کارنامه سیاه تمدن غرب در پنج قرن غارت جهان

شاید هیچ حادثه مهمی در تاریخ هزاره گذشته، همچون آغاز استعمارگری غرب، جهان را متأثر نکرده است. آن روز که برای اولین‌بار سودای جهان‌گشایی و دست‌یابی به ثروت‌های ماورای بحار در دربار پادشاه پرتغال و اسپانیا شکل گرفت، کمتر کسی می‌توانست باور کند این اقدام می‌تواند بنیان‌های زندگی در غرب و شرق را دگرگون کند و نظامی فراگیر، مبتنی بر سلطه و استثمار بخشی از جهان بر بخشی دیگر شکل گیرد؛ اما چنین شد و در طول پنج قرن، تمام کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین به استثنای چند مورد، تحت سلطه استعماری یا نیمه‌استعماری کشورهای اروپایی درآمدند و منابع انسانی، طبیعی و فرهنگی آنان غارت شد و برای ساختن تمدن غرب به یغما رفت. تا پایان قرن نوزدهم میلادی، بیش از 130 کشوری که امروزه در قاره‌های آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به نام جهان سوم موجودیت سیاسی مستقل دارند، مستقیم و غیرمستقیم زیر سلطه کشورهای استعمارگر غربی درآمده بودند. تا پایان این قرن فقط تعداد محدودی از کشورهای جهان سوم به‌طور مستقیم و تمام‌عیار ضمیمه امپراتوری‌های استعماری نشدند؛ اما این تعداد نیز به صورت دیگری عرصه حضور و نفوذ استعمارگران غربی شدند و از پیامدهای آن دور نماندند. کتاب «جنایات غرب» که به قلم «مهدی سعیدی» نوشته شده است، مروری بر کارنامه سیاه تمدن غرب در پنج قرن استثمار و غارت جهان است که در مؤسسه «اشراق حکمت اسلامی» در سال 1396 منتشر شده است. این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است و تلاش دارد فقط گوشه‌ای از آنچه بر مردمان کشورهای استعمارزده گذشته است، به تصویر بکشاند. در فصل اول، به چیستی استعمار توجه شده است؛ فصل دوم کتاب به بررسی ادوار استعمار اختصاص دارد؛ به میراث استعمار در فصل سوم توجه شده است که در این زمینه می‌توان به معضلات اجتماعی (فقر، تغییر ساختار اجتماعی) معضلات سیاسی (وابستگی سیاسی، اختلافات مرزی)، معضلات اقتصادی (وابستگی ساختار اقتصاد مستعمرات به بازار جهانی، وابستگی پولی و بانکی به کشورهای مرکز) و معضلات فرهنگی (بحران فرهنگی، استحاله فرهنگی) اشاره کرد که برای مردمان استعمارزده به جا مانده است؛ در فصل چهارم که فصل کلیدی این اثر است، به کارنامه استعمارگران طی پنج قرن اشاره شده است؛ در میان استعمارگران می‌توان از کشورهای پرتغال، اسپانیا، هلند، انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان، بلژیک و آمریکا به عنوان مهم‌ترین کشورهایی که بیشترین فجایع بشری را آفریدند، یاد کرد.

جنایتی به درازای تاریخ غرب

در سال 1610 میلادی، وقتی کشتی هلندی «هاف مون» به ویرجینیا رسید، برای اولین‌بار بردگانی را از قاره آفریقا وارد این منطقه کرد و این سرآغاز برده‌داری در ایالات متحده بود؛ به‌تدریج که مردم سفیدپوست در آمریکا ساکن و پراکنده شدند، برده‌داری نیز در آمریکا ریشه گستراند؛ به‌ویژه در سال‌های ۱۶۱۹ تا ۱۸۶۵، تاریخ شاهد آمریکای نژادپرستی بود که توده آمریکایی‌ها آفریقایی‌تبار را از ستم خویش به ستوه می‌آورد.

ناامیدی از رهایی و افزایش روزافزون ستم، برخی بردگان را به سمت شورش می‌کشاند. شاید بزرگ‌ترین شورش ایالات متحده در سال 1811 میلادی در نزدیکی «نیواورلئانز» روی داد که 400 تا 500 برده در آن شرکت داشتند. ارتش ایالات متحده و نیروهای نظامی به آنها حمله کردند و به شورش پایان دادند.

در سال 1822 میلادی یک سیاه‌پوست آزاد به نام «دنمارک وسی»  سعی کرد در «کارولینای جنوبی» شورش به راه بیندازد؛ امّا برنامه‌اش لو رفت و او را به همراه 34 نفر دیگر به دار آویختند. در تابستان 1831 میلادی در ویرجینیا، با تحریک برده‌ای به نام «نات ترنر» حدود 70 برده دست به اعمال خشونت‌آمیز در مزارع زدند؛ آنها حداقل 55 مرد، زن و کودک را کشتند؛ وقتی مهمّات‌شان تمام شد، دستگیر و ترنر و سایرین نیز به دار آویخته شدند.

