من خبر داشتم در همان اوقاتي كه شهريار براي انقلاب مي‌سرود، يك عده از روشنفكران وابسته به رژيم گذشته كه با او سابقه دوستي داشتند، مرتب فشار مي‌آوردند، نامه برايش مي‌نوشتند و شعر در هجوش مي‌گفتند. حتي اطلاع داشتم كه رفته بودند و او را ملامت كرده بودند كه «تو چرا براي انقلاب اسلامي، اين‌طور دل مي‌سوزاني؟!» و او مثل كوه ايستاده بود. (رهبر معظم انقلاب اسلامي، 11/9/۱۳۷1)
26 شهریور سالروز صدور فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشكیل نیروهای سه‌گانه زمینی، دریایی و هوایی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. به دنبال نامه مورخ 15/6/1364 فرمانده كل سپاه با مضمون درخواست تشكیل نیروهای سه‌گانه در سپاه، رهبر كبیر انقلاب اسلامی در روز 26 شهریور 1364 طی حكمی به فرمانده كل سپاه، دستور تشكیل نیروهای زمینی، دریایی و هوایی سپاه را صادر فرمودند. 

توسعه توان رزمی
ادامه جنگ، نیاز به افزایش توان رزمی برای ایران را آشكارتر می‌كرد. گفتنی است، توسعه قدرت رزمی ارتش نیازمند تجهیزات سنگین و هزینه‌‌های گزاف و زمان طولانی بود؛ اما سپاه با حداقل امكانات و حتی با دریافت سلاح‌‌های سبك و تجهیزات انفرادی می‌توانست به سرعت بر توان رزمی خود بیفزاید.
پس از پایان عملیات بدر، سپاه طرح‌‌های بلندمدتی را در قالب توسعه تعداد یگان‌‌های رزمی خود ارائه داد كه از دیدگاه مسئولان كشور مستلزم صرف نیروهای عظیم انسانی و مالی بود و چند سال دیگر نتیجه می‌‌‌‌‌‌داد. سپاه پاسداران این طرح‌‌ها را به منظور گسترش توان رزمی صحنه جنگ، به فرمانده جنگ و رئیس‌‌جمهور ارائه داد که آنها با تلخی این طرح‌‌ها را رد كردند و گفتند، باید با همین امكانات موجود بجنگید. از سویی، سپاه پیشنهاد ادغام با ارتش را رد كرد و قرار شد درباره تقسیم سرزمین جبهه بین ارتش و سپاه مطالعه كند، البته فرمانده نیروی زمینی ارتش نیز با تقسیم سرزمین بین سپاه و ارتش موافق نبود.
پایگاه اینترنتی محسن رضایی در گزارشی در این باره دست نوشته‌ای از وی را منتشر می‌کند که در آن آمده است: «اکنون تابستان 1364 است و سپاه خود را برای اولین عملیات مستقل از ارتش، یعنی عملیات فاو آماده می‌کند. در شرایطی که سپاه چهارمین سال آغاز سازماندهی نظامی خود را پشت سر می‌گذارد، سازمان رزم این نهاد برآمده از انقلاب در سیر تحول تدریجی، اما شتابناک خود پس از طی مرحله تشکیل گردان‌های رزمی، تیپ‌ها و لشکرها به مرحله تشکیل یگان‌های زمینی، دریایی و هوایی رسیده است.»
سپاه پاسداران که در زمان شروع جنگ یک نیروی حداکثر 30 هزار نفری  و بیشتر در استان‌های مرزی و مناطق بحرانی، مانند استان‌های کردستان و سیستان‌وبلوچستان مستقر بود، در سال دوم جنگ به رشد تصاعدی دست یافت و توانست با تشکیل تیپ‌های رزمی خود، با کمک ارتش به آزادسازی سرزمین‌های اشغالی ایران بپردازد.
