یکی از مهمترین مسائلی که در قرآن و روایات به آن تأکید شده، مسئله مهم «انتخاب» است که با زندگی و روح و روان انسان عجین است. یکی از میدانهای بسیار مهمی که موجب بروز شخصیت انسان در زندگیاش میشود، انتخابهاست و این اثر عجیبی بر زندگی انسان میگذارد و با سرنوشت انسان رابطه مستقیم دارد. ممکن است دریچههای سعادت را باز کند و ممکن است انسان را به شقاوت بکشاند. یکی از تأکیدهای مهم، تأکید درباره انتخاب صحیح در زندگی است. در دوراهیها، نوع انتخاب سرنوشت فرد را تعیین میکند. با گزینش نادرست، بعضاً ممکن است دچار سقوط شویم و ما همواره در مسیر انتخاب و دوراهی هستیم. یکی از راههای مهم شناخت شخصیت افراد، در رابطه با نوع انتخابهای آنهاست. انتخاب فقط ویژه انسان نیست. بارزترین نمونه انتخاب برای شخصیتشناسی، عاشوراست، که میدان بروز شخصیت افراد بوده است؛ برخی درست انتخاب کردند و نامشان در کنار نام اهل بیت(ع) ماند و برخی درست انتخاب نکردند و دچار انحطاط و سقوط شدند.ائمه طاهرین هم انتخابهایی داشتند، مانند شیعیان، سلمان، حتی ابوعبیده حذاء، عیسیبنعبدالله قمی و... یکی از مهمترین انتخابهای اهل بیت(ع) مسئله قیام و سکوت ایشان است. سکوت ائمه طاهرین(ع) فریادی است برای عدم رضایت نسبت به وضع موجود. قیام ۹ نفر از امامان ما با سکوت بوده که هر کدام با ویژگیهای خاص خود و مربوط به زمان خود بوده است. حالا چرا سکوت؟ یکی از دردها و رنجهای ائمه معصومین(ع) نداشتن یار بوده. امام زمان(عج) امروز در غربت است. برای درآوردن امام از غربت چه باید بکنیم؟ مردم ما لحظه لحظه زندگی خودشان را مدیون انتخابشان هستند. باید به هوش باشیم و با انتخابهای درستمان راههای نفوذ دشمن را سد کنیم. اگر کسی عاشورایی زندگی کند، سر دوراهیها درست انتخاب میکند و دچار انحراف نمیشود.
حضرت علی(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست؛ اصحاب جمل که امام آنان را «ناکثین» نامید، اصحاب صفین که آنها را «قاسطین» خواند و اصحاب نهروان، یعنی خوارج که آنها را «مارقین» میخواند. ناکثین از لحاظ روحیه، پولپرستانی بودند صاحبان مطامع و طرفداران تبعیض. قاسطین روحیهای سیاستطلب، متقلب و منافقانه داشتند. دسته سوم هم اهل عصبیتهای ناروا، خشکمقدسیها و جهالتهای خطرناک بود. حضرت علی(ع) نسبت به همه اینها دافعهای نیرومند و حالتی آشتیناپذیر داشت.(مجموعه آثار شهید مطهری، ج 16) در طول تاریخ اسلام، اصلیترین دشمنان در همین سه دسته میگنجیدند و امام عدل و مواسات با همه آنها جنگید، اما تن به خواستههای نامشروعشان نداد. حکومت در نگاه امیرالمؤمنین(ع) همان چند روز و چند سال عمر شریفشان نبود، بلکه ایشان مدلی از حکومتداری را برای تمام بشر به یادگار گذاشتند؛ حکومتی که در آن کنار آمدن با اشراف، مکاران و جاهلان را سیاست ترجمه نمیکردند و تدبیر نمیدانستند؛ چه آنکه اینگونه رفتار کردن موریانه انداختن بر جان حکومت بود؛ اما جوامع در طول تاریخ مدلی را انتخاب کردند که نه اسلامی بود، نه انسانی. امیرالمؤمنین(ع) با کسانی میجنگید که خود را اقامهکننده دستورهای دین میخواندند و مردم را به اقامه عدل و انصاف وعده میدادند، اما دروغ میگفتند. خوارج نیز که عمری خود را دیندار میدیدند، نه حقیقت شریعت را فهمیده بودند و نه از عدالت و حق بویی برده بودند. حضرت علی(ع) به خوارج فرصت داد تا راه را پیدا کنند، اما وقتی دست به شمشیر بردند و به جان و مال و ناموس مردم تعرض کردند، امام آنها را تحمل نکرد.
