چشم طمع رژیم صهیونیستی به قفقاز جنوبی
رژیم‌ صهیونیستی با وجود مشکل کمبود فضای سرزمینی و ایفای نقش فعال در منطقه جنوب ‌غرب ‌آسیا، به دنبال گسترش نفوذ خود در سرزمین‌های نزدیک است. به لحاظ تئوریک «دیوید ‌بن‌ گورین» اولین نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، پایه‌گذار تئوری «راهبرد پیرامونی» بود؛ به این ‌معنا که رژیم ‌صهیونیستی، اتحاد با اقلیت‌های قومی و مذهبی غیر مسلمان و کشورهای غیر عرب منطقه و پیرامون این رژیم را در اولویت قرار دهد و از این طریق از انزوا خارج شود. رژیم ‌صهیونیستی ابتدا برای خروج از انزوا و در راستای اتحاد پیرامونی، توسعه روابط با جمهوری ترکیه را مدنظر قرار داد. پس از آن، نوبت کشور جمهوری آذربایجان بود و رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۹۱ توسعه روابط با باکو را آغاز کرد که بعدها به ایجاد سفارت منجر شد‌. رژیم‌ صهیونیستی با به‌کارگیری دستگاه‌های شنود در مرزهای ایران و توسعه فعالیت‌های مخرب و جاسوسی از خاک باکو برای ضربه‌زدن به منافع ملی ایران، ارتباط تهران‌ـ باکو را کم‌رنگ کرد. افتتاح سفارت ارمنستان در سرزمین‌های اشغالی و متقابلاً افتتاح سفارت رژیم صهیونیستی در ایروان، زنگ خطر دیگری را علیه منافع ملی ایران به ‌صدا در‌آورد. «نیکول پاشینیان» رئیس‌جمهور ارمنستان بعد از روی کارآمدن، همچون «الهام علی‌اف» رئیس‌جمهور آذربایجان، روابط رسمی و ویژه با رژیم صهیونیستی را کلید زد. پاشینیان در سال ۲۰۱۸ ابتدا در حُکم سفیر ایروان در رژیم صهیونیستی، محل اقامت سفیر را از ایروان به تل‌آویو تغییر داد و در سپتامبر سال ۲۰۱۹ در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل، از تصمیم کشورش برای افتتاح سفارت در سرزمین‌های اشغالی خبر داد. دولت «دونالد ترامپ» هم بعد از بیان تصمیمش به انتقال سفارتش به بیت‌المقدس، از پاشینیان خواسته است سفارت ایروان را در بیت‌المقدس افتتاح کند، نه در تل‌آویو. منطقه قفقاز جنوبی از صدها سال پیش به عنوان عمق استراتژیک ایران و روسیه تعریف شده است؛ از‌این‎‌رو اهمیت منطقه‌ای آن با وجود اختلافات تاریخی و سرزمینی میان کشورهای گرجستان، آذربایجان و ارمنستان، هم‌چنان در سطح بالایی قرار دارد. منطقه قفقاز جنوبی به مثابه جایگاه دیدبانی است که تسلط بر آن در حکم رصد بسیاری از کشورهای پیرامون است. انرژی و امنیت برای رژیم صهیونیستی در کنار مسائل اقتصادی بسیار حائز اهمیت است و در دست داشتن تقریباً 80 درصد حوزه‌های اقتصادی و کشاورزی آذربایجان از سوی رژیم ‌صهیونیستی و ورود به مسئله اقتصاد ارمنستان و توافقاتی که با پاشینیان، رئیس‌جمهور ارمنستان داشتند، حکایت از پروژه‌ای چندجانبه برای تحکیم نفوذ خود در این کشورها دارد. پس از جمهوری اسلامی ایران، کشور آذربایجان بیشترین تعداد شیعیان را دارد و شیعیان آذربایجان پس از انقلاب اسلامی تحت حمایت معنوی ایران قرار دارند. این در حالی است که دولت آذربایجان کاملاً سکولار است و محدودیت‌های سرسختانه‌ای به شیعیان آذربایجان تحمیل می‌کند. ارمنستان نیز با توجه به مناقشاتی که با آذربایجان بر سر مسئله قره‌باغ دارد و اختلافاتی که با گرجستان تجربه کرده، تنها یک راه زمینی و حیاتی‌ خواهد داشت و آن ایران است. وجود ایران به عنوان گزینه انحصاری حیات ارمنستان برای بقا و نزدیکی ایدئولوژیکی مردم آذربایجان به کشوری چون ایران که در رأس محور مقاومت قرار دارد و تهدیدکننده امنیت رژیم‌ صهیونیستی است، برای این رژیم قابل قبول نیست؛ از این‌رو نفوذ و تغییر بنیادین در کشورهای آذربایجان و ارمنستان در دستور کار رژیم صهیونیستی قرار گرفته است تا فصل جدیدی از نفوذ را از طریق تأسیس سفارت‌های متقابل و زیرساخت‌های سیاسی انجام دهد. این مسئله کاملاً با امنیت ملی ایران ارتباط مستقیم دارد و لزوم تدابیر راهبردی در این زمینه از سوی سیاستمداران ایرانی را ناگزیر می‌کند.
 
