امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی)می‌گویند: مطبوعات کشور سازنده‌ افکار عمومی و جهت‌دهنده به همت و اراده‌ مردمند. اگر دشمنان اسلام و انقلاب و نظام اسلامی، مطبوعات را در دست بگیرند یا در آن نفوذ کنند؛ خطر بزرگی امنیت و وحدت و ایمان مردم را تهدید خواهد کرد و این‌جانب سکوت خود و دیگر دست‌اندرکاران را در این امر حیاتی جایز نمی‌دانم.  (15/5/79)


تيمور بختيار در سال 1296 ه.ش در شهر کرد به دنيا آمد. وي که پدرش سردار معظم بختياري از خوانين ايل بختياري بود سال‌هاي ابتدايي تحصیل خود را در اصفهان گذراند، سپس به بيروت و آن گاه در سال1312 به فرانسه رفت و در دانشکده نظامي سن سير تحصيلات خود را دنبال کرد و با درجه ستوان دومي دانش‌آموخته سن‌سیر شد. 
تیمور بختیار پس از پايان تحصيلات خود در سال 1315 به ايران بازگشت و وارد ارتش شد، او توانست در مدت کوتاه مدارج ترقي را طي کند. در سال 1325 با درجه سرگردي براي مقابله با فرقه دموکرات آذربايجان عازم آن منطقه شد و توانست زنجان را در اختيار بگيرد. در سال 1329 به فرماندهي تيپ 3 کوهستاني رسيد. در سال1331 ه.ش شورش ابوالقاسم‌خان بختياري را در اصفهان سرکوب کرد؛ اما در زمان حکومت دکتر مصدق براي آنکه از تهران دور باشد به فرماندهي تيپ زرهي کرمانشاه منصوب شد. 
در جريان کودتاي 28 مرداد 1332 تيمور بختيار در حمايت از سپهبد زاهدي نيروهاي خود را در حالت آماده‌باش قرار داد تا در صورت نياز به سوي تهران حرکت کند که با پيروزي کودتاچيان اين کار صورت نگرفت. بختيار در اين کودتا جزو دسته دومي بود که با «جو گودين» معاون «کروميت رزولت» ـ مجري کودتاي آمريکايي و انگليسي ـ به طور مستقيم در ارتباط بود. 
تيمور بختيار با توجه به اينکه عموي ثريا (زن دوم محمدرضا پهلوي) بود و در دربار نفوذ ‌داشت و به پاس خدماتي که در کودتا انجام داده بود، به درجه سرتيپي منصوب شد و همزمان فرماندهي لشکر 2 زرهي و فرمانداري نظامي تهران را بر عهده گرفت. او در مقام فرماندار نظامي تهران با اعمال خشونت‌آميزي دست به سرکوب شديد مخالفان زد.
از دیگر اقدامات او در اين دوران مي‌توان به دستگيري سيدحسين فاطمي، عضو شاخه نظامي حزب توده، شهيد نواب صفوي و ديگر اعضاي فدائيان اسلام، اعدام مخالفان و سانسور شديد مطبوعات اشاره کرد.
پس از آنکه محمدرضا شاه با پيشنهاد آمريکايي‌ها درصدد برآمد تا براي حفظ امنيت داخلي (نظارت و سرکوب مخالفان و نيروهاي چپ‌گرا) سازمان اطلاعات و امنيت کشور «ساواک» را تشکيل دهد، براي تأسيس و رياست اين سازمان مخوف گزينه‌اي بهتر از تيمور بختيار نبود؛ چرا که وي پيشتر توانسته بود با نیروهای اطلاعاتي تحت امر خود سازمان مخفي افسران نظامي حزب توده را شناسايي و دستگير کند، بر اين اساس و به پاس وفاداري به شاه در فروردين 1336 براي تأسيس ساواک انتخاب شد و تا سال 1339 رياست آن را برعهده داشت. 

