تيمور بختيار در سال 1296 ه.ش در شهر کرد به دنيا آمد. وي که پدرش سردار معظم بختياري از خوانين ايل بختياري بود سالهاي ابتدايي تحصیل خود را در اصفهان گذراند، سپس به بيروت و آن گاه در سال1312 به فرانسه رفت و در دانشکده نظامي سن سير تحصيلات خود را دنبال کرد و با درجه ستوان دومي دانشآموخته سنسیر شد.
تیمور بختیار پس از پايان تحصيلات خود در سال 1315 به ايران بازگشت و وارد ارتش شد، او توانست در مدت کوتاه مدارج ترقي را طي کند. در سال 1325 با درجه سرگردي براي مقابله با فرقه دموکرات آذربايجان عازم آن منطقه شد و توانست زنجان را در اختيار بگيرد. در سال 1329 به فرماندهي تيپ 3 کوهستاني رسيد. در سال1331 ه.ش شورش ابوالقاسمخان بختياري را در اصفهان سرکوب کرد؛ اما در زمان حکومت دکتر مصدق براي آنکه از تهران دور باشد به فرماندهي تيپ زرهي کرمانشاه منصوب شد.
در جريان کودتاي 28 مرداد 1332 تيمور بختيار در حمايت از سپهبد زاهدي نيروهاي خود را در حالت آمادهباش قرار داد تا در صورت نياز به سوي تهران حرکت کند که با پيروزي کودتاچيان اين کار صورت نگرفت. بختيار در اين کودتا جزو دسته دومي بود که با «جو گودين» معاون «کروميت رزولت» ـ مجري کودتاي آمريکايي و انگليسي ـ به طور مستقيم در ارتباط بود.
تيمور بختيار با توجه به اينکه عموي ثريا (زن دوم محمدرضا پهلوي) بود و در دربار نفوذ داشت و به پاس خدماتي که در کودتا انجام داده بود، به درجه سرتيپي منصوب شد و همزمان فرماندهي لشکر 2 زرهي و فرمانداري نظامي تهران را بر عهده گرفت. او در مقام فرماندار نظامي تهران با اعمال خشونتآميزي دست به سرکوب شديد مخالفان زد.
از دیگر اقدامات او در اين دوران ميتوان به دستگيري سيدحسين فاطمي، عضو شاخه نظامي حزب توده، شهيد نواب صفوي و ديگر اعضاي فدائيان اسلام، اعدام مخالفان و سانسور شديد مطبوعات اشاره کرد.
پس از آنکه محمدرضا شاه با پيشنهاد آمريکاييها درصدد برآمد تا براي حفظ امنيت داخلي (نظارت و سرکوب مخالفان و نيروهاي چپگرا) سازمان اطلاعات و امنيت کشور «ساواک» را تشکيل دهد، براي تأسيس و رياست اين سازمان مخوف گزينهاي بهتر از تيمور بختيار نبود؛ چرا که وي پيشتر توانسته بود با نیروهای اطلاعاتي تحت امر خود سازمان مخفي افسران نظامي حزب توده را شناسايي و دستگير کند، بر اين اساس و به پاس وفاداري به شاه در فروردين 1336 براي تأسيس ساواک انتخاب شد و تا سال 1339 رياست آن را برعهده داشت.
قدرتطلبي بختيار
بختيار در مقام رياست ساواک، دومين مرد قدرتمند ايران به شمار میامد و به دليل جاهطلبي و قدرتطلبياش عموماًً باور بر اين بود که عليه شاه نيز دسيسه ميکند. به اين ترتيب شاه بختيار را از رياست ساواک کنار گذاشت، اما وي درصدد برآمد تا با قدرت و نفوذي که به دست آورده بود جايگاه برتري کسب کند، به همين دلیل به مناطق بختياري سفرهایی صورت داد و با سران کشورهاي جنوبي خليجفارس ملاقاتهایی داشت. پس از تصويب لايحه اصلاحات ارضي، در دوران نخستوزيري علي اميني تيمور بختيار با توجه به نارضايتیهايي که ايجاد شده بود در تحريک خوانين و زمينداران بزرگ عليه اميني نقش داشت و حتي اميني در ملاقات با محمدرضا شاه، تيمور بختيار را عامل و محرک اصلي حوادث دانشگاه تهران و ديگر آشوبهاي سال 1340 ميدانست. تيمور بختيار که از نفوذ آمريکاييها در دربار به خوبي آگاه بود، درصدد برآمد تا در مذاکراتي مقامات آمريکايي را براي کودتا عليه محمدرضا شاه با خود همراه سازد که اين مسئله مورد موافقت مقامات آمريکايي قرار نگرفت.
