گفتاری از آیت‌الله محمدجواد فاضل‌لنکرانی
کلمات فقها و ادله ما در منابع و متون دینی یک نوع سومی از جهاد دارد به نام جهاد ذَبّی؛ ذَبّ به معنای دفاع است. «الذّب عن الاسلام»، یعنی دفاع از اسلام. متعلق این جهاد فقط دفاع از ساحت دین است، بحث دفاع از انسان، جان، مال و ناموس نیست که در جهاد دفاعی متعارف مطرح است. اگر در زمانی انسان خوف پیدا کند که دین در خطر است، خواه در منطقه خودش باشد یا در مناطق دیگر، خواه در ایران باشد یا در فلسطین و عراق، بر اساس ادله، بر هر انسانی که تمکن مقابله دارد، دفاع از اسلام واجب است، که از آن به جهاد ذبّی تعبیر می‌کنیم؛ جایی که فقط مسئله دفاع از دین و دفاع از اصل اسلام مطرح است.
نهضت امام حسین(ع) را باید بر همین اساس تفسیر کنیم؛ چون نهضت امام حسین(ع) بر اساس جهاد دفاعی نبود. حضرت به اختیار خودش از مدینه حرکت کرد و به اختیار خودش از مکه به سمت عراق خارج شد و به کلام جدّش رسول خدا(ص) استناد کرد: «من رای سلطاناً جائراً». جریان امام حسین(ع) هرچند خود امر به معروف و نهی از منکر است، اما نه بر اساس جهاد دفاعی قابل توجیه است و نه فقط بر اساس وجوب امر به معروف و نهی از منکر. جایی که دیده شود اساس اسلام در خطر است، دفاع از اسلام واجب است. مقاومت واجب است، ذهن انسان معطوف می‌شود به بحث جهاد، بعد هم سراغ همین مسائل مربوط به جهاد، جهاد دفاعی، جهاد ابتدایی و جهاد ذبّی می‌رود. در صورتی که  مسئله خیلی عمیق‌تر از این است. در فقه ما لزوم مقابله با بدعت‌ها، لزوم مقابله با مذاهب باطله، لزوم مقابله با کتب ضاله مطرح است؛ اینها تحت عنوان فقه مقاومت قرار می‌گیرد، چون مقاومت برای حفظ دین است.
مسلمانان هرجا به امام خود اعتماد نکردند، بیشترین صدمات را متحمل شدند هنگامی که رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین(ع) را به جانشینی برگزید این آیات نازل شد: «الیَوْمَ یَـئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ... الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِي».(مائده/ ۳) یأس و ناامیدی کفار از نابودی دین. چرا کافران مأیوس شدند؟ زیرا امام معصوم(ع) که همان عالم‌ترین انسان‌هاست در جامعه برای تبیین حقایق دین منصوب شد و جایی که علم و روشنگری وجود داشته باشد، کافران ناامید و مأیوس می‌شوند. کفر یعنی پوشاندن و کافر کسی است که حق را می‌پوشاند. هنگامی که انسان‌ها حق را شناختند دیگر کسی نمی‌تواند آن را بپوشاند؛ «علی مع الحق و الحق مع علی». وظیفه امام آگاه کردن، علم آموختن، روشن کردن مسیر، زدودن تاریکی جهالت و تبیین دین است. امام علی(ع) به همین قصد انتخاب شد. ایشان نه تنها این علم‌آموزی را وظیفه خود می‌دانست، بلکه به آن افتخار می‌کرد.
