خانه، به ظاهر ساختمانی است شبیه سایر ساختمانها با تفاوتهایی مختصر در چیدمان وسایل؛ اما حقیقتی که این چهاردیواری را از سایر ساختمانها و مکانها جدا میکند روح محبت و روابط عاطفی عمیقی است که امنیت و آرامشی بیبدیل را در آن پدید میآورد.
روزمرگیها و آشفتگیهای دنیای مدرن و عصر تکنولوژی اما، گاهی فرصت توجه به این اصل مهم را از انسانها سلب و آنها را در یخبندان روابط عاطفی گرفتار میکند. اعضای خانواده مثل افرادی غریبه، اما به صورت مسالمتآمیز، در کنار هم زندگی میکنند، در حالی که سردی عاطفی شدید بر روابطشان حکمفرما میشود.
این فرایند دردناک، رفتهرفته به تهدیدی علیه خانواده و سلامت روحی و روانی اعضایش تبدیل میشود، به طوری که خلأ عاطفی، اعضای خانواده را به گدایی محبت از غریبهها میکشاند. این تهدید به ویژه برای نوجوانان آسیبی جدی و خطرناک است که به اتخاذ تدابیر لازم و مهارتهای ضروری والدین نیاز دارد.والدین پیش از هرچیز باید زمینه اعتماد فرزندان را فراهم کنند و با روشهای متفاوت دوستی خود را به آنها ثابت کنند. شنیدن حرفهای آنها و درک سخنانشان زمینه مساعدی را برای این اعتمادسازی فراهم میکند. ارتباط کلامی، مقدمه ارتباطات عمیق عاطفی خواهد شد و بر این اساس لازم است والدین ساعتهای مناسبی را برای این گفتوگوها در نظر بگیرند و با بسترسازی مناسب، زمینهساز گفتوگوهای سالم و محبتآفرین باشند.
دعوت فرزندان به مشارکت و همفکری در امور منزل و بهرهگیری از نظرات کاربردی آنها مقدمه دیگری برای برقراری روابط عاطفی با آنهاست.
محترم شمردن فرزندان و پذیرش آنها از نکات مهم دیگر است. به این منظور، لازم است پدر و مادر، فرزند خود را باتمام بدیها و معایبش بپذیرند و به سبب اشتباهات کوچک و غیر مهم او را از خود دور نکنند و احترامش را از بین نبرند. فراموش نکنیم طرد کردن فرزندان، قهرهای طولانیمدت با آنها، محبتهای مشروط یا بیان کلمات دارای بار منفی، از جمله مصادیق خشونت عاطفی هستند که از مانعهای مسیر روابط سالم به شمار میآیند. در مقابل، محبت و مهرورزی به فرزندان، نوازشهای مهربانانه، تشویقهای جذاب، متنوع و بهجا، ارتباط کلامی مثبت و اثربخش، و نیز تأکید بر رفتارهای مثبت فرزندان، در برقراری و تداوم رابطه عاطفی با آنها نقشی معجزهآسا دارند .
محبوبه ابراهیمی
پرسش: فرزندی شش ساله دارم که مدتی است لجبازی میکند و در موقعیتها و مکانهای مختلف، در صورت نرسیدن به خواستهاش گریه میکند. چه راهکاری برای حل این مشکل ارائه میدهید؟
پاسخ: تربیت و رفتار با کودکان لجباز قدری سخت است. این کودکان تلاش میکنند ناراحتی و ناکامی خود را به شیوه غیر اجتماعی و نامناسب بیان کنند.
در اولین قدم، هنگام گریه کودک و زمان لجبازی، آرامش خود را حفظ کنید. حتی اگر فکر میکنید رفتارش بیش از حد معمول نامتعارف است، همقد او بنشینید و بگویید «من احساسات تو را درک میکنم» و او را در آغوش بگیرید. درباره خواسته نامعقول و لجبازی کودک در آن لحظه توضیح مختصری با ذکر دلیل ارائه دهید؛ برای نمونه «امروز برف میآید و نمیتوانیم به پارک برویم.»
عصبی نشوید، نفس عمیق بکشید، یک یا دو دقیقه به اتاق دیگری بروید تا آرام شوید، در غیر این صورت وضعیت وخیمتر میشود.
اگر فرزندتان مایل به انجام کاری نیست، علت را از او بپرسید. برای ایجاد همکاری با کودک برنامهای مشخص داشته باشید، لیستی از کارهای فرزندتان تنظیم کنید و از او درباره اهمیت کارها بپرسید؛ مثلاً برنامه روزانهای درست کنید که حتی کارهای کوچک هم در آن نوشته شده باشد. اجازه دهید کودک در موارد کوچک حق انتخاب داشته باشد و مسئولیت بپذیرد؛ انتخابهایی همچون رنگ لباس، اسباب بازی، نوع غذا و... . این کار به او کمک میکند بعدها در مسائل بزرگتر راحتتر تصمیمگیری کند.
