یکی از تألیفات شهید محراب آیت‌الله قاضی طباطبایی کتاب تحقیق درباره اربعین اول حضرت سید‌الشهداء(ع) است. موضوع اصلی این کتاب، اثبات این نکته است که کاروان اسرای اهل بیت(ع) تنها چند روز در شام اقامت داشته و بلافاصله به سرزمین کربلا بازگشته و درست در بیستم صفر 61 هجری قدم به خاک آن دیار گذاشته است. وی با بهره‌گیری از آثار علمای طراز اول شیعه، اثبات می‌کند که کاروان امام حسین(ع) در همان اربعین اول حضرت سید‌الشهداء(ع) وارد کربلا شده است.
آیت‌الله سیدعبدالله فاطمی‌نیا
دعای هجدهم صحیفه‌ سجادیه؛ گمان می‌کنم که کوتاه‌ترین دعا در صحیفه است. منتها مثل همه‌ صحیفه‌ معانی بلندی را به ما القا می‌کند.
«وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا دُفِعَ عَنْهُ مَا یَحْذَرُ، أَوْ عُجِّلَ لَهُ مَطْلَبُهُ». از دعاهای حضرت است در وقتی که از او دفع می‌شود چیزی که برای امام(ع) آزاردهنده بود، یا وقتی که خواسته‌ ایشان به تعجیل افتاده است، خیلی زود به دست ایشان رسیده است. اگر یک بلایی از ما دفع شود، یا مطلب و دعایی از ما زود حاصل شود، ما باید خدا را شکر کنیم، ولی امام(ع) اینجا می‌خواهند مطالب خاصی را به ما بگویند که این نیست که یک بلا برطرف شد، ما بگوییم دیگر هیچ چیزی نمی‌شود، نه، یا مطلب ما حاصل شد همه چیز تمام شد، نه.

درخواست عافیت
 بعد از گرفتن حاجت
اگر یک کاری درست شد مغرور نشویم، از خدا بخواهیم که خدا بعد آن هم به ما عافیت بدهد، در دعاهای حضرت رضا(ع) است که وقتی نعمتی می‌رسد، یا آسودگی می‌رسد، بعد از آن بگویید: «اللَّهُمَّ سَلِّمْ وَ تَمِّم‏»؛ یعنی خدایا به ما سلامت بده و این را کامل بکن. می‌خواهد اینها را القا بکند والّا از آدم بلا برطرف بشود، خوب جای شکر است، یا نعمتی برای او برسد، دعای او مستجاب بشود، جای شکر است، منتها مشروط به این است که عافیت بعد از آن را هم از خدا بخواهد و مغرور هم نشود.
مغرور بشود از دعا بازمی‌ماند. می‌گوید من دیگر چه دعایی بکنم؟ من دیگر گرفتم، برای من کافی است. نه، یعنی اگر ما همیشه در حال دعا و التماس کردن به خدا باشیم، خیلی خوب است.
در خطبه‌ای که در نهج‌البلاغه به خطبه‌ همّام معروف است، امام علی(ع) اوصاف متّقیان را برای آن همّام بازگو می‌کند. یکی از اوصاف آنها این است که همیشه حال اینها در سرّاء و ضرّاء، در خوشی و در بلا یکسان است. 

نحوه زیارت امام خمینی(ره) 
در نجف
یک چیزی را من برای شما بگویم اوّلین بار است در منبر دارم می‌گویم تا حالا نگفته بودم، این از من برای شما یادگار باشد. هم از یک مرد بزرگی ذکر خیر می‌شود و هم یادگار باشد. یک صاحب‌دلی از علما بود، از دنیا رفت. این در نجف با مرحوم امام(ره) همسایه بود. ظاهراً همسر ایشان هم خیاطی بلد بود و حتی در اینکه مثلاً بروند لباس‌های منزل امام را بدوزند و خیاطی بکنند، در این حد ارتباط داشتند. یک ماه رمضانی بود یک سیّدی آمد به من گفت که تو دوست داری این‌ را ببینی، یک صاحب‌دلی است، برویم ببینیم. من را برداشت برد، همین جنوب شهر. باور بکن که تمام اتاق و حیاط این مرد ۶۰ متر یا ۵۰ متر می‌شد یا نمی‌شد. اما باطن او دریا... از او خواسته شد که چیزهایی که از امام دیده است به ما بگوید. یک چیزی از امام گفت، بنده غیر از معصوم تا حالا یک چنین چیزی را نشنیدم. معصوم معصوم است، معلوم است. اما آن صاحب‌دل که با امام همسایه بود این را می‌گفت. می‌گفت: امام ۱۵ سال در نجف بود. هر روز صبح حرم امیرالمؤمنین(ع) مشرّف می‌شد؛ ۱۵ سال هر روز خدا. گفت در این ۱۵ سال تمام این تشرّف‌ها مانند کسی بود که سفر اوّل ایشان باشد. خدا شاهد است خیلی قدرت نفس می‌خواهد، خیلی معرفت می‌خواهد.

