مجتبی برزگر/ جنبش مشروطه ایران مجموعه کوششها و رویدادهایی است که در دوره مظفرالدینشاه و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران منجر شد. در آستانه سالروز صدور فرمان مشروطیت به سراغ دکتر موسی حقانی، پژوهشگر و رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران رفتیم و با او درباره ماهیت مشروطه، رهبران واقعی مشروطه، مطالبات ملت در آغاز این نهضت، عوامل عدم پیروزی در مشروطه و مقایسه این نهضت با انقلاب اسلامی به گفتوگو نشستیم.
* در مقدمه بفرمایید آیا مشروطه ماهیت ملی و اسلامی دارد؟
با توجه به تعریفی که هر جریانی از نهضت مشروطه ارائه میدهد، ما میتوانیم بگوییم که ماهیت دینی دارد یا اساساًً یک جریان غربگراست. تعریفی که مرجعیت شیعه از نهضت عدالتخانه و سپس مشروطه داشتند، یک تعریف کاملاًً دینی است. در مکتوباتی از مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم ملاعبدالله مازندرانی، مرحوم شیخ فضلالله نوری و حتی از پاسخهایی که مجلس دوره اول به پرسشهای علما میدادند، برمیآید که مشروطه یک نظام برخاسته از خواست ملت ایران و به اصطلاح مطابق با اندیشه دینی برای کمک کردن به اجرای عدالت در کشور و فراهم کردن زمینه توسعه و پیشرفت یک کشور اسلامی است. علما و مراجع شیعه نقش رهبری اصلی را در مشروطه داشتند و مردم ایران به واسطه اعتمادی که به این بزرگان داشتند، به عضویت این نهضت درآمدند؛ چراکه نگاهشان کاملاً دینی بود. مراجع شیعه از سال 1317 قمری به بعد دچار یک نگرانی جدی نسبت به وضعیت ایران شدند و احساس کردند که حاکمیت سیاسی با آن وضعیت نمیتواند از تمامیت ارضی ایران در جایگاه یک کشور اسلامی و شیعه پاسداری کند؛ از همین رو به فکر اجرای برخی اصلاحات در کشور افتادند که تحت موضوع عدالتخانه پیش میرفت. غیر از عدالتخانه به این نتیجه رسیدند که باید دولتی را که وظیفه اجرای قوانین را برعهده دارد، از افراد نفوذی و وابسته به استعمار انگلیس و استعمار روس پاکسازی کنند. بنابراین، این حرکت اصلاحی گسترده شروع شد. تمام همّ و غم علما این بود که ایران یک سرزمین اسلامی و کانون تشیع است؛ از این رو باید با قدرت بتواند در مقابل استعمار و استکبار بایستد و زمینههای توسعه و پیشرفت این کشور با اتکا به اجرای قوانین اسلامی فراهم شود. البته در این ماجرا نیمنگاهی هم به تجربه ملل دیگر داشتند که عمدتاًً در قالب نظام مشروطه سامان میدادند. ما با دو دیدگاه در مشروطه روبهرو هستیم؛ اما آن دیدگاهی که اصالت دارد، دیدگاه مراجع شیعه است که از پشتیبانی عامه مردم نیز برخوردار است و با بسترهای فرهنگی و اجتماعی این کشور سازگاری کامل دارد؛ بنابراین اگر اجرا شود، قطعاًً به موفقیت میرسد. متأسفانه، جریان دینی در مشروطه خلع سلاح شد و مشروطه با آن نگاه غربی حاکم گردید؛ با این تفاوت که این نگاه غربی از حمایت عامه مردم بیبهره بود و با بسترهای فرهنگی و اجتماعی هم هیچ نسبتی نداشت؛ بنابراین خیلی زود با چالش و بنبست روبهرو شد. بنبستی که غربیها به این نتیجه رسیدند آن را با یک کودتای نظامی بشکنند. به همین دلیل رضاخان را روی کار آوردند و متأسفانه آن شرایط را در کشور حاکم کردند.