در چنین شرایطی، برخی محافل سیاسی با زمزمه‌های تلخی، همچون «سپاه می‌تواند کار جنگ را یکسره کند ولی نمی‌کند تا امکانات بیشتری بگیرد» و «فرمانده سپاه به دنبال در دست گرفتن فرماندهی کل نیروهای مسلح است»، فشار روحی مضاعفی را بر فرماندهان سپاه و حضرت امام(ره) وارد کردند.
در همین حال، جلسه‌ای متشکل از فرماندهان لشکرها و قرارگاه‌های ارتش و سپاه در جماران تشکیل می‌شود؛ ولی غیبت معنادار محسن رضایی، نگاه حضرت امام(ره) را متوجه دغدغه‌های مدیریتی و سیاسی فرمانده سپاه می‌کند. سردار رضایی در نوار ضبط‌شده به تاریخ 28/6/1364 در این‌باره می‌گوید: «درگیر آماده‌سازی عملیات بعدی هستیم و این جلسه هم بدون تقاضای قبلی فرماندهان سپاه و یک دفعه پیش آمد؛ لذا شرکت نکردم. ضمن اینکه دیگران مسائلی را نزد حضرت امام (ره) بردند که معلوم نیست چقدر واقعی باشند و ما هم حرف‌هایی داشتیم که فرصت مطرح کردن نزد حضرت امام(ره) را نداشتیم و در آن فرصت کم تنها کاری که می‌توانستم بکنم این بود که به نوعی توجه حضرت امام(ره) را به دغدغه‌های فرماندهان سپاه جلب کنم».

تشكیل نیروهای سه‌گانه 
در سپاه
نیاز به توسعه توان رزمی قوای ایران برای غلبه مؤثر بر قدرت رو به گسترش ارتش بعثی عراق، برای همه دست‌اندركاران جبهه‌‌های جنگ در سال 1364 به خوبی احساس می‌شد. توسعه توان رزمی ایران می‌‌‌‌‌‌توانست موجب تغییر موازنه قوا در جبهه‌‌ها شود و پیروزی‌‌های جدیدی را برای ایران رقم بزند. امام خمینی(ره) كه بیش از همه برای موفقیت در جنگ چاره‌اندیشی می‌كردند، به این نتیجه رسیدند كه باید تحول عظیمی در سازماندهی و افزایش قدرت رزمی كشور با كمك ظرفیت‌‌های موجود در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایجاد شود. تلاش ایران برای خاتمه دادن به جنگ، به یك عملیات بزرگ و مؤثر نظامی نیاز داشت كه بتواند دستاورد سیاسی مهمی را در پی داشته باشد. طرح‌ریزی و اجرای چنین عملیاتی نیز نیازمند توسعه توان رزمی و تغییر در موازنه قوای دو طرف جنگ بود.
به منظور افزایش و توسعه مجدّد قدرت نظامی ایران، حضرت امام خمینی(ره) به ابتكار جدیدی دست زدند و تدبیر تشكیل نیروهای سه‌گانه زمینی، دریایی و هوایی در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در تاریخ 26 شهریور سال 1364 اعلام كردند. در آن زمان بعضی از مسئولان كشور با تشكیل نیروی هوایی و نیروی دریایی مستقل سپاه از ارتش موافق نبودند. امام خمینی با استناد به قانون اساسی و طی حكمی به فرمانده كل سپاه دستور تشكیل نیروهای زمینی، دریایی و هوایی سپاه را صادر فرمودند و در آن تأكید كردند كه این نیروها باید قوی و سریع تشكیل شود. ایشان به این منظور از طریق فرزندشان، سیداحمد خمینی به فرمانده سپاه پیغام دادند كه درخواستی را برای تشكیل نیروهای سه‌گانه در سپاه ارسال كند. آن‌گاه فرماندهی سپاه نامه زیر را برای امام خمینی(ره) فرستاد.
