آیت‌الله محمدتقی بهلول(ره)گفت :زمانی که زندان بودم پس از چندین سال خیلی دلم گرفت و به خدا گلایه کردم که چرا باید این مدت طولانی در زندان باشم. همان شب در عالم خواب مادرم را دیدم که به من گفت: پسرم! حضرت زهرا (علیهاالسلام) ضامن شده است که آزاد بشوی. پس از  اینکه از خواب بیدار شدم شروع به گفتن شعری راجع به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نمودم و اشعار زیادی را سرودم و به هر حال این خواب را من شب پنج‌شنبه دیدم و شب یک‌شنبه آزاد شدم. 
اشاره
هشتم مرداد سال 1386 حوزه علمیه جهان تشیّع یکی از بزرگان اخلاقی خود را از دست داد. عالم فرزانه‌ای که به تخلّق، تواضع و زهد شهرت داشت و با وجود همه این صفات، بصیرت و حضور در عرصه‌های سیاسی و دفاع از ولایت نیز از شاخصه‌های مهم وی بود. نماز جمعه قم سال‌ها با لحن شیوا و رسای او، نه‌تنها فضلای قم، بلکه مردم ایران را سیراب می‌کرد. آیت‌الله علی مشکینی اهل تألیف و تحصیل بود و ده‌ها اثر از ایشان به جای مانده و ترجمه قرآن از یادگارهای علمی به جا مانده از این عالم وارسته است. ریاست بر مجلس خبرگان، از دیگر نقاط روشن زندگی آیت‌الله مشکینی است که فقدان ایشان جایگزینی برای این جایگاه را دشوار کرد. رهبر معظم انقلاب در توصیف این یار صدیق خود نوشتند: «جایگاه رفیع او در نظام جمهوری اسلامی و ریاست مجلس خبرگان رهبری از آغاز تشکیل این مجلس که نشانه حرمت و مکانت او در چشم نخبگان و علمای بزرگ و اساتید مبرّّز روحانی کشور است، هرگز نتوانست در تواضع و فروتنی او یا در زندگی زاهدانه و دامن پاک او، کمترین خدشه‌ای وارد آورد. او جامع علم و عمل، جهاد و زهد و تشخیص و سلوک صائب و مستقیم و بدون انحراف بود.»
یک مملکت ده میلیونی را تصور کنید که مستقل شده‌اند و دیگر کسی قدرت تسلّط بر آنها را ندارد. اینها به فکر آن افتاده‌اند که برای خود حکومت مستقل تشکیل بدهند و به دنبال انتخاب نوع حکومت هستند. دنیا حکومت‌های مختلف دارد؛ اما صلاح دیدند حکومت اسلامی انتخاب کنند، یعنی اسلام درباره‌ حکومت و ولایت در زمان غیبت هر طور بگوید؛ ما چنین حکومتی می‌خواهیم انتخاب کنیم.

حکومت و وظیفه علما
اسلام درباره‌ حکومت مطلبی دارد. امام حسین(ع) می‌فرماید: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْكَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» (تحف‌العقول/ 238)
«مَجَارِیَ الْأُمُورِ»، یعنی جریان کارها که در دست عالمان، دانشمندان و فقهایی است که عالمٌ بالله هستند و احکام الهی و اصول و فروع الهی را خوب می‌دانند. «الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» و بر حلال و حرام خدا هم امین هستند. منظور از جریان کارها، امور شخصی نیست و حضرت نمی‌فرماید که مجاری امور خانه‌ شما را عالم باید بیاید اداره کند، همچنین مجاری امور شرکت، مغازه و دستگاه دیگر شما را. برای نمونه، مملکت ده میلیونی، ارتش لازم دارد. هیچ‌وقت نمی‌شود که مملکتی بدون سپاه، قشون و نیروی انتظامی و نظامی باشد. حضرت می‌فرماید، مجاری این امر باید زیر نظر «الْعُلَمَاءِ بِاللهِ» باشد. ارتش تشکیل بدهد، او باید قشون تشکیل بدهد، او نصب کند، او عزل کند، او ادامه بدهد، او منصب بدهد.
