گفتاری از حجت‌‌الاسلام علی‌اصغر الهامی‌نیا

حکومت جهانى حضرت مهدى(ع) مانند سایر حکومت‌هاى بشرى از سوی دولتمردان و کارگزارانی اداره مى‌شود کـه پس از رئیس حکومت، بیشترین نقش را بر عهده دارند و انتخاب درست آنها کلید موفقیت حکومت اسـت. حاکمى که از تیم عادل، همفکر، همراه، دلسوز، فهیم و کارآمد برخوردار نباشد، در اداره حکومت چندان موفق نخواهد شد. موضوع مهم یاران حضرت مهدى(عج) که در طرح حکومت جهانى پیش‌بینى شده و نخست قرآن مجید درباره آنها فرموده است: «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، هر کس از شما از دین خود برگردد، به زودى خداوند گروهى را مى‌آورد که آنان را دوست مى‌دارد و آنان نیز او را دوست دارند؛ اینان با مؤمنان فروتن و بر کافران سرفرازند، در راه خدا جهاد مى‌کنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى‌ترسند. این فضل خداست، آن را به هرکه بخواهد مى‌دهد و خدا گشایشگر داناست.»(مائده/ 54) گرچه مفسران، مصداق نخست این آیه را امیرمؤمنان(ع) و یاران باوفاى پیامبر(ص) در صدر اسلام دانسته‌اند، ولى این نکته را نیز یادآور شده‌اند که آیه به عصر ظهور نیز نظر دارد و حضرت مهدى(عج) و یاران او مشمول این آیه هستند و پنج عنوان یادشده در آن، سرفصل ویژگى‌هاى آنها را بیان کرده است که عبارتند از: عشق راستین به خدا دارند؛
نسبت به مؤمنان در نهایت خضوع، غم‌خوارى و همکارى هستند؛ نسبت بـه کـافـران کمترین سازش را ندارند و همواره مستقل و سرفرازند؛ مجاهدان پرشور و مخلصى هستند که جز به پیروزى حکومت مهدوى و اجراى فرمان خدا به کار دیگرى مشغول نیستند و جهادى همه‌جانبه را ضد جبهه شیطان، کفر و شرک رهبرى مى‌کنند تا بر آنها فائق آیند؛ 5‌ـ هرگز در برابر تبلیغات و جنگ روانى دشمن، سست نمى‌شوند؛ چراکه بر درستى راه خویش و گمراهى دشمنان واقف هستند. به‌راستى که چنین روحیاتى، فضل الهى است که به همه کس عطا نمى‌شود.

به مناسبت شروع جنگ خندق و کشته شدن عمروبن‌عبدود به دست امام علی(ع) در ۱۷ شوال سال پنجم هجرت

خداوند روش‌ها، امکانات و نعمت‌هایی برای زندگی انسان قرار داده است که انسان باید با تلاش به آنها دست پیدا کند، به اختیار درآورد و از آنها برای گذراندن امور خود استفاده کند. هر پیش‌آمد عقلانی در زندگی انسان با همین اسباب حل می‌شود. در مشکلات و سختی‌ها هم تلاش و کوشش موجب موفقیت انسان می‌شود؛ اما این به معنای دوری از مسبب‌الاسباب نیست؛ یعنی باید همیشه فراهم شدن اسباب را از خداوند بخواهیم که خالق است و مخلوق باید از او مدد بگیرد؛ پس دعا کردن باید با سعی و کوشش جمع شود تا انسان‌ها بتوانند از مشکلات زندگی عبور کنند. امام صادق(ع) در حدیثی می‌فرمایند: «خداوند برای بندگانش مقرر فرموده مقاصدشان را با اسبابی از او درخواست کنند که برای رسیدن به آنها قرار داده است و آنان را به این قانون امر کرده است.» (بصائر، ج ۱، ص ۶) همچنین مى‌‏فرمایند: «خداوند کارى را بدون استفاده از اسباب انجام نمی‌دهد.» (کافى، ج ۱، ص ۱۸۳) از آنجا که تحقق امور فقط مربوط به اراده و تصمیم ما نمی‌شود و مسائل فراوان دیگری در این باره باید دست به دست هم بدهند، با دعا کردن از خداوند می‌خواهیم دیگر امور را که در اختیار ما نیست، در راه تحقق این خواسته برای ما فراهم کند؛ ازاین‌رو در روایات ما، عمل و اراده انسان با دعا کردن همراه شده است؛ یعنی از طرفی به ما دستور داده شده است برای تحقق خواسته‌های‌مان دعا کنیم و از طرفی باید برای تحقق آنها تلاش کنیم.