شهید مطهری میگوید: «امیرالمؤمنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش، هرگونه اعمال سیاستی برایش مقدور بود؛ اما او زندانیشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سهمیه آنان را از بیتالمال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد مینگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی(ع) عجیب نیست، اما چیزی است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همهجا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبهرو میشدند و صحبت میکردند، طرفین استدلال میکردند و استدلال یکدیگر را جواب میگفتند. شاید این مقدار آزادی در دنیا بیسابقه باشد که حکومتی با مخالفان خود تا این درجه با دموکراسی رفتار کرده باشد. همچنین میآمدند در مسجد و در سخنرانی و خطابه علی(ع) مزاحمت ایجاد میکردند. روزی امیرالمؤمنین(ع) بر منبر بود. مردی آمد و سؤال کرد. علی(ع) بالبداهه جواب گفت. یکی از خارجیها از بین مردم فریاد زد: «قاتله الله ما افقهه» (خدا بکشد این را، چقدر دانشمند است!) دیگران خواستند متعرضش شوند؛ اما علی(ع) فرمود رهایش کنید، او به من تنها فحش داد.» در سال چهلم، گروهی از همین خوارج پس از جنگ در مکه جمع شدند و بر کشتگان نهروان گریستند. سه نفر از آنان با هم پیمان بستند در یک شب امیرالمؤمنین(ع) و عمروعاص و معاویه را بکشند. ابنملجم کشتن امیرالمؤمنین(ع) را بر عهده گرفت و وارد کوفه شد. او با همدستی «شبیببنبجره» و «وردانبنمجاله» تصمیم خود را عملی کرد. وردان و شبیب که با ابنملجم در شهادت امیرالمؤمنین(ع) همراه بودند، در حین درگیری کشته شدند. در سیزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، حضرت مولیالموحدین علیبنابیطالب بعد از فارغ شدن از جنگ نهروان از شهادت خود خبر دادند. (مستدرک سفینهالبحار، ج 5، ص 213) در آن روز حضرت بر فراز منبر، بعد از بیان کلماتی در باب حقایق اسلام، به فرزندشان امام حسنمجتبی(ع) فرمودند: «تا امروز چند روز از ماه مبارک رمضان میگذرد؟» امام مجتبی(ع) فرمودند: «13 روز گذشته است.» از امام حسین(ع) پرسیدند: «چند روز باقی مانده است؟» ایشان فرمودند: «17 روز باقی مانده است.» در این هنگام امیرالمؤمنین(ع) دست به محاسن مبارک گرفتند و فرمودند: «نزدیک است این موی من به خون سرم خضاب شود.» در شب 16 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری، امیرالمؤمنین(ع) در خواب پیامبر(ص) را دیدند و آن حضرت به نزدیک شدن ملاقاتشان در بهشت به امیرالمؤمنین(ع) بشارت دادند و امیرالمؤمنین(ع) به دخترشان امکلثوم(س) خبر دادند. (ارشاد، ج 2، ص 15) در شب نوزدهم، امیرالمؤمنین(ع) روزه را در منزل امکلثوم(س) افطار نمودند. حضرت در آن شب بیدار بودند و بسیار از اتاق بیرون میرفتند و به آسمان نظر میکردند و میفرمودند: «به خدا سوگند، دروغ نمیگویم و به من دروغ گفته نشده است. این است آن شبی که به من وعده شهادت دادند.» (منتهیالآمال، ج 1، ص 172) در صبح روز نوزدهم، بعد از اذان صبح، امیرالمؤمنین(ع) وارد مسجد شد و حضرت مشغول نماز شد. هنگامی که در رکعت اول سر از سجده برداشت، شبیب به آن حضرت حملهور شد، ولی شمشیرش خطا کرد. بلافاصله ابنملجمـ لعنه اللّهـ حمله کرد و شمشیر او فرق مبارک آن حضرت را شکافت و محاسن شریفش به خون فرق مبارکش خضاب شد و صدای مبارکش بلند شد: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله، فزت و رب الکعبه.» آنگاه صدای جبرئیل بلند شد و گفت: «تهدمت واللّه ارکان الهدی و انطمست واللّه نجوم السماء و اعلام التقی و انفصمت واللّه العروة الوثقی، قتل ابن عم المصطفی، قتل الوصی المجتبی، قتل علی المرتضی، قتل سیدالأوصیاء، قتله اشقی الاشقیاء.» دنیا پس از حضرت علی(ع) دیگر روی عدالت را به خود ندید. انسانها با جهل خود سبب نابودی عدالت و حقمداری شدند. صدها سال است که حقیقت در پردهای از ابهام قرار دارد و اقامهکننده عدل نمیتواند در دنیایی پر از جهل پرچم عقل را برافراشته کند، مگر آنکه انسانها اراده کنند، بخواهند و پای آن بایستند.
