گفتاری از آیت‌الله عباس رفعتی

نکات عبرت‌آموزی در جریان فوت فرزند رسول خدا(ص)، جناب ابراهیم در ماه رجب وجود دارد و آن اینکه وقتی که پیامبر اکرم(ص) جنازه فرزند خود را دیدند، اشک ریختند و گریه کردند و اتفاقاً بلند هم گریه کردند و برخی افراد ک ه برداشت اشتباهی از پیامبر(ص) و اسلام داشتند و هنوز هم دارند، برای‌شان عجیب بود که پیامبر اکرم(ص) با همه عظمت‌شان گریه می‌کنند.

وهابیت (هم‌اکنون) چنین دیدگاهی دارد که نباید سر قبر مرده و تشییع جنازه مرده گریه کنیم؛ در حالی که اصلاً چنین تفکری در نهضت پیامبر اکرم(ص) وجود نداشته است. اعتراض کردند که شما همیشه ما را به صبر و تحمل سفارش می‌کنید و قرآن کریم هم ما را به صبر و تحمل سفارش می‌کند که «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» (بقره/ ۱۵۵) و «وَ اللَّهُ یحِبُّ الصَّابِرینَ» (آل‌عمران/ ۱۴۶) و همه اینها آیات قرآن است و شما اینها را به ما فرمودید.

پیامبر(ص) دیدند که در جریان مرگ ابراهیم دیدگاه دیگری هم به وجود آمده است که این را هم باید پاک کنند. پیامبر اکرم(ص) در پاسخ اشاره کردند که این اشک چشم باید جاری شود و فرمودند: «تَدْمَعُ الْعَینُ وَ یحْزَنُ الْقَلْبُ»؛ اشک از دو چشم جاری می‌شود و قلب داغ‌دار و محزون می‌شود. پس این از فطرت انسان است که گریه کند و پیامبر(ص) از میان انسان‌ها برانگیخته شده است و فرشته یا ملائکه نیست که با مردم فرق داشته باشد، اما چیزی که من از شما خواستم و به آن‌ دستور دادم این است:

«وَ لا نَقُولُ مَا یسْخِطُ الرَّبَّ»؛ وقتی غم و مصیبت بر شما وارد شد، سخنی که کفرآمیز باشد و موجب خشم الهی شود،نگویید.

پیامبر(ص) برای عموی‌شان حمزه و مادرشان آمنه هم گریه کردند.

به مناسبت میلاد سعادتمندانه امام باقر(ع) در روز اول رجب سال ۵۷ هجری

امام محمد باقر(ع) در روز اول ماه رجب سال ۵۷ هجری یا به روایتی دیگر سال ۵۶ هجری، در مدینه به دنیا آمد. این امام والامقام ۵۷ سال در این جهان زیست. از این مدت چهار سال با جد مطهرش امام حسین(ع) و پس از وی ۳۵ سال با پدرش سیدسجاد(ع) زندگی کرد و ۱۸ سال آخر عمرش در مقام امام بشریت به راهنمایی انسان‌ها با آموزه‌های علمی و اخلاقی همت گمارد. مادر ایشان، فاطمه دختر حسن‌بن‌علی(ع) بود که با کنیه «ام عبدالله» و بنابر قول دیگر «ام الحسن» خوانده شده است. بنابراین امام باقر(ع) از سلاله پدر و مادری هاشمی، علوی و فاطمی به شمار می‌آید. به این دلیل، او نخستین کسی است که از نسل امام حسن(ع) و امام حسین(ع) به دنیا آمده است. کنیه وی را بعضی «ابوجعفر» و برخی «ابوجعفر اول» خوانده‌اند. آن حضرت القاب بسیاری داشت که از آن میان لقب «باقر» یا «باقر العلم» از همه مشهورتر است.

دوران زندگی امام باقر(ع) دوران شکوفایی علوم اسلامی بود. تعارضات به وجود آمده میان مسلمانان و بنی‌امیه و سربرآوردن رقبای جدید (بنی‌العباس) برای فرزندان مروان، فرصتی شد تا شیعیان در محضر امام خود علوم اسلامی را فرا بگیرند. وضعیت سیاسی حاکم بر جامعه اسلامی، به امام(ع) اجازه داد با برپا داشتن مجامع علمی برگی از علوم الهی را در دسترس مردم قرار دهد.

البته شکوفایی علمی در این دوران از فشارهای حکومتی و فکری در امان نبود. از سویی، وجود فرقه‌های مختلف و مذاهب جدیدالتأسیس بار سنگینی را بر دوش امام باقر(ع) و پیروانش گذاشته بود و در دو جبهه دشمنان و مؤسسان مذهب مبارزه می‌کرد و از سوی دیگر، با دوستان جاهل و غافل طرف بود. این گروه جاهل را «غالی» یعنی غلوکننده می‌نامیدند. همان دوستانی که بدون فهم موقعیت زمانی و مکانی و بدون علم به حقایق دینی، دشمن را تحریک می‌کردند، بهانه به دست آنان می‌دادند، اسرار را افشا می‌کردند و سبب ریخته شدن خون‌ شیعیان می‌شدند. اثر این گروه غالیان و مقدس‌مآبان ضعیف شدن مکتب و ضربه وارد شدن به توان معنوی و انسانی شیعه بود.