از کعبه بالاتر!
وجود نازنین ائمه از مکّه بالاتر است، ائمه که سهل است، مؤمنین. حتّی روایات زیاد داریم از شیعه و سنی که اصلاً مؤمن از کعبه بالاتر است. این از احترام کعبه نمی‌کاهد، احترام مؤمن را می‌رساند. آقا بنده از طریق شیعه پیدا کردم که حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَهً مِنَ الْکَعْبَهِ» حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است. رفتم از طریق سنّی هم پیدا کردم.
طبرانی یکی از کبار علمای سنی است، وی نوشته است: «پیغمبر اکرم آمد ایستاد روبه‌روی کعبه، یک نگاهی کرد و فرمود: «مَا أَعْظَمَ حُرْمَتَکَ»؛ ای کعبه چقدر حرمت تو زیاد است. «وَ أَعْظَمُ حُرْمَهً مِنْکِ الْمُؤْمِنِ» آن کسی که حرمت آن از تو بالاتر است، مؤمن است.»
امام سجاد(علیه‌السلام) یک اصلی در اینجا دارد، دوست دارم این اصل را عنایت بکنید، این جمع‌بندی همه‌ اینها است. اگر که چنانچه این نعمت من مقدمه‌ آن بلای لا ینقطع باشد، اصلاً این را به تأخیر بینداز. الآن به من نده، اگر مقدمه‌ بلای لاینقطع است. «فَقَدِّمْ لِی مَا أَخَّرْتَ وَ أَخِّرْ عَنِّی» این عافیت را که دادی به تأخیر بینداز، اگر مقدمه‌ آن است.

فانی بودن عافیت دنیوی
ما دو تا عافیت داریم؛ یک عافیت دنیا داریم، یک عافیت آخرت داریم. عافیت دنیا، نعمت دنیا، هر چه هم باشد عاقبت آن فنا است.
نهج‌البلاغه را نگاه بکنید، امیرالمؤمنین می‌فرماید: «أَیْنَ الْمُلُوکُ» پادشاهان کجا هستند؟ «وَ أَبْنَاءُ الْمُلُوکِ» کجا است فرزندان پادشاهان؟ 
در حدیث داریم بنده یک وقتی غرق در دعا می‌شود، در عظمت و جلالت پروردگار خود غرق می‌شود از یاد می‌برد که اصلاً حاجت خود را بخواهد. می‌فرماید که از حاجت خود غایب می‌شود، حضرت حق می‌رود در غیبت او حاجتش را برآورده می‌کند. بنده یک وقت از خود غایب می‌شود، اصلاً خودی نیست. همیشه می‌گوید: یا رئوف یا رحیم. عجب خدای زیبایی هستی. عجب خدایی هستی. حاجت خود را هم از یاد برده است. می‌فرماید حضرت حق در غیبت او حاجتش را برآورده می‌کند.
