، عاطفی، اخلاقی و معنوی مخاطبان دارند؛ زیرا بازیگران جنگ نرم براساس دانش روانشناسی معتقدند، اگر بتوان درون‌داد و اطلاعاتی را كه به ذهن افراد وارد می‌شود به نوعی كنترل كرد، این امکان ایجاد می‌شود که تا حدودی رفتار برونی او نیز كنترل شود. در جنگ نرم با شیوه‌ها و فنون عملیات روانی، همین كار صورت می‌گیرد. اطلاعات و داده‌های مورد نظر (اعم از درست، گزینش شده یا اشتباه) به مخاطبان داده می‌شود و در نهاًیت رفتاری كه از فرد منتج می‌شود، رفتاری است كه بازیگر جنگ نرم انتظار دارد.برای نمونه دست برداشتن مخاطبان از حمایت و پشتیبانی از نظام و رهبری، کنار کشیدن و تماشاچی منفعل صحنه بودن، مقاومت قانونى در برابر حاکمیت، مقاومت غیرقانونى در برابر حاکمیت (شورشگرى)، ایستادگی نکردن در برابر نفوذ دشمن، کمک به دشمن براى نفوذ به کشور و... نمونه‌هایى از اهداف رفتاری است که دشمن در جنگ نرم تعقیب می‌کند.رهبر معظم انقلاب نسبت به این موضوع روشنگری‌های زیادی کرده‌اند. (۱۶/۵/۱۳۹۱)
سطوح اهداف رفتاری بازیگران جنگ نرم
بازیگران جنگ نرم اهداف رفتاری مورد انتظار خود در قبال آماج و مخاطبان هدف را در دو سطح فهرست کرده‌اند: 
۱ـ نسبت به نظام سیاسی: دشمن در جنگ نرم تلاش دارد تا رفتار مخاطبان حامی و موافق، بی‌تفاوت‌ها، منتقدان و ناراضیان، مخالفان و معاندان، افکار عمومی جهانی، دولت‌های بی‌طرف و دولت‌های ناهمسو در عرصه سیاسی و نسبت به موضوعات اساسی مانند ایدئولوژی سازنده، گفتمان سیاسی حاکم، رهبری نظام، کارگزاران سیاسی، مشروعیت، کارآمدی، سیاست‌های داخلی و خارجی، گفتمان مقاومت تغییر کند و در مقابل آن قرار گیرد.
۲ـ نسبت به بازیگران اصلی جنگ نرم: دشمن در نبرد نرم سعی دارد به موازات پیگیری اهداف رفتاری سلبی در قبال نظام سیاسی، اهداف رفتاری مثبت نسبت به خودشان در زمینه‌های مختلف را شکل دهند. 
بازیگران جنگ نرم برای تغییر رفتار مخاطبان در سپهر سیاست اهداف متعددی را دنبال می‌کنند که در جدول زیر، برنامه‌ریزی دشمنان در دو سطح علیه نظام سیاسی  و  نسبت به خودشان  نشان داده شده است. 

در تقسیم‌بندی‌های آکادمیک، فلسفه سیاسی بخشی از اندیشه سیاسی است. برخلاف علم سیاست، مبنا و بستر فلسفه سیاسی شکل عقلی دارد. فلسفه سیاست مطالعه مسائلی چون؛ سیاست، آزادی، عدالت، مالکیت، حقوق، قانون و شیوه اجرایی کردن آن به دست قوای حاکم و تبیین مبانی مشروعیت حکومت با استدلال عقلایی را بر عهده دارد. فلسفه سیاسی برخلاف اندیشه سیاسی قصد نشان دادن معرفت به جای گمان را دارد. 
اگر فلسفه سیاسی متعهد به مکتبی الهی شود و در چارچوب متون وحیانی قرار ‌گیرد، «کلام سیاسی» نامیده می‌شود. فلسفه سیاسی به خودی خود متّصف به صفت «اسلامی» و «غیر اسلامی» نمی‌شود؛ چرا که مبنای آن استدلال عقلانی است. در عین حال می‌توان گفت در گرایش فلسفه سیاسی اسلام دارای پیش‌زمینه‌های خاصی است و علاوه بر آن مسائل و موضوعات، آنها نیز نقاط اشتراکی دارند. از این نظر، با تسامح می‌توان از «فلسفه سیاسی اسلامی» نیز سخن گفت. 


در بخشی از کتاب «فلسفه سیاسی چیست؟» می‌خوانیم: «معنای فلسفه سیاسی و خصیصه معنادار آن امروزه به همان اندازه روشن است که از زمان بروز آن در آتن تا به حال مشهود بوده است. هر عمل سیاسی یا با هدف تغییر وضع موجود صورت می‏پذیرد، یا با هدف حفظ آن. هرگاه میل و آرزو معطوف به حفظ وضع موجود باشد، منظور آن است که از تغییر در جهت بدتر شدن جلوگیری شود؛ هرگاه میل به تغییر باشد، منظور آن است که تغییراتی در جهت بهتر شدن حاصل آید. پس تمام اعمال سیاسی به وسیله مفاهیم بهتر یا بدتر هدایت می‏شوند. امّا مدلول تصور بهتر یا بدتر تعمق درباره امر «خوب» یا «خیر» است. آگاهی به امر خیر تمام اعمال ما را هدایت می‏کند.»
لئواشتراوس نظریه‌پرداز، فیلسوف و مورّخ فلسفه سیاسی آلمانی ـ آمریکایی یهودی‌تبار، برجسته‌ترین ناقد تجدد در تاریخ اندیشه سیاسی معاصر غرب است. او بیش از هر چیز مورّخ فلسفه سیاسی است و انگیزه‌اش در بررسی فلسفه کلاسیک بیشتر ناشی از درک ویژه‌اش از بحران مدرنیته و بحران جاری غرب است. 
این کتاب مشتمل بر سلسله مقالاتی از اشتراوس است که بارها با ترجمه دکتر فرهنگ رجایی به فارسی چاپ شده است. نشر علمی و فرهنگی چاپ جدید این کتاب را در سال ۹۳ به بازار عرضه کرد. اگرچه ترجمه کتاب از نظر گزینش مقالات، اشکالاتی دارد، به‌گونه‌ای که متن اصلی انگلیسی کتاب، حدود ۱۰ مقاله است که فرهنگ رجایی، فقط سه مقاله را آورده و به گفته خودش باقی مقالات را از کتاب‌های دیگر اشتراوس گلچین کرده است؛ اما از ارزش مطالعه و خواندن کتاب، به ویژه برای علاقه‌مندان و دانشجویان رشته فلسفه، علوم سیاسی و علوم اجتماعی ذره‌ای نکاسته است؛ زیرا مطالعه آن در راستای آشنایی با مبانی و مفاهیم موضوعات معرفت سیاسی، به ویژه فلسفه سیاسی، ویژگی‌های فلسفه سیاسی قدیم و جدید و فهم مرزهای آن با سایر شقوق اندیشه و معرفت سیاسی، کمک زیادی به انباشت علمی و تحلیل درست پدیده‌ها می‌‌کند. در واقع، از این کتاب یاد می‌گیریم که فلسفه سیاسی قدیم به واقعیت وجود توجهی نمی‌کند و در فکر تغییر عالم نیست و نظم از پیش موجود را می‌پذیرد.