*رهبران واقعی مشروطه چه کسانی بودند؟
وقتی میگوییم رهبر به معنای کسی است که جریان عمومی یک جامعه را به حرکت درمیآورد. از این نظر رهبران واقعی مشروطه ایران، علما، مراجع و مجتهدان بزرگ بودند. از جمله این مجتهدان مردی به نام مرحوم شیخ فضلالله نوری بود که وقتی به مشروطه پیوست، به تعبیر کسروی، کمر عینالدوله را شکست و مشروطه راه موفقیت را در پیش گرفت. مرحوم سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و خارج از ایران مرحوم آخوند خراسانی نیز جزء این رهبران به شمار میآیند. اینها میتوانستند مردم را بسیج کنند و به صحنه بیاورند. همراهی این بزرگان سبب شد مشروطه اول پیروز شود. همراهی مجدد این بزرگان، به ویژه مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم سیدعبدالله بهبهانی و مرحوم سیدمحمد طباطبایی موجب شد مشروطه دوم به صحنه بیاید و محمدعلی شاه شکست بخورد و دوباره مشروطه در ایران رنگ و لعاب بگیرد. ما میتوانیم در سطوح دیگر افرادی را در جایگاه فعال سیاسی و نه رهبر شناسایی کنیم؛ برای نمونه بازرگانان، اصناف و روشنفکران. اتفاقاًً اینها با رویهای که در پیش گرفتند و با اختلافاتی که ایجاد کردند، توانستند رهبری را از دست روحانیون و مراجع شیعه دربیاورند و نظام مشروطه را که مبتنیبر خواستههای علما بود، به نظام سکولار تبدیل کنند.
*ملت و فعالان این عرصه در آغاز نهضت مشروطه چه مطالباتی داشتند؟
ملت ایران از وضعیتی که در آن به سرمیبرد، ناراضی بود. نخبگان دینی و سیاسی هم مراتب نارضایتی خود را اعلام میکردند؛ ولی هر یک نظر خاصی داشتند. برخی از سر سادگی گمان میکردند، میتوان با تبعیت از غرب و باز کردن پای غربیها، ایران را به سمت توسعه پیش برد. برخی در این زمینه به رشوه و اندیشههای استعماری؛ آلوده بودند یعنی میدانستند در پشت پرده، استعمار است؛ ولی چون پیوندهای نامشروعی با آنها داشتند، این واقعیتها را کتمان میکردند. البته خواسته مردم با آن خواسته اصلی نهضت که برقراری عدالت در کشور بود، شباهت داشت. تلاش برای قطع نفوذ بیگانگان از ایران، فراهمکردن زمینه رفاه حال رعیت و تقویت تولید داخلی عین عبارتهایی است که به کار برده میشد. سرانجام مردم با فقر دست و پنجه نرم کردند و کشاورزی و صنایع داخلی ایران وضعیت نامطلوبی پیدا کرد. تقویت قوای دفاعی کشور در کنار مدیریت رفتار بیضابطه حکام و شاهزادگان، یکی دیگر از مطالبات اصلی مشروطهخواهان بود. از این رو به این نتیجه رسیدند که یک نظام پارلمانی در ایران پدید آید تا بساط حکومت فردی از ایران برچیده شود. البته بنمایه این مطالبات ترویج شریعت اسلامی و تضاد نداشتن مصوبات مجلس با شریعت اسلامی بود که به طور جد از سوی مردم و جریان دینی، به ویژه مراجع و علما پیگیری میشد.
*آیا مشروطه توانست در ابتدا به اهداف خود برسد؟
همه کسانی که در مشروطه فعال بودند یا در این زمینه مطالعه کردند، معتقدند مشروطه به تمامی اهداف خود نرسیده است. البته به برخی از اهداف محدود دسترسی پیدا کرد؛ از جمله تشکیل مجلس، اما محدودکردن استبداد حاکمیت که یکی از خواستههای اصلی نهضت بود، به طور موقت به آن رسیدند و بعد متأسفانه دچار استبداد احزاب، استبداد روشنفکری و استبداد دوره پهلوی شدیم. بنابراین، در حوزه سیاسی، دستاوردهای بسیاری محدودی داشتیم. تا مجلس چهارم یک مجلس قابل قبولی داریم و از مجلس چهارم به بعد این دستاورد مشروطه هم کاملاًً زیرسؤال میرود و به یک مجمع فرمایشی تبدیل میشود که دستورات دیکتاتوری به نام رضاخان را مهر و امضا میکند. از نظر اقتصادی هم متأسفانه نه تنها کشور ما پیشرفت نکرد، بلکه دچار مشکلات عدیده شد. قرار بود مجلس بر رفتار قوه مجریه نظارت کند؛ اما مگر کسی جرئت نظارت بر رضاخان و رفتارهای او را داشت؟ اندک نمایندگان رشیدی، نظیر شهید مدرس مقابل قلدریهای رضاخان میایستادند. از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز متأسفانه شاهد حاکمیت سبک زندگی غربی با تفکرات غربی در کشورمان بودیم. از نظر پیشرفتهای فنی و علمی هم پیشرفت چندانی نکردیم؛ بلکه در عرصههای مختلف دچار وابستگی شدید شدیم. این اتفاقات به دلیل ضعف مشروطه رقم نخورد، بلکه به دلیل ایجاد انحراف در مسیر مشروطه بود که در دست غربگرایان قرار گرفت و آنها هم به جز تقلید از غرب راهکاری برای جامعه ایران نداشتند. مضاف بر اینکه بخش قابل توجهی از آنها وابسته استعمار بودند.