حالا شما نگاه بکنید این‌جا یک عبارتی است که با جان خود باید این را بپذیریم. می‌فرماید: «فَغَیْرُ کَثِیرٍ مَا عَاقِبَتُهُ الْفَنَاءُ» تو فکر می‌کنی زیاد است. در سوره‌ قصص بخوانید آنجا می‌فرماید که یک عده می‌گفتند، کاش ما به جای قارون باشیم. این یک جریان است؛ یعنی همیشه بوده است. حالا قارون ماشین آن‌طور نداشته است، ولی قارون این زمان مثلاً ماشین خیلی خوب هم دارد، خانم او هم ماشین خیلی خوبی دارد، اما آن زمان می‌گوید: ای کاش ما به جای قارون باشیم. می‌گوید که فردا دیدند این سرنوشت عجیب پیدا کرد؛ «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ» هر چه داشت زیر زمین رفت. «وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ» اینها که روز گذشته می‌گفتند کاش به جای قارون باشیم، وقتی صبح کردند، گفتند: الهی شکر که ما به جای او نبودیم!
من تنگ نظر نیستم که بگویم اگر آدم یک قران پول داشته باشد آدم بدی است، نه به این حرف‌ها نیست. نه آدم‌های ثروتمند آدم‌های بدی هستند؛ نه آدم‌های فقیر آدم‌های بدی هستند، در هر دو طرف هم خوب دارد و هم بد دارد. اما این‌قدر بدانید که ای کاش‌هایی الآن وجود دارد که روز قیامت شما خواهید گفت که الحمدلله به جای او نبودم. والله بالله سیّد السّجادین طبیب نفوس جهان می‌فرماید: چیزی که عاقبت آن فنا است، اگر در ذهن حضرت‌عالی کثیر هم بنماید، این کثیر نیست. این چیزی نیست. اگر بنا است در آخر فانی بشود، پس این کثیر نیست. چیزی نیست، این تمام می‌شود. گاهی وقت‌ها ما فنا را متوجه نمی‌شویم. 

عزره‌بن‌قیس
عُزْرَةِ (عُرْوَة) بْن‌قَیْس اَحْمَسی، فرمانده سواره‌نظام لشکر عمربن‌سعد در واقعه کربلا و از نویسندگان نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) بود که در روز عاشورا فرماندهی سپاه سواره‌نظام لشکر عمربن‌سعد را بر عهده داشت.
عُزرة‌‌بن‌قیس بن‌عزیة احمسی بجلی از نژاد و قبیله بنی دهن بود. وی را از صحابه پیامبر(ص) دانسته‌اند. عزره اصالتاً یمنی است که محضر پیامبر اسلام(ص) را درک کرده است. برخی منابع او را در شمار تابعین طبقه اول قرار داده‌اند.
منابع تاریخی از نقش عزره‌بن‌قیس در دوران خلافت خلفای راشدین و امیرمؤمنان علی(ع)، اخبار چندانی ارائه نکرده‌اند. او در حکومت خلیفه اول، خالدبن‌ولید را در جنگ‌های شام همراهی کرد، در حکومت خلیفه دوم کارگزاری حلوان (شهری مرزی میان شام و عراق) را بر عهده داشت. وی در حکومت معاویه نزد زیادبن‌ابیه به دروغ علیه حجربن‌عدی شهادت داد. وی از خالدبن‌ولید و ابووائل از او روایت کرده است.
عزره‌بن‌قیس از جمله کسانی است که در بزنگاه‌های سخت زندگی آزمون موفقی پشت سر نگذاشت. از این رو وی نمونه خوبی برای سنجش کسانی است که گفتارشان با کردارشان موافق نیست.
عزره، در واقعه کربلا از کسانی بود که برای امام حسین(ع) نامه نوشت و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد. ولی همراه عمربن‌سعد در نبرد علیه امام شرکت کرد. وقتی عمربن‌سعد از او خواست تا نزد امام حسین‌(ع) برود و از آن حضرت بپرسد که چه چیزی او را به این جا کشانده است، به دلیل اینکه به امام حسین(ع) نامه نوشته بود، نپذیرفت.
در روز تاسوعا، حضرت عباس(ع) با عده‌ای از یاران امام حسین(ع)، از جمله حبیب‌بن‌مظاهر و زهیربن‌قین برای به تأخیر انداختن جنگ تا روز عاشورا نزد لشکر عمربن‌سعد رفتند. حبیب و زهیر به موعظه سپاه عمربن‌سعد پرداختند. 