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم / محضر مبارك فرمانده معظم كل قوا؛ حضرت امام خمینی روحی فداه
با سلام و اهدای تحیّت، به استحضار می‌رساند، از آنجا كه شكل‌گیری سازمان رزم زمینی، هوایی، دریایی سپاه بعد از تنظیم اساسنامه سپاه در طول سه سال اخیر صورت گرفته است، لذا در بین مسئولان اجرایی كشور، در به رسمیت شناختن این تشكیلات ابهاماتی وجود دارد. وجود این ابهامات در اذهان، سبب كندی كار در سپاه زمینی (كه امروز شامل ده لشكر و ده تیپ است)، ركود در سپاه دریایی و توقف در سپاه هوایی شده و در نتیجه سازمان رزم ما از یك پشتیبانی قاطع برخوردار نیست. به عنوان نمونه 92 نفر خلبان ما مدت مدیدی است كه در بلاتكلیفی به سر می‌برند. چنانچه حضرت‌عالی هر سه نیروی رزمی (سپاه زمینی، سپاه هوایی و سپاه دریایی) را كتباً به سپاه و مسئولان ذی‌ربط ابلاغ فرمایید، ان‌شاء‌الله در رشد، تثبیت و ارتقای توان رزمی ما در جنگ و دفاع از انقلاب اسلامی در مقابل تهدیدات ابرقدرت‌‌ها نقش مؤثر و تعیین‌كننده خواهد داشت.»
با عرض ادب و اخلاص مجدد / ملتمس دعا / محسن رضایی (15/6/1364)
حضرت امام خمینی(ره) پس از دریافت نامه فوق، حكم تشكیل نیروهای سه‌گانه در سپاه و توسعه توان رزمی جنگ را صادر فرمودند.
«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم / جناب آقای محسن رضایی؛ فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
با توجه به اینكه در اصل 150 قانون اساسی ادامه نقش سپاه در نگهبانی از انقلاب و دستاوردهای آن تصریح شده است و نظر به آنكه انجام این نقش بدون آمادگی كامل سپاه از جهت تجهیزات و آرایش جنگی و فنون دریایی، زمینی، هوایی امكان‌پذیر نیست، شما مأموریت دارید هر چه سریع‌‌‌‌‌تر سپاه پاسداران را مجهز به نیروهای زمینی، هوایی، دریایی قوی نمایید تا در موارد لازم با همكاری و هماهنگی با ارتش جمهوری اسلامی از مرزهای زمینی، دریایی، هوایی كشور حفاظت نمایند.»
روح‌الله الموسوی الخمینی (26/۶/1364)
اگرچه امام خمینی(ره) این حكم را صادر فرمودند، اما بعضی از مسئولان كشور موافق انتشار علنی این حكم نبودند و آن را موجب حساسیت ارتش می‌دانستند. به هر حال، صدور حكم امام خمینی(ره) راه را برای توسعه قانونی سپاه پاسداران و تشكیل نیروهای زمینی، دریایی و هوایی باز كرد. البته مقدمات تشكیل این نیروها از سال‌های قبل برداشته شده بود و سپاه یگان‌های زمینی، دریایی و هوایی را در تشكیلات خود به وجود آورده بود. بلافاصله پس از ابلاغ حكم امام خمینی(ره)، فرمانده كل سپاه با هماهنگی با جانشین فرماندهی كل قوا آقایان علی شمخانی را به فرماندهی نیروی زمینی، حسین علایی را به فرماندهی نیروی دریایی و موسی رفان را به فرماندهی نیروی هوایی برگزید. از این پس نیروهای سه‌گانه سپاه دارای ردیف بودجه مستقل شدند و توانستند حوزه تخصصی زمینی، دریایی و هوایی را فعال کنند.

اردوگاه صبرا و شتيلا دو اردوگاه از مجموع 12 اردوگاه آوارگان فلسطيني در لبنان به شمار مي‌روند که در جنوب اين کشور واقع شده‌اند. اين دو اردوگاه فلسطيني‌هايي را در بر مي‌گرفت که از همان آغاز اشغال فلسطين در سال 1948 در آن پناه گرفتند و اغلب آنها از ساکنان منطقه «الجليل» در شمال فلسطين اشغالي بودند. اين دو اردوگاه در زمان جنايات صهيونيست‌ها در سال 1982 حدود 90 هزار سکنه داشت که يک‌چهارم آنها فقراي لبناني بودند.