قدرت‌طلبي بختيار 
بختيار در مقام رياست ساواک، دومين مرد قدرتمند ايران به شمار می‌امد و به دليل جاه‌طلبي و قدرت‌طلبي‌اش عموماًً باور بر اين بود که عليه شاه نيز دسيسه مي‌کند. به اين ترتيب شاه بختيار را از رياست ساواک کنار گذاشت، اما وي درصدد برآمد تا با قدرت و نفوذي که به دست آورده بود جايگاه برتري کسب کند، به همين دلیل به مناطق بختياري سفرهایی صورت داد و با سران کشورهاي جنوبي خليج‌فارس ملاقات‌هایی داشت. پس از تصويب لايحه اصلاحات ارضي، در دوران نخست‌وزيري علي اميني تيمور بختيار با توجه به نارضايتی‌هايي که ايجاد شده بود در تحريک خوانين و زمينداران بزرگ عليه اميني نقش داشت و حتي اميني در ملاقات با محمدرضا شاه، تيمور بختيار را عامل و محرک اصلي حوادث دانشگاه تهران و ديگر آشوب‌هاي سال 1340 مي‌دانست. تيمور بختيار که از نفوذ آمريکايي‌ها در دربار به خوبي آگاه بود، درصدد برآمد تا در مذاکراتي مقامات آمريکايي را براي کودتا عليه محمدرضا شاه با خود همراه سازد که اين مسئله مورد موافقت مقامات آمريکايي قرار نگرفت. 
اقدامات قدرت‌طلبانه تيمور بختيار از چشم محمدرضا شاه دور نماند، با توجه به تغيير سياست آمريکا و دربار ايران که درصدد بودند با تغيير برخي افراد مستبد و خشن چهره‌اي دموکراتيک از دولت ايران نشان دهند؛ لذا فردي چون تيمور بختيار در ساختار جديد قدرت جايي نداشت. در سال 1340 تيمور بختيار به دستور شاه مجبور به ترک ايران شد و پس از مدتي اقامت در ژنو، در سال 1341 به طور رسمی بازنشستگي او اعلام شد. 
پس از بازنشستگي، تيمور بختيار که ديگر مي‌دانست در ساختار قدرت ايران جايي ندارد، به مخالفت با رژيم پهلوي پرداخت، به طوري که در جريان قيام 15 خرداد 1342، شاه و ساواک او را از عوامل اصلي اين قيام مردمي معرفي کردند. در سال 1347 تيمور بختيار به جرم حمل سلاح غير مجاز در بيروت دستگير شد و اقدامات دولت ايران هم براي استرداد وي به جايي نرسيد؛ زيرا تيمور بختيار توانسته بود حمايت برخي از سياستمداران لبناني و عربي را به طور کلي جلب کند و با درخواست اقامت از دولت عراق، زمينه را براي حضور خود در آن کشور فراهم ساخت. 
بختيار پس از هفت ماه، همزمان با کودتاي حسن البکر و قدرت گرفتن حزب بعث از لبنان به عراق رفت. عراقي‌ها که به دلايل مختلف از جمله بر سر مسائل مرزي و کشتيراني در اروندرود با ايران اختلاف داشتند، از او به گرمي استقبال کردند. اين اقدامات سبب شد تا در سال 1348 تيمور بختيار به اتهام خيانت به ميهن در دادگاه شماره 1 دادرسي ارتش غياباً محاکمه و به اعدام محکوم شود. 
تيمور بختيار همچون نمکي بر روي جراحات شاه شروع به کشف فضايل «آزادي» و «سلطنت مشروطه» کرد. در حالي که خود پيشتر در سرکوب آن نقش اول را داشت؛ لذا در مدت اقامت يک ساله در عراق با ناراضيان و گروه‌هاي مخالف دولت ايران چون سران جبهه ملي، حزب توده، زمينداران و ساير مخالفان ارتباط برقرار کرده بود و سعي داشت تا آنان را با خود همسو کند. 

قتل بختيار 
حضور بختيار در عراق و اقدامات و تحريکات او عليه دولت ايران سبب شده بود تا فعاليت‌هاي او به طور کامل تحت نظارت ساواک باشد و به اين ترتيب طرح قتل او در دستور کار اين سازمان قرار گرفت و سرانجام نيز در 16 مرداد 1349، سپهبد بختيار در نزديکي بغداد به دست نیروهای ساواک به قتل رسيد. 