حبیب گفت: «به خدا قومى كه فردا به پيشگاه خدا روند و فرزند پیامبر(ص) او را با كسان و خاندان وى و بندگان سحرخيز و ذكرگوى اين شهر را كشته باشند، به نزد خداى قوم بدى باشند.» عزره‌بن‌قيس گفت: «تو هر چه بتوانى خودت را پاك مى‏نمايى.» زهير گفت: «اى عزره، خدا او را پاك كرده و هدايت بخشيده. اى عزره از خدا بترس كه من نيكخواه توام، تو را به خدا از جمله كسانى مباش كه گمراهان را براى كشتن نفوس پاك كمك مى‏كنند.» عزره گفت: «اى زهير تو به نزد ما از شيعيان مردم اين خاندان نبودى، بلكه دوستدار عثمان بودى.» زهیر گفت: «اينجا بودنم را دليل اين نمى‏گيرى كه از آنها هستم، به خدا هرگز به وى نامه‌‏اى ننوشتم و هرگز كسى را به سوى او نفرستادم و هرگز وعده يارى خويش را به او ندادم ولى راه، من و او را به هم رسانيد و چون او را بديدم پیامبر خدا را با قرابت وى با پیامبر به ياد آوردم و بدانستم كه سوى دشمن خويش و دسته شما روانست و چنين ديدم كه یاری‌اش كنم و جزو دسته او باشم و براى حفظ حق خدا و حق پیامبر كه شما به تباهى داده‏ايد، مدافع وى باشم.»‏ 
روز عاشورا ابن‌سعد، ریاست سواره‌نظام سپاه را به عزره سپرد. او روز عاشورا در برهه‌‌ای از جنگ چنان از سوی سواران اندک سپاه امام حسین(ع) در تنگنا قرار گرفت که مجبور شد از عمربن‌سعد تقاضا کند که تیراندازان را به کمک او بفرستد.
عزره پس از شهادت امام(ع)، به همراه شمربن‌ذی‌الجوشن، قیس‌بن‌اشعث کندی و عمروبن‌حجاج مأمور شدند تا سرهای شهدای کربلا را برای ابن‌زیاد ببرند.

  آیت‌الله عبدالکریم عابدینی*/ مساجد و نمازهای جماعت باید قرارگاه مقابله با تهاجم فرهنگی شوند؛ ما در جنگ فرهنگی و معنوی قرار داریم و این جنگ به مراتب خطرناک‌تر و کشنده‌تر از جنگ نظامی است. 
در حوزه‌ مساجد به دلیل غفلت طولانی‌مدت تاریخی دردهای کهنه وجود دارد که با یک جلسه برطرف نمی‌شود. بسیاری از جلساتی که برگزار می‌شود، تشریفاتی است و کاربرد آنها تنها یادآوری مسئولیت‌ها و وظایف است؛ هرچند برگزاری آن لازم و ضروری است، اما نمی‌تواند گره‌گشای مشکلات باشد.
خداوند راه موفقیت در مسجد را به ما نشان داده است، براساس آیه شریفه «إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ» خداوند به کسانی اجازه ورود به کار در مساجد را داده که دغدغه‌های ایمانی و دینی، آنها را پای کار آورده باشد.
نباید با انگیزه‌های مادی و شغلی وارد کار در حوزه مساجد شویم، امکان ندارد گروهی برای غیر از انگیزه‌های ایمانی و دینی در مساجد فعالیت کنند و کارشان اثرگذار شده و با پیشرفت همراه شود.
مسجد فرصت بی‌بدیلی است که نظیر آن در عالم وجود ندارد. کسی توانسته است در حوزه دین اثرگذار باشد که تربیت شده مسجد باشد.
متأسفانه، از فرصت مساجد که بسیاری از فرصت‌ها نظیر بسیج، امام جماعت، هیئت امنا، ترکیب جمعیتی و کانون‌های مساجد را در دل خود جای داده، غافل هستیم و باید تلاش کنیم تا از این فرصت ترکیبی به شکل مطلوب بهره‌مند شویم.
امام جماعت‌ها به عنوان فرمانده این قرارگاه‌ها هستند و باید فرمانده این قرارگاه‌ها را به رسمیت بشناسیم تا در جنگ فرهنگی پیروز شویم.