یکی از غزوات مهم اسلام، جنگ خندق بود که در ۱۷ شوال سال پنجم هجری قمری رخ داد. این جنگ با توطئه قبیله بنی‌نضیر آغاز شد. وقتی پیامبر(ص) بنی‌نضیر را به دلیل خیانت از سرزمین‌شان اخراج کردند، آنان راهی مکانی به نام خیبر شدند و دیگر یهودیان را به جنگ با پیامبر(ص) تحریک کردند. پس از آن، یهودیانی از بنی‌نضیر و بنی‌وائل به مکه رفتند و ابوسفیان و قریش را به جنگ با رسول خدا(ص) برانگیختند. ابوسفیان از پیشنهاد آنان استقبال کرد و یهودیان و قریش با یکدیگر هم‌پیمان شدند؛ سپس آن یهودیان نزد قبیله غَطفان رفتند و با وعده دادن یک سال خرمای خیبر، آنان را برای جنگ با پیامبر(ص) با خود همراه کردند. آن‌گاه نزد بنی‌سُلَیم‌بن‌منصور رفتند و موافقت ایشان را نیز به دست آوردند. با این همراهی‌ها جمعیت دشمنان به ۱۰هزار نفر رسید، در حالی که تعداد مسلمانان فقط ۳ هزار نفر بود.(تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۰ـ۵۶۶) به همین دلیل این جنگ به جنگ احزاب شهرت یافت. وقتی دشمنان به قصد فتح مدینه عزیمت کردند، پیامبر اسلام(ص) با یاران خود مشورت و پیشنهادهای مختلف را بررسی کردند. از میان پیشنهادها، کندن خندق را که طرح سلمان فارسی بود، پذیرفتند و دستور دادند مسلمانان راه‌های ورودی مدینه را با حفر خندق مسدود کنند؛ اما خیانت قوم بنی‌قریظه کار را بر مسلمانان سخت‌تر کرد. مسلمانان از پشت سر خود از جانب بنی‌قریظه نسبت به خانواده‌های‌شان ایمنی نداشتند و نیز از مقابل، با سپاه انبوه مشرکان که هرچند‌گاه از قسمت‌های تنگ خندق می‌گذشتند، درگیر بودند.(المغازی، ج ۲، ص ۴۶۴) از شاخص‌ترین اتفاقات این جنگ، نبرد امیرالمؤمنین(ع) با عمروبن‌عبدود بود. وقتی عمرو هماورد می‌طلبید، پیامبر(ص) عمامه خود را به حضرت علی(ع) دادند و ایشان را رهسپار میدان جنگ کردند. عمرو می‌خواست جنگ با یک جوان کم‌سن را رد کند، اما درگیر شد و با ضربات شمشیر حضرت علی(ع) از پا درآمد. حدیث معروف پیامبر(ص)پس از این پیروزی شنیده شد که: «ضربه علی(ع) از عبادت ثقلین (جن و انس) بهتر یا برتر بود و به روایتی دیگر فرمود مبارزه علی(ع) با عمرو، از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است.»(المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۳۲) رسول خدا(ص)این رویارویی را چنین نیز تصویر کردند: «همه اسلام (یا ایمان) در برابر همه کفر (یا شرک) قرار گرفته است.»( شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج ۱۳، ص ۲۶) مشرکان ۱۵ روز پس از کشته شدن عمرو پشت خندق منتظر ماندند، اما جز چند حرکت نمایشی کار دیگری نکردند.(أنساب الأشراف، ج ۱، ص ۴۱۲)

در این ۱۵ روز حضرت علی(ع) از خندق عبور و در کنار مشرکان نماز اقامه می‌کردند، اما هیچ‌کس جرئت نزدیک شدن به ایشان را نداشت.

بر «کوه ذباب» و «کوه سلع»، در جایی که پیامبر اکرم(ص) بر کار حفر خندق نظارت می‌کردند و خیمه آن حضرت برپا بود و نماز می‌گذاردند و جایی که حین جنگ خیمه پیامبر(ص) برپا بود و نماز می‌گذاردند و برای پیروزی مسلمانان دعا می‌کردند، مساجدی بنا شد که به مساجد فتح و مساجد سبعه (هفت‌گانه) موسوم‌اند.

ابن‌سعد در الطبقات الكبری به نقش دعای پیامبر(ص)، استجابت آن و امدادهای غیبی اشاره کرده است. پیامبر(ص) دوشنبه، سه‌شنبه و چهارشنبه در مسجد احزاب دعا کردند: «‌خدایا، احزاب را فراری و شکست بده».(تاریخ طبری، ج ۲، ص ۵۷۹) قرآن نیز از این امداد الهی آیه ۲۳ در سوره احزاب یاد کرده است و کسانی را که با دعا از خداوند پیروزی درخواست کردند، مؤمن نامیده و فرموده است: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا».