در فاصله روزهاي 16 تا 18 سپتامبر 1982 (25 تا 27 شهريور 61) اردوگاه‌هاي فلسطيني صبرا و شتيلا در جنوب بيروت شاهد به خاک و خون کشيده شدن هزاران زن و کودک و پير و جوان آواره فلسطيني به دست رژیم غاصب صهیونیستی به فرماندهي آريل شارون، وزير جنگ وقت این رژيم و مزدوران وي، يعني نيروهاي فالانژ لبناني به رهبري سمير جعجع و ايلي حبيقه بودند. نظاميان صهيونيست و نيروهاي فالانژ لبنان از عصر روز پنج‌شنبه 16 سپتامبر 1982 با محاصره کامل اردوگاه صبرا و شتيلا به آن يورش بردند و تا صبح روز شنبه 18 سپتامبر به فجيع‌ترين شکل در اين اردوگاه دست به جنایت زدند. در اين قتل‌‌عام سه هزار و 297 فلسطيني و لبناني شهيد شدند.
«ديويد هرست» خبرنگار معروف غربي در کتاب خود «تفنگ و شاخه زيتون» نوشته است: «اولين واحد شامل 150 فالانژ پس از عبور از موانع اسرائيلي‌ها از در اردوگاه شتيلا وارد شدند که گروهي از آنها علاوه بر سلاح، چاقو نيز به همراه داشتند. قتل‌عام فلسطيني‌ها به اين ترتيب شروع شد و حتي در شب نيز با روشن کردن محوطه اردوگاه از سوی اسرائيلي‌ها ادامه داشت. آنها به زور وارد خانه‌هاي مردم شده و فلسطيني‌ها را در خواب به رگبار مسلسل بستند.
صحنه‌هاي فجيع و توصيف نشدنی در ماجراي کشتار صبرا و شتيلا کم نبود، عوامل حاضر در اين کشتار تنها به کشتن سه هزار نفر از مردم بسنده نکردند، بلکه آنها را پیش و پس از مرگ نيز به فجيع‌ترين شکل آزار دادند، بيشتر جنازه‌هاي بر جاي مانده از اين کشتار قطع عضو شده بودند.»
هرست در ادامه نوشته است: «فالانژها بعضاً قبل از کشتن آنان را شکنجه مي‌دادند، چشم‌هاي‌شان را درمي‌آوردند، پوست‌شان را زنده زنده مي‌کندند، شکم‌ها را مي‌دريدند، به زنان و دختران گاه بيش از شش بار تجاوز مي‌کردند و بعد سينه‌هاي‌شان را مي‌بريدند و در آخر به ضرب گلوله آنها را از پا درمي‌آوردند. بچه‌ها را از وسط دو شقه مي‌کردند و مغزشان را به ديوار مي‌کوبيدند. در حمله به بيمارستان عکا تمام بيماران را بر روي تخت کشتند. دست بعضي را به ماشين مي‌بستند و در خيابان‌ها مي‌کشيدند، دست‌هاي فراواني براي بيرون آوردن دستبند و انگشتر قطع شد.»
«غازي خورشيد» در کتاب خود «تروريسم صهيونيستي در فلسطين اشغالي» نوشته است: «در خياباني جسد پنج زن و چند کودک روي تلي از خاک افتاده بود... از جمله يک زن که مثله شده بود و در کنارش سر بريده دخترکي با نگاهي خشمگينانه به قاتلانش ديده مي‌شد. زن جواني را ديدم در حالي که طفل شيرخواره‌اش را در آغوش گرفته، گلوله‌ها از بدنش عبور کرده و در بدن طفل شيرخوارش نشسته بود.»