با توجه به اسناد به دست آمده، بی‌شک قتل او به دست ساواک صورت گرفته، اما روايت‌هاي ترور او به سه گونه مطرح شده است: 
اولين روايتي که پس از قتل بختيار مطرح شد اين بود که درست هنگامي که وي آماده شورش عليه شاه مي‌شد، ساواک سه مأمور خود را به عنوان دانشجو که هواپيمايي را ربوده و به بغداد بردند وارد شبکه بختيار کرد و اينان هنگامي که به همراه بختيار به شکارگاه [دياله] رفته بودند توانستند در يک فرصت مناسب او را ترور کنند. 
روايت ديگر اين ترور از حسين فردوست دوست نزديک محمدرضا شاه است که به نقل از يک مدير ارشد ساواک تأييد مي‌کند که کار ترور بختيار به دست عوامل نفوذي ساواک صورت گرفته، اما وی مدعي است که به وسيله کسي ترور شده که از افسران فراري حزب توده و از افراد مورد علاقه بختيار بوده که با وعده پول هنگفت و اقامت در آمريکاي جنوبي، توانست سپهبد بختيار را به هنگام شکار ترور کرده و خود به ايران فرار کند و سپس با پول وعده داده شده راهي آمريکاي جنوبي شود. 
با اين همه، با توجه به اسناد به دست آمده از سازمان ساواک، ترور بختيار با طرح و نقشه اين سازمان و به صورت خيلي سرّي به دست يکي از چند مأمور نفوذ داده شده به شبکه بختيار صورت گرفته است. بر طبق اين اسناد، «اگلن ماطاوسيان» با نام مستعار «فـرهنگ» برای ترور انتخاب شد. وي از افسران تيپ نيروي مخصوص بود و در تيراندازي نيز تبحر داشت. فرهنگ پس از اينکه به وسيله ساواک به شبکه بختيار نفوذ داده شد، توانست در يک فرصت مناسب در زماني که همراه بختيار به شکار در منطقه دياله رفته بود وي را ترور کند؛ اما بختيار پنج روز بعد در بيمارستان نظامي الرشيد بغداد بستري بود و سرانجام به سبب جراحات شديد وارده از پاي درآمد، خود اگلن نيز در حين فرار دستگير شد و در نهايت به دست رژيم بعث عراق به قتل رسيد.

امام خامنه‌ای در اواخر سال ۵۹ در وضعیت تعیین‌کننده‌ای نقش مهمی را ایفا کردند. در اواخر سال ۵۹ و اوایل سال ۶۰ گروهک‌ها و جریانات ضدانقلاب در یک صف و جبهه در مقابل انقلاب قرار گرفته بودند؛ گروهک‌هایی چون: چریک‌های فدایی خلق، حزب توده، جبهه ملی، خلق مسلمان، مدعیان خلق کرد مانند حزب دموکرات و کومله، گروهک‌های التقاطی با شرق و غرب نظیر نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، پان‌ترکیست‌ها، پان‌ایرانیست‌ها، کمونیست‌ها، جریان منافقین خلق، دفتر هماهنگی با رئیس‌جمهور بنی‌صدر، همه با نشریات و مجلات و روزنامه‌های‌شان مانند انقلاب اسلامی، میزان، بامداد، آزادگان، کیهان‌وقت، اطلاعات وقت، با بهره‌گیری از امکانات دولتی و هماهنگ با هم در برابر جریان خط امام خمینی و اشخاص و گروه‌های همسو با مواضع انقلاب به رهبری امام خمینی اعلان مخالفت و تهدید به جنگ مسلحانه کردند و شرایط سخت و دشواری را به وجود آوردند، به‌ویژه در ۱۴ اسفندماه ۱۳۵۹ به مناسبت سالروز فوت محمد مصدق در دانشگاه تهران تجمع کردند و با سخنرانی بنی‌صدر غائله‌ای به