ـ من برم کار کنم، یکی دیگه از زحمت من استفاده کنه؟ تو این اوضاع کلاه خودمون رو باید بچسبیم. سه تا بچه داریم، باید به فکر آیندهشون باشیم.
ـ کدوم اوضاع، محمود؟ همه مثل هم هستن، همه درگیر شدیم، مریضی که پولدار و فقیر نمیشناسه!
دلم میخواست سهمی هرچند ناچیز داشته باشم، اما محمود مدام میگفت اوضاع بدتر از این میشود و کار به جایی میرسد که باید دنبال یک لقمه نان دوید. بدبین بود و حرفهای من و بچهها در او اثر نمیکرد. حالا یک هفتهای بود که کرونا زمینگیرش کرده بود. خودش که باور نمیکرد، ادعا داشت کرونا ورزشکارها را درگیر نمیکند؛ اما کار به نفستنگی که رسید، باور کرد. بچهها از بیمارستان و محیط آلودهاش وحشت داشتند و بیشتر خودم برای مراقبت به بیمارستان میرفتم. سخت بود، اما سالها کنار هم زندگی کرده بودیم و انصاف نبود به خاطر ترس از مریضی تنهایش بگذارم.
تمام دغدغهاش بچهها بود. به محض دیدنم از احوال تکتکشان میپرسید و میخواست که مراقب باشند. دیروز اما حالش فرق کرده بود. اول از همه حال خودم را پرسید، بعد هم خواست تا به مادرش تلفن کنم. ترسیدم که امیدش را از دست داده باشد و حالا که اوضاع بیماریاش رو به بهبود است، نتواند خودش را جمعوجور کند. خودم را کنترل کردم و برای اینکه همهچیز را خوب جلوه بدهم، گفتم:
ـ داشتم میاومدم دکترت گفت این یکی دو روزه مرخص میشی.
حرفم را نشنیده گرفت. سرش را چرخاند به سمت پنجره. فهمیدم نمیخواهد اشکهایش را ببینم. چیزی ته دلم فروریخت. شاید اتفاقی افتاده بود که من خبر نداشتم.
ـ اینها رو میبینی مدام به ما میرسن؟ هیچکس نمیدونه نیروهای بیمارستانن یا به قول خودشون بسیجی و جهادیان. بچههای من کجان الان؟
کمی مکث کرد و بعد ادامه داد:
ـ یه مقدار پول توی کمد گذاشتم، یه بخشی رو بده به همون خانواده که گفتی سرپرست ندارن، یه بخش هم بیار بیمارستان برای خرید آبمیوه و ماسک و...
اشک شوق در چشمهایم جوشید. اتفاقی افتاده بود...
اسفند 1366 به خانه آمد، نه برای اینکه تحویل سال نو را در کنار خانواده سپری کند؛ آمده بود در مراسم سالگرد فرمانده لشکرش «حاج حسین خرازی» شرکت کند و برود. دو سالی بود که به عنوان پاسدار در جبهه حاضر بود. گهگاهی که به خانه میآمد، زیباترین روزهای من بود؛ اما این بار شاید حس کرده بود آخرین دیدار است؛ شاید به سیر عاشقیاش پی برده بود؛ شاید فهمیده بود زمان پرواز فرارسیده و این روزها آخرین روزهای کنار مادر بودن است؛ چرا که هرچه با او حرف میزدم، در پاسخش میگفت: «اگر آمدم.»
ـ ننه، بذار لباسهات رو من بشورم.
ـ چشم ننه، این بار اگه اومدم شما بشور.
ـ ننه جون، میخوای برات لباس عید بخرم.
ـ اگه اومدم ایشالا میخریم.
به نقل از مادر شهید غلامی
«رحیم غلامی» در اردیبهشت 1348 در روستای جعفرآباد از توابع شهرستان کاشان بهدنیا آمد. پدرش کشاورز بود. رحیم تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، سپس در جبهه حضور یافت و در ۲۹ فروردین 1367 به عنوان فرمانده دسته در عملیات والفجر 8 در «فاو» عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکرش سالها در همان منطقه باقی ماند و بعد از 13 سال، پس از تفحص در خرداد سال 1380 تشییع شد. او در بخشی از وصیتنامهاش مینویسد: «خواهرانم، از شما میخواهم که زینبوار زندگی کنید و فرزندانتان را با نور قرآن آشنایی دهید و راه راست را از همان کودکی به آنها بیاموزید.»
