مهارت تربیت فرزند همواره از اصلیترین دغدغههای والدین بوده است، از این رو غالباً پدر و مادرها به دنبال سازوکار تربیتی مناسب برای پرورش نسلی سالم هستند. انبوه اطلاعات فرزندپروری را در منابع مختلف بررسی میکنند و گاهی با تردیدهایی مواجه میشوند که کدام یک از این روشها ضمانت اجرایی دارند و ضامن تربیتی صحیح و ایدهآل خواهند بود. اما الگوی مناسب فرزندپروری را باید در سیره بانویی جستجو کرد که با معرفت عمیق، نابترین و پاکترین نسل تاریخ بشر را تربیت کرده است. به این منظور، برخی از مهمترین اصول روانشناختی فرزندپروری را در آینه مهارتهای رفتاری این بانوی بیهمتا مرور میکنیم:
حضرت فاطمه(س) با اشراف کامل بر تأثیر وراثت، پیش از هر چیز شایستگیهای روحی، معنوی و رفتاری خود را تقویت کردند تا این شایستگی و برتری از طریق وراثت به فرزندان منتقل شود و فرزندانی پاک و خداپرست از ایشان متولد شوند؛ چنان که در زیارت فرزندش، امام حسین(ع) شهادت میدهیم، تو نوری بودی در صلب مردان بزرگ و رحم زنانی پاک.
ایشان از واژههای زیبا، لطیف و پرمعنا در برخورد با فرزندان بهره میگرفتند و آنها را «قرة عیني» و «ثمرة فوادي» صدا میزدند؛ یعنی نور چشمم و میوه دلم. بانو در محراب عبادت، عاشقانه راز و نیاز میکردند و با این روش، روح پرستش را در فرزندان خود میدمیدند. با همسر مهربان بودند و مدارا و مهربانی در محیط خانواده را به فرزندان میآموختند. ایشان فضایل اخلاقی را با رفتار به فرزندان منتقل و رذایل را با دوری و اجتناب، از آنها نیز دور میکردند.
نمونه عملی این روش مؤثر تربیتی، مادری پاک و بیهمتاست که با وجود شخصیت والای معنوی، با کودکان خود همبازی میشدند و این نیاز مهم دوران کودکی را با مفاهیم عمیق و مهم پیوند میزدند. با امام حسن(ع) بازی میکردند و برایشان شعر میخواندند که: شبیه پدرت باش، پسرم، ریسمان از گردن حق باز کن. با امام حسین(ع) بازی میکردند و در شعرها از شباهت ایشان به پدربزرگ میگفتند.
بانو اصل تأثیر سلامت روح و روان در تربیت سالم را به خوبی میدانستند و همواره در تلاش بودند تا با ایجاد فضای مهیج و شاد فرزندانی با روان سالم و روحیه قوی پرورش دهند. برگزاری مسابقات خطاطی و کشتی، اقداماتی در این راستا بودند.
اینها همه قطرهای از دریای بیکران فضایل بزرگبانوی جهانیان است که باید سرلوحه هرمادر و پدر دلسوزی قرار بگیرد.
محبوبه ابراهیمی
پرسش: چند وقتی است شاهد خبرهای ناگوار هستیم. این اخبار دردناک تأثیرات خیلی بدی بر من و اطرافیانم گذاشته است. چطور علیرغم ناراحتی میتوانیم به زندگی عادی برگردیم؟
پاسخ: نگرانی و ناراحتی شما قابل درک است و این حال بد مختص شما نیست، ولی اینکه شما به فکر برطرف کردن احساسات منفی و بد خود هستید و دوست دارید از این مرحله به خوبی عبور کنید، بسیار عالی است.
سیر عبور از غم و اندوه و گاهی سوگ پنج مرحله است: انکار، خشم، چانهزنی، افسردگی و در نهایت پذیرش. طبیعی است که پس از این مراحل مدام در انتظار شنیدن خبر تلخ بمانید و دلهره این اتفاقات با شما همراه باشد؛ ولی نباید این حالات به اضطراب دائم در شما تبدیل شود. در صورت دلهره یا خشم از اتفاقات پیش آمده، از خدای مهربان کمک بگیرید و با قرائت سوره مبارکه حمد همراه با نفسهای عمیق، از خشم خود کم کنید. با نوشتن روی کاغذ از واگویههای ذهنی خود بکاهید و در نهایت کاغذ را از بین ببرید.
بدانید علائمی، چون احساس خستگی مفرط، خشم، سطح انرژی پایین، خواب آلودگی، قدرت کارکرد پایین، گریه بیدلیل و رفلکس معده، علائم سندرم خبر بد است، اگر چنین نشانههایی دارید، بهتر است خود را سرزنش نکنید و آگاهانه در پی برطرف کردنشان باشید.