راه انداختند که به مجروح شدن عده‌ای منجر شد. این وضعیت اسفبار موجب نگرانی مردم و امام خمینی(ره) شد. در چنین اوضاع نابسامانی که احساس می‌شد توطئه‌ای حساب شده در کار است و یک جریان خزنده‌ای طرح کودتایی در دستور کار دارد تا به نفع غرب و آمریکا وارد عمل شوند و نظام جمهوری اسلامی را تا براندازی به پیش ببرند، امام خمینی(ره) و یارانش همچون امام خامنه‌ای مدّبرانه وارد عمل شدند. در این فرصت امام خامنه‌ای هوشیارانه در سنگر مجلس، مساجد، نماز جمعه و جماعات اقدام به روشنگری مردم می‌کرد؛ برای نمونه روز پنج‌شنبه‌ای که غائله ۱۴ اسفند بر پا شد، امام خامنه‌ای در روز جمعه ۱۵ اسفند در خطبه‌های نماز جمعه فرمودند: «گروهک‌های ضداسلام و ضد خط امام، سیاستمداران ورشکسته منزوی شده از چشم مردم افتاده، رانده‌شدگان از دستگاه اداره کشور، مزدوران پنهانی دستگاه ساواک این عناصر پلید و خبیث با یکدیگر یک واحد و یک صف را به‌وجود آورده‌اند و کارشان این است که در اجتماعات بروند و دغدغه ایجاد کنند، صدای نحس و پلید خود را که اهانت به مقدسات مردم و انقلاب است از رادیو و تلویزیون به گوش برسانند، زیر علم طرفداری از رئیس‌جمهور، امام جمعه و یا هر شخصیت یا جمع دیگر، جریان دیگر. حادثه دیروز همین بود. گفتم این گروهک‌های آمریکا دو چیز را مدنظر داشتند؛ اول اینکه یک غوغای مصنوعی راه انداختند؛ یعنی کسانی که می‌خواهند جلسه را خراب کنند، دیگر اینکه کسانی را که از قبل نشان کرده بودند که باید مورد ضرب و شتم قرار گیرند، زیر باران ضرب و شتم قرار دادند. بارها به آنها گفته شد نزنید، زدند...» این‌گونه با افشاگری‌های به‌موقع امام خامنه‌ای با حمایت و پشتیبانی بنیانگذار انقلاب همه نقشه‌های از پیش طراحی شده جریانات ضدانقلاب خنثی شد.


عروسي افسانه‌اي عصمت‌الدوله، دختر 9 ساله بسيار محبوب ناصرالدين شاه را می‌توان پرهزینه‌ترین مراسم ازدواج دوره قاجار دانست که هزینه‌های گزاف آن از طریق غارت ثروت کشور ایران تأمین شد.
«مادام کارلا سرنا» جهانگرد ایتالیایی که در سی‌امین سال سلطنت ناصرالدین شاه به ایران آمده بود، در کتاب خاطرات خود در این باره چنين مي‌نويسد: «اين شاهزاده خانم که عصمت‌الدوله ناميده مي‌شود، با پسر دوستعلي‌خان معيرالممالک ـ که در آن زمان، شغل خزانه‌داري کشور را بر عهده داشت و يکي از مردان محترم کشور و صاحب فضايل زياد بود ـ ازدواج کرد. پدر داماد چون شخصيت بسيار متمّول و دست و دلبازي بود، خواست افسانه جلال و شکوه مراسم ازدواج پسرش با دختر محبوب شاه را زبانزد همگان سازد و تمامي هزينه جشن عروسي را هم از جيب پر فتوت خود پرداخت.»
گفته می‌شود که جشن‌هاي بسيار مفصلي به اين مناسبت در تهران برگزار شد و هنوز خاطرات آن مراسم‌ها در يادها مانده و زنده و افسانه‌مانند است؛ داستان‌هايي که از آن مجالس تعريف مي‌کنند، نشان مي‌دهد که زرق و برق آن عروسي، تا چه اندازه همه را تحت ‌تأثير قرار داده بوده است.