اگر یک کشوری هزار، دو هزار قاضی لازم دارد، باید زیر نظر «العلماء بالله» باشد. حضرت می‌فرماید: «مَجَارِیَ الْأُمُور» اینکه باید قضاتی نصب شوند، قضاتی عزل شوند، قضاتی تبدیل مکان شوند، باید بر اساس «عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» باشد؛ اینجا دو شرط ذکر شده است. توجه داشته باشید، به شرایط دیگر در روایات دیگر کاری نداریم. برای مجاری این امر، جریان اینکه شهر قضات داشته باشد، معادنی در کشور وجود دارد و زمین‌های مواتی در کشور وجود دارد، باید به چه کسی مراجعه شود؟ همچنین، اموری دیگری که مربوط به دولت می‌شود؛ تمام امور بزرگ دولتی و امور عامه که برای هر امری یک وزارتخانه تشکیل می‌شود، تمام آنها در ذیل عنایت این روایت قرار می‌گیرد: «مَجَارِیَ الْأُمُورِ» یعنی اداره‌ مملکت و اداره‌ کشور، باید در دست چنین افرادی باشد که احکام الهی و حلال و حرام الهی را خوب می‌فهمند و امین و عادل هستند. 
مجتهد باشد، فقیه باشد، عادل باشد، امور دیگر و صفات دیگر را روایت دیگر ذکر کرده است، اینکه سازشکار نباشد، شجاع باشد، سیاست و مدیریت داشته باشد. چندین شرط است که بعضی از آنها، شرایط شرعی است و بعضی از این شرایط، شرایط عقلی است. عقل می‌گوید اگر بخواهید یک چنین کاری را به این آقا بدهی، این آقا باید این شرط را داشته باشد. بنابراین از بیان بنده، روشن شد که اسلام درباره‌ اداره حکومت در زمان غیبت چه می‌گوید.

نقدی بر نظریه شیخ انصاری
این یک روایتی است، مفهوم این روایت «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ» این هم یک روایت دیگر است. «رَحِمَ اللهُ خُلَفَائِی» علما ورثه انبیا، خلفای پیغمبر هستند، یعنی آن کسانی که این شرایط را دارند، آنها خلفا هستند. یعنی چه خلفا هستند؟ یعنی چه ورثه هستند؟ مرحوم شیخ انصاری (خدا او را رحمت کند) یک جمله‌ای می‌گوید؛ این مرد بزرگ، این نابغه اسلام، متأسفانه در اینجا یک حرفی زده است که انسان نمی‌تواند بگوید این مطلب از قلم شیخ باشد؛ وی می‌فرماید «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ» یا «خُلَفَائِی» علما هستند که در عصر غیبت خلیفه پیغمبر هستند. به عبارتی، می‌گوید: در آن چیزی که وظیفه‌ اصلی پیغمبر و امام است، علما در آن مطلب ورثه‌ پیغمبر هستند، نه در همه چیز. آن چیست؟ آن چیزی که وظیفه اصلی پیغمبر است، وظیفه‌ اصلی او هم عبارت است از تبلیغ احکام دین، یعنی در عصر غیبت عالم باید تبلیغ احکام کند. غیر از آن چیزهای دیگر را شامل نمی‌شود و این بسیار عجیب است. مگر وظیفه‌ پیغمبر تنها تبلیغ احکام است؟ یا عمده وظیفه‌ پیغمبر تبلیغ احکام است؟ ابداً چنین نیست. وظیفه‌ پیغمبر گرامی بالاتر از تبلیغ احکام، یک مطلب دیگر دارد. بنده این احتمال را می‌دهم و شاید شما هم بدهید. آیه‌ شریفه‌ «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» حضرت ابراهیم را ما امتحان کردیم، مطالبی را به او گفتیم، او را پیغمبر کردیم، امتحاناتی جلو آوردیم؛ چون از امتحان خوب بیرون آمد، او را امام کردیم. توجه کنید چه می‌گوید پیغمبر نبی بود، مرسل بود.