توانمند کردن علمی مسلمانان ابتدا باید بدانیم مطلوب خداوند و اهل بیت(ع) درباره شیعیان چیست و به چه چیزی تأکید دارند. حضرت علی‌بن‌‌ابی‌طالب(ع) می‌فرمایند: «من‌ کانَ‌ من‌ شیعتنا، عالماً‌ بشریعتنا فأخرجَ ضعفاء شیعتنا من‌ ظُلمةِ‌ جهلهم‌ إلی‌ نور العلم‌ الذي‌ حبوناه‌ به...» هرکس‌ که‌ از پیروان‌ ما، دانا به‌ شریعت‌ ماست، و پیروان‌ ناتوان‌ ما را از تیرگی‌ ناتوانی‌شان‌ بیرون‌ برد و به‌ روشنایی‌ دانشی‌ که‌ به‌ ما ارزانی‌ داشته‌اند، درآورد...(تفسیر امام‌ حسن ‌عسکری، ح ۲۱۵) حال چه کسی باید این کار را انجام دهد؟ حضرت‌ علی(ع) می‌فرمایند: «فأما حقُّکم‌ علیَّ... تعلیمکُم‌ کیلا تجهَلُوا و تأدیبُکُم‌ کیما تعلموا»؛ اما حق‌ شما بر عهده من، تعلیم‌ شماست‌ تا جاهل‌ نمانید و نیز تأدیب‌ و تربیت‌ شماست‌ تا اینکه‌ در شمار عالمان‌ و وارستگان‌ قرار گیرید.(نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۳۴) ایشان می‌خواهند علم را در تمام عالم گسترش دهند و این کار را وظیفه خود می‌دانند؛ زیرا می‌فرمایند: «علی‌ الامامِ‌ أن‌ یُعلِّمَ‌ أهلَ‌ ولایتهِ‌ حُدودَ‌ الاسلامِ‌ و الایمانِ»؛ بر امام‌ است‌ که‌ حدود و آموزه‌های‌ اسلام‌ و ایمان‌ را بر مردم‌ خود تعلیم‌ دهد.(غررالحکم، ج ۴، ص ۳۱۸)
توجه داشته باشیم این بیانات نوعی خضوع و به این معنا نیست که امام این زحمت را به دوش گرفتند تا دیگران به زحمت نیفتند. در حقیقت این وظیفه مخصوص امام است و خداوند امام را تعیین کرده است و هیچ‌کسی جز امام معصوم نمی‌تواند این بار را بر دوش بکشد، «أیها الناس، انَّ‌ أحقَّ‌ الناس‌ بهذا الأمر أقواهم‌ علیه و أعلمُهُم‌ بأمرالله فیه.»(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۷۳) ضمن آنکه این وظیفه همه ائمه معصومین(ع) بوده است. هر امامی وظیفه داشت مردم زمان خود را به مسائل دین و حقایق عالم آگاه کند. اما هنگامی که امام را در جامعه ضعیف و کوچک کنند و او را در جایگاه حقیقی نشناسند، دست مردم از علوم الهی کوتاه می‌شود و در مسیر اشتباه گام برمی‌دارند.
یاری مردم توسط امام معصوم(ع)
وظیفه امام این است که در جنبه‌های مختلف مردم را یاری کند؛ زیرا فقط اوست که عالم است. امیرالمؤمنین(ع) در خطبه شقشقیه علت زمامداری خود را همین آگاهی‌بخشی و کمک به قوت و قدرت پیدا کردن همه‌جانبه مردم دانستند: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت‌كنندگان نبود و ياران حجّت را بر من تمام نمى‌كردند و اگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم‌بارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى‌ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى‌كردم، آنگاه مى‌ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله‌اى بى‌ارزش‌تر است.
