مهدي سعيدي/ حيراني و سردرگمي آدمي در جهان پرآشوب امروز که ميتوان آن را عصر هژموني رسانهها ناميد، گويا به وصفي جداييناپذير از خصوصيت جهان مدرن بدل شده است که راهي براي گريز از آن وجود ندارد. در اين سيطره غفلت، سخن گفتن از «وظيفه» کلام فراموششدهاي است که کمتر طرفدار دارد و آدميان ترجيح ميدهند غافلانه از آن بگذرند و آرامش گلخانهاي خود را با توجه به آن بر هم نريزند؛ اما وظيفهشناسي در سبک زندگي اسلامي و انقلابي، به مثابه دالّ کليدي، معنابخش و آغازگر تمامي رفتارها و گزينهاي رهاييبخش است که آرامشت را بر هم ميريزد تا تو را به آرامشي متعالي و حقيقي برساند.
براي شناخت و يافتن وظيفه، علم و تقوا دو شرط اساسي است؛ اما با پيچيده شدن اوضاع زمانه امکان تشخيص وظيفه دشوارتر شده، به گونهای که تکيه بر اين دو ناکافي مينماياند. اينجاست که کليدواژه «بصيرت» به منزله رمز شناخت وظيفه مطرح ميشود و بدون آن ترسيم مرزهاي وظيفه ممکن نخواهد بود. حکيم فرزانه انقلاب اسلامي در اينباره میفرمایند:
«آنچه مهم است، اين است که (انسان) وظيفه خودش را در هر برههاي از زمان تشخيص بدهد. اگر وظيفه تشخيص داده نشد، علم و تقوا و مانند اينها به درد نميخورد؛ يعني بجا مصرف نميشود. اگر علم داشته باشيم، تقوا هم داشته باشيم، حتّي شجاعت هم داشته باشيم، اما ندانيم وظيفه چيست، ندانيم موقعيت کدام است، ندانيم امروز مطالبه خداي متعال و مطالبه دين از ما در عرصه اجتماع چيست، آن علم و تقوا و شجاعت و بقيه خصوصيات مثبت اثر خودش را نميبخشد و کارکرد لازم را نخواهد داشت. اين کلمه «بصيرت» که ما دائم تکرار ميکنيم، معنايش اين است. يکي از مصاديق مهم بصيرت همين است که انسان بداند امروز چه نيازي در جامعه وجود دارد.»(16/6/95)
بصيرت خود مفهومي متعالي و وصفي از کمال عقلاني و نفساني است که دستيابي به آن مقدمات و پيچيدگيهايي دارد. سؤال اصلي آن است که بصيرت از چه طريقي حاصل ميشود و با کدام معيار و شاخصي ميتوان صاحب بصيرت را از غير آن تشخيص داد؟
آنچه در اين ميان محل توجه اين نوشتار است، آن است که بصيرت با شناخت امام و تبعيت از آن ممکن خواهد بود. الگوي امتـ امامت، الگوي ممتاز تفکر شيعي است که راز رسيدن به سعادت و تأمين حيات طيبه اخروي و دنيوي در گرو شکلگيري آن است. در اين الگوي مؤلفه بصيرتبخش امت، امام است. امام است که اولويتها و فوريتهاي جامعه را رصد و تعيين ميکند. امام است که با شناخت کامل از آرايش اردوگاه جبهه حق و باطل ميتواند وظايف مؤمنان را در زمانه خود آشکار سازد و از افتادن در دايره سردرگمي و تشويش ممانعت کند. امام است که با شناخت بضاعتها، استعدادها و توانمنديها، سنگيني وظايف را تقسيم ميکند. امام است که با تشويقها و لطفها و مرحمتهايش، شور و ايمان و معنويت را در قلبها تزريق ميکند و جوانان و مؤمنان را مهياي حضور در ميدان عمل به تکليف و وظيفه ميگرداند. به واقع، امام روح و گوهر و موتور حرکت در مسير کمال جامعه اسلامي است.
نگاهي گذرا به طول تاريخ هزار و چهار صد ساله تشيع، مؤيد اين حقيقت است که شيعيان آنگاه که با تمام توان چشم بر لبان مطهر امام دوختهاند، توانستهاند از بحرانها و سردرگميها به سلامت بيرون آيند و آنگاه که در ملازمت و تبعيت کاهلي کردند، دچار انحراف و گمراهي شدند و اين تفسير اين کلام معصوم(ع) است که «المتقدم لهم مارق، و المتأخر عنهم زاهق و اللازم لهم لاحق.»
در معرکه جاودانه کربلا نيز آنچه تجلي مييابد، شناخت و انجام وظيفه با محوريت امام است. همه اصحاب عاشورايي بزرگمرداني هستند که اوج بصيرت را در پرتو امامشناسي يافتهاند و همه آنهايي که در اردوگاه غير جمع آمدهاند، در شناخت امام حق و کسب بصيرت در پيروي و اطاعت از او به انحراف رفتهاند.
امروز و در زمانه ما که پيچيدگيهاي سياست و در هم آميخته شدن مرزهاي جبهه حق و باطل بيش از گذشته شده و دشمنان حقيقت و عدالت، اعم از استکبار جهاني و صهيونيسم بينالملل، افکار عمومي جهانيان را متکي بر سلطه رسانههاي فراگير مديريت کرده و حتي اسلامهاي دروغين از الگوي سکولار و ليبرال تا الگوي تکفيري و داعشي را براي جامعه ما ترويج ميکنند، رجوع به امام و رهبري جامعه بيش از پيش ضرورت مييابد.