سیدحسین خاتمی خوانساری
گمانهزنیها درباره منشأ اصلی کرونا زیادتر از حدی است که اینجا ذکر شود؛ اما بیشترین گمانهزنیها از این قرار است که انسانها با سبک زندگی اشتباه خود موجب بیماریهای زیادی شدند که کرونا یکی از کوچکترین آنهاست. این سبک زندگی گاهی به سبب عدم رعایت نکات بهداشتی و نظافت است و گاهی به علت خوردن غذاهای غیر پاک. دین مبین اسلام با ابلاغ دستورهای اساسی، انسانها را به رعایت نکاتی درباره خوراکشان ملزم کرده است. احکام اسلامی به دقت این تقسیمات را در اختیار مسلمانان گذاشته تا از هر آلودگی دور باشند و در سلامتی کامل زندگی کنند.
خداوند در سوره بقره، آیه ۱۶۸ میفرماید: «اى مردم، از آنچه در زمين است حلال و پاكيزه را بخوريد و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد كه او دشمن آشكار شماست.» در اینجا اشاره به حلال خواری با مال حلال و پاکیزه خواری با استفاده از غذاهای پاکیزه است. اگر انسانها به این دو نکته توجه نکنند، پیرو شیطان هستند و در مسیر او قدم برمیدارند، بدون توجه به اینکه شیطان اولین و بزرگترین دشمن انسانهاست.
همچنین در سوره مائده، آیه 87 و 88 آمده است: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چيزهاى پاكيزهاى را كه خدا براى [استفاده] شما حلال كرده، حرام مشماريد و از حد مگذريد كه خدا از حدگذرندگان را دوست نمىدارد؛ و از آنچه خداوند روزى شما گردانيده، حلال و پاكيزه را بخوريد و از آن خدايى كه به او ايمان داريد، پروا داريد.» در این آیات نیز خداوند انسانها را از خودرأیی و مختار بودن در استفاده از هر چیزی برحذر داشته است. به عبارتی دیگر، کسی که به خداوند ایمان دارد و اطاعت از او را بر خود واجب میداند، هر چیزی را نمیخورد و به حلال و حرام بودن هر چیزی در زندگی خود توجه دارد. موضوعی که در آیه 114 سوره نحل نیز بر آن تأکید شده است.
امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) نقل فرمود: «خداوند متعال قربانی را تشریع فرمود تا مساکین شما از ناحیه گوشت در فراخی قرار بگیرند، پس ایشان را اطعام نمایید.» خداوند در این امر مقامات بالای معنوی برای اطعامکنندگان قرار داده است. جابربنعبداللّه انصاری میگوید از رسول خدا(ص) شنیدم: «خداوند متعال جناب ابراهیم(ع) را خلیل خود نکرد مگر به سبب اطعام نمودنش و نیز به واسطه نماز شب خواندنش در هنگامی که مردم خواب بودند.»
در روزهایی هستیم که میدانیم عدهای در تأمین نیازهای اساسی زندگی دچار مشکل هستند، پس نباید به آسانی از کنار این موضوع بگذریم. در کتاب «عللالشرایع» آمده است: روزی امیرالمومنین(ع) به منزل آمدند و فرمودند هر سائلی آمد او را اطعام کنید. خادمهای عرضه داشت: هر سائلی که مستحق نیست. حضرت فرمودند: میترسم برخی سائلان مستحق باشند و ما آنها را طعام نداده رد کنیم و آنچه به یعقوب(ع) نازل شد به ما اهل بیت نیز نازل شود؛ بنابراین به هر سائلی اطعام کنید و حتماً او را بهرهمند نمایید.