ایمان قوی، تقوا و تسلیم در برابر خدا شرایط ورود به کار جمعی و موفقیت در آن است.
*امام جمعه قزوین

دو قطبی‌سازی سیاسی در گفت‌وگوی صبح‌ صادق با امیر محبیان و الیاس حضرتی
مجتبی برزگر/ دو قطبي كردن جامعه به نفع چه كسي یا کسانی است؟! شاید اولین گروه، فتنه‌گران باشند؛ روشن است که منافقين، دشمنان قسم خورده، ضد انقلابی‌ها و آنهایی كه از انقلاب كينه‌اي به دل دارند، بهترين فرصت را براي ضربه‌زدن، فضاي دو قطبي جامعه مي‌دانند تا بر موج احساسات پاك مردم سوار شوند و اهداف شوم خود را دنبال كنند. دومین گروه،‌ انحرافی‌ها هستند كه در جبهه حق‌اند، اما از راه حق منحرف شده‌اند. سومین گروه، آنهایی هستند كه مخلصانه و براي خدا فضاي سياسي را به دو قطبي تبديل مي‌كنند و اتفاقاًً خطر آنها از بقيه بیشتر نباشد، کمتر هم نیست؛ يعني آنها كه با نيت‌هاي الهي و ضماير پاك خود در دام دشمن مي‌افتند و با تكفير ياران انقلاب يا جناح‌هاي ديگر سياسي قدم در ورطه اختلاف مي‌نهند و بازي را واگذار مي‌كنند. برای بررسی بیشتر این موضوع به سراغ امیر محبیان و الیاس حضرتی، دو فعال سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب رفتیم و با آنها همکلام شدیم. مشروح این گپ‌وگفت را می‌توانید در ادامه بخوانید.
* فضای دو قطبی در عرصه سیاسی چه زیان‌هایی برای کشور و نظام دارد؟
محبیان: دو قطبی سیاسی، فضای جامعه را هم دو قطبی کرده و هرچند مطلوبیت ظاهری داشته و قضاوت‌ها را ساده می‌کند، اما جامعه را به سوی احساس‌گرایی و مطلق‌اندیشی سوق می‌دهد. آثار منفی هیجان‌گرایی در فضای سیاسی هم روشن و بدیهی است. در فضای روابط انسانی تقسیمات دو قطبی آثار و پیامدهای دیگری دارد که نیازمند بررسی‌های دقیق علمی است.
حضرتی: در طول دوران پس از پیروزی انقلاب، رقابت‌های انتخاباتی همواره ذیل نظام جمهوری اسلامی انجام می‌شود و حرکت‌ها و رقابت‌های جناحی در داخل کشور ما به رسمیت شناخته شده است. معمولاًً دو جناح مهم داشتیم و گاهی سه جناح که در ذیل چتر نظام فعالیت و رقابت می‌کنند. رقابت اینها سبب نشاط و شادابی در جمهوری اسلامی می‌شود و موجبات حضور بیشتر مردم را فراهم و توجه به احساس مسئولیت بیشتر مردم را جلب می‌کند. بر همین اساس، دولت‌ها را در دوره‌های مختلف، جناح‌های گوناگون اداره کرده‌اند. اگر در این میان بنابه تجربه انقلاب اسلامی، افرادی پیدا شوند که این ارکان اساسی را به چالش بکشند، آن وقت دیگر رقابت و فعالیت جناحی نیست؛ بلکه قطب‌سازی با کل نظام است. یکی می‌آید و می‌گوید ما اصلاًً مردم را قبول نداریم. اصلاًً مردم مگر سیاست را می‌شناسند و به چه دلیل باید رأی بدهند و نظر آنها اصل باشد؟! افرادی هم می‌گویند دین برای چیست؟ دین برای 1400 سال قبل بود و الآن معنا ندارد. دین در حد روابط شخصی و داخل خانواده و در درون خود انسان‌ها ضرورت دارد و برای حاکمیت دینی حتماًً باید از فرمول‌هایی که در دنیای لیبرالیست و مارکسیست وجود دارد، استفاده کرد. اینجا دیگر بحث رقابت و فعالیت جناحی نیست؛ بلکه قطب‌سازی(!) مطرح است. دو قطبی کردن و چند قطبی کردن جامعه، یعنی طرف قطب رهبری، مردم، اصل نظام و دین مبین اسلام را که ارکان اصلی هستند، به چالش می‌کشد.

