انتخابات اولین مجلس شورای اسلامی در اسفندماه 1358 در حالی برگزار شد که کشور بهتازگی در پنجم بهمنماه از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری فارغ شده بود. اولین گام در زمینه برگزاری انتخابات مجلس تدوین قانون انتخابات آن بود؛ از این رو تیمی در وزارت کشور مشغول تهیه این قانون شدند، سپس این قانون به تصویب شورای انقلاب رسید. با انتشار این قانون در ۱۸ بهمن 1358 فرایند اجرای انتخابات کلید خورد.
در این میان، مشکل دیگر آن بود که هنوز شورای نگهبانی برای نظارت بر انتخابات شکل نگرفته بود و تأیید صلاحیت نامزدها با بررسی حداقلی وزارت کشور انجام گرفت؛ این موضوع موجب شد پس از تشکیل مجلس اول، مسئله بررسی اعتبارنامهها با حساسیت ویژهای دنبال شود. اولین دوره مجلس، رکورددار رد اعتبارنامههاست. خسرو قشقایی، احمد مدنی، ابوالقاسم حسینخانی، خسرو ریگی، صدر نبوی، اسدالله جوانمردی، علی مهیمی و جعفر توکلی نمایندههایی بودند که از خرداد تا آذر سال ۱۳۵۹، اعتبارنامهشان از سوی نمایندگان مجلس رد شد.
اتهام «ابوالقاسم حسینجانی» نماینده بندر انزلی، ایجاد زمینههای رعب و وحشت در محیط بندر انزلی، توهین به مقامات و تحریک مردم به اغتشاش بود. دفاعیات وی در جلسه علنی به نتیجه نرسید و از ۱۹۸ نفر نماینده مجلس، 74 رأی موافق، ۷۸ رأی مخالف و۴۶ رأی ممتنع کسب کرد و اعتبارنامه حسینجانی به این ترتیب رد شد.
«صدر نبوی» نماینده کاشمر که تز ممتاز دکترای اقتصادش در آلمان را در حمایت از برنامههای اقتصادی مصدق نوشته بود، به اتهام عضویت در حزب رستاخیز و عکس در حضور شاه مخلوع در خردادماه سال ۱۳۵۷، اعتبارنامهاش هم در کمیسیون تحقیق و هم در صحن علنی رد شد؛ البته او در دفاع از خود گفته بود عضو جبهه ملی سوم بوده و عضویتش در حزب رستاخیز به زور انجام شده است و فقط در چند جلسه شرکت کرده و عکس با شاه هم در دیدار عمومی استادان و فرهنگیان گرفته شده است؛ اما این توضیحات پذیرفته نشد و از میان ۲۰۳ نفر نماینده حاضر، 129 رأی مخالف، 29 رأی موافق و45 رأی ممتنع به نام او ثبت و اعتبارنامهاش رد شد.
احمدبنمحمدبنطور مرفوعه از امام صادق(ع) نقل کرده است که حضرت فرمودند: دو نفر داخل مسجد میشوند، یکی عابد و دیگری فاسق. بعد هر دو از مسجد خارج میشوند در حالی که فاسق صدیق و راستگو گشته و عابد فاسق و فاجر، و علتش آن است که عابد در مسجد داخل شده، در حالی که به عبادت و فکر خود میبالیده و به آن مغرور بوده است و در مقابل فاسق داخل شده در حالی که از فسق و فجور خود نادم و پشیمان بوده و از خدا آمرزش گناهان خود را طلب کرده است.
عبادت به هیچ عنوان با تکبر جمع نمیشود. اگر بندهای در عبادت و غیر عبادت تکبر بورزد، خداوند از او روی میگرداند؛ زیرا انسان چیزی از خود ندارد که بخواهد به آن ببالد و خوشحال باشد و آن را دلیل برتر بودن خود ببیند. هرچه دارد خداوند به او داده است و فقط خداوند میتواند خود را برای این خلقت تحسین کند. تکبر در عبادت یعنی غافل شدن از خداوند و مشغول شدن به خود؛ زیرا معنای تکبر خودبینی و خودبرتربینی است؛ تکبر یعنی التزام عملی نداشتن به «لااله الا اللّه». وقتی عمل انسان با قلب و توجهش همخوانی نداشته باشد، اصلاً اهل ایمان نیست. علیبناسماعیل خدمت امام باقر(ع) رسید و گفت: «ابلیس را دیدم و او گفت: من دو کلمه به تو یاد میدهم برای دنیا و آخرت خودت؛ برای راحت بودن در دنیا قانع باشد و دنبال چشم و همچشمیها نباش. تجملات حدی ندارد، برای آخرت هم دوستی علیبنابیطالب به درد شما میخورد. من ندیدم که کسی به خدا نزدیک بشود، مگر با دوستی با علیبنابیطالب.» امام فرمود: «حرف ابلیس درست است ولی ابلیس ایمان ندارد.» علم شیطان نسبت به خلق و خلائق بیش از آن است که فکرش را میکنیم؛ اما عدم التزام عملی او را ساقط کرد، کاری که با متکبر میکند.