 «إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» ما تو را امام کردیم، یعنی امامت بالاتر از مقام نبوت است. وظیفه‌ عمده‌ پیغمبر، امامت او است، نه نبوت او. شاهد آن هم این است که پیغمبر در مکه نبوت داشت، در مدینه امامت هم داشت. اثر نبوت او همانی بود که در مکه بود و اثر امامت او همانی بود که در مدینه بود. مقام ولایت، مقام امامت، بالاتر است. پس آقای شیخ انصاری (قدّس الله سرّک و طیّب الله مضجعک و طهّر الله روحک و رفع الله درجتک) اینکه شما می‌فرمایید عمده وظیفه‌ امام و پیغمبر گرامی همان تبلیغ است، چنین نیست. عمده‌ وظیفه پیغمبر گرامی ولایت است و در عصر غیبت، آن زمانی که امام ظهور ندارد، پیغمبری در میان نیست، مردم دنیا همین‌طور بدون امام و پیغمبر مانده‌اند، خدا این ملت را به حال خود رها نکرده است. خدا مردم را آفریده است که مسلمان شوند و عابد و عالم و خوب شوند؛ مردم خلیفه‌الله شوند، ما را «هَمَجٌ رَعَاعٌ» که خلق نکرده است، خدا ما را آفریده است تا انسان شویم و همه را، در تمام کره زمین. خدا هر کسی را آفریده است، خواسته است که خلیفه‌الله شود، حتی آنجا که کمونیستی است، خدا را قبول ندارند، همه‌ اینها را خدا آفریده است تا خلیفه‌الله و انسان کامل شوند. پس برای اینها کسی را نصب کرده است، ولایت پیغمبر برای همه، «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِیَاءِ» علما هستند که ورثه‌ پیامبران هستند هم در تبلیغ، مسئله‌ نبوت و هم در ولایت و مسئله‌ امامت. آنها در زمان غیبت باید متصدی کار شوند. 
* خطبه اول نماز جمعه قم 6 شهریور 1377

اشاره شد صعصعه از ادیبان و خطیبان دوران خود بود. بنابر گزارش‌های تاریخی، این خاندان همگی خطیب بودند و در میان آنها صعصعه توانایی بیشتری در این امر داشت. او بیش از فقاهت، به خطیبی توانا شهرت داشت، به گونه‌ای که او را در زمره خطیب‌ترین مردمان می‌خواندند. مسعودی درباره او گفته است: «صعصعه اخبار نکو و سخنانی در کمال فصاحت و بلاغت دارد که معانی را با ایجاز و اختصار توضیح می‌دهد.»
روزی صعصعه با ابن‌عباس یکی از بزرگان و دانشمندان عرب همراه بود، ابن‌عباس از او پرسید: سالاری و سروری در میان شما به چیست؟ گفت: غذا دادن و نرم سخن گفتن و بذل مال و اینکه مرد چیزی از کسی نخواهد و با کوچک و بزرگ دوستی کند و همه مردم به نزد او مساوی باشند. ابن‌عباس پرسید: جوانمردی چیست؟ صعصعه گفت: اینکه دو تن فراهم آیند و نگهبان نداشته باشند و مصاحب‌شان نکو باشد و محتاج صیانت نباشند و پیرو نزاهت و دیانت باشند.
ابن‌عباس گفت: در این باب شعری به یاد داری؟ گفت: بلی، مگر گفتار مرة بن‌ذهل بن‌شیبان را نشنیده‌ای که گوید: «سالاری و جوانمردی را به آسمان آویخته‌اند. وقتی دو دونده به یک مقصد روند، دو رگه به زمین می‌خورد، اما آنکه نژاد سالم دارد به مقصد می‌رسد، که ضمن اشعار دیگر است.»