*چه جریان‌هایی سعی می‌کنند نظام را به سمت دو قطبی‌های خطرناک بکشانند و هدف آنها چیست؟ چگونه باید با این دو قطبی‌ها مقابله کرد؟
محبیان: هر جریان تندرویی برای قرار دادن خود در رأس یک قطب معمولاًً می‌کوشد که فضای دو قطبی را تشدید کند. قطبی شدن و هیجانی شدن از عمق روابط اجتماعی کاسته و سطحی‌‌نگری را به فضای سیاسی و اجتماعی تحمیل می‌کند. نظام سیاسی و حاکمیت باید با وجود منافع زودهنگام دو قطبی‌سازی در تقویت آن درنگ کند؛ زیرا در عمل این روند به ضرر تمام خواهد شد. رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) بسیار کوشیده‌اند که دو قطبی را از درون نیروهای انقلاب خارج کنند؛ اما هنوز فضای سیاسی در این زمینه متعادل نشده است.
حضرتی: در جریان انقلاب اسلامی و کسانی که خط امام و تفکر حکومتی امام را قبول داشتند، یک جریان اصیل، ریشه‌دار و مستمر بوده که اگر در داخل خود اختلاف نظر داشتند، ولی در کلان همه پا به کار بودند؛  اگر جنگی بوده، همه پا به میدان بودند؛ اگر دستوری به صلح بوده، همه با کمال میل ‌پذیرفتند و اگر مشکلاتی بوده، همه تحمل کردند. در کنار این جریان اصلی تفکر و اندیشه خط امام و خط رهبری که در آن هم جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب و هم جناح چپ و راست پایبند این جریان اصیل هستند، در منتهی‌الیه اصلاح‌طلبان و منتهی‌الیه اصولگرایان دو جریان همیشه تند وجود داشت؛ بعضی‌ها به حکومت اسلامی اعتقادی نداشتند و دنبال خلافت اسلامی بودند؛ از آن طرف بعضی‌ها به حاکمیت دینی اعتقادی نداشتند و دنبال حرکت‌های سکولار بودند. از یک‌سو گروه‌های لیبرال‌مسلک و لیبرال‌زده و مرعوب غرب و روشنفکرانی بودند که ریشه‌های ملی و دینی نداشتند و از سوی دیگر تیپ‌های ولایتی‌های بی‌ولایت و انجمن حجتیه و جریان‌های خشکه مقدس که این روزها حضرت آقا آنها را شیعه انگلیسی می‌نامند؛ خشکه مقدس‌هایی که فریاد حضرت امام(ره) را بلند کردند. این افراطی‌ها می‌گفتند آرای مردم و جمهوریت اصالت ندارد. از آن سو روشنفکران بی‌ریشه و بی‌دین بر طبل می‌زدند که دین اصالت ندارد. اینها در واقع دو جریان حاشیه‌ای بودند که متأسفانه با هم حاشیه‌هایی می‌ساختند و متن هم تحت تأثیر قرار می‌گرفت و افراطیون دو طرف میدان‌دار قضیه باشند. این در واقع یاری فرزندان خمینی و یاوران خامنه‌ای است که باید با هوشیاری اختلاف سلیقه‌های‌شان را به قدری پررنگ نکنند که میدان‌داری دست افراطیون در آن طرف و تفریطی‌ها در این طرف بیفتد که اصالتی برای اصل جمهوری اسلامی ایران قائل نیستند.

*سیره حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) در مقابله با دو قطبی‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی چه بوده است؟
محبیان: سیره امام(ره) و رهبری مدیریت دو قطبی‌سازی و کشاندن آن به حوزه‌ها و شکاف‌هایی است که حل تضاد حول آن محورها، ارزش‌های دینی و انسانی را یک گام پیش ببرد. جنگ فقر و غنا و شکاف انقلابی و ضدانقلابی از آن جمله است، نه اینکه فضای سیاسی‌ـ ‌اجتماعی کشور دستخوش دو قطبی کاذب و ساختگی بر پایه هیجان‌های معطوف به انتخابات و... شود.