حسن مرادخانی

برنده اصلی

رأی‌الیوم: اعلام اداره خودمختاری و وضعیت فوق‌العاده در تمام استان‌های جنوبی یمن از سوی شورای انتقالی جنوب، فقط یک ضربه محکم به دولت مستعفی این کشور نبود، بلکه ضربه مهلکی بر ائتلاف متجاوز سعودی و اماراتی بود که علیه جنبش انصارالله در یمن می‌جنگد. جنبش انصارالله می‌تواند برنده اصلی این تحولات جدایی‌طلبانه در جنوب یمن و واکنش‌ها یا مخالفت‌های احتمالی با آن باشد؛ چراکه روز به روز درحال قدرتمندتر شدن و گسترش است و آرامش نیز بر مناطق شمالی یمن حاکم شده است.

بحران در روابط ریاض‌ـ واشنگتن!

فارین‌پالیسی: با سقوط کم‌سابقه قیمت نفت آمریکا که پس از توافق کاهش حجم تولید و تنش میان روسیه و عربستان سعودی رخ داد، بسیاری در آمریکا در زمینه لزوم ادامه روابط استراتژیک با ریاض سؤال و ابراز تردید کرده‌اند. ائتلاف استراتژیک واشنگتن و ریاض از بین رفته است و روند بازسازی اعتماد، زمان طولانی نیاز دارد. در حال حاضر تنها عامل بقای رابطه واشنگتن و ریاض، شخص «دونالد ترامپ» است که رابطه نزدیکی با دولت سعودی دارد. ایالات متحده آمریکا دیگر نیازی به عربستان سعودی ندارد و روابط درهم‌تنیده ریاض و واشنگتن هزینه‌بار شده و این درحالی است که ترامپ نیز شخصیتی غیر محبوب در واشنگتن به شمار می‌رود و روابط خوب وی با عربستان نمی‌تواند موجب ترمیم چهره سعودی‌ها شود.

تهران صبور و عملگراست!

شورای آتلانتیک: ایران بارها و بارها ثابت کرده با وجود محدودیت‌ها، تهدیدات را به فرصت تبدیل کرده است و آنها نه‌تنها خود را حفظ کرده بلکه همچنین نفوذ منطقه‌ای را گسترش داده‌اند. ایران مطمئناً در مقایسه با بازیگران دیگر، بهتر می‌تواند در بازی منطقه‌ای نقش ایفا کند. تهران تا زمان تحقق برنامه‌ها و اهداف خود صبور است و به شدت مصمم و عملگرا پیش می‌رود و می‌داند چگونه استراتژی منطقه‌ای خود را با چالش‌های جدید تطبیق دهد. آنچه درباره نفوذ منطقه‌ای ایران و همچنین ثبات حکومت و اقتصاد آن صادق است، این است که ایران با چالش‌های متعددی روبه‌رو خواهد بود؛ اما در حقیقت سال‌های تحریم موجب شده است توانایی ایران در انطباق با بحران‌ها بهبود یابد.

شکست همه‌جانبه!

هاآرتص: «محمدبن‌سلمان» در همه حوزه‌ها، ازجمله جنگ با یمن، کارزار منزوی کردن قطر، ترور روزنامه‌نگار «جمال خاشقچی» و اکنون جنگ قیمت نفت ثابت کرده مقصر است. برنامه چشم‌انداز ۲۰۳۰ تنها کاری بود که ولی‌عهد انجام ‌داد. با این شرایط به احتمال زیاد عربستان سعودی در سال ۲۰۳۰ نه یک نگین درخشان در خاورمیانه، که یک تولیدکننده ساده نفت به رهبری مردی است که بدون هیچ سابقه موفقی مقام خودش را فقط مدیون موقعیت تولدش است.