در شماره‌های قبل از دستورهای خداوند درباره طعام حلال و پاکیزه و لزوم تبعیت انسان‌ها از آنها گفتیم. این دستورها نه فقط برای مسلمان‌ها، بلکه برای همه انسان‌ها صادر شد، اما بی‌توجهی به آن موجب شد انسان‌ها در طول زندگی‌شان با مشکلات بسیار زیادی مواجه شوند و نعمت حقیقی خوردن و آشامیدن برای آنها به نقمت تبدیل شود. گویا مسلمانان نتوانستند غیرمسلمانان را به خوردن غذاهای حلال و پاکیزه ترغیب کنند، جز آنکه نشان «حلال» را که یک نشان تجاری است و مشخصاً برای مسلمانان به کار می‌رود، به کار گیرند؛ به‌عبارتی مسلمانان حصاری دور خود کشیدند، غذای خود را از غیرمسلمانان جدا کردند و برای آگاهی انسان‌های این کره خاکی از موضوع طعام‌های حلال کار خاصی نکردند. ما با بسیاری از دستورهای اسلام این‌طور رفتار کردیم و نخواستیم دیگر انسان‌ها را از فواید آنها آگاه کنیم. شاید بیشتر بر مسلمان شدن آنها تأکید داشتیم تا اسلامی رفتار کردن‌شان؛ در حالی که می‌توانستیم با نشر زیبایی‌های دین، آنها را با آداب دینی آشنا کنیم سپس به دین مبین اسلام دعوت‌شان کنیم.

مطمئناً از دلایل دیگر این اتفاق، شناخت ناکافی ما از دستورهای دین است؛ چه آنکه مدام در پی این هستیم که دلایل علمی امروز، دستورهای دین ما را تأیید کنند، در حالی که علوم جدید خود را در همین دستورها پیدا کرده‌اند. علم امروز بشر دانشی نسبی است و نمی‌تواند همه دستورهای الهی را که منبعث از علم لایزال الهی است بررسی کند؛ از این رو اگر اکنون علم بگوید گوشت مردار ضرری برای انسان‌ها ندارد، نباید به آن اعتنا کنیم چرا که در آیه ۱۱۵ سوره نحل می‌خوانیم: «خداوند فقط مردار، خون، گوشت خوک و آنچه را با نام غير خدا سر بريده‌اند، بر شما حرام كرده است...» خداوند در آیه‌های بعد از آن می‌فرمایند رد و تأیید انسان‌ها نسبت به دستورهای مؤکد دین را مردود می‌شمارد و آنها را دروغ بستن به خداوند می‌داند و به عذاب دردناک وعده می‌دهد.

یکی از مسائلی که اسلام از همان ابتدا در برابر آن قرار گرفت عصبیت بود؛ عصبیتی که در هر انسانی وجود دارد و حالت فخرفروشی و تکبر به او می‌دهد. اگر این حالت درون انسان‌ها باشد، نمی‌توانند اسلام بیاورند و تسلیم دستورات خداوند شوند؛ پس اولین قدم برای خدایی شدن، دور شدن از غرور، تکبر و خودبرتربینی است؛ این حالت نه تنها انسان را در مقابل خدا قرار می‌دهد، بلکه رابطه‌اش با هم‌نوعان خود را نیز از بین می‌برد. انسان متکبر نمی‌تواند خود را سالم نگه دارد و جامعه‌ای سالم بسازد؛ بدتر از آن اینکه برخی افراد نسبت به مادیات، جسم و شکل و شمایل خود حالت غرور دارند و آن را مایه فخرفروشی قرار می‌دهند، در حالی که دین اسلام تقوا را ارزش می‌داند.

حضرت ابا‌عبداللَّه(ع) نقل می‌کنند روزی در حضور امیرالمؤمنین(ع) دو نفر با هم بحث می‌کردند و بر یکدیگر تفاخر می‌نمودند. حضرت فرمودند: «آیا به این جسدهایی که پوسیده می‌شوند و ارواحی که در دوزخ قرار می‌گیرند افتخار می‌کنید؟» سپس یکی از آن دو را مخاطب قرار دادند و به او فرمودند: «اگر عقل صحیح و سالم داشته باشی، می‌توان گفت خلقتی ممدوح و قابل افتخار داری، یا اگر تقوی و پرهیزکاری داشته باشی، کرامت داری و می‌توانی به آن افتخار نمایی و اگر هیچ یک از این دو را نداشته باشی، درازگوش از تو بهتر است و از احدی بهتر نخواهی بود.»