یکی از مهم‌ترین جنایات نژادپرستانه علیه سیاه‌پوستان آمریکا، در سال 1919 رخ داد که بیش از 43 سیاه‌پوست در آن هدف گلوله قرار گرفتند، 16 تن به دار آویخته و هشت نفر سوزانده شدند؛ در این کشتار که از 27 جولای تا 3 آگوست رخ داد و در تاریخ آمریکا به «تابستان سرخ» مشهور است، گروه‌های نژادپرست، سیاهانی را که برای رسیدن به حقوق برابر مبارزه می‌کردند،‌ به طرز فجیعی به قتل رساندند؛ ماجرا از این قرار بود که اواخر تابستان سال 1919، مقاله‌ای در روزنامه «شیکاگو دیفندر» از سوی «ساموئل جونز» منتشر شد که درباره مردی سیاه‌پوست و شکنجه و محاکمه وی صحبت می‌کرد و تنها جرمش ازدواج با یک زن سفیدپوست بود.

بعد از این افشاگری، جونز به همراه 25 نفر از اعضای خانواده، از سوی گروه‌های سفیدپوست در خانه قتل عام شدند تا علاوه بر خانه او، بسیاری از خانه‌های سیاه‌پوستان اطراف نیز به آتش کشیده شود؛ همین حادثه موجب شد تمام سیاه‌پوستان ایالت‌های شمال و جنوب دست به شورش بزنند و تعداد زیادی از آنان کشته و سوزانده شوند.

تقویم انقلاب اسلامی در آستانه تابستان سال 1360 در پیچ تاریخی خطرناکی رقم خورد. در مباحث قبلی به دسته‌بندی دو جریان، یکی لیبرال و دیگری حزب‌الله در حاکمیت نظام اشاره شد که در آخر خرداد و اوایل تیرماه به مقابله و خشونت کشید. تمام گروهک‌های مسلح ضد انقلاب، از قبیل منافقین،‌ چریک‌های فدایی خلق، جبهه ملی، پیکاری‌ها و ده‌ها گروهک‌ دیگر متحد شدند تا حاکمیت را از خط امام(ره) و حزب‌الله بگیرند. ‌شنبه 30 خرداد، روز طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس در دستور کار بود. عصر همان روز، تهران شاهد خشونت‌های عظیمی از طرف منافقین بود و این خشونت‌ و زد و خوردهای خیابانی تا پاسی از شب ادامه داشت. در این درگیری، منافقین با تمام قدرت به خیابان‌ها ریخته بودند. در 31 تیرماه، مجلس شورای اسلامی پس از بحث و گفت‌وگوهای موافقان و مخالفان طرح مزبور، با 177 رأی موافق، یک رأی مخالف و 12 رأی ممتنع عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر را صادر کرد. رئیس مجلس به حضرت امام خمینی(ره) نظر مجلس را گزارش داد و اول تیرماه، حضرت امام(ره) در پاسخ اعلام نمودند: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی‌صدر برای ریاست‌جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست‌جمهوری ایران عزل نمودم.» البته باید یادآوری کرد به موجب بند 5 اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،‌ عزل رئیس‌جمهور پس از حکم دیوان‌ عالی کشور و با رأی مجلس شورای اسلامی از وظایف و اختیارات رهبری است. طبق این بند قانون اساسی، رئیس‌جمهور از قدرت عزل شد. بعد از این ماجرا حضرت امام(ره) بارها گروهک‌ها، جوانان هوادار گروهک‌ها و خانواده‌ها‌ی‌شان را نصیحت کردند، به ویژه در روز اول تیرماه، در دیدار با اقشار مختلف مردم فرمودند: «جوان‌های خودتان را نصیحت کنید. شما تمام قوای خودتان را هم که روی هم بگذارید،‌ در مقابل سیل خروشانی که ملت مسلمان و ارزنده ایران راه می‌اندازد، قطره‌ای بیش نیستید. چرا خودتان را به تباهی می‌کشید و با اسم استقلال ایران می‌خواهید ایران را به چنگال گرگ‌های قدرتمند مبتلا کنید؟ یک قدری تفکر کنید. ملت ما یک قدری در حال این افراد تفکر کند.» امام خمینی(ره) با تأثر فراوان گروهک‌ها، سران نهضت آزادی و بنی‌صدر را نصیحت می‌کنند که از آنهایی که در خیابان‌ها اعلام جنگ مسلحانه کردند، تبری بجویند و حساب‌شان را از منافقین جدا کنند و در قسمتی از بیانات‌‌شان فرمودند: «من صلاح شماها را می‌خواهم. ‌من علاقه دارم به بسیاری از شما و شما توجه ندارید. من باید بگویم که شماها با اینکه در سیاست بزرگ شدید، شم سیاسی ندارید؛ چنانکه آقای بنی‌صدر هم شم سیاسی نداشت. من الان هم نصیحت می‌کنم آقای بنی‌صدر را به اینکه نبادا در دام این گرگ‌هایی که در خارج نشستند و کمین کردند، بیفتید و این آبرویی که از دست دادید، بدتر بشود.» متأسفانه، هیچ کدام گوش نکردند. عجیب این است که گروهک‌های مسلح، منافقین، بنی‌صدر و نهضت آزادی نصیحت‌ها و رهنمودهای امام(ره) را از موضع ضعف تحلیل کردند.

سیدمهدی حسینی