ماه مهمانی خدا در حالی آغاز شده که روزهای سختی را با بحران کرونا سپری کرده‌ایم؛ روزهایی که با شیوع بیماری و درگیری نزدیکان و هم‌وطنان‌مان با آن، اندوهگین شدیم و سختی‌های قرنطینه، دوری از عزیزان و محدود ‌شدن گردش و سفر روزهای متفاوتی را برای‌مان رقم زد.بدون تردید، ناملایمات و تلخی‌های روزگار، ذهن، روان و جسم انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد و تعادل آنها را بر هم می‌زند؛ اما رنج‌ها، مصیبت‌ها و ناکامی‌ها جزء همیشگی زندگی هستند و گریزی از آنها نیست.از سوی دیگر، به اعتقاد کارشناسان روزه‌ گرفتن با تغییر در رژیم غذایی و ترک برخی عادت‌های زندگی، ممکن است اثراتی بر اخلاق و رفتار روزه‌دار داشته باشد و به دلیل ضعف جسمانی، موجب بروز رفتارهای عصبی در آنها شود.
بنابراین هم‌زمانی روزه‌داری با بحران کرونا و عوارض ناشی از آن ممکن است بدخلقی و تندخویی افراد در خانواده را در پی داشته ‌باشد و روابط اعضای خانواده را دچار چالش کند. در واقع احتمال دارد گرسنگی، تشنگی و ضعف بدنی، در کنار اخبار تلخ کرونایی و آسیب‌ها و عوارض ناشی از آن، بهانه بدرفتاری والدین با یکدیگر یا با فرزندان باشد؛ به ویژه مادر خانواده که در این ایام مسئولیت پیگیری و کنترل فعالیت‌های درسی فرزندان در فضای آموزش مجازی را برعهده دارد، ممکن است با کلافگی در برابر نافرمانی آنها یا کوتاهی در انجام تکالیف دچار عصبانیت شود و رفتارهای پرخاشگرانه‌ای را از خود بروز دهد؛ البته محدود شدن فرزندان در محیط خانه و کم شدن زمان استراحت مادران در ایام روزه‌داری نیز ممکن است عواملی برای پرخاش با فرزندان باشند. این رفتارهای غیر اخلاقی و برخوردهای نامناسب، علاوه بر اینکه مانعی برای بهره‌مندی از برکات این ماه مبارک خواهند بود، کودکان را نیز نسبت به روزه د‌چار احساس منفی می‌کنند؛ درحالی که خوش‌اخلاقی در شرایط سخت جسمی، روحی، روانی، گرسنگی و تشنگی می‌تواند عامل مهم تربیتی برای فرزندان باشد تا سختی‌های مختلف را با خوش‌اخلاقی به آرامش و راحتی تبدیل کنند.حسن خلق، کنترل خشم و مهار رفتارهای ناپسند اخلاقی در محیط پاک و مقدس خانواده، نه تنها برای فرزندان، بلکه برای همسران نیز بسیار سودمند است و جلوه‌های ناب رضایتمندی از زندگی مشترک را برای آنها رقم می‌زند؛ اما این خوبی‌ها محدود به ماه مبارک رمضان نیست؛ بلکه ماه مبارک، فرصت تمرین خوبی‌هاست تا تمام اعضای خانواده از زندگی بر مدار خوبی‌ها و فضائل اخلاقی لذت ببرند.
 
محبوبه ابراهیمی
پرسش: با سلام، دو فرزند ۸ و ۱۲ ساله دارم و در این مدت که دانش‌آموزان تعطیل هستند و والدین باید به وضعیت درس و تحصیل فرزندان‌شان کنند، به هیچ وجه با من همکاری نمی‌کنند و به نوعی رفتارشان به لجبازی تبدیل شده است. نگران درس‌های‌شان هستم، چطور آنها را با خودم همراه کنم؟
پاسخ: پرسشگرعزیز، با شیوع روزافزون ویروس کرونا و عدم اطلاع از زمان مجدد بازگشایی مدارس و دانشگاه‌ها، بی‌حوصلگی فرزندان در این روزها و عدم تمایل‌شان به درس خواندن، طبیعی است. شاید دلیل لجبازی و درس نخواندن فرزندتان، رفتار و اصرار شما و همچنین ‌برنامه تعیین شده برای دانش‌آموز است. در زمان خانه‌نشینی و قرنطینه نمی‌توان کارها را به روش سابق انجام داد. برخی افراد نیز به دلیل فضای شلوغ خانه امکان تمرکز و درس‌ خواندن ندارند. بهتر است برنامه‌ریزی درسی متناسب با شرایط ویژه این دوران انجام شود. خانه‌نشینی و قرنطینه با تقویت احساسات منفی و ترس، مانع تمرکز و درس‌ خواندن درست می‌شود. برخی دیگر نیز که به یادگیری از راه دور عادت ندارند، دچار استرس می‌شوند و نمی‌دانند چه کنند. برای درس‌خواندن در این دوران لازم است با کمک والدین، یا در صورت نیاز یک مشاور تحصیلی، برنامه درسی متفاوتی تنظیم شود. شاید بهتر باشد برنامه سابق  تحصیلی خود را تغییر دهید؛ چراکه شرایط درس‌خواندن در قرنطینه متفاوت است. جایی که برای درس خواندن انتخاب می‌کنید، بر کیفیت یادگیری تأثیر مستقیم دارد. پیشنهاد می‌کنم اگر میز دارید، کمی آن را مرتب کنید تا فرزندتان پشت آن قرار بگیرد؛ زیرا درس‌خواندن پشت میز ذهن را وارد فضایی رسمی‌تر می‌کند. در غیر این‌صورت، فضایی مرتب در جایی از خانه برای او فراهم کنید که دارای نور و هوای مطبوع باشد. هر شب قبل از خواب برنامه درسی فردا را تنظیم کنید. اگر موقع درس‌خواندن چیزی مانع تمرکز او می‌شود، با او صحبت کنید و ببینید چه چیزی ذهنش را درگیر کرده ‌است. استراحت، انجام حرکات کششی و نفس‌کشیدن بین درس خواندن تمرکز او را بیشتر خواهد کرد و مطالعه برای او لذت‌بخش‌تر خواهد شد. برای درس خواندن از دوستانش نیز کمک بگیرید تا به یاد حال‌وهوای مدرسه بیشتر به دنبال درس خواندن باشد. سعی کنید واقع‌بینانه و در عین حال با دید مثبت او را تشویق کنید و اگر برنامه درسی‌اش را انجام داد، برای دادن انگیزه به او در ایام قرنطینه، پاداشی در نظر بگیرید.
 