ابن‌عباس به او گفت: «اگر کسی به کسب معنای این اشعار در شرق و غرب بگردد، او را ملامت نمی‌توانم بکنم. ای فرزند صوحان! ما اخبار فراموش شده عرب را از تو فرامی‌گیریم.» این سخن بدان معناست که صعصعه، هم حضور ذهنی قوی داشته و هم اینکه از تاریخ و سابقه اقوام عرب به خوبی مطلع بوده است که شعری دشوار را نزد ابن‌عباس خوانده است. سپس ابن‌عباس پرسش‌های خود را ادامه داد و گفت: «به نزد شما حکیم کیست؟» صعصعه گفت: «هر که بر خشم خویش تسلّط داشته باشد و شتاب نکند و اگر پیش او به حق یا باطل سعایت کنند، نپذیرد و قاتل پدر یا برادر خویش را بیابد و او را ببخشد و نکشد.» 
در پایان این گفت‌وگو، ابن‌عباس در حالی که از پاسخ‌های صعصعه دچار تعجب و شعف شده بود، خطاب به وی گفت: «ای پسر صوحان! تو دانشور عربی.» 
علاوه بر این، صعصعه از راویان حدیث نیز بوده است و روایت‌هایی که از او نقل شده مورد توجه فقها قرار گرفته است؛ چرا که صعصعه ثقه بود، ولی روایات اندکی از وی به دست ما رسیده است. حدیث‌شناسان، صعصعه را به «قلیل‌الحدیث» توصیف کرده‌اند، ولی از اینکه رجالی کبیر چون نجاشی او را در کتاب خود نام می‌برد معلوم می‌شود وی کتاب حدیث داشته؛ زیرا مبنای کتاب رجالی نجاشی، بر گردآوری شیعیانِ صاحب کتاب است.
کسانی که صعصعه از آنها حدیث نقل کرده است، عبارتند از: حضرت علی(علیه‌السلام)، ابن‌عباس و عثمان و افرادی همچون ابواسحاق سبیعی، ابن‌بریده، شعبی، مالک‌بن عُمیر و منهال‌بن‌عمر نیز از صعصعه روایت کرده‌اند.
از فرزندان صعصعه، تنها عمرو، صوحان، محمد، عبدالرحمن و نیز فرزند محمد به نام عمرو (نوه پسری صعصعه) را می‌شناسیم؛ همگی اینان از افراد ناشناخته رجال هستند که تنها نام ایشان در منابع فوق و عموماً فقط یک مرتبه ذکر شده است.
پس از واقعه جانگداز کربلا که امام سجاد(ع) در اجتماع مردم شهر مدینه با چشمانی اشکبار، اخبار جانسوز کربلا را بیان می‌کرد، صوحان بن‌صعصعه بن‌صوحان در میان حاضران بود و از اینکه به واسطه بیماری و دردی که در دو پایش وجود داشت، نتوانسته بود در کربلا حضور یابد و مولایش حسین(ع) را یاری کند، عذرخواهی کرد. امام سجاد(ع) عذرش را پذیرفت، از وی تشکر کرد و برای او و پدرش دعا کرد.

قرض گرفتن یا قرض دادن كه از آن، به «وام» هم تعبیر می‌شود، یكی از معاملات و عقود شرعی است. 
پولی را كه انسان قرض می‌گیرد دو صورت دارد: 
صورت اول؛ برای گذراندن مخارج متعارف سال خود است و صرف هزینه و معونه زندگی می‌شود؛ مثلاً برای علاج بیماری یا خورد و خوراك و خرید وسایل مورد نیاز زندگی مصرف می‌شود، كه در این صورت نه به خود پول دریافتی و نه به اقساطی آن كه پرداخت می‌شود، خمس تعلق نمی‌گیرد.