کارلا سرنا درباره مراسم خواستگاري اين وصلت این گونه گزارش مي‌دهد: «در آن هنگام که دوستعلي‌خان از دختر شاه براي پسرش، آقامير خواستگاري مي‌کند، متعاقب آن يک پيشکش ناقابل دو ميليون قراني نيز به حضور شاه تقديم مي‌دارد. درخواست خواستگاري، بدون درنگ مورد موافقت قرار مي‌گيرد. چون ناصرالدين ‌شاه ميان درباريان خويش، صديق‌تر و فداکارتر از دوستعلي‌خان، خدمتگزار ديگری نداشت که هم داراي ثروت بي‌پايان و هم از شخصيت قابل احترام و ارزنده‌اي برخوردار باشد. دستگاهش از هر لحاظ، شاهانه و مجلّل بود، قصر باشکوه و خانه ييلاقي زيبايش يکي از بهترين بناهاي کشور است. از ديدگاه ناصرالدين شاه ـ که مفتون شخصيت و جاه و جلال معيرالممالک بود ـ او شاخص‌ترين پدر دامادها به شمار مي‌رفت.» 
کار لاسرنا درباره افراد شرکت‌کننده در مراسم عروسي می‌نویسد: «موقعي که موضوع اين ازدواج قطعي شد برنامه و تشريفات جشن عروسي ـ که در ايران بسيار مورد توجه است ـ مطرح گرديد. معيرالممالک براي نامزد فرزندش عالي‌ترين هديه‌ها را فرستاد. فرستادن تحفه‌ها و هدايا، آغاز جشن‌هاي عروسي بود که معمولاً مدت 10 روز ادامه پيدا مي‌کرد. همه مردم تهران در اين جشن‌هاي پرشکوه شرکت نمودند و نه تنها اشراف و ثروتمندان تهران براي حضور در آنها دعوت شده بودند، بلکه آدم‌هاي ندار و حتي سربازان ساخلوي تهران نيز در ضيافت‌هاي عمومي که در محلات مختلف بر پا شده بود، به ترتيبي شرکت داشتند.»
وي درباره جهيزيه و مهريه دختر ناصرالدین شاه مي‌نويسد: «جهيزيه بدون کم و کاست و بسيار مجلّل در پشت شترها و قاطرها به خانه‌اي که براي عروس ترتيب داده شده بود، حمل گرديد. نقل و انتقالات اين اسباب و اثاث، 10 روز طول کشيد. روز دهم روي سيني‌هاي بزرگ نقره‌اي، جواهرات عروس را به همراه پنج ميليون سکه طلاي ضرب شده ـ که مهريه وي را تشکيل مي‌دادند ـ به خانه جديد مي‌بردند.»
این جهانگرد ایتالیایی درباره مرکبِ عروس براي رفتن به خانه بخت، چنین مي‌نگارد: «بالاخره شب، بعد از غروب آفتاب، فيل سفيدي که هودج زيبايي بر پشت آن گذاشته بودند، براي بردن عروس به اتاق حجله، در مقابل درِ قصر توقف کرد. ناصرالدين شاه که مي‌ترسيد فيل چموشي کند، از دوستعلي‌خان خواست وي نيز کنار دست فيلبان بنشيند. تعداد کثيري به عنوان همراهان عروس به راه افتادند. تمامي بزرگان پايتخت علاقه داشتند که دختر شاه را تا خانه بخت بدرقه کنند.
مسافت بين قصر تا خانه داماد، همه جا چراغاني شده بود. سربازان ساخلوي شهر، همه مسلّح بودند. هر سربازي در لوله تفنگ خود، شمع روشن حمل مي‌کرد. ديوارهاي شهر با پارچه‌هاي گران‌قيمت و شال‌هاي کشميري تزیين شده بود و از قصر تا خانه داماد، زير پاي عروس، قالي‌هاي گرانبها گسترده بودند. 
چراغاني بازار، افسانه‌اي بود. دوستعلي‌خان، پيشاپيش هزاران شمع به آنجا فرستاده بود تا سرتاسر بازار را غرق در نور کنند. هرگز مردم به ياد ندارند که اين‌چنين روز زيبا و اينقدر ديدني‌هاي خيره‌کننده در تهران ديده باشند. اين عروسي پرهزينه‌ترين مراسم ازدواج در دوره قاجار بود.»