گردآوری: فاطمهسادات طلایی
رضا سراج: در شرایطی که دو ابزار قدرت آمریکا در سیاست و رهبری جهانی تضعیف میشود، ایالات متحده از درون نیز دچار بحران گردیده است. برای اولین بار در 50 ایالت این کشور، شرایط از «وضعیت اضطرای» به «وضعیت فاجعه عظیم» تغییر کرده و احتمال وقوع هرجومرج نیز در این کشور متصور است. به نظر میرسد آمریکا همانند کشتی تایتانیک بهتدریج در حال غرق شدن است.
سيدمحمود رضوی: لطفاً خروج را صرفاً از سامانههای اکرانـآنلاین و با پرداخت هزینه ببینید و به دیگران هم همین توصیه را بکنید تا به یک فرهنگ تبدیل شود.
در کنار خانواده عشق هم معنا گرفت
همدلی و مهربانی در دلم ماوا گرفت
سرزمین قلب من اینک میان خانهام
در حریر امن عشقم وسعت دریا گرفت
گرچه محدود است مرز خانهام اما ز مهر
پیشی از جغرافیای عالم معنا گرفت
شبنم چشمان محبوبم به هنگام سحر
عقدهها از سینه تاریک این صحرا گرفت
خانه منزلگاه عشق است و در آن هر بامداد
میتوان با قدسیان تسبیح الزهرا گرفت
میشود با همدلی و مهر و با یاد خدا
جایگاهی در میان جنتالماوی گرفت
فرهنگیار حسین عبدی
یادمان باشد طبق گفته محققان حوزه میکروبیولوژی و ویروسشناسی، این ویروس روی سطوح حدود هشت ساعت زنده میماند؛ بنابراین ضدعفونی کردن تمام سطوح مورد استفاده، بهخصوص سطوحی که دست ما بیشترین تماس را با آنها دارد، بسیار حائز اهمیت خواهد بود؛ برای نمونه صفحهکلید و موس دستگاه کامپیوتر یا میز کار از جمله این موارد است. پیش از استفاده از این وسایل، آنها را با الکل ضدعفونی کنیم یا از دستکش و دستمالی تمیز برای دست زدن به موس استفاده کنیم.
فراموش نکنیم حتی با رعایت تمام این نکات، شستن منظم دستها ضروری است؛ چراکه اغلب ما به طور ناخودآگاه عادت داریم دستمان را به اطراف لب و دهان یا چشممان بمالیم و این یکی از مهمترین راههای نفوذ کروناویروس به بدن است.
تذکر مهم بعدی، درباره غذا خوردن است؛ حتماً پیش از خوردن غذاـ چه آن را از بیرون تهیه کرده باشیم و چه آنکه از منزل به محل کار آورده باشیمـ به مدت قابل توجهی داغ کنیم تا سلامت مواد غذایی حفظ شود.
سلام آقای مسئول؛ ممنون که تو این وضعیت اجازه دادید باهاتون مصاحبه کنیم.
سلام، حالشو ببر ولی سریع تمومش کن، انقدر هم نفس نکش، لک شد شیشه! یکمم برو عقبتر میگن کرونا از شیشهام رد میشه.
بفرمایید چرخ اقتصاد مهمتره یا سلامت مردم؟
معلومه که سلامت مردم، ولی چرخ اقتصادم نباید پنچر بشه. تعریف از خود نباشه ولی من کلاً اقتصاد برام خیلی مهمه. تو همون صدا و سیماام گفتم میخوام چنون رونق اقتصادیای ایجاد کنم اصلاً اوووف!
بله یادمه. تو شرایط کرونا چه زیرساختایی لازمه تا هم سلامت مردم تأمین بشه هم چرخ اقتصاد بچرخه؟
درسته که اولویت با سلامتی مردمه ولی نمیشه که زیرساختای مملکت رو واسه یه ذره ویروس عوض کرد. ما از مراکز مختلف هم خواستیم بطور مداوم آب بیارن که مردم دست و روشون رو بشورن.
فقط فاصله تو مترو و اتوبوس یه دو متری کمتر از لیموزین شماستا.
ببین درسته که اولویت با سلامت مردمه ولی نمیشه که نفری یه لیموزین داد به مردم، شما ببین چه ترافیکی میشه. الانم دیگه کم کم برو، اونقد ها کردی این شیشه هه داره نازک میشه میترسم ویروس ازش رد شه.
فرشته موسوی