ماجرا از این قرار است که جناب یعقوب(ع) هر روز قوچی را سر میبرید و از آن صدقه میداد. شبی سائلی مؤمن که روزهدار و مستحق بود، از خانه آن حضرت عبور کرد و فریاد زد: سائلی غریب و گرسنه را از زیادی طعام خود بدهید. مکرر این ندا را داد و جناب یعقوب(ع) و اهل خانهاش آن را میشنیدند، اما طعامش ندادند. سائل چون از احسان آنها مأیوس شد و شب فرا رسید، کلمه استرجاع بر زبان جاری کرد و اشک ریخت و از گرسنگی خود شکایت به حقتعالی نمود و آن شب را با گرسنگی به صبح رساند و روز بعد را با گرسنگی روزه داشت، در حالی که حمد خدا را به جا میآورد. از آن پس بود که ماجرای حضرت یوسف(ع) پیش آمد و سالها حضرت یعقوب(ع) را گرفتار کرد.
در مسئله تولی و تبری توقف در گذشته و اکتفا به ائمه معصوم(ع) و دشمنان معاصر خطاست؛ انحصار تولی به ائمه معصوم، غفلت از استمرار حرکتشان در عصر حاضر و نیز انحصار تبری به دشمنان اهل بیت(ع) در زمان آنها و غفلت از دشمنان معاصر دین موجب میشود ولی الهی در هر زمانی از نصرت و حمایت یاران محروم شود و در رسیدن به اهداف متعالی دین تنها بماند، همچنین دشمنان خدا در هر دورهای کامیاب و قدرتمند شوند و نیروی عظیم مسلمانان برای مقابله با آنان به کار گرفته نشود. این هر دو همان بلیهای است که تقریباً همه امامان معصوم ما در هر دورهای گرفتار آن بودهاند و در دورههای بعدی هم جانشینان آنان و فقهای عظام که رهبری شیعه را بر عهده داشتهاند، با این بلیه مواجه بودند.
از جمله عوامل این آسیب، یک مسئله روانشناختی است. انسان به طور طبیعی از بزرگی که مراقب و ناظر او نباشد و او را آزاد بگذارد، تجلیل میکند و محبت او را در دل میپروراند؛ همچنین دشمنی که امروز به او آسیبی نمیرساند و فقط خاطرهای از دشمنیهای او باقی است، برای کینه و دشمنی بیخطر است و میتوان بیدغدغه از او بیزاری جست؛ اما دشمنی که امروز حاضر است و نتیجه بیحرمتی و کینهورزی نسبت به او میتواند مخاطراتی در بر داشته باشد، چندان برای دشمنی مناسب نیست؛ به ویژه اینکه مراوده با چنین دشمن قدرتمندی برای انسان منافعی هم داشته باشد. از سوی دیگر، بزرگی که برای انسان چارچوب قرار دهد و او را به کارهایی که برایش سخت است، وادارد و به او امر و نهی داشته باشد، چندان مطلوب نیست.
تقابل حق و باطل تا زمان ظهور دولت حق استمرار دارد و در هر زمانی اردوگاه حق و باطل سران، فرماندهان و رهبران خود را دارند که این امر تولی نسبت به اولیای زنده و تبری از دشمنان حاضر را ایجاب میکند و این، راز زنده بودن دین، حیات احکام آن و پویایی دینداران است.
این دو جریان حق و باطل به طور طبیعی رویاروی هم قرار میگیرند؛ چراکه اهدافشان ضد یکدیگر است و قابل جمع نیست. قرآن کریم رویارویی جریان زرسالاران و زورمداران را با انبیا و رسولان الهی به مثابه یک اصل مسلم تاریخی ارائه میکند. انبیا برای بر هم زدن نظام جاهلی حاکم برمیخیزند و سران ظلم و استبداد که انسانها را به بردگی و بندگی خود میکشند و دنیایی افسانهای برای خود ساختهاند، در برابر انبیا میایستند.عامل دیگر این آسیب تعصب، جمود و دوری از عقلانیت است. اساس تولی و تبری، عقلانیت نورانی و ایمان روشنبینانه است. تولی و تبری از مهمترین و ضروریترین مبانی عملی دین و رسیدن به اهداف متعالی آن است؛ اما اگر از جایگاه اساسی خود خارج و به یک منسک خشک، بیروح و قشری تبدیل شود، اثر حق خود را از دست خواهد داد و چه بسا با دوری از عقلانیت، نتیجه عکس خواهد داشت. حاصل اینکه اگر تولی و تبری بر اساس معرفت، درایت و نورانیت عقل انجام گیرد، ثمربخش میشود و از آسیب و انحراف مصون خواهد بود.
محمد عینیزادهموحد