فتحي ابراهيم عبدالعزيز الشقاقي سه سال پس از شکست 1948 اعراب در برابر رژيم صهيونيستي در اردوگاه رفح واقع در نوار غزه چشم به جهان گشود. وي فعاليتهاي سياسي خود را پس از شکست اعراب در جنگ ژوئن 1967م شدت بخشيد و در آن مقطع با توجه به اوجگيري گرايشهاي ناصريسم، شديداًً تحتتأثير اين گرايشها قرار گرفت.
در سال 1974 براي ادامه تحصيل در رشته پزشکي وارد دانشگاه الزقازيق مصر و موفق به دریافت دکتراي طب اطفال از اين دانشگاه شد. حضور فتحي شقاقي در مصر را ميتوان از پربارترين و مهمترين مراحل سياسي و فکري زندگي وي به شمار آورد. دورهاي که از سال 1974 تا 1981ـ يعني تاريخ اخراجش از اين کشورـ به درازا کشيد.
در دانشگاه الزقازيق بود که نخستين نطفه يک جنبش واقعگراي اسلامي منعقد شد و نخستين هستههاي اين سازمان متشکل از برخي دانشجويان جوان فلسطيني اين دانشگاه به رهبري او شکل گرفت و بعدها اين هسته به قلب فلسطين انتقال يافت تا هسته اوليه سازمان جهاد اسلامي در داخل فلسطين شود. علاوه بر اين، شقاقي در همين دوران و دقيقاً در تاريخ (16/2/1979) کتاب «خميني، راهحل اسلامي و جايگزين» را منتشر کرد که اولين کتاب در سطح جهان درباره پيروزي انقلاب اسلامي ايران به زبان عربي بود که به دنبال انتشار اين کتاب، وي مدتي نيز زنداني شد. شقاقي به دليل فعاليتهاي اسلامي ـ سياسي تحت پيگرد قرار گرفت و سرانجام به جرم بنيانگذاري جنبش جهاد اسلامي (1980) پس از تحمل چند ماه زندان از خاک مصر اخراج شد.
اين مبارز بلافاصله پس از بازگشت به فلسطين در نوامبر 1981 به تأسيس هستههاي سازمان جهاد اسلامي در سراسر اراضي اشغالي و به ویژه در غزه و کرانه باختري پرداخت و همزمان براي آموزش و تربيت کادرهاي جديد براي جنبش و ساختن نيروي نظامي و عقيدتي آن اقدام کرد تا اينکه سرانجام فعاليتهاي سياسي وي توجه نيروهاي اشغالگر صهيونيستي را جلب کرد. رهبر جهادي فلسطين که در آن هنگام در بيمارستان ويکتوريا در بيتالمقدس کار ميکرد به مدت 11 ماه در سال 1983 به اتهام تشکيل سازمان جهاد اسلامي زنداني شد و در سال 1986 به اتهام تحريک مردم عليه رژيم صهيونيستي و انتقال اسلحه به غزه، به چهار سال زندان و پنج سال حبس تعليقي محکوم شد.
زماني که رژيم صهيونيستي متوجه شد شقاقي از درون زندان نيز فلسطينيان را رهبري ميکند، «اسحاق رابين» وزير دفاع وقت این رژيم خود شخصاًً با صدور دستور اخراج شقاقي از فلسطين، او را به همراه برخي از دوستانش ـ پيش از پايان محکوميتشان ـ در تاريخ (1/8/1988) به جنوب لبنان تبعيد کرد.
شقاقی در ساعت يک بعدازظهر پنجشنبه در تاریخ (26/10/1995)، وقتي به هتل ديپلماتيک در جزيره مالت بازميگشت، به دست عوامل موساد ترور شد و به شهادت رسيد.
وی جزو اولين کساني بود که دروازه ارتباط و علاقه بسياري از مسلمانان به جمهوري اسلامي را گشود. وي علاوه بر مسئله فلسطين و حرکتي که در فلسطين آغاز کرد و در آنجا به معرفي امام و به انتقال روحيات انقلابي ملت مسلمان ايران به مردم فلسطين پرداخت، رسالت ارتباط ديگر گروههاي مسلمان در کشورهاي ديگر با جمهوري اسلامي را بر عهده گرفت و بسيار تلاش کرد تا گروههاي مسلمان ديگر را به جمهوري اسلامي نزديک کند.
رهبر معظم انقلاب حضرت آيتاللهالعظمي خامنهاي به این مناسبت پيام تسليتي صادر فرمودند که در بخشي از آن آمده است:
«صحنه خونين مبارزات اسلامي فلسطين، بار ديگر با خون بناحق ريخته يكي از فرزندان رشيد و مظلوم آن سرزمين، گلگون گشت و كسي كه با قلبي سرشار از ايمان و اخلاص براي دفاع از خانه و ميهن خود، مجاهدت ميكرد به دست غاصبان خونخوار و آدمكش به شهادت رسيد و صهيونيستهاي عاري از شرف و اخلاق يك بار ديگر ثابت كردند كه براي مقاصد نامشروع خود قتل و جنايت را مباح و مشروع ميشمرند. مجاهد مؤمن و شجاع و متفكر و مخلص، شهيد دكتر فتحي شقاقي يكي از چهرههاي درخشاني بود كه فجر مبارزات اسلامي مردم فلسطين در دهه اخير را پديد آورد و همه توان و امكان و اكنون جان عزيز خود را بر سر اين جهاد مقدس گذاشت. طلوع خورشيد اسلامي از افق مبارزات فلسطين كه به ملت مظلوم فلسطين جان تازهای بخشيد، در هنگامي آغاز شد كه مدعيان دروغين قضيه فلسطين، از بردن نام اسلام در آن عرصه اسلامي محض، به شدت پرهيز ميكردند و با جدا كردن قضيه فلسطين از اسلام، دانسته و ندانسته آرمان فلسطين را به محو و نابودي ميكشاندند و در اين هنگام بود كه گروهي از جوانان پُرشور و بااخلاص و مؤمن و انديشمند و در رأس آنان شهيد عزيز ما دكتر فتحي شقاقي با الهام گرفتن از انقلاب اسلامي ايران و با دلي سرشار از عشق و ارادت به امام عظيمالشأن راحل، پرچم مبارزات اسلامي را برافراشته و به رغم كوردلان سستعنصر و وابسته و به رغم رژيم غاصب و به رغم آمريكا و سرسپردگانش در منطقه عربي، خون در رگهاي افسرده جهاد فلسطيني دميدند و دشمن را كه با سادهانديشي و خوشخيالي، مجاهدات حقطلبانه را پايان يافته ميپنداشت زير ضربات خود گرفتند...» (8/8/74)