 

بصیرت‌افزایی و آگاهی‌بخشی

از آنجا که برخی شیعیان به واسطه ناآگاهی از شرایط روز، زیاده‌روی و تندروی، خودشان و برادران دینی‌شان را گرفتار مأموران حکومتی می‌کردند؛ امام(ع) آگاهی‌بخشی و بصیرت‌افزایی برای شیعیان را تکلیف خود می‌دیدند تا از هدر رفتن توان مادی و معنوی شیعه جلوگیری فرمایند.

امام باقر(ع)، شیعیان و مسلمانان را به میانه‌روی و اعتدال الهی امر می‌فرمودند، به گونه‌ای که هر یک تکیه‌گاهی برای دیگری باشند. ایشان در همین باره می‌فرمایند: «ای گروه شیعیان آل محمد(ص) همچون بالش میانه باشید (یعنی روشی اتخاذ کنید خارج از حد افراط و تفریط، تا دیگران به شما تکیه کنند) تا آنکه غلو کرده به سوی شما برگردد و آنکه عقب مانده خود را به شما برساند و الخ.»

غلو کننده را کسی می‌گویند که نمی‌تواند در شرایط خاص و در مقابل افراد، زمان و مکان خاص وظیفه‌اش را تشخیص بدهد، یکی از ابعاد شخصیتی غلوکننده، توان نداشتن برای حفظ اسرار است.

 

افشا نکردن اسرار خودی‌ها

اوضاع دگرگون و وجود فشارهای سیاسی و اندیشه‌ای آن زمان به حدی بود که امام(ع) نمی‌توانستند آزادانه برخی مسائل دین و مکتب را نشر دهند؛ پس راه «تقیه» را در پیش گرفتند. با توجه به محتوای احادیث، می‌توان رعایت تقیه از سوی امام باقر(ع) را در بیانات‌شان مشاهده کرد. وقتی امام(ع) بسیاری از مسائل را در لفافه مطرح کرده و در برخی مواقع منکر برخی اصول شده‌اند، نشان از این است که مؤمنان باید در شیوه نشر علوم دینی و سیاسی دقت کنند تا سبب ضربه به مکتب نشود. امام باقر(ع) در کنار دستوراتش به رعایت حال دوستان امر می‌فرمودند و مؤمنان را به حفظ اسرار و عدم افشای اطلاعات نیروهای خودی توصیه می‌کردند که به معنای تقیه در زمان و مکان لازم بود.  امام باقر (ع) در این زمینه فرموده‌اند: «تقیه از آن رو قرار داده شده است که به وسیله آن خون‏ها از ریخته شدن مصون بماند. پس زمانی که تقیه از ایفای این مهم بر نیاید و قادر به جلوگیری از ریخته شدن خون بی‏گناهان نباشد، به کارگیری آن معنا ندارد.»

 

حفظ بنیه نیروهای خودی

«معمربن‌یحیی» می‌گوید: به امام باقر(ع) عرض کردم: من گاهی (به اقتضای شغلم) از مردم اموالی را به امانت دریافت می‏دارم و چه بسا ناگزیر می‏شوم از راه یا دروازه‏ای عبور کنم که مالیات‏بگیران حکومت قرار دارند و من (برای مصون داشتن مال مردم از حیف و میل آنان) با سوگندی آن اموال را از چنگ ایشان می‏رهانم. امام باقر(ع) در تأیید شیوه او فرمودند: «دوست دارم من هم بتوانم اموال مسلمین را با خوردن قسمی، از خطرگاه‏ها به سلامت عبور دهم.» همچنین امام(ع) به زراره می‏فرمایند: «هرگاه در برابر حکام جور و کارگزاران ایشان، ناگزیر شدی و برای رهایی یافتن از تعدی آنان، سوگندی کارساز بود، به هر چه می‏گویند سوگند بخور.»

 

هوای یکدیگر را داشته باشید

امام باقر(ع) در ضمن توصیه‏های خود به گروهی از شیعیان که عازم عراق بودند، فرمودند: «هوای یکدیگر را داشته باشید، توانمندان‌تان به ضعیفان‌تان یاری دهند. سِرّ ما را برملا نسازید و امر ما را میان مردم منتشر نکنید .» پس اگر دشمنان بین‌المللی با روش‌های به ظاهر قانونی خواستند اطلاعات و اسرار نیروهای خودی را به دست آورند، مؤمنان باید در مقابل آن مقاومت کرده یا با دادن اطلاعات غلط آنها را سردرگم کنند.