صورت دوم‌؛ برای اموری به‌جز مخارج مورد نیاز زندگی مصرف می‌شود؛ مثلاً سرمایه یا ابزار کار قرار داده شود؛ كه در این حالت، به اصل پول دریافتی خمس تعلق نمی‌گیرد، حتی اگر عین آن پول موجود باشد؛ اما به آن مقدار از اقساطی كه تا سر سال خمسی پرداخت کرده است، خمس تعلق می‌گیرد.
برای نمونه، شخصی که ده میلیون تومان وام گرفته و ماهیانه دویست هزار تومان از اقساط آن را می‌پردازد، اگر تا سر سال خمسی خود، ده قسط پرداخت کرده باشد، حال اگر این مبلغ را خرج هزینه‌های زندگی کرده باشد به آن هیچ خمسی تعلق نمی‌گیرد؛ اما اگر مبلغ وام را خرج زندگی نکرده باشد؛ بلکه در جایی پس‌انداز کرده، یا به کسی قرض داده باشد، یا سرمایه کار قرار داده باشد، فقط به همین دو میلیون تومان (ده قسط پرداخت شده) خمس تعلق می‌گیرد.

نتیجه
اگر عين پول وام پس‌انداز شود، در صورتي که اقساط آن داده نشده باشد، خمس ندارد، اما اگر اقساط آن پرداخت شود، در پايان سال خمسي به مقداري که اقساط آن داده شده است، خمس تعلق مي‌گيرد؛ لذا اگر کسی وام بانکی گرفت و در همان سال خرج معونه زندگی‌اش شد، دیگر خمسی برای اقساط داده یا نداده بر گردنش نیست.

مجتبی برزگر/ جنبش مشروطه ایران مجموعه کوشش‌ها و رویدادهایی است که در دوره مظفرالدین‌شاه و سپس در دوره محمدعلی شاه قاجار برای تبدیل حکومت استبدادی به حکومت مشروطه رخ داد و به تشکیل مجلس شورای ملی و تصویب اولین قانون اساسی ایران منجر شد. در آستانه سالروز صدور فرمان مشروطیت به سراغ دکتر موسی حقانی، پژوهشگر و رئیس مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران رفتیم و با او درباره ماهیت مشروطه، رهبران واقعی مشروطه، مطالبات ملت در آغاز این نهضت، عوامل عدم پیروزی در مشروطه و مقایسه این نهضت با انقلاب اسلامی به گفت‌وگو نشستیم.
* در مقدمه بفرمایید آیا مشروطه ماهیت ملی و اسلامی دارد؟
با توجه به تعریفی که هر جریانی از نهضت مشروطه ارائه می‌دهد، ما می‌توانیم بگوییم که ماهیت دینی دارد یا اساساًً یک جریان غرب‌گراست. تعریفی که مرجعیت شیعه از نهضت عدالتخانه و سپس مشروطه داشتند، یک تعریف کاملاًً دینی است. در مکتوباتی از مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم ملاعبدالله مازندرانی، مرحوم شیخ فضل‌الله نوری و حتی از پاسخ‌هایی که مجلس دوره اول به پرسش‌های علما می‌دادند، برمی‌آید که مشروطه یک نظام برخاسته از خواست ملت ایران و به اصطلاح مطابق با اندیشه دینی برای کمک کردن به اجرای عدالت در کشور و فراهم کردن زمینه توسعه و پیشرفت یک کشور اسلامی است. علما و مراجع شیعه نقش رهبری اصلی را در مشروطه داشتند و مردم ایران به واسطه اعتمادی که به این بزرگان داشتند، به عضویت این نهضت درآمدند؛ چرا‌که نگاه‌شان کاملاً دینی بود. مراجع شیعه از سال 1317 قمری به بعد دچار یک نگرانی جدی نسبت به وضعیت ایران شدند و احساس کردند که حاکمیت سیاسی با آن وضعیت نمی‌تواند از