«توني کليفتون» گزارشگر با سابقه غربي نيز در کتاب «آسمان گريست» نوشته است: «آنچه مرا سخت تکان داد اين بود که شخصي بر اثر سوختن مرده بود. بعداًً معلوم شد فالانژ‌ها روي او بنزين ريخته و او را آتش زدند و فقط سفيدي دندانش در ميان سر و صورتش که زغال شده بود نمايان بود.»
يکی از پرستاران لبناني بيمارستان عکا در تشريح جنايات صبرا و شتيلا می‌گوید: «فالانژها به سمت چهار پزشک که پارچه سفيدي در دست داشته و قصد جلوگيري از آنها به بيمارستان را داشتند، نارنجک انداختند، يکي از همکاران من فرياد کشيد و به سمت آنها سنگي پرتاب کرد، جنايتکاران هم، چنان سيلي محکمي به او زدند که بيهوش بر زمين افتاد. بعد پيراهنش را پاره کرده و او را به پياده‌روي مقابل برده و به صورت گروهي مورد تجاوز قرار دادند.
«وجنات زين عبدالطيف» می‌افزاید: «در روز جمعه به بيمارستان غزه پناه بردم و آنها ما را صبح شنبه محاصره کردند و فلسطيني‌ها را که شامل زنان و کودکان نيز مي‌شدند از ديگران جدا کرده و به يک ورزشگاه بردند و در چاله‌هايي که بر اثر بمباران حفر شده بود انداخته و گفتند همه دراز بکشند. سپس بر روي همه آتش گشودند و در آخر با سه بولدوزر بر روي آنها، چه زنده و چه مرده خاک ريختند.»

شيخ‌محمد خياباني، عالم و مجاهد بزرگ معاصر، پس از گذراندن تحصيلات و درآمدن به کسوت روحانيت با خاندان خامنه‌اي‌ها وصلت کرد. آيت‌الله سيدحسين حسيني خامنه‌اي (جد پدري و پدربزرگ رهبر معظم انقلاب)، مشهور به سيدحسين پيشنماز، از روحانيان مشهور و مبارز آذربايجان بود. ايشان داراي هفت فرزند بود که يکي از آنان سيدمحمد، معروف به پيغمبر و ديگري سيدجواد (پدر رهبر معظم انقلاب) بود. فرزند ديگر او ميرمهدي نام داشت. 
آيت‌الله سيدحسين خامنه‌اي در مسجد جامع تبريز اقامه نماز مي‌كرد و خياباني، هم به سبب همشهري بودن با وي و هم اينكه او انديشه‌هاي روشن و انقلابي و اجتماعي داشت، با ايشان زود آشنا شد. همين آشنايي زمينه را براي ازدواج او با دختر آن فقيه بزرگ، يعني «خيرالنساء» فراهم كرد. از آن پس خياباني گاهي در مسجد جامع تبريز به جاي پدر زنش، حاج‌سيدحسين خامنه‌اي، نماز جماعت اقامه مي‌كرد و از همانجا نيز مشهورتر شد. 
بنابراين، شيخ‌محمد خياباني، داماد خاندان خامنه‌اي و «شوهر عمه» رهبر معظم انقلاب، حضرت آيت‌الله ‌العظمی خامنه‌اي به شمار مي‌آيد.