حضرتی: سیره حضرت امام(ره) و سیره حضرت آقا در این بوده که هیچ تعارفی در خصوص ارکان نظام با کسی نداشتند. هر کدام از افراد حتی با سابقه زیاد و با رفاقت نزدیک به حضرت امام(ره) چه از نظر نسبت فامیلی و چه رفاقت انقلابی آنجا که در ورطه یکی از جریان‌های افراط و تفریطی می‌افتادند، حضرت امام هیچ تعارفی نداشتند؛ چراکه مردم ما یک پیام بسیار گهرباری را در انقلاب اسلامی دیدند. ملت ایران دستاورد و گوهری را در دست امام(ره) و در پیام انقلاب اسلامی و در اهداف نظام جمهوری اسلامی دیدند که نه پول و یک فرزند و دو فرزند، بلکه بعضی خانواده‌ها پنج فرزند رشید خود را دو دستی تقدیم نظام کردند و اکنون ذره‌ای پشیمان نیستند. پنج فرزند دادن کار کوچکی نیست؛ آنها در بینش الهی‌شان چیزی در دستان انقلاب اسلامی دیدند، در اهداف انقلاب اسلامی و دستان حضرت امام دیدند و همچنین در پیام رهبری می‌بینند که فرزند و زندگی روزمره برای‌شان ارزشی ندارد. 

*به چند مورد از دو قطبی‌های خطرناک که در سال‌های گذشته بروز کرده، اشاره کنید؟
محبیان: شکاف اصلاح‌طلب و اصولگرا که با وجود تذکر رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) هنوز فعال بوده و به اتلاف نیروی فرزندان انقلاب می‌انجامد. رهبری معتقدند، این نبرد به نبرد انقلاب و ضدانقلاب باید تغییر کند تا از حذف نیروهای انقلابی و هرز رفتن نیروهای آنها جلوگیری شود. اساساً برونداد هر فعل سیاسی که به ضعف ارزش‌های اسلامی و انقلابی بینجامد، باید ما را هوشیار کند.
حضرتی: منتهی‌الیه اردوگاه اصولگرا بخش افراطی خود را به اصل جریان اصولگرایی می‌چسباند و همین‌طور در منتهی‌الیه اردوگاه اصلاح‌طلبی باز هم اصلاح‌طلب نیست و خودش را منتسب می‌کند. مصداق هر دو جریان که نام آنها را افراطی و تفریطی گذاشته‌ام، به اساس انقلاب اسلامی، تشکیل جمهوری اسلامی و به ایفای نقش مردم اعتقاد ندارند، به رهبری روحانیت و رهبری ولایت فقیه و فقه پویا اعتقاد ندارند و به انقلاب اسلامی و به اصالت جمهوری اسلامی معتقد نیستند. این طیف‌های منتهی‌الیه دو جریان همچنان در سال‌های مختلف به اقدامات خود ادامه می‌دهند و این می‌تواند نوعی دو قطبی باشد. دامن‌زدن به اختلافات داخلی جناحی حد و مرز دارد. این اختلافات باید به اندازه‌ای شدت پیدا نکند که چسبندگی‌شان در دو طرف زیاد شود تا جایی که حاشیه‌ها به متن تبدیل شوند. به نظر من، در انتخابات ریاست جمهوری باید  جناح‌ها، کاندیداهای مختلفی داشته باشند و یک رقابت دوستانه، عادی و معمولی البته خیلی جدی و پر سر و صدا نه در مبانی و اصول و پایه‌ها، بلکه در شکل و شمایل تلاش و رقابت شکل بگیرد تا کسانی که طرح‌های مشخص و برنامه‌های معین و عملی برای بن‌بست‌هایی که در داخل و خارج درباره جمهوری اسلامی مطرح است، دارند و بهتر می‌توانند گرفتاری‌هایی را که مردم با آنها دست به گریبان هستند، رفع کنند، بر سر کار آیند.