*چه عواملی سبب پیروز نشدن نهضت مشروطه شد و چرا برخی از رهبران مشروطه در ادامه به حاشیه رانده شدند و امور کار به دست کسانی افتاد که پیشگام آن نبودند؟
یکی از دلایل اصلی آن، این بود که جریانات غربگرا و کسانی که عامل اجرایی این اتفاقات بودند، رهبران اصیل مشروطه را از دور خارج کردند. اختلاف بین خود علما در نحوه برخورد با این جریانات غربگرا نیز دلیل دیگری بر شکست آن بود. این عامل به همراه عوامل داخلی و دخالت جدی انگلیس و روسیه برای جلوگیری از موفقیتهای نهضت ایران و قدرت گرفتن مجدد ایران، سبب شد که مشروطه به اهداف خود نرسد؛ چراکه یک ایران قوی و مستقل در آن مقطع میتوانست در مقابل زیادهخواهیهای انگلیس و روس در منطقه بایستد. به همین دلیل آنها همزمان با مشروطیت ایران قرارداد 1907 را منعقد کردند؛ که سبب تقسیم ایران شد. با گذشت زمان شاهد ان بودیم که مردم نسبت به نهضت و سرگذشت آن بیتفاوت شدند تا جایی که حتی در برخی از مناطق تقابل با مشروطه غربی صورت گرفت و مردم به خیابانها ریختند و علیه مشروطه و مشروطهخواهان شعار دادند. در نهایت، آنها هم برای اینکه بتوانند اهداف خود را در ایران پیاده کنند، دست به سلاح بردند و کودتای انگلیسی سربرآورد و رضاخان روی کار آمد.
* در پایان بفرمایید چه شباهتها و تفاوتهایی میان دو نهضت مشروطه و انقلاباسلامی وجود دارد؟
نهضت مشروطه یک نهضت ضداستبدادی و ضداستعماری بود و نهضت انقلاب اسلامی هم ضداستبدادی، ضداستکباری و ضداستعماری است. آحاد جامعه دینی ایران در مشروطه برای تحقق نهضت به میدان آمدند که در انقلاب اسلامی هم اینگونه بود و همه مردم در صحنه حضور داشتند. در انقلاب اسلامی ما شاهد رهبری واحد مرجعیت شیعه در کشور هستیم و شعارها بسیار روشن و اسلامی است و مردم مسلمان کاملاًً پای کار هستند. اما متأسفانه در مشروطه شاهد نفوذ جریانات غربگرا در سطح میانی نهضت هستیم که موفق شدند میان رهبران نهضت اختلاف بیندازند. خوشبختانه، در انقلاب اسلامی رهبری دینی و واحد در اداره انقلاب وجود داشت، اما در مشروطه این گونه نبود. از سویی اهداف انقلاب اسلامی هم فراتر از مشروطه بود. در مشروطه ما به دنبال آن بودیم که همان نظام حاکم را اصلاح و شاه را محدود کنیم؛ اما در انقلاب اسلامی اساساًً مردم نظام شاهنشاهی را سرنگون و نظام دینی را برپا کردند. در مشروطه در قالب قانون حاکمیت بر مبنای رعایت شریعت اسلامی مطرح شد؛ اما در انقلاب اسلامی، نوع نظام دینی و اسلامی شد. از نظر مبارزه با استکبار و استعمار نیز به مراتب عمیقتر از مشروطه عمل کرد؛ زیرا مشروطه درگیر مبارزه با استبداد شد و حضور بیگانه را جدی نگرفت، ولی در انقلاب اسلامی از ابتدا این موضوع با جدیت پیگیری شد.