مارشال پتن يکي از جنجالي‌ترين شخصيت‌هاي معاصر تاريخ فرانسه است. او پس از پيروزي حيرت‌آور بر آلماني‌ها در نبرد وردون (سال ۱۹۱۶) جايگاه يک قهرمان ملي را يافت؛ اما در جريان هجوم ارتش آلمان نازي به خاک فرانسه در سال ۱۹۴۰ با رژيم فاشيست اين کشور سازش کرد و رهبر دولت دست‌نشانده نازي در جنوب فرانسه  ـ ويشي ـ شد. او پس از پايان جنگ جهاني دوم، به جرم خيانت به کشور به حبس ابد محکوم شد.
هنري فيليپ ژوزف پتن در ۲۴ آوريل ۱۸۵۶ در خانواده‌اي دهقان در شمال فرانسه متولد شد. او در جواني در مهم‌ترين آکادمي نظامي کشور، سن سير، پذيرفته شد. او همدردي فراواني با سربازان معمولي می‌کرد و گمان مي‌رود بخشي از محبوبيت فزاينده او پس از نبرد وردون، حاصل اين امر باشد. با آغاز جنگ جهاني اول در سال ۱۹۱۴، فيليپ پتن سرانجام در ۵۸ سالگي به مقام ژنرالي دست يافت. فنون مدنظر او غالباًً دفاعي و با نظريات ساير فرماندهان نظامي در تقابلي آشکار بود. وی در سال ۱۹۱۶ مأموريت يافت جلوي پيشروي ارتش آلمان در دژ وردون را بگيرد؛ سقوط وردون، پاريس را در معرض خطر جدي قرار مي‌داد. از همين نقطه تاريخي، زندگي پتن نيز دگرگون شد.
او وضع زندگي سربازان در جبهه را بهبود بخشيد و به افزايش روحيه جنگي آنها کمک کرد. با کاهش ناکارآمدي سامانه حمل‌ونقل و انتقال آذوقه به خط مقدم جنگ، فيليپ پتن نشان داد که فنون متنوع در ميدان نبرد، تنها شرط پيروزي نيست؛ بلکه بايد به وضعيت سربازان نيز توجه کرد. نبرد خونين وردون پس از حدود ۱۰ ماه و با برجا ماندن ۷۰۰ هزار کشته از دو طرف، با پيروزي فرانسويان پایان يافت. پتن پس از وردون، در ميان نظاميان فرانسوي اعتباري دوچندان يافت و در نبردهاي مهم عليه آلماني‌ها شرکت جست. او در نوامبر ۱۹۱۸ به سمت مارشالي نيروهاي مسلح فرانسه دست یافت و اندکي بعد نيز معاونت شورای عالی جنگ؛ بالاترين رتبه نظامي ارتش فرانسه را به دست آورد. 
 پتن پس از جنگ جهانی اول با كمك اسپانيا، قيام مردم مراكش را كه بر ضد استعمارگران فرانسوی به پا خاسته بودند سرکوب کرد و به تحت‌الحمايگي فرانسه بازگردانيد. در اين عمليات، فرانكو افسر اسپانيايي و ديكتاتور بعدي اين كشور زير دست او مي‌جنگيد. پتن مدتي هم وزير دفاع ملي فرانسه بود. پس از روي كار آمدن فرانكو در اسپانيا، پتن ابراز تمايل كرد كه او را به سمت سفير فرانسه در اسپانيا منصوب كنند كه چنين شد.
 
جنگ جهاني دوم
پتن در ميانه دو جنگ، به سن بازنشستگي رسيد و با فاصله گرفتن از خدمت در نيروهاي مسلح، به تدريس در آکادمي نظامي سن سير مشغول شد. در مه ۱۹۴۰ ارتش آلمان نازي به فرانسه هجوم برد. ارتش فرانسه که هيچ نشاني از سال‌هاي باشکوه پيشين نداشت، به سرعت مغلوب فنون «جنگ برق‌آسا»ی آلماني‌ها شد. در ۱۶ ژوئن مارشال پتن ۸۴ ساله، از سوي پارلمان مأموريت يافت کابينه جديد دولت را تشکيل دهد. او که ادامه جنگ را با شرايط فعلي ارتش فرانسه ناممکن مي‌ديد، درخواست آتش‌بس کرد. وی باور داشت که از طريق سازش با آلماني‌ها، می‌تواند کشورش را بازسازي کند. به موجب مفاد پيمان صلح آلمان و فرانسه، دوسوم خاک اين کشور تحت سلطه آلمان نازي قرار مي‌گرفت و يک‌سوم آن ـ که عمدتاًً در جنوب اين کشور بود ـ تحت اختيار دولت دست‌نشانده «ويشي» واقع شد که رياست آن را مارشال پتن بر عهده داشت.
