رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار اخیر خود با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فرمودند: «در قضيه مشروطه، هنگامي که به انگليسيها اعتماد و راه به سمت سفارت آنها کج شد، ضربه اساسي وارد و نتيجه آن ۷۵ سال عقب ماندن کشور شد.»(28/6/95)
حقیقت آن است که اگرچه خطر تسلط و تجاوز روزافزون استعمارگران روس و انگليس و تهديد استقلال ايران يكي از دلايل شعلهور شدن انقلاب مشروطه بود، با اين حال هيچگاه مشروطهخواهان به نيات استعماري بيگانگان پي نبردند و سرنوشت نهضت را به دخالت قدرتهاي بزرگ واگذار كردند. نقطه اوج دخالتهاي بيگانه در جريان انقلاب مشروطه را ميتوان در دو مسئله مشاهده کرد؛ یکی به توپ بستن مجلس به دست محمدعلي شاه به ياري روسها و دیگری عقد قرارداد 1907 كه ايران را به مناطق تحت نفوذ دو كشور روسيه و انگليس تقسيم كرد. در نهايت نيز درخواست روسيه مبني بر اخراج مورگان شوستر و حمايت بريتانيا از اين درخواست در سال 1911 تير خلاص را به انقلاب زد. بدين ترتيب، اتحاد دولتهاي روسيه و انگليس در مقابل خطر آلمان، تقسيم ايران در قرارداد 1907 و اشغال ايران در جنگ اول از جمله مهمترين عوامل خارجي در شكست مشروطه به شمار ميآيند.
انگليس و انقلاب مشروطه
انگليس به دليل منافع خود در هند، از هر حربهاي سود ميجست. از اين رو ايران به منزله دروازه هندوستان همواره مدنظر بريتانياييها قرار داشت. در واقع، تسلط بر ايران موجب استمرار تسلط بر هند و دور نگه داشتن روسيه از اراضي مستعمره بريتانيا بود. به همين دليل، انگليس نيز خواهان ايراني ضعيف و نيمه مستقل بود. تلاش براي تجزيه افغانستان از ايران، تغييرات مكرر در خطوط مرزي ايران در شرق، حمايت از خوانين محلي، تسلط بيقيد و شرط بر خليج فارس، كسب امتيازات انحصاري نظير كشتيراني، تأسيس بانك شاهنشاهي، تلگراف، كاپيتولاسيون و... از جمله اقدامات استعمارگرايانه انگليس در ايران بود.
با اين حال در جريان انقلاب مشروطه، روسيه از موقعيت بهتري در ايران برخوردار بود. به همين سبب تداوم وضع موجود با منافع انگليس همخواني نداشت. از اين رو، انگليس كوشيد تا با تظاهر به حمايت از مشروطهخواهان، آتش انقلاب را در ايران شعلهور سازد و از اين رهگذر بتواند روسيه را از صحنه سياسي ايران خارج كند و هواداران خود را بر صحنه سياست كشور مسلط گرداند. بنابراين، هدف اصلي انگلستان از نفوذ در نهضت مشروطه، كنترل نهضت و هدايت آن به سمت مقاصد لندن بود. بدين ترتيب، رفتار مزوّرانه انگليسيها سبب شد كه در اوایل تابستان 1285 عدهای كه شمار آنها در طی 10 روز تا 20 هزار نفر افزايش يافت، در داخل محوطه سفارت انگليس متحصن شوند و مورد استقبال سفارت انگليس قرار گيرند. سردنيس رايت، سفير سابق انگليس در ايران در خاطرات خود در موارد متعددي به برنامهريزي دولت متبوع خود براي تبديل كردن سفارتخانه و كنسولگريهاي كشورش در ايران به «مأمن» و «پناهگاه» مشروطهخواهان بهمنظور پياده كردن مقاصد اصلي خود اشاره كرده است.
به هر روي پس از مدتي كه انگليسيها به عمق اميال آزاديخواهانه و مليگرايانه مشروطهخواهان پي بردند و دريافتند كه با پيروزي انقلاب در صحنه سياست داخلي ايران هيچ نقشي براي آنان باقي نميماند، به مخالفت با آزاديخواهان پرداختند. بدين ترتيب، بريتانيا با همكاري سرمايهداران وابسته، زمينداران، سياستمداران و خوانين وابسته با كمك لژهاي فراماسونري، مشروطيت را به مسيري ديگر هدايت کرد.
همچنين، دولت انگليس در 31 اوت 1907 به عقد قراردادي با روسيه پرداخت و ايران را به سه قسمت تقسيم کرد. طبق اين توافق، قسمت شمالي ايران شامل شهرهاي پرجمعيت و مراكز عمده تجاري از خط فرضي بين قصرشيرين، اصفهان، يزد، خواف و مرز افغانستان، منطقه نفوذ روسيه شناخته شد و قسمت جنوبي كه ارزش سوقالجيشي براي دفاع از هند داشت، از خط فرضي بين بندرعباس، كرمان، بيرجند، زابل و مرز افغانستان منطقه نفوذ انگلستان و قسمت سوم كه شامل كوير و بيابانهاي بيآب و علف و بیاهميت بود، منطقه بيطرف متعلق به دولت ايران شناخته شد. آن هم بدين منظور كه دو دولت تا حدودي با هم فاصله بگيرند و از برخوردهاي احتمالي و اختلافاتشان در اين منطقه جلوگيري شود.