فناوری پیچیده در اختیار ایران

وال‌استریت ژورنال: مقامات و کارشناسان آمریکایی معتقدند که پرتاب ماهواره جدید بوسیله ایران، نقطه عطفی در سیستم سوخت موشک ماهواره بر را نشان می‌دهد. پرتاب این ماهواره چیزهای بیشتری را آشکار کرد که از همین فناوری می‌توان برای توسعه موشک‌هایی استفاده کرد که قابلیت رسیدن به اروپا و آمریکا را دارد.
«فابیان هینز» کارشناس مرکز «جیمز مارتین» درباره مطالعات عدم اشاعه درباره پرتاب اولین ماهواره نظامی ایران به فضا معتقد است: «این یک برنامه بسیار پیچیده با فناوری بسیار پیچیده است و آنها در صورتی که بخواهند می‌توانند فراتر از آن بروند.» کارشناسان  معتقدند که ایران توسعه فناوری موشکی پیچیده را متوقف نخواهد کرد و به توسعه فناوری سوخت جامد خواهد پرداخت.

لبنان طی چند وقت اخیر تحولات مهمی را در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و نظامی پشت سر گذاشته است. این تحولات نشئت‌گرفته از برخی عوامل داخلی در کنار رفتار برخی بازیگران خارجی، همچون آمریکاست. واشنگتن در افق بلندمدتی که برای سیاست‌های خود در لبنان ترسیم کرده، حفظ منافع بلندمدت و استراتژیک خود را در کنار مقابله با حزب‌اللّه پیگیری کرده است. در این میان، اعمال برخی تحریم‌ها علیه حزب‌اللّه حتی در برخی مواقع علیه دولت لبنان، موجبات جنگ ترکیبی علیه لبنان را با اغتشاشات اخیر به وجود آورده است. یکی از دلایل اغتشاش‌های اخیر در لبنان، کاهش سطح قدرت خرید مردم در ازای کاهش قدرت لیره است که ناشی از تحریم‌هایی است که آمریکایی‌ها علیه این کشور اعمال کرده‌اند؛ اما آمریکایی‌ها این‌گونه وانمود کرده‌اند که تحریم‌های آنها علیه حزب‌اللّه اعمال شده و ارتباطی با دولت لبنان ندارد. این درحالی است که آمریکا از همان روزهای ابتدایی تشکیل دولت «حسن دیاب» مخالفت خود را با این دولت اعلام کرده بود. در وضعیت فعلی نیز آمریکایی‌ها به دنبال پیاده‌سازی این پروژه هستند که از یک ‌سو با اعمال تحریم‌های خود علیه حزب‌الله منافع اقتصادی این جنبش را محدود کنند و از سوی دیگر با اجرای این تحریم‌ها این‌گونه نشان دهند که مشکلات اقتصادی در لبنان ناشی از حضور برخی گروه‎ها، همچون حزب‌الله است که به دلیل تحریم این جنبش سایر سازمان‌ها و نهادهای لبنان تحریم می‌شوند خواهند شد. این در حالی است که «دیوید شنکر» معاون وزیر خارجه آمریکا در خاورمیانه، در گفت‌وگوی تلفنی با شبکه «العربیه» مدعی شد این کشور سال‌های متمادی با «ریاض سلامه» رئیس بانک مرکزی لبنان، در زمینه تحریم‌ها علیه بانک‌ها و مؤسسات مالی وابسته به حزب‌اللّه و بستن حساب‌های این حزب، همکاری داشته است.در نهان این ماجرا، صرف نظر از مقصر جلوه دادن حزب‌اللّه در رابطه با مشکلات اقتصادی موجود در لبنان، آمریکایی‎ها بر اساس برآورد بلندمدت خود این‌گونه طرح‌ریزی کرده‎اند که این تحریم‎ها به کاهش قدرت نظامی حزب‌الله در کوتاه‌مدت منجر خواهد شد؛ بنابراین باتوجه به شیوع ویروس کرونا و فراگیری آن در کل جهان در کنار وضعیت تحریمی موجود علیه حزب‌اللّه، این ذهنیت در میان آمریکایی‎ها و صهیونیست‌‎ها به وجود آمده است که در آینده می‎توانند ضرباتی را به حزب‌اللّه وارد کنند. شاید بتوان این مسئله را نیز مطرح کرد که اغتشاش‎های اخیر در لبنان زمینه‌ای برای تضعیف هرچه بیشتر قدرت نظامی لبنان در سایه اقدامات نظامی علیه منافع این کشور در میان‌مدت باشد.بنابراین می‌توان این‌گونه عنوان کرد که آمریکا با اعمال تحریم‌ها علیه حزب‌اللّه، در کنار دامن زدن به مشکلات داخلی در لبنان دو هدف عمده را برای خود تصور کرده است: اول، تضعیف مرحله‌ای حزب‌اللّه و دوم، شکست دولت حسن دیاب و ایجاد اقدامات چالشی برای آن در کوتاه‌مدت؛ زیرا دولت فعلی بیش از آنکه وامدار و وابسته به آمریکا باشد، دولتی برآمده از خواست مردم است.
 
محمدرضا فرهادی