در جایی دیگر و در پاسخ به اشکال‌ کننده‌ای می‌فرمایند: «و یحک! إنّي لستُ‌ کأنتَ، إنَّ اللهَ تعالی‌ فرضَ‌ علی‌ أئمةِ‌ العدلِ‌ أن‌ یقدِّرُوا أنفُسهم‌ بضعفةِ‌ الناس، کیلا یتبیَّغَ‌ بالفقیر فقرُهُ»؛ وای‌ بر تو! بدون‌ شک‌ من‌ در موقعیتی‌ چون‌ تو نیستم؛ زیرا بی‌گمان‌ خدا بر پیشوایان‌ دادگر واجب‌ کرده‌ است‌ که‌ خودشان‌ را با مردم‌ ناتوان‌ هم‌ارز نهند تا تنگدستی‌ مستمند او را بر نینگیزد و به‌ شورش‌ وادار نکند.»(نهج‌البلاغه، کلام ۲۰۹) همچنین می‌فرمایند: «سوگند به‌ خدا برای‌ گرفتن‌ حق‌ ستمدیده‌ از ستمگر از روی‌ عدل‌ و انصاف‌ حکم‌ می‌کنم‌ و ستمکار را با حلقه‌ بینی‌ او می‌کِشم‌ تا اینکه‌ او را به‌ آب‌خور حق‌ وارد سازم، اگرچه‌ بدان‌ بی‌میل‌ باشد.»(همان،خطبه ۱۳۶). و نیز می‌فرمایند: «خداوندا خودت‌ می‌دانی... که‌ هدف‌ ما از حکومت‌ تأمین‌ امنیت‌ بندگان مظلومت است.»(همان، خطبه ۱۳۱) آیا شخصی غیر از امام معصوم(ع) می‌تواند این‌چنین قوی ظاهر شود و حق مظلومان را از ستمگران بگیرد؟
ضعیف شدن علما، ضعیف شدن عالم
امیرالمؤمنین(ع) از اینکه او را به عنوان عالم‌ترین انسان‌ها در بشریت پس از پیامبر(ص) کنار نهادند و نگذاشتند او در کنار مردم باشند، گلایه کردند و فرمودند: «إنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً»؛ او مى‌دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه‌ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. علم امیرالمؤمنین(ع) مانند کوه بلندی است که عالم‌ترین انسان‌ها نمی‌توانند به قله آن برسند و از بزرگی و وسعت آن باخبر شوند. ضعیف شمردن امام معصوم در امور سیاسی و حکومتی و قطع دستان او از اداره امور جامعه باعث ضعیف شدن مردم در دستیابی به علوم حقیقی اسلام است. به همین دلیل بود که پس از رحلت پیامبر(ص) امیرالمؤمنین(ع) این آیه شریفه را تلاوت فرمودند که هارون به موسی گفت: «ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي». امام علی(ع) هنگامی که اصرار برخی مسلمانان را در برخورد با تضعیف سیاسی پس از رحلت پیامبر(ص) دیدند، از طرفداران خود خواستند سرهای‌شان را بتراشند و بامداد فردا در محلی معین جمع شوند. بامداد‌ فردا شد و تنها پنج‌ نفر با سرِ‌ تراشیده‌ آمدند. در تاریخ آمده است امیرالمؤمنین(ع) دست‌ها را رو به آسمان بلند کرد و فرمود: «اللهم‌ القوم‌ استضعفونی‌ کما استضعف‌ بنواسرائیل‌ هارون...»(بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۴۱) آری این استضعاف سیاسی برای دین چیزی جز استضعاف علمی، مادی و معنوی نبود. در آن زمان نه تنها امام علی(ع) بلکه تمام مردم ضعیف شدند. پیامبر(ص) به بنی‌هاشم می‌فرمایند: «أنتم‌ المستضعفون‌ بعدي»؛ مستضعفانِ‌ پس‌ از من‌ شما هستید.(عیون‌ اخبارالرضا(ع)، ج ۱، ص ۶۱). مسلمانان صدر اسلام وقتی به پیامبر(ص) ایمان آوردند باید به ایشان اعتماد می‌کردند و مطیع دستورات او می‌بودند. وقتی ولیِ خدا در جامعه را عده‌ای کم‌شمار ضعیف کردند، مردم باید قیام و امام را یاری می‌کردند. امیرالمؤمنین(ع) پس از خلافت بارها از یاری نکردن مردم و عدم اطاعت از اوامر ایشان گلایه کردند.(الارشاد، ج ۱، ص ۲۸۱) که نشان می‌دهد تا مردم نخواهند کسی نمی‌تواند حق را برای آنان بازگو کند، به کمک‌شان بشتابد و حق‌شان را بگیرد.
