سرُمش را عوض کردم و لیوان آبمیوه را با یک قرص کنارش گذاشتم. پیرزن محترم و خوشبرخوردی بود، از روزی که بستری شده بود جز ذکر و دعا و لبخند هیچکاری نمیکرد. ذکرش را تمام کرد و گفت: «مادر، من که شما رو نمیشناسم، همهتون از این ماسکها و لباسهای اینجوری دارید، خدا خیرتون بده، خیلی اذیت میشید.» نفستنگی بقیه حرفش را برید، دستگاه تنفس را وصل کردم تا سرفههایش قطع شود. ته چشمانش حرفها و قطره اشکی جامانده بود. نگاهم کرد؛ یعنی هنوز حرفهایم تمام نشده. آرام گفتم: «نفس عمیق بکشین بهتر میشین. دوباره میآم پیشتون.»
دقایق آخر شیفتم بود، یاد پیرزن افتادم. از دور نگاهش کردم، نشسته بود روی تخت و احتمالاً منتظر بود تا وقت نماز بشود.
من را که دید خندید و گفت: «بهترم مادر، یهکم نشستم تا نماز بشه. زود میخوابم.» علائمش را چک کردم. طوری نگاهم میکرد انگار هیچ کس را جز من ندارد. سعی کردم مهربانی را در رفتارم حس کند. با لهجه خاصی گفت: «کرونا فرشته خداست.»
با تعجب نگاهش کردم. بیتوجه ادامه داد: «همه ازش میترسن، ولی اومده پیام خدا رو برسونه، اومده طلا رو از بدل جدا کنه، آدم رو از حیوون، انسانیت رو از ظلم. اومده بگه اگه تا حالا پول جمع کردی، بچههات رو بزرگ کردی، به سروسامون رسوندی، اما خدا رو نشناختی، هی منم منم کردی، فاتحه خودت رو بخون. هرکسی باید درس خودش رو بگیره تو این اوضاع.»
توقع حرفهای فلسفی را از یک پیرزن بدحال نداشتم. گفتم: «حاجخانم، شما استادیها، خوشبهحال بچههاتون!»
خندید و ادامه داد: «معلم بودم ۴۳ سال، اما بچههام چیزی رو که باید یاد بگیرن، یاد نگرفتن؛ ولی روزگار یادشون میده. میدونی، کرونا بیشتر از من به مردم درس داده، به من هم یاد داد به سالهای خدمتم مغرور نشم. این ویروس ریزهمیزه از من زرنگتره، بیکلام و تخته و گچ درسهاش رو داده و همه درسش رو کمکم میفهمن.»
از بیمارستان که بیرون آمدم، درسی را که تازه یاد گرفته بودم مرور میکردم.
آن شب، شبی به یاد ماندنی بود. جشن پتو را برگزار کردیم و حسابی کتک خوردیم و کتک زدیم. آخر شب گفتیم حالا که قرار است عملیات بشود، بهتر است وصیتنامههایمان را بنویسیم. زودتر از همه وصیتنامهام را نوشتم و کنار رحمان نشستم. شیطنتم گل کرد، زیرچشمی دیدم برای مادرش نوشته است: «مادر عزیزم، امشب با بچهها دور هم نشستهایم و انشاءالله قرار است در عملیات خیبر شرکت کنیم. در صورتی که همه ما شهید شدیم، تنها برای حسین رزاقی گریه کن؛ چون او مادر ندارد.»آن شب روح بلند او را با تمام وجود درک کردم. دوست عزیزی که میخواست بعد از شهادتم مادری داشته باشم تا برایم عزاداری کند؛ اما غافل از اینکه شهادت لیاقت و روح بلندی میخواست که او داشت.
به نقل از حسین رزاقی، همرزم و دوست شهید رحمان جوزی
رحمان در سال ۱۳۴۴ در روستای حسینآباد به دنیا آمد. در سال ۱۳۶۱ به جبهه رفت و به مدت سه ماه در کردستان مشغول نبرد بود. در عملیات والفجر ۲ از ناحیه هر دو پا و سر مجروح شد و پس از بهبودی برای سومین بار راهی جبهه شد. سرانجام در ۲۲ اسفندماه ۱۳۶۲ همچون فرماندهاش حاج ابراهیم همت خیبری شد.