 سید‌مهدی حسینی/ در یکی از این روزها خبرنگار سازمان صداوسیما آمده بود تا از وضعیت عمومی امام خامنه‌ای گزارشی تهیه کند و به ملت برساند. پس از مدتی انتظار حضرت آقا به هوش آمدند و  خبرنگار از ایشان پرسید، حال‌تان چطور است که، در پاسخ فرمودند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و بعد بیتی از فصیح‌الزمان شیرازی را خطاب به امام خمینی(ره) خواندند:
«بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت
سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی»
این صدا و تصویر از سیما پخش شد و سپس ایشان پیامی را خطاب به امام امت و ملت دادند و از کارکنان بیمارستان قدردانی و تشکر کردند. متن این پیام به شرح زیر است:
«بسم‌الله الرحمن‌الرحیم. بعد از چهار روز که از این حادثه بر من می‌گذرد به فضل الهی و به کمک و تلاش بی‌دریغ کارکنان عزیز این بیمارستان، خودم را در وضع بسیار مناسب و خوبی می‌بینم. هر وقت به یاد این می‌افتم که این حادثه موجب شده امام عظیم‌الشأن ما اظهار لطف کنند و در پیام‌شان اظهار دلسوزی بکنند و ملت بزرگ و قهرمان ما دست به دعا بردارند و دعا کنند، در خودم احساس شرمندگی می‌کنم. در راه انجام وظیفه، این‌گونه حوادث، حوادثی نیست که این همه لطف و محبت و بزرگواری، چه از سوی امام، چه از سوی امت و همچنین از سوی کارکنان و کارمندان این واحدهای پزشکی (که واقعاً شب و روزشان را در این کار گذاشته‌اند) اظهار شود.
من بحمدالله حالم خیلی خوب است. امروز هیچ احساس ناراحتی فوق‌العاده‌ای نمی‌کنم. بیشترین بخش ناراحتی‌هایی که داشتم بحمدالله برطرف شده، راحت می‌توانم بنشینم، راحت می‌توانم از تخت پایین بیایم و راحت می‌توانم غذا بخورم و در همه احوال محبت و لطف کارکنان بیمارستان، پزشکان و بقیه به من کمک کرده و می‌کنند. من بدین‌وسیله از همین‌جا عرض سلام و ارادت بی‌پایان خودم را خدمت امام امت می‌کنم و به ایشان عرض می‌کنم که در مقابل حوادثی این‌چنین، ما هیچ انتظاری نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خم می سلامت شکند اگر سبویی». همچنین از امت مسلمان و قهرمان که این همه دارند فداکاری می‌کنند در جبهه‌ها و پشت جبهه‌ها، این همه دارند جان‌های عزیز و نفیس‌شان را در راه خدا می‌دهند، انتظار نداریم که در مقابل حوادث کوچکی از این قبیل اظهار نگرانی و احساس نگرانی کنند و ما را بیشتر از آنچه که شرمنده هستیم شرمنده نکنند. از خداوند متعال توفیق همه را خواستارم. والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.»

پس از اشغال ايران به دست متفقين در سوم شهريور 1320، رضاخان پس از اينکه مقدمات به تخت نشستن ولي‌عهد و بقاي دودمان پهلوي را فراهم کرد، منتظر فراهم شدن فرصت مناسب براي خروج از ايران ماند. عجله رضاخان براي فرار از ايران از همه بيشتر بود و اين به دليل وحشتي بود که رضاخان از رسيدن ارتش روس‌ به تهران و دستگيري و محاکمه‌اش در ايران داشت. 
شايد بيان خاطرات افرادي که از نزديک شاهد هراس شديد رضاخان بوده‌اند، بيشتر بتواند شخصيت فردي و روحيه نظامي وي را در برابر تهديدات خارجي نشان دهد و ميزان شهامت و شجاعت وي را نمايان سازد. مهندس جعفر شريف‌‌امامي، استاد اعظم لژ فراماسونري و از وابستگان و وفاداران جدي رژيم پهلوي-در خاطرات خود بيان مي‌دارد: «روزي موقع خروج ديدم كه سرگرد لئالي، معاون پليس راه‌آهن، در ايستگاه راه‌آهن يك گوشي تلفن به دست راست و يك گوشي ديگر را به دست چپ گرفته و مطالبي را كه از يك طرف می‌شنيد به طرف ديگر بازگو مي‌كند، چند دقيقه ايستادم. ديدم مي‌گويد كه روس‌ها از قزوين به سمت تهران حركت كرده‌اند و ايستگاه بعد نيز مطلب را تأييد كرده و بدون (تحقيق) موضوع را به رئيس‌ شهرباني با تلفن اطلاع مي‌دهد و او موضوع را به هيئت وزيران و از آنجا به دربار و به اعلي‌حضرت خبر مي‌دهند كه روس‌ها به سمت تهران سرازير شده‌اند. ايشان (رضاشاه) دستور مي‌دهند كه فوراً اتومبيل‌ها را آماده كنند كه به طرف اصفهان حركت كنند... زودتر رفتم به منزل.