تمامیت ارضی ایران در جایگاه یک کشور اسلامی و شیعه پاسداری کند؛ از همین رو به فکر اجرای برخی اصلاحات در کشور افتادند که تحت موضوع عدالتخانه پیش می‌رفت. غیر از عدالتخانه به این نتیجه رسیدند که باید دولتی را که وظیفه اجرای قوانین را برعهده دارد، از افراد نفوذی و وابسته به استعمار انگلیس و استعمار روس پاکسازی کنند. بنابراین، این حرکت اصلاحی گسترده شروع شد. تمام همّ و غم علما این بود که ایران یک سرزمین اسلامی و کانون تشیع است؛ از این رو باید با قدرت بتواند در مقابل استعمار و استکبار بایستد و زمینه‌های توسعه و پیشرفت این کشور با اتکا به اجرای قوانین اسلامی فراهم شود. البته در این ماجرا نیم‌نگاهی هم به تجربه ملل دیگر داشتند که عمدتاًً در قالب نظام مشروطه سامان می‌دادند. ما با دو دیدگاه در مشروطه روبه‌رو هستیم؛ اما آن دیدگاهی که اصالت دارد، دیدگاه مراجع شیعه است که از پشتیبانی عامه مردم نیز برخوردار است و با بسترهای فرهنگی و اجتماعی این کشور سازگاری کامل دارد؛ بنابراین اگر اجرا شود، قطعاًً به موفقیت می‌رسد. متأسفانه، جریان دینی در مشروطه خلع سلاح شد و مشروطه با آن نگاه غربی حاکم گردید؛ با این تفاوت که این نگاه غربی از حمایت عامه مردم بی‌بهره بود و با بسترهای فرهنگی و اجتماعی هم هیچ نسبتی نداشت؛ بنابراین خیلی زود با چالش و بن‌بست روبه‌رو شد. بن‌بستی که غربی‌ها به این نتیجه رسیدند آن را با یک کودتای نظامی بشکنند. به همین‌ دلیل رضاخان را روی کار آوردند و متأسفانه آن شرایط را در کشور حاکم کردند. 

*رهبران واقعی مشروطه چه کسانی بودند؟
وقتی می‌گوییم رهبر به معنای کسی است که جریان عمومی یک جامعه را به حرکت درمی‌آورد. از این نظر رهبران واقعی مشروطه ایران، علما، مراجع و مجتهدان بزرگ بودند. از جمله این مجتهدان مردی به نام مرحوم شیخ فضل‌الله نوری بود که وقتی به مشروطه پیوست، به تعبیر کسروی، کمر عین‌الدوله را شکست و مشروطه راه موفقیت را در پیش گرفت. مرحوم سیدعبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و خارج از ایران مرحوم آخوند خراسانی نیز جزء این رهبران به شمار می‌آیند. اینها می‌توانستند مردم را بسیج کنند و به صحنه بیاورند. همراهی این بزرگان سبب شد مشروطه اول پیروز شود. همراهی مجدد این بزرگان، به ویژه  مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم سیدعبدالله بهبهانی و مرحوم سیدمحمد طباطبایی موجب شد مشروطه دوم به صحنه بیاید و محمدعلی شاه شکست بخورد و دوباره مشروطه در ایران رنگ و لعاب بگیرد. ما می‌توانیم در سطوح دیگر افرادی را در جایگاه فعال سیاسی و نه رهبر شناسایی کنیم؛ برای نمونه بازرگانان، اصناف و روشنفکران. اتفاقاًً اینها با رویه‌ای که در پیش گرفتند و با اختلافاتی که ایجاد کردند، توانستند رهبری را از دست روحانیون و مراجع شیعه دربیاورند و نظام مشروطه را که مبتنی‌بر خواسته‌های علما بود، به نظام سکولار تبدیل کنند.