لیلا وطن‌خواه
باز هم سردرد داشتم. برگه مرخصی را پر کردم، تاکسی گرفتم و به سمت خانه راه افتادم. باید تا بدتر نشده بود، فکری می‌کردم. در را که باز کردم، بچه‌ها با دیدنم همه‌چیز دستگیرشان شد.
بازی‌شان را رها کردند و آرام توی اتاق‌شان خزیدند. دلم به حال‌شان سوخت؛ اما آن‌قدر بی‌حال بودم که غیر از دردم به چیزی فکر نمی‌کردم. قرص را خوردم، سرم را محکم بستم و افتادم روی تخت. رمق نداشتم حتی پنجره را باز کنم.
با این دیوارهای کاغذی که صدای ورق زدن کتاب را هم منتقل می‌کردند، تا همسایه نیامده بود باید کمی استراحت می‌کردم. به آرامش نیاز داشتم و به اینکه خودم را از میان هیاهوی مغزم بیرون بکشم و از دردی که نفسم را بریده بود، کم کنم. چشم‌هایم تازه گرم شده بود که به یاد قسط خانه افتادم؛ امروز آخرین وقتش بود.
بار سنگین قسط و ضامن بالاخره داشت از سرمان کم می‌شد. به هر سختی که بود، شماره را وارد کردم و رمز را زدم و تمام! باید حالی از مادرم می‌پرسیدم، دو سه روزی بود که این کار را فراموش کرده بودم؛ الآن اما پیرزن بیشتر نگران می‌شد. پیشانی‌ام دل‌دل می‌کرد و پلک‌ زدن برایم سخت بود. باید قرص دوم را هم نوش‌جان می‌کردم. امشب نوبت بهروز بود که از مادرش نگهداری کند، گرچه من هم نیاز به مراقبت داشتم؛ ولی وقت فکر کردن به این مسائل نبود، پس بی‌خیال چشم‌هایم را بستم و سعی کردم هر طور شده، بخوابم.
«صبا» دختر کوچکم با ترس و لرز وارد اتاق شد و آرام گفت: «مامان برام کیک درست می‌کنی؟ تولدمه‌ها، خودت گفتی به خاطر کرونا از بیرون کیک نمی‌خریم.» فقط توانستم با دستم اشاره کنم که برود و در اتاق را ببندد.
تازه خوابم برده بود که صدای بسته شدن در آمد. از جا پریدم. باز هم نگارخانم و شوهرش دعوا داشتند، طبق معمول! صدای‌شان آن‌قدر واضح بود که انگار کنار من نشسته بودند.
 از به نام شدن خانه و تقسیم سه دنگ و خسارت صد میلیونی ماشین شروع شد و رسید به پول خریدهایی که نگار برای مهمانی مادرشوهرش انجام داده بود و خستگی همیشگی آقا نادر از مهمانی‌های نگار و آخر سر شکستن چند تکه ظرف! بعد هم های‌های گریه پشت تلفن! حتماً یکی دو ماه می‌رفت قهر و باز کشمکش‌های آشتی‌کنان! بیچاره دختر کوچک‌شان «رها» که با ترس و لرز جیغ می‌کشید.
سرم هنوز گیج و منگ بود، اما با این اوضاع نمی‌شد خوابید. سماور را روشن کردم، شاید دم‌نوش کمی حالم را بهتر می‌کرد. باید کیک تولد صبا را هم آماده می‌کردم. هنوز صدای دعوا توی گوشم بود. تمام بحث‌های‌شان را حفظ بودم. تقصیری نداشتند، دیوارها نازک بود. نفس بلندی کشیدم. تمام دغدغه من پشت این دیوار کاغذی، حقوقی بود که پای قسط آخر خانه رفته بود و وانیلی که برای پختن کیک تولد نیاز
داشتیم.
 
نفیسه محمدی