نوریزاد در سال ۱۳۶۲ بعد از ساخته شدن برنامه تلویزیونی «با دکتر جهاد در بشاگرد» برای مجریگری به برنامه «روایت فتح» دعوت شد و همکاریاش را با مرتضی آوینی آغاز کرد، ولی بعد از چند ماه همکاری، نوریزاد اصرار کرد سریال داستانی «همه با همه» را بسازد که با مخالفت سیدمرتضی آوینی مواجه شد. نوریزاد به مخالفت شهید آوینی توجهی نکرد و به همراهی عدهای از دوستانش با بودجه جهاد کار خود را شروع کرد. این مجموعه پس از تولید غیر قابل پخش تشخیص داده شد و همه پولهای بیتالمال عملاً به هدر رفت.
اختلاف نگاه شهید آوینی نسبت به نوریزاد به اندازهای بود که او را به سبب تفکرات گروهکی و عقبه ذهنیاش (به دلیل همپیمانی و داشتن مبانی مشترک فکری با دکتر پیمان) از روایت فتح بیرون کرد تا اینکه در سال ۱۳۶۵ با وساطت برخی دوستان دوباره برای مجریگری برنامههای روایت فتح به این مجموعه بازگشت اما و پس از چند ماه تحمل آوینی سر آمد و بار دیگر او را از مجموعه روایت فتح بیرون کرد.نوریزاد با اینکه نزدیک به ۳۰ سال کارمند وزارت جهاد کشاورزی بود و از آن وزارتخانه حقوق دریافت میکرد، اما به دلیل اشتغال در پروژههای میلیونی و میلیاردی، در محل کار حاضر نمیشد. علاوه بر این، تندرویها و انتقادات افراطی وی در سال ۱۳۸۷ دامن مراجع را نیز گرفت. وی نامهای خطاب به برخی مراجع تقلید، ازجمله آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی نوشت و در آن نامه شدیداً به ایشان تاخت که چرا حق امام را میگیرید و وجوهات شرعی را قبول میکنید؟ شما باید این وجوهات را به دفتر مقام رهبری ارسال کنید. روزنامههای اصلاحطلب در همان زمان با تیتر «توهین نویسنده کیهان به مراجع تقلید» جنجال به راه انداخت. وی این کار را به ظاهر در دفاع از جایگاه ولایت و تحقق اختیارات حداکثری ولیفقیه میکرد، اما در سال ۱۳۸۸ شاهد نامهنگاریهای او علیه مقام ولایت بودیم.
تا پایان قرن نوزدهم میلادی، بیش از 130 کشوری که امروزه در قارههای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، بهصورت مستقیم و غیرمستقیم زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی درآمده بودند. تا پایان این قرن فقط تعداد محدودی از کشورهای جهان سوم به طور مستقیم و تمامعیار ضمیمه امپراتوریهای استعماری نشده بودند؛ اما این تعداد نیز به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی شدند و از پیامدهای آن دور نماندند. «روژه گاردی» فیلسوف، سیاستمدار و نویسنده شهیر فرانسوی در این باره چنین مینویسد: «کشورهای اروپایی با روشهای مشابه، دنیا را بین خود تقسیم کردند: انگلیسیها از هند تا آفریقای شرقی و خاورمیانه، فرانسه از آفریقای غربی تا هند و چین و از مغرب تا اقیانوسیه، تزارها در سیبری، بلژیک در کنگو، هلند در اندونزی.» با ورود اروپاییها به قاره آمریکا و دخالت نظامی کشورهای اروپایی در این قاره علیه بومیان، بهتدریج اروپاییها به مناطق مختلف آن مهاجرت کردند؛ آمریکای شمالی را انگلیسیها، آمریکای مرکزی را اسپانیاییها و آمریکای جنوبی را پرتغالیها و اسپانیاییها به استعمار درآوردند. چیزی نگذشت که کشورهای دیگر اروپایی، مانند فرانسه، هلند و آلمان نیز مناطق و مستعمرات ویژه خود را در این قاره مستقر کردند. اولین برخورد اروپاییها با بومیان آمریکای لاتین، خشونتآمیز و غارتگرانه بود. مهاجمان پرتغالی و اسپانیایی برای غارت جواهرات و ظروف طلا و نقره ـ که در این مناطق بهوفور یافت میشد ـ و همچنین به منظور سیطره بر سرزمینهای آنان، وارد جنگ خونباری شدند و بهزودی تمدن آنان را در هم شکستند؛ به طوری که امروزه مجموع جمعیت این بومیان که زمانی سراسر آمریکای لاتین را فرا گرفته بود، از یک میلیون نفر تجاوز نمیکند. همین روند در تسخیر آفریقا، استرالیا و جنوب شرقی آسیا دنبال شد و به این ترتیب تمام جهان سوم در تسخیر استعمارگران قرار گرفت.