*ملت و فعالان این عرصه در آغاز نهضت مشروطه چه مطالباتی داشتند؟
ملت ایران از وضعیتی که در آن به سرمی‌برد، ناراضی بود. نخبگان دینی و سیاسی هم مراتب نارضایتی خود را اعلام می‌کردند؛ ولی هر یک نظر خاصی داشتند. برخی از سر سادگی گمان می‌کردند، می‌توان با تبعیت از غرب و باز کردن پای غربی‌ها، ایران را به سمت توسعه پیش برد. برخی در این زمینه به رشوه و اندیشه‌های استعماری؛ آلوده بودند یعنی می‌دانستند در پشت پرده، استعمار است؛ ولی چون پیوندهای نامشروعی با آنها داشتند، این واقعیت‌ها را کتمان می‌کردند. البته خواسته مردم با آن خواسته اصلی نهضت که برقراری عدالت در کشور بود، شباهت داشت. تلاش برای قطع نفوذ بیگانگان از ایران، فراهم‌کردن زمینه رفاه حال رعیت و تقویت تولید داخلی عین عبارت‌هایی است که به کار برده می‌شد. سرانجام مردم با فقر دست و پنجه نرم ‌کردند و کشاورزی و صنایع داخلی ایران وضعیت نامطلوبی پیدا کرد. تقویت قوای دفاعی کشور در کنار مدیریت رفتار بی‌ضابطه حکام و شاهزادگان، یکی دیگر از مطالبات اصلی مشروطه‌خواهان بود. از این رو به این نتیجه رسیدند که یک نظام پارلمانی در ایران پدید آید تا  بساط حکومت فردی از ایران برچیده شود. البته بن‌مایه این مطالبات ترویج شریعت اسلامی و تضاد نداشتن مصوبات مجلس با شریعت اسلامی بود که به طور جد از سوی مردم و جریان دینی، به ویژه مراجع و علما پیگیری می‌شد. 

*آیا مشروطه توانست در ابتدا به اهداف خود برسد؟
همه کسانی که در مشروطه فعال بودند یا در این زمینه مطالعه کردند، معتقدند مشروطه به تمامی اهداف خود نرسیده است. البته به برخی از اهداف محدود دسترسی پیدا کرد؛ از جمله تشکیل مجلس، اما محدودکردن استبداد حاکمیت که یکی از خواسته‌های اصلی نهضت بود، به طور موقت به آن رسیدند و بعد متأسفانه دچار استبداد احزاب، استبداد روشنفکری و استبداد دوره پهلوی شدیم. بنابراین، در حوزه سیاسی،  دستاوردهای بسیاری محدودی داشتیم. تا مجلس چهارم یک مجلس قابل قبولی داریم و از مجلس چهارم به بعد این دستاورد مشروطه هم کاملاًً زیرسؤال می‌رود و به یک مجمع فرمایشی تبدیل می‌شود که دستورات دیکتاتوری به نام رضاخان را مهر و امضا می‌کند. از نظر اقتصادی هم متأسفانه نه تنها کشور ما پیشرفت نکرد، بلکه دچار مشکلات عدیده شد. قرار بود مجلس بر رفتار قوه مجریه نظارت کند؛ اما مگر کسی جرئت نظارت بر رضاخان و رفتارهای او را داشت؟ اندک نمایندگان رشیدی، نظیر شهید مدرس مقابل قلدری‌های رضاخان می‌ایستادند. از نظر اجتماعی و فرهنگی نیز متأسفانه شاهد حاکمیت سبک زندگی غربی با تفکرات غربی در کشورمان بودیم. از نظر پیشرفت‌های فنی و علمی هم پیشرفت چندانی  نکردیم؛ بلکه در عرصه‌های مختلف دچار وابستگی شدید شدیم. این اتفاقات به دلیل ضعف مشروطه رقم نخورد، بلکه به‌ دلیل ایجاد انحراف در مسیر مشروطه بود که در دست غرب‌گرایان قرار گرفت و آنها هم به جز تقلید از غرب راهکاری برای جامعه ایران نداشتند. مضاف بر اینکه بخش قابل توجهی از آنها وابسته استعمار بودند.