اقدامات قدرتطلبانه تيمور بختيار از چشم محمدرضا شاه دور نماند، با توجه به تغيير سياست آمريکا و دربار ايران که درصدد بودند با تغيير برخي افراد مستبد و خشن چهرهاي دموکراتيک از دولت ايران نشان دهند؛ لذا فردي چون تيمور بختيار در ساختار جديد قدرت جايي نداشت. در سال 1340 تيمور بختيار به دستور شاه مجبور به ترک ايران شد و پس از مدتي اقامت در ژنو، در سال 1341 به طور رسمی بازنشستگي او اعلام شد.
پس از بازنشستگي، تيمور بختيار که ديگر ميدانست در ساختار قدرت ايران جايي ندارد، به مخالفت با رژيم پهلوي پرداخت، به طوري که در جريان قيام 15 خرداد 1342، شاه و ساواک او را از عوامل اصلي اين قيام مردمي معرفي کردند. در سال 1347 تيمور بختيار به جرم حمل سلاح غير مجاز در بيروت دستگير شد و اقدامات دولت ايران هم براي استرداد وي به جايي نرسيد؛ زيرا تيمور بختيار توانسته بود حمايت برخي از سياستمداران لبناني و عربي را به طور کلي جلب کند و با درخواست اقامت از دولت عراق، زمينه را براي حضور خود در آن کشور فراهم ساخت.
بختيار پس از هفت ماه، همزمان با کودتاي حسن البکر و قدرت گرفتن حزب بعث از لبنان به عراق رفت. عراقيها که به دلايل مختلف از جمله بر سر مسائل مرزي و کشتيراني در اروندرود با ايران اختلاف داشتند، از او به گرمي استقبال کردند. اين اقدامات سبب شد تا در سال 1348 تيمور بختيار به اتهام خيانت به ميهن در دادگاه شماره 1 دادرسي ارتش غياباً محاکمه و به اعدام محکوم شود.
تيمور بختيار همچون نمکي بر روي جراحات شاه شروع به کشف فضايل «آزادي» و «سلطنت مشروطه» کرد. در حالي که خود پيشتر در سرکوب آن نقش اول را داشت؛ لذا در مدت اقامت يک ساله در عراق با ناراضيان و گروههاي مخالف دولت ايران چون سران جبهه ملي، حزب توده، زمينداران و ساير مخالفان ارتباط برقرار کرده بود و سعي داشت تا آنان را با خود همسو کند.
قتل بختيار
حضور بختيار در عراق و اقدامات و تحريکات او عليه دولت ايران سبب شده بود تا فعاليتهاي او به طور کامل تحت نظارت ساواک باشد و به اين ترتيب طرح قتل او در دستور کار اين سازمان قرار گرفت و سرانجام نيز در 16 مرداد 1349، سپهبد بختيار در نزديکي بغداد به دست نیروهای ساواک به قتل رسيد.
با توجه به اسناد به دست آمده، بیشک قتل او به دست ساواک صورت گرفته، اما روايتهاي ترور او به سه گونه مطرح شده است:
اولين روايتي که پس از قتل بختيار مطرح شد اين بود که درست هنگامي که وي آماده شورش عليه شاه ميشد، ساواک سه مأمور خود را به عنوان دانشجو که هواپيمايي را ربوده و به بغداد بردند وارد شبکه بختيار کرد و اينان هنگامي که به همراه بختيار به شکارگاه [دياله] رفته بودند توانستند در يک فرصت مناسب او را ترور کنند.
روايت ديگر اين ترور از حسين فردوست دوست نزديک محمدرضا شاه است که به نقل از يک مدير ارشد ساواک تأييد ميکند که کار ترور بختيار به دست عوامل نفوذي ساواک صورت گرفته، اما وی مدعي است که به وسيله کسي ترور شده که از افسران فراري حزب توده و از افراد مورد علاقه بختيار بوده که با وعده پول هنگفت و اقامت در آمريکاي جنوبي، توانست سپهبد بختيار را به هنگام شکار ترور کرده و خود به ايران فرار کند و سپس با پول وعده داده شده راهي آمريکاي جنوبي شود.
با اين همه، با توجه به اسناد به دست آمده از سازمان ساواک، ترور بختيار با طرح و نقشه اين سازمان و به صورت خيلي سرّي به دست يکي از چند مأمور نفوذ داده شده به شبکه بختيار صورت گرفته است. بر طبق اين اسناد، «اگلن ماطاوسيان» با نام مستعار «فـرهنگ» برای ترور انتخاب شد. وي از افسران تيپ نيروي مخصوص بود و در تيراندازي نيز تبحر داشت. فرهنگ پس از اينکه به وسيله ساواک به شبکه بختيار نفوذ داده شد، توانست در يک فرصت مناسب در زماني که همراه بختيار به شکار در منطقه دياله رفته بود وي را ترور کند؛ اما بختيار پنج روز بعد در بيمارستان نظامي الرشيد بغداد بستري بود و سرانجام به سبب جراحات شديد وارده از پاي درآمد، خود اگلن نيز در حين فرار دستگير شد و در نهايت به دست رژيم بعث عراق به قتل رسيد.