حضرت امام صادق(ع) شنید مردی از قریش با شخصی سخن می‌گفت؛ مرد قرشی به سبب قریشی بودنش خود را بر آن مرد برتری می‌داد و آن شخص در مقابل قریشی بودن خویش خوار و ذلیل می‌پنداشت؛ حضرت به او فرمودند: «جواب او را بده، چه آنکه تو به سبب داشتن ولایت و محبت ما، از حیث نسب شریف‌تر از وی هستی.»

از دیگر امتیازات داشتن ولایت است؛ البته نه برای فخرفروشی، بلکه برای تشبه و تمسک به اهل بیت(ع).

در دین مبین اسلام، تولی و تبری دو اصل مهم به شمار می‌آیند که ضامن حیات و بالندگی و مایه هویت و تمایز جریان زلال حق‌پویان از جریان‌های باطل و انحرافی است.

لازمه تولی و تبری معرفت نسبت به مصادیق ولی الهی و یاوران جبهه حق، چگونگی تولی نسبت به ایشان متناسب با اقتضائات زمان و نیز شناخت جبهه مقابل و راه‌های دشمنی و نفوذ آنان است. مودت و اتصال نسبت به ولی و اعضای جبهه حق و دوری و بیزاری از اولیای شیطان، تجلی تولی و تبری در حوزه گرایشی و قلبی است، و تسلیم و اطاعت کامل در برابر ولی و ایستادگی و مقاومت در برابر دشمنان دین، حقیقت تولی و تبری را تشکیل می‌دهد.

این دو اصل مبناییِ دینی در مسیر تاریخی خود به آسیب‌هایی مبتلا شده‌اند که مهم‌ترین آنها اختصاص تولی و تبری به زمان گذشته، به ائمه معصوم(ع) و قاتلان و معاندان ایشان، زمان‌نشناسی در تولی و تبری، تمیز ندادن مرزها در تولی و تبری و بازنشناختن جایگاه ولایت و مرجعیت است که به تبری از ولی، تولی به دشمنان، نشناختن یاوران حقیقی و آمیخته شدن مؤمنان و منحرفان منجر شده است و موجب می‌شود ولی جامعه حمایت کامل و بی‌منازع در همه عرصه‌ها نداشته باشد.

در عصر غیبت امام معصوم(ع)، فقیهی که شرایط عام نیابت از امام عصر(ع) را داشته و بر اساس شرع و قانون گام پیش گذاشته و مسئولیت رهبری را پذیرفته باشد، رهبری در او متعین است و ولایت او بر همگان، ازجمله سایر فقها، نافذ خواهد بود. در این مسئله هیچ‌گونه تشکیک جایز نیست؛ کسانی که با عنوان اعلمیت، مرجعیت و مانند آن در ولایت فقیه عادل تشکیک می‌کنند، عزت و اقتدار دین را خدشه‌دار می‌کنند و عموماً آیات، روایات و حکم عقل را که بر ضرورت اجرای حدود الهی در همه زمان‌ها دلالت دارند، نادیده می‌گیرند.

در برهه کنونی، ولایت حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای محرز و تولی نسبت به ایشان متعین است و باید لوازم و مراتب تولی، ازجمله معرفت، مودت و حمایت درباره ایشان رعایت شود.

برای رسیدن به اهداف بلند دین، باید با پیوندی مستحکم به همدیگر متصل بود و از جبهه‌ها و قطب‌های دیگر خود را کنار کشید تا ماندگار شد. «ولی» باید در جامعه مشخص و منشأ و الهام‌بخش همه نیروها، نشاط‌ها و فعالیت‌ها باشد. در دوره حاکمیت غیردینی، باید برای قدرت دادن به ولی الهی کوشید و در زمان حاکمیت او، باید او را در راه اجرای احکام الهی و برقراری نظام عدل و ساختن جامعه دینی یاری کرد، از ولایت طاغوت و پیوند با آن دوری کرد و در مصاف حق با جریان باطل کنار ولی الهی و در جبهه حق بود.

بی‌طرفی در اینجا واژه‌ای بی‌معناست؛ باید با دوستی، برادری و اتحاد با دیگر مسلمانان به کفار و دشمنان اجازه نداد از تفرقه امت سوء‌استفاده کنند و به جدایی آن دامن بزنند و بالاخره، با گسترش امید، شعله آرمان‌ها را فروزان نگه داشت و حرکت به سوی اهدف و ایستادگی در برابر مشکلات و سختی‌ها را تضمین کرد.

محمد عینی‌زاده‌موحد