سیدحسین خاتمی خوانساری

انسان‌ها در طول حیات اجتماعی خود سعی در پیدا کردن دوستانی دارند که از نظر منافع، سلایق و علایق همراه و هم‌نظر آنان باشد. ملاک ایجاد رابطه دوستی در این دنیا، چیزی نیست جز همین نزدیک بودن نظرات. قطع رابطه انسان‌ها هم از همین ملاک تبعیت می‌کند. وقتی انسانی احساس کند منافع مادی، سلایق شخصی و چارچوب‌های فردی‌اش در خطر است، فوراً هر رابطه دوستانه‌ای را قطع می‌کند تا به زندگی مادی‌اش آسیبی وارد نشود؛ اما اهل مکتب رفتاری غیر از رفتارهای مرسوم دنیایی دارند. آنها مبنا را بر نفع الهی، معنوی و آخرتی قرار می‌دهند و طبق آن، شخصی را به عنوان دوست، همراه و هم‌سفر انتخاب می‌کنند.  مبنا را آخرت قرار دادن، یعنی باید ببینیم چه کسی با چه رفتاری در آخرت به درد ما می‌خورد و در آن شرایط خاص می‌تواند کمک یا همراه ما باشد. قرآن کریم در توصیف روز حشر می‌فرماید: «یومَ یفِرُّ المَرءُ مِن أخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ أبِیهِ»؛ روزی که انسان‌ها از برادرشان، حتی پدر و مادرشان فرار می‌کنند. روزی که انسان‌ها از دست برادر و پدر و مادر خود فرار می‌کنند تا نکند آبروی‌شان نزد آنان برود یا نسبت‌شان با آنها مشکلی برای‌شان ایجاد کند؛ اما انسان‌های الهی با عنایت به فضل خدا در کنار یکدیگر هستند.  قرآن کریم درباره همین موضوع می‌فرماید: «الأخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ»؛ همه دوستان در قیامت، با هم دشمن می‌شوند، مگر پرهیزکاران. پس در قیامت دوستی پرهیزکاران به دشمنی تبدیل نمی‌شود و همین دوستی می‌تواند آنان را شفاعت‌کننده یکدیگر برای ورود به بهشت قرار دهد. همچنین حضرت امام صادق(ع) می‌فرماید: «أَلا کُلُّ خَلَّةٍ کَانَتْ فِی الدُّنْیَا فِی غَیْرِ اللَّهِ فَإِنَّهَا تَصِیرُ عَدَاوَةً یَوْمَ الْقِیَامَة»؛ آگاه باشید! هر دوستی که در دنیا «فی غیر الله» بر محور معنویت نباشد، «تصیر عداوة یوم القیامة» در روز قیامت، تبدیل به دشمنی می‌شود.

محمدبن‌سلیمان می‌گوید: «مردی، از محضر مبارک حضرت ابا‌عبداللّه(ع) سؤال کرد: آیا در عرقچین سیاه نماز بخوانم؟ ایشان فرمودند: در آن نماز نخوان، زیرا لباس سیاه، لباس اهل آتش است.» روزی حضرت امیرالمؤمنین(ع) ضمن مطالبی که به اصحابش تعلیم می‌دادند، فرمودند: «لباس سیاه مپوشید؛ زیرا آن لباس فرعون است.» همچنین امام صادق(ع) فرموده‌اند: «رسول خدا(ص) از لباس سیاه کراهت داشتند، مگر از سه چیز: عمامه، کفش، عبا.» ظاهراً برخی احادیث درباره پوشش سیاه مربوط به لباس شهرت عده‌ای است که دشمنان خدا بودند؛ یعنی لباس مشکی لباس رسمی آنها بوده است. حذیفه در این باره می‌گوید: «در حیره محضر حضرت اباعبداللّه(ع) بودم که فرستاده ابی‌العباس، خلیفه وقت، نزد آن حضرت آمد و حضرتش را دعوت نمود. امام(ع) بالاپوش بارانی را که یک طرفش سیاه و طرف دیگرش سفید بود طلبیدند و پوشیدند، سپس فرمودند: توجه داشته باشید من این را می‌پوشم و می‌دانم که لباس اهل آتش است.» شیخ صدوق علیه الرحمه می‌گوید: «حضرت آن را به جهت تقیه پوشیدند و اینکه به حذیفه خبر دادند لباس مزبور، لباس اهل آتش است، به خاطر این بود که وی را امین و مطمئن می‌دانستند.» مثال دیگر درباره تقیه این است که گروهی از شیعه که محضر مبارک امام(ع) رسیده بودند از ایشان درباره پوشیدن لباس سیاه می‌پرسند؛ حضرت در کتمان سرّ به آنهاـ چون اطمینان به امانت‌داری‌شان نداشتندـ تقیه کردند و حکم واقعی را بیان نفرمودند. حدیثی هم از سکونی نقل شده که در آن پوشیدن لباس دشمن نهی شده است. امام صادق(ع) فرمودند: «خداوند عزوجل به پیامبری از پیامبرانش وحی فرمود به مؤمنان بگو لباس دشمنان من را مپوشید و طعام دشمنانم را تناول نکنید و راه دشمنان مرا طی نکنید؛ پس شما نیز دشمن من خواهید شد، همان‌طور که آنها دشمن من هستند.»این ملاک و مناط را باید بادقت عمل کرد که به افراط و تفریط گرفتار نشویم.