پتن طي سال‌هاي حکومت در ويشي، تلاش کرد سياست دوگانه‌اي را در قبال آلماني‌ها پيش بگيرد؛ او از يک سو بر تعامل ميان دو کشور پاي مي‌فشرد و از سوي ديگر، بر بي‌طرفي کشورش در قبال ادامه جنگ در اروپا تأکيد مي‌کرد. مارشال پتن حتي چندين بار مخفيانه با دولت بريتانيا و ايالات متحده آمريکا تماس برقرار کرد؛ با اين حال، روابط وي با ارتش آزادي‌بخش فرانسه ـ که در بريتانيا تحت فرماندهي ژنرال دوگل با سيطره آلمان بر فرانسه مقابله مي‌کرد ـ چندان مطلوب و دوستانه نبود.

پايان جنگ
در اوت ۱۹۴۰ پس از آزادسازي پاريس به دست ژنرال دوگل، مارشال پتن طي نامه‌اي از او خواست که روند انتقال قدرت به طور مسالمت‌آميز انجام پذيرد، اما ژنرال دوگل از همکاري با ژنرال کهنسال فرانسوي سر باز زد. آلماني‌ها، پتن را به کشورشان منتقل کردند، اما پس از پایان جنگ، فيليپ پتن به فرانسه بازگردانده شد. او به اتهام خيانت به ميهن و همکاري با آلماني‌ها، در اوت ۱۹۴۵ به اعدام محکوم شد؛ اما اين حکم به دليل کهولت سن وي، به حبس ابد تغيير يافت. او در قلعه‌اي ساحلي در شهرستان وانده ـ واقع در غرب فرانسه ـ زنداني شد.  فيليپ پتن سرانجام در ۲۳ ژوئيه ۱۹۵۱ در ۹۵ سالگي درگذشت.
يكي از اتهامات او اين بود كه هنگام دستگيري و انتقال يهوديان فرانسه به آلمان، در مقابل اين رويداد بي‌تفاوت مانده بود.


هنگامي كه كشور عراق تحت قيوميت انگلستان تشكيل شد، عراق خود را جزئي از جامعه عرب دانسته، از همان سال‌هاي تأسيس، سياست‌هاي پان‌عربيسم را در داخل و در سياست خارجي خود به مورد اجرا گذاشت. دستاورد اعمال چنين سياستي شكل‌گيري يكي از كانون‌هاي تشنج در روابط دو كشور ايران و عراق بود و حمايت مستقيم و غيرمستقيم عراق از پان‌عربيسم در ايران، از همان اوايل سال‌هاي تأسيس عراق شروع شد.
در سال 1303 ه.ش و پس از اتمام غائله شيخ خزعل در خوزستان، جرايد عراقي حملات خود را به دولت ايران آغاز كردند. در سال‌هاي 1325 و 1326 تلاش‌هايي از جانب احزاب و مطبوعات آن كشور در حمايت از جنبش‌هاي تجزيه‌طلبانه در خوزستان انجام مي‌شد كه اين تلاش‌ها نمي‌توانست بدون حمايت پنهان دولت وقت عراق صورت گيرد. تشكيل انجمن دفاع از خوزستان و حزب سعادت از جمله دستاوردها و نتايج تلاش‌هاي مذكور بود.