ولي از آنجا به راه‌آهن تلفن كرده و خط قزوين را گرفتم. پس از بررسي و پرسش از ايستگاه‌ها، معلوم شد چند كاميون عمله كه بيل‌هاي خود را در دست داشتند به طرف تهران مي‌آمده‌اند و چون هوا تاريك بوده، نمي‌شده درست تشخيص دهند، تصور كرده‌اند كه قواي شوروي است كه به طرف تهران مي‌آيد؛ لذا بلافاصله مطلب را به اعلي‌حضرت گزارش [دادم تا] از حركت خودداري شود.»
اشرف پهلوي نيز نوشته است: «اطلاع از اين جريانات براي پدرم به قدري غيرمنتظره بود که يکباره قدرت مقاومتش را از دست داد و دچار چنان وحشتي شد که بدون توجه به عواقب کار و اثري که انتشار اين خبر در مردم داشت از تهران به اصفهان مي‌رود و تصميم مي‌گيرد آن شهر را پايتخت کند. من آن موقع پدرم را مردي شجاع و قوي تصور مي‌کردم و در حقيقت در ابتداي کار هم همين‌طور بود، ولي بعدها به خاطر سن زياد و ترس از روس‌ها که با طرفدارانش در ايران با خشونت رفتار کرده بود، وقتي ديد ارتشي که آن همه براي ايجادش خون دل خورده و تمام اتکايش به آن بوده  به اين زودي و سادگي مضمحل شده و روس‌ها به طرف تهران حرکت کرده‌اند، روحيه خود را به شدت باخت.»
خروج سريع رضاخان از ايران علاوه بر اينکه باب ميل خودش بود، رضايت و هدايت انگلستان را نيز به همراه داشت. بی شک ماندن رضاخان در ايران و محاکمه‌اش، دست انگلستان را در بسياري از اتفاقات رخ داده در کشور رو می‌کرد و به همين دلیل انگلستان هرچه سريع‌تر مقصد سفر رضاخان را مشخص و حتي مقدمات آن را مهیا می‌کند و خرج اين سفر را برعهده می‌گیرد.
برنامه سفري که انگلستان براي رضاخان تدارک ديده بود به اين صورت بود که وي ابتدا به اصفهان منتقل شود و بعد از آن از طريق کرمان به بندرعباس برود و از آنجا به وسيله يک کشتي انگليسي عازم هندوستان شود. در اين سفر رضاخان را آشپز و راننده مخصوصش همراهي مي‌کردند.
البته، در هند اجازه پياده شدن و اقامت به رضاخان داده نشد و گفته شد که بايد به جزيره موريس يکي از جزاير تحت مالکيت انگلستان برود. آقاي اسکراين، نماينده نایب‌السلطنه وقت هندوستان براي جلب رضايت رضاخان، مشخصات موريس را اين‌گونه ذکر مي‌کند: 
«اين محل بهشتي براي گذراندن تعطيلات ثروتمندان آفريقاي جنوبي است.»