سبزیجات تازه مصرف کنید. ورزش را فراموش نکنید. با مدد گرفتن از الطاف الهی، برای مردم جهان دعای مثبت کنید.
از جملات الهامبخش و تأکیدی مثبت بیشتر در صحبتهای روزانهتان استفاده کنید، جملاتی همچون «خدا همیشه با من است».
به این آیه زیبا از قرآن باور داشته باشید که: «الابه ذکر الله تطمئن القلوب»؛ دلها آرام میگیرد با یاد خدا. با صوت قرآن که آرامش روانی عمیقی در شما ایجاد میکند، ساعاتی از روز را سپری کنید. امید و توکل به قدرت لایتناهی را فراموش نکنید که قدرتی بالاتر از او نیست.
یکی دیگر از راههای کسب آرامش، محبت، نیکوکاری و احسان به دیگران است. خداوند به افرادی که موجبات آرامش دیگران را فراهم میکنند، آرامش و امنیت دنیا و آخرت را عطا میکند.
همکاری با دیگران و کمک مالیـ معنوی به آنها در قالب انفاق و صدقه یکی دیگر از راههای کسب آرامش برای شماست.
صدیقهسادات شجاعی
جعبههای شکستنی را هل دادم گوشه آشپزخانه و روی صندلی نشستم. خسته شده بودم و کمرم حسابی درد میکرد. اسبابکشی خستهام کرده بود. زیر لب هزارجور بدوبیراه نثار شوهرم کردم که زودتر نتوانسته بود خانه را عوض کند و همین دم عیدی من را با اسبابکشی بیچاره کرده بود. اسبابکشی و تعویض خانه برایم غول بزرگ بدبختی بود. محبوبه خانم ولی بیخیال به کارش ادامه میداد. گفتم: «محبوبه خانم خسته نشدی، من که مُردم، اسبابکشی آدمو میکُشه...!»
قاشق چنگالها را مرتب کرد و چید توی جعبه.
ـ نه خانوم خیالتون راحت! اسبابکشی هیچ کسو نمیکشه...خدا رو شکر کنین...
لبخند زدم و گفتم: «خب بحث فلسفی شد. بگو ببینم چی آدمو میکُشه؟» دست از کار کشید و رفت تا چایی بریزد. زن خوب و مهربانی بود، از سالها پیش ماهی یکی دوبار برای کمک میآمد و گاهی باهم حرف میزدیم و درددل میکردیم. من را یاد مادرم میانداخت. صبور و کمحرف و کاری بود.
چایی را جلویم گذاشت و گفت: «ناشکری، خانم! ناشکری آدمو میکُشه... مریضیام همینطور، البته اگه برای اونم شکر کنی، چیزی نمیشه...»
مریضی را خیلی آرام گفت. نگاهش کردم. نحیفتر از قبل شده بود، کمی هم رنگپریده به نظر میرسید. نکند مریض بود؟
ـ محبوبه خانم! چیزی شده؟ مریضی خدای نکرده...؟
نگذاشت حرفم تمام شود.
ـ مریض که چی بگم؟ آدم پا تو سن میذاره مریضیا دورهاش میکنن...!
حواسم را از وسایل خانه برداشتم و خیره خیره نگاهش کردم. چیزی ته دلم لرزید. یاد مادرم افتادم که با سرطان جانش را از دست داده بود. محبوبه خانم را دوست داشتم دلم نمیخواست تجربه تلخ از دست دادن را دوباره بچشم. به چهرهاش دقیق شدم. چرا متوجه نشده بودم که چشمهایش گود افتاده بودند؟
گفتم: «حرف بزن ببینم چی شده نگرانم کردی!»
لبخند زد، سرد و بیرمق!
ـ خانم من که نگرانی ندارم. خداروشکر سر پام. یه کم ناخوشم؛ ولی نه اونقدرا، همین که عید امسال میتونم بچهها رو ببینم و دور هم باشیم، کلی شکر داره.
دستم لرزید. خودم را کنترل کردم و پرسیدم: «عید امسال چیه بگو تا صدسال دیگه...»
باز هم خندید خندهاش مثل قبل نبود، اما عمیقتر بود تا ته دل نفوذ میکرد.
- اون توده بود که گفتم اندازه گردو شده، کلی بهش خندیدیم، دکتر گفت خیلی بزرگ شده باید برم شیمیدرمانی... دو جلسه دیگه مونده، بچههام نمیدونن، آواره میشن به خاطر همین من نگفتم بهشون! تا خدا چی بخواد، ولی بازم شکر، خدا بهم فرصت داد خوب دوروبرمو ببینم، بچههامو، شما رو، همه چیزرو... بالاخره آدمیزاد مسافره، یه روز میاد یه روز باید بره دیگه...
اشکهایم بیاختیار سرازیر شدند.
محبوبه خانم راست میگفت اسبابکشی آنقدرها هم سخت نبود که آدم بُکشد.
نفیسه محمدی