محمد باقر قالیباف: با رهنمود امروز رهبر انقلاب همۀ ارادههای داوطلبانه، مؤمنانه و خلاقانۀ مردم برای ماه رمضان پای کار نهضت ملی رزمایش همدلی خواهند بود. طوفانی از جنس مهربانی و جوانمردی در راه است. با افتخار، همین الآن اولین جلسۀ برنامه ریزی عملیاتی برای یک حرکت ملی در حال برگزاری است. بحول الله...
حسین نادری: قابل توجه آمریکاپرستان برخی آثار با عنوان غربـ وحشی در آمریکا: 1ـ سریال غرب وحشی سال 1925؛ 2ـ فیلم غرب وحشی سال 1946؛ 3ـ فیلم غرب وحشی سال 1992؛ 4ـ دو بازی با نام غرب وحشی؛ 5ـ دو آلبوم موسیقی غرب وحشی سالهای 2006 و 1981؛ 6- مستند غرب وحشی bbc؛ 2007؛ 7- یک کتاب و یک مجله با این عنوان.
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهیها داد
زندگی شاید آن لبخندیست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیاتست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم میخواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
سهراب سپهری
کرونا، ویروسی که بسیاری از ابعاد آن بعد از درگیری چندماهه جهان، همچنان ناشناخته است و بسیاری از دستورات پیشگیری درباره این ویروس، نه از شناخت آن، بلکه با توجه به بیماریهای سارس و مرس بیان شده است؛ رعایت فاصله یک متری نمونهای از این موضوع است؛ اما حالا دنیا فهمیده این عضو جدید خانواده ویروسهای کرونا بسیار چموشتر از دیگر اعضای این خانواده است. همین دیروز معاون فنی مرکز سلامت محیط و کار وزارت بهداشت این خبر را منتشر کرد: «بر اساس آخرین تکست سازمان جهانی بهداشت، امکان حضور ویروس کرونا در آب و پساب خروجی فاضلاب وجود دارد.»
همان طور که مشخص است هر روز ابعاد جدیدی از این فرزند تازه به دنیا آمده کروناویروسها شناخته میشود؛ بنابراین باید بدون استرس و وسواس از خود و خانوادهمان مراقبت بیشتری داشته باشیم و یکی از مهمترین این مراقبتها تماس حداقلی با محیط خارج از منزل است. قطعاً خروج کمتر از خانه بهترین راه پیشگیری از ابتلا به این ویروس است، مگر در مواقع ضروری و اجباری، به طور مثال اجبار از سوی محل کار! در بخش بعدی خواهیم گفت حضورمان در محل کار باید با چه نکاتی همراه باشد.
دستگاه ضد عفونیکننده ماسک Amrikaish که تازه از قوطی درآمده و دونالد ترامپ هم یکی برای خودشان به خانه برده و ملانیاشون ازش راضیه، در شرایط کرونایی به بازار آمد. مزیت این دستگاه در استفاده آسان آن است. کافی است یک ماسک را مثل نان تست داخل دستگاه بگذارید و بعد از چند ثانیه شما باز هم یک ماسک دارید. در صورتی که توان خرید این کالا را ندارید سریع به فکر تهیه سلاح سنگین در حد دوشگا یا کندن موهای هموطن خود در فروشگاه نیفتید، اتو همین کار را برای شما انجام میدهد و اگر اتو هم ندارید و بیخانمان هستید و به زور یک ماسک از سطل زباله پیدا میکنید میتوانید ماسک را چند دقیقه داخل آب جوش قرار دهید و سپس آب جوشتان را هم بجوشانید و استفاده کنید.
سری جدید این دستگاه با قابلیت ضد عفونی کردن روسری به سفارش دونالد ترامپ به زودی راهی بازار خواهد شد. از ویژگی های منحصر به فرد این محصول قابلیت استفاده برای از بین بردن ویروسهای کشندهتری است که ممکن است در آینده توسط شرکتهای آمریکایی تولید و روانه دنیا گردد. دونالد ترامپ توصیه کرده مادران آمریکایی حتما یکی از اینها را در سبد جهیزیه دخترانشان لحاظ کنند تا نسلشان منقرض نشود.
سمیه قربانی