اسلام امر به معروف را در میان انسان‌ها از واجبات قرار داد تا آنان که به مسائل شرعی و حدود الهی آگاه هستند و در زمان‌شناسی و مکان‌شناسی برای ارشاد هدایت مردم تخصص دارند، در مواقعی که بعضی انسان‌ها دچار غفلت می‌شوند، آنان را کمک و به راه صحیح هدایت کنند. این امر یکی از اصلی‌ترین وظایف مرد و زن مسلمان در خانواده است و باید نسبت به خود، همسر و فرزندان‌شان آن را به کار بگیرند. اسلام آمر به معروف و ناهی از منکر را اول به عمل فرامی‌خواند سپس او را امر می‌کند در مقابل بدی‌ها ایستادگی کند. امیرالمؤمنین(ع) در این‌باره می‌فرمایند: «در همه حال امرکننده به معروف و بازدارنده از منکر باش، به خوبی‌ها عمل کن و بدی‌ها را مانع باش.»(غررالحکم، ص ٣٣٢) اما نقطه شروع کجاست؟ خداوند از مؤمنین و مؤمنات می‌خواهد نسبت به رفتار اطرافیان حساس باشند و خود، خانواده و اطرافیان را از گناه برحذر دارند. خداوند در آیه ٦ سوره تحریم می‌فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خودتان و خانواده‌‌تان را از آتشی که سوخت آن، مردم و سنگ‌‌ها هستند، حفظ کنید. بر آن آتش، فرشتگانی خشن و سخت‌گیر(گمارده شده)اند. از آنچه خداوند به آنها دستور داده، سرپیچی نمی‌‌کنند و آنچه را که مأمورند، انجام می‌‌دهند.» امام صادق(ع) در تشریح و تفسیر این آیه فرمودند: «هنگامی که این آیه نازل شد، مردم گفتند: یا رسول‌الله(ص) چگونه خود و اهل و عیال‌مان را از آتش دوزخ حفظ کنیم؟ پیامبر(ص) فرمودند: اعمال نیک انجام دهید و به خانواده خود نیز یادآوری کنید. بدین طریق، آنها را بر اطاعت و عبادت پروردگار تربیت نمایید.»(مستدرک‌الوسائل، ج ١٢، ص ٢٠١) نباید فکر کنیم پس از شکل‌گیری شخصیت، تغییری وجود ندارد؛ هر انسانی آمر به معروف را در مقام عمل ببیند به راحتی سخن او را می‌پذیرد و تغییر می‌کند، به ویژه فرزندان.

هشام‌بن‌حکم می‌گوید: محضر امام صادق(ع) عرض کردم: بفرمایید سجده بر چه چیز جایز است و بر چه چیز جایز نیست؟ حضرت فرمودند: جایز نیست سجده مگر بر زمین یا آنچه از زمین می‌روید، به شرط آنکه مأکول یا ملبوس نباشد. عرض کردم: فدایت شوم، علت آن چیست؟ فرمود: سجود و خضوع و فروتنی برای خدای عزوجل است؛ لذا سزاوار نیست آن را بر مأکول و ملبوس قرار دهند چه آنکه ابناء دنیا بندگان مأکولات و ملبوسات هستند و حال آنکه سجده‌کننده در سجودش مشغول عبادت خداوند تبارک و تعالی است؛ از این رو شایسته نیست پیشانی خود را در حال سجود بر معبود ابناء دنیا که فریفته او هستند، بگذارد و سجده بر زمین افضل است؛ زیرا نسبت به تواضع و خضوع در مقابل خداوند عزوجل رساننده‌تر است.
«یعقوب‌بن‌یزید» به طور مرفوع تا حضرت ابی‌عبد‌اللّه(ع) نقل کرده که آن حضرت فرمودند: سجده بر زمین فریضه و بر غیر آن سنت است.
سیاری نقل کرده است، بعضی از اهل مدائن محضر ابی‌الحسن ماضی امام موسی کاظم(ع) نامه‌ای نوشتند و در آن پرسیدند: خواندن نماز روی شیشه چطور است؟ نویسنده نامه می‌گوید: وقتی نامه‌ام محضر مبارک(ع) رسید با خود اندیشیدم و گفتم: شیشه از اشیائی است که جزء نبات‌الارض است و من نباید سؤال می‌کردم؛ زیرا بر نبات‌الارض خواندن نماز و سجده جایز است؛ اما امام(ع) در جواب نوشتند: بر شیشه نماز مخوان و اگر در نفست خطور کرده که شیشه از نبات‌الارض است پس بدان ماده اصلی آن شن و نمک است و این دو بر ماهیت اصلی خود باقی نمانده و تغییرکرده‌اند.
 صدوق(ره) می‌‌گوید: هر شن و نمکی ممسوخ و متغیر نیست؛ بلکه شن و نمکی که شیشه را از آن می‌سازند، تغییر یافته‌اند.