قرارداد 1907 در شرايطي به امضاي لندن و مسكو رسيد كه در ايران اركان حكومت مشروطه به دلیل مبارزات مردمي شكل گرفته و فرمان برقراري حكومت مشروطه در مرداد 1285 صادر شده بود. اولين مجلس شورا در تاريخ ايران در مهر همان سال تشكيل و اولين قانون اساسي ايران در دی همان سال تنظيم و تدوين شده بود. بنابراين، انعقاد قرارداد 1907 در شرايطي كه انقلاب مشروطيت در ايران به پيروزي رسيده و به ظاهر انگليس از انقلاب حمايت ميکرد، اين واقعيت را آشكار کرد كه براي بريتانيا منافع استعماري از اهميت بسزايي برخوردار است و دفاع از مردمسالاري و دموكراسي تنها در حد حرف است. به گونهاي كه پس از انعقاد قرارداد 1907 مطبوعات ايران، انگلستان، روسيه و ساير كشورهاي اروپایي و همچنين مقامات اين كشورها به صراحت به پيروزي انگليس در اين قرارداد اشاره كردند.
به هر روي، روسيه و انگليس پس از امضاي قرارداد، تلاش كردند تا اقدام خود را تحت پوشش ايجاد يك جبهه واحد عليه آلمان توجيه كنند. در آن زمان هراس از قدرت روزافزون امپراتوري آلمان كه به تدريج به صورت يك خطر جدي براي دول استعمارگر درآمده بود و نفوذ زيادي در بالكان و عثماني پيدا كرده بود، سبب شد كه رقباي آن دولت، يعني انگلستان، روسيه و فرانسه اختلافات ديرينه خود را برطرف کرده و زمينه اتفاق مثلث و ايجاد جبهه مشترك عليه آلمان را فراهم كنند.
اگر چه افشاي اين قرارداد در ايران موجب هيجان عمومي و اعتراضات شديدي شد و مجلس شوراي ملي به اتفاق آرا آن را مردود و بياعتبار شناخت، روسها و انگليسيها عملاً اين پيمان را به اجرا گذارده و پس از آغاز جنگ جهاني اول دخالتهاي وسيعي در شهرهاي ايران به عمل آوردند. بدين ترتيب، اعتراضات مردم و نمايندگان مجلس و تظاهرات آنها عليه سياست دو دولت متجاوز در تهران و شهرستانها و همچنين چاپ مقالات تند در روزنامههاي كشور نيز موجب فسخ قرارداد نشد. در همين زمان، «مارلينگ» وزير مختار انگليس به دولت ايران اطمينان داد كه استقلال و تماميت ارضي ايران محفوظ خواهد ماند و قرارداد بين دو دولت فقط به منظور جلوگيري از دخالتهاي يك دولت ثالث (آلمان) در امور داخلي ايران است؛ ولي ايرانيان قانع نشدند و وقتي مشيرالدوله پيرنيا، وزير خارجه اين اظهارنظر را در 24 سپتامبر به اطلاع مجلس شوراي ملي رسانيد، نمايندگان ملت به اتفاق آرا قرارداد منعقد شده بين دو دولت خارجي در باره ايران را مردود و بياعتبار دانستند. در اين مورد محمدعلي شاه نيز از نظر مجلس پشتيباني كرد و در نتيجه دولت ايران طي يادداشت دوم نوامبر 1907 به دو دولت روسيه و انگلستان اعلام کرد كه چون قرارداد مزبور بين آن دو دولت انعقاد يافته، از این رو مواد آن فقط مربوط به خود دو دولت مذكور است و دولت ايران نظر به استقلال تامهاي كه دارد، تمام حقوق و آزادي عمل خود را محفوظ ميدارد و خود را از هر نفوذ و اثري كه قرارداد ميتواند درباره ايران داشته باشد، مطلقاً مصون و آزاد ميداند.
با این تفاسیر، با وجود اعتراضهاي صورت گرفته به علت ضعف دولت ايران، خللي در اجراي قرارداد فوق ايجاد نشد و روسيه و انگليس به تدريج شروع به اجراي مفاد قرارداد و اشغال مناطق نفود خود کردند.
نتيجه مستقيم اين قرارداد اين بود كه انگليسيها كه با پشتيباني از انقلاب مشروطيت وجهه و اعتباري كسب کرده بودند، به سرعت آن را از دست داده و از اين تاريخ مانند روسهاي تزاري منفور و مغبوض افكار عمومي ايران شدند.