رفتارهای مثبت فرزندتان را تشویق و گاهی از سیستم پاداش استفاده کنید که تأثیر بسزایی در رفتار وی خواهد داشت. در رفتار با فرزندتان در لحظه لجاجت، حتی گریههای پی در پی به هیچ وجه وارد جنگ قدرت نشوید؛ چراکه آن وقت رفتار شما تفاوتی با رفتار کودک ندارد، بنابراین الگوی غلطی برای کودک میشود. به گونهای رفتار کنید که او شما را کنار خود ببیند نه به صورت کسی که مدام او را امر و نهی میکند.
در وضع قوانین زیادهروی نکنید و حداقلها را در نظر بگیرید. انتظارات خود را واضح بیان کنید و هرگز عجله نکنید. در برخورد با فرزندتان صبوری پیشه کنید و هرگز به او برچسب لجباز نزنید. نگذارید دیگران در برخورد با گریهها و رفتارهای کودکتان واکنش تحقیرآمیز نشان دهند.
صدیقهسادات شجاعی
تعطیلات بین امتحانها فرصت خوبی بود. نوبت گرفتم و به خانه برگشتم. کلی ذوق داشتم که زودتر وقت عملم برسد و چهره تغییر کرده خودم رو ببینم.
پدرم خیلی موافق نبود و مدام با شیوههای مختلف سعی میکرد پشیمانم کند؛ ولی من تصمیمم را گرفته بودم. برای خودم پساندازی داشتم و دلم میخواست آن را برای عمل زیبایی خرج کنم و مادرم هم منتظر بود تا بعد از عمل من برای خودش برنامههایی بریزد.
آخرین امتحان بود؛ خیلی کار داشتم و باید آزمایشهای قبل از عمل را انجام میدادم؛ ضمن اینکه دو پروژه نیمهکاره هم داشتم که باید قبل از بستری شدنم، تمامشان میکردم.
روی صندلی نشستم، بیتاب بودم که جوابها را بنویسم و بروم؛ اما بیشتر از هرچیز جای خالی دوستم، مژگان توجهم را جلب کرد. دختر خوبی بود و از همه مهمتر حسابی درس میخواند و خیلی جاها کمکم میکرد.
دیر کرده بود. امکان نداشت سر کلاس غیبت داشته باشد، چه برسد به امتحان پایان ترم. دو سه روزی بود که از هم بیخبر بودیم، در ذهنم به خودم بدوبیراه میگفتم که چرا چند روزیه از بهترین دوستم بیخبر مانده بودم.
امتحان شروع شد و من با دلهره به جای خالی مژگان خیره مانده بودم. دلم شور میزد و فکر اینکه ممکن است چه اتفاقی برای مژگان افتاده باشد، دیوانهام میکرد.
طاقتم تمام شد و از مراقب جلسه درباره مژگان پرسیدم، خانم کسایی سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت: «نگران نباش، تو دفتره، استادتون داره ازش امتحان میگیره...»
عجیب بود، اندکی آرام شدم؛ همین که امتحان را از دست نداده بود، خوشحال بودم. بعد از امتحان پشت در اتاق منتظر مژگان ایستادم، از اتاق که بیرون آمد بیتوجه و خیلی آهسته از کنار من گذشت.
ـ مژگان دیگه تحویل نمیگیری؟
به طرفم برگشت، عینک نداشت.
ـ ثریا تویی؟ ببخش عینکم شکسته، رسماً کور شدم... .
باورم نمیشد چشمهای مژگان اینقدر ضعیف باشد. پرسیدم: «چرا سر جلسه نبودی؟»
خندید.
ـ میگم که کور شدم. عینکم پریشب شکست، بابام برد برای تعمیر، از همون موقع یارو مغازهشو بسته آب شده رفته تو زمین، منم عینکِ دیگهای نداشتم، کلی حرص و جوش داشتم که امتحانم چی میشه، خداروشکر استاد شفاهی گرفت ازم...
دستش را گرفتم تا راحتتر از پلهها پایین برویم.
ـ باید عمل کنم، منتها بابا الآن دست و بالش خالیه، هزینهاش سنگینه، یه کم اوضاعش بهتر بشه، عمل میکنم و از شر عینک و دردسراش راحت میشم.
با دکترم تماس گرفتم و به خاطر اینکه از عمل بینی منصرف شده بودم، عذرخواهی کردم. عمل چشم مژگان مهمتر بود.
پدرم راست میگفت که زیبایی همیشه ظاهری نیست!
نفیسه محمدی