درد عشق
شبی که دیده خود پرستاره میکردم
برای غربت دل فکر چاره میکردم
به دانههای چو تسبیح اشک در دستم
برای آمدنت استخاره میکردم
اگر نشد که دوباره به پای تو افتم
سلام بر تو ز دارالاماره میکردم
من از محله آهنگران بیاحساس
گذر نمودم و دل پرشراره میکردم
یکی سفارش تیر سهشعبهای میداد
و ان یکاد نذر شیرخواره میکردم
غریبتر ز دلم روزگار چون میخواست
به کودکان غریبم اشاره میکردم
علی ناظمی
سر کوی تو
ز بس در گلو عقده دارد دلم
به زانوی غم سر گذارد دلم
چنان داغدار توام روز و شب
که خونابه از دیده بارد دلم
تو را ای خداییترین آرزو
به دست خدا میسپارد دلم
تو رفتی ولی یاد تو ماندنی است
پس از تو چنین مینگارد دلم
اسیرم اسیر غم عشق تو
سر کوی تو خانه دارد دلم
عباس براتیپور
ساده نیست
از زمین تا آسمان، خورشید چیدن ساده نیست
گرچه بیاذن خدا، حتی پریدن ساده نیست
همنشینی با امام عشق، اوج بودن است
زندگی بعد از شهید حق گزیدن، ساده نیست
آه! میفهمم که بیاصغر چه حالی داشتی
کودک ششماهه روی نیزه دیدن، ساده نیست
مرد میخواهد بفهمد معنی این درد را
از دیار شام تا کوفه دویدن، ساده نیست
عشق یعنی اینکه بعد از یار خود یک سال... نه
باورش سخت است... اینگونه تکیدن، ساده نیست
باورش سخت است آنچه دیدی و آنجا گذشت
نیزهها؟ تیر سهشعبه؟ نه! شنیدن ساده نیست!
امیر مرزبان