 محمد درودیان/ «آنتوني كردزمن» يكي از پژوهشگران امور نظامي و جنگ ايران و عراق معتقد است، وقوع يك جنگ همه‌جانبه اجتناب‌ناپذیر نبود. ديدگاه كردزمن بر اين پايه استوار است كه درگيري‌هاي ايران و عراق در طول سال‌هاي 1980ـ 1979 (1359ـ 1358ش) شديدتر از درگيري‌هاي اواخر دهه 1960 (1339ش) و اوايل 1970 (1349ش) نبوده است؛ از این رو با وجود استفاده از نيروهاي نظامي در منازعات مرزي، امكان ممانعت از وقوع يك درگيري همه‌جانبه وجود داشته است. در واقع، كردزمن اصل وقوع جنگ را نفي نمي‌كند؛ بلكه معتقد است امكان جلوگيري از گسترش جنگ و تبديل آن، به يك جنگ همه‌جانبه وجود داشته است. باري بوزان، استاد روابط بين‌الملل از دانشگاه وست مينستر انگليس نيز بر اين نظر است كه «وقوع جنگ بديهي و طبيعي بود.» وي چنين تحليل مي‌كند كه انقلاب در ايران مناسبات را بر هم زد و ايران براي همسايگانش به تهديد تبديل شد؛ از سویی ايران ضعيف شده بود و از این رو مورد حمله قرار گرفت.
به نظر مي‌رسد، در مجموع دو رويكرد كلي در تبيين تجاوز عراق به ايران و پاسخ به اجتناب‌ناپذيري جنگ وجود دارد؛ در رويكرد اول، از یک سو تجاوز عراق به ايران با تكيه بر ماهيت انقلاب اسلامي و تهديد منافع قدرت‌هاي بزرگ تبیین می‌شود و از سوي ديگر تغيير موازنه قدرت در منطقه و پيدايش خلأ قدرت و تلاش عراق براي جبران ناكامي‌هاي پيشين با لغو قرارداد 1975 الجزاير و پر كردن خلأ قدرت در منطقه، بررسي می‌گردد. در واقع، عراق اراده جنگ داشت و با تحليلي كه از وضعيت داخلي ايران و اوضاع منطقه و بين‌المللي داشت، دستيابي به پيروزي با جنگ برق‌آسا را سهل و آسان مي‌پنداشت و از این رو خطر تصميم‌گيري تجاوز به ايران را پذيرفت و به نمايندگي از منافع غرب و ارتجاع منطقه عليه انقلاب ايران وارد عمل شد.
در رويكرد دوم، ضمن پذيرش ماهيت رژيم بعثي و شخصيت صدام و بهانه‌جويي عراق براي تجاوز به ايران، اين نظر مطرح است كه ايران به دليل وضعيت نامساعد داخلي بايد با تكيه بر اهرم ديپلماسي و ايجاد اختلاف ميان عراق و كشورهاي منطقه از وقوع جنگ جلوگيري کرده، آن را به تأخير مي‌انداخت. نهضت آزادي بر اين نظر است كه دولت موقت براساس همين تحليل عمل كرده است. در واقع، رويكرد دوم، بيشتر دروني و بر ساختارها و نحوه تصميم‌گيري و رفتارهاي ايران در برابر عراق متمركز است.
چنانكه روشن است، بررسي اجتناب‌ناپذيري جنگ تا اندازه‌اي دشوار و پيچيده است، ضمن اينكه اين بررسي به معناي پيش‌بيني و آينده‌نگري نيست؛ بلكه نوعي ارزيابي و قضاوت در برابر واقعه‌اي است كه در عمل رخ داده است. بنابراين، براي پاسخ به اين پرسش بايد ضمن كالبدشكافي مواضع، تصميمات و رفتار دو كشور ايران و عراق و توجه به روند حوادث و وقوع رخدادهاي مؤثر در امكان‌پذير شدن وقوع جنگ، به اين پرسش‌ها پاسخ داد كه عراق چه مطالباتي از ايران داشت و بر اساس چه تحليلي نسبت به وضعيت ايران و منطقه و بر پايه چه توانمندي نظامي با ايران برخورد مي‌كرد؟ آيا امكان مذاكره در زمینه موارد مورد نظر عراق، از جمله تجديدنظر در قرارداد 1975 الجزاير وجود داشت؟