وقوع كودتاي عبدالكريم قاسم و تشديد سياست‌هاي پان‌عرب در آن كشور، رهاوردي جز طرح مجدد  ادعاهاي پان‌عرب‌ها در مورد خوزستان نداشت. مظهر چنين سياست دولتي را در عراق مي‌توان در سخنان عبدالكريم قاسم در اواخر آذرماه 1338 جست‌وجو كرد. در چارچوب سياست پان‌عربيسم حاكم در عراق، همايشي نيز در آن كشور تشكيل شد كه هدف آنها جداسازی خوزستان از ايران بود. در اواسط دهه 1330 جبهه آزادي‌بخش عربستان، جبهه آزادي‌بخش اهواز و سرانجام سازمان سياسي عربستان در عراق تشكيل شد. اين گروه‌ها كه پس از روي كار آمدن عبدالكريم قاسم، قدرت بيشتري يافتند، عمليات‌های متعدد نظامي را در ايران انجام دادند.
پس از سرنگوني عبدالكريم قاسم در بهمن 1341، سياست پان‌عرب‌ها را در مورد ايران، جانشين او عبدالسلام عارف همچنان ادامه داد و حتي اين بار دولت عراق در سال 1342 موضوع خوزستان را تحت عنوان عربستان، در شوراي جامعه كشورهاي عرب مطرح كرد. هدف عراق از اين كار كسب حمايت دولت‌هاي عربي در ادعاهاي عراق درباره خوزستان بود كه در اين كار موفق نشد.
در دوره عبدالرحمن عارف (فروردين 1345 تا تيرماه 1347) و در هنگامي كه مقامات سياسي عالي‌رتبه عراقي و ايراني در ملاقات‌هاي متعدد خود، اسناد موافقت‌نامه‌هايي را بين دو كشور به امضا مي‌رساندند، نيز همچنان سياست پان‌عربيسم عراقي‌ها درباره خوزستان در خفا ادامه داشت، به طوري كه در اواخر سال 1345، در كتاب‌هاي درسي مدارس عراق، نام خوزستان به عربستان تغيير كرد.
در مرداد ماه سال 1346 و يك هفته پس از مراجعت عبدالرحمن عارف از ايران، جلسه‌اي در وزارت امور خارجه عراق با حضور نمايندگان جبهه تحرير عربستان (جبهه آزادي‌بخش خوزستان) تشكيل شد.
به طور حتم چنين روندي پس از كودتاي بعثي‌ها در تير 1347  و روي كار آمدن آنها در عراق شدت يافت. آنها استان خوزستان را جزئي از خاك عراق می‌دانستند و كمك زيادي به فعالیت‌های جبهه آزادي‌بخش عربستان (خوزستان) کردند. اين روند همچنان ادامه داشت تا اينكه متعاقب صدور بيانيه الجزاير در اسفند 1353 (مارس 1975) عراقي‌ها از هرگونه ادعاي عربي بودن استان خوزستان خودداري كردند؛ ليكن با وجود اين، نزدیک به شش سال بعد در سال 1359، يكي از اصلي‌ترين ادعاهاي دولت عراق براي حمله به ايران، جدا شدن استان خوزستان از ايران بود.

خلأ پژوهش در زمينه‌هاي تاريخي در حوزه علميه قم و احساس نياز مبرمي که در اين زمينه وجود داشت، سبب شد «کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران» به منظور تقويت و فعال کردن بحث‌ها و مطالعات تاريخي با تکيه بر دو گرايش اسلام و ايران در سال 1374 با مديريت حجت‌الاسلام رسول جعفريان در قم راه‌اندازي شود. اين کتابخانه وابسته به دفتر آيت‌الله‌العظمي سيستاني است و حجت‌الاسلام شهرستاني در قم بر آن نظارت دارد.
يکي از نقاط قوت این کتابخانه منابع فراوان آن است. این کتابخانه در سال 1374 با حدود چهار هزار جلد کتاب افتتاح شد؛ اما این تعداد در سال 1394 به بيش از 100 هزار جلد کتاب و مجله رسید که همين امر بر اهميت آن افزوده است.
آدرس: قم، خيابان سميه، خيابان شهيد رجايي، کوچه11، پلاک8، تلفن: 7731355 ـ 0251، نمابر : 7742700، نشانی الکترونیکی:
 www.historylib.com