*چه عواملی سبب پیروز نشدن نهضت مشروطه شد و چرا برخی از رهبران مشروطه در ادامه به حاشیه رانده شدند و امور کار به دست کسانی افتاد که پیشگام آن نبودند؟
یکی از دلایل اصلی آن، این بود که جریانات غرب‌گرا و کسانی که عامل اجرایی این اتفاقات بودند، رهبران اصیل مشروطه را از دور خارج کردند. اختلاف بین خود علما در نحوه برخورد با این جریانات غرب‎گرا نیز دلیل دیگری بر شکست آن بود. این عامل به همراه عوامل داخلی و دخالت جدی انگلیس و روسیه برای جلوگیری از موفقیت‌های نهضت ایران و قدرت گرفتن مجدد ایران، سبب شد که مشروطه به اهداف خود نرسد؛ چراکه یک ایران قوی و مستقل در آن مقطع می‌توانست در مقابل زیاده‌خواهی‌های انگلیس و روس در منطقه بایستد. به همین دلیل آنها همزمان با مشروطیت ایران قرارداد 1907 را منعقد کردند؛ که سبب تقسیم ایران شد. با گذشت زمان شاهد ان بودیم که مردم نسبت به نهضت و سرگذشت آن بی‌تفاوت شدند تا جایی که حتی در برخی از مناطق تقابل با مشروطه غربی صورت گرفت و مردم به خیابان‌ها ریختند و علیه مشروطه و مشروطه‌خواهان شعار دادند. در نهایت، آنها هم برای اینکه بتوانند اهداف خود را در ایران پیاده کنند، دست به سلاح بردند و کودتای انگلیسی سربرآورد و رضاخان روی کار آمد.

* در پایان بفرمایید چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی میان دو نهضت مشروطه و انقلاب‌اسلامی وجود دارد؟
نهضت مشروطه یک نهضت ضداستبدادی و ضداستعماری بود و نهضت انقلاب اسلامی هم ضداستبدادی، ضداستکباری و ضداستعماری است. آحاد جامعه دینی ایران در مشروطه برای تحقق نهضت به میدان آمدند که در انقلاب اسلامی هم این‌گونه بود و همه مردم در صحنه حضور داشتند. در انقلاب اسلامی ما شاهد رهبری واحد مرجعیت شیعه در کشور هستیم و شعارها بسیار روشن و اسلامی است و مردم مسلمان کاملاًً پای کار هستند. اما متأسفانه در مشروطه شاهد نفوذ جریانات غرب‌گرا در سطح میانی نهضت هستیم که موفق شدند میان رهبران نهضت اختلاف بیندازند. خوشبختانه، در انقلاب اسلامی رهبری دینی و واحد در اداره انقلاب وجود داشت، اما در مشروطه این گونه نبود. از سویی اهداف انقلاب اسلامی هم فراتر از مشروطه بود. در مشروطه ما به دنبال آن بودیم که همان نظام حاکم را اصلاح و شاه را محدود کنیم؛ اما در انقلاب اسلامی اساساًً مردم نظام شاهنشاهی را سرنگون و نظام دینی را برپا کردند. در مشروطه در قالب قانون حاکمیت بر مبنای رعایت شریعت اسلامی مطرح شد؛ اما در انقلاب اسلامی، نوع نظام دینی و اسلامی شد. از نظر مبارزه با استکبار و استعمار نیز به مراتب عمیق‌تر از مشروطه عمل کرد؛ زیرا مشروطه درگیر مبارزه با استبداد شد و حضور بیگانه را جدی نگرفت، ولی در انقلاب اسلامی از ابتدا این موضوع با جدیت پیگیری شد.