سيزده آبان روز كشتار دانش‌آموزان است توي همين خيابان‌هاي تهران. وقتي اين نوجوان‌ها و جوان‌ها توي ميدان آمدند و فرياد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمريكا از اينها انتقام گرفتند؛ روي اينها آتش گشودند، خون اينها روي آسفالت خيابان‌هاي تهران ريخت و آن را رنگين كرد. امام خامنه‌ای، 12/8/89
خشم مقدس دانشجویان انقلابی در ۱۳ آبان ۱۳۵۸
در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۸ گروهي از دانشجويان چهار دانشگاه تهران که خود را «دانشجويان مسلمان پيرو خط امام» مي‌ناميدند، سفارت آمريکا در تهران را اشغال کردند و ديپلمات‌هاي حاضر در ساختمان را به گروگان گرفتند.
اين اقدام چند روز پس از آن صورت گرفت که شاه فراري بعد از مدتي سرگرداني در کشورهاي مختلف سرانجام به آمريکا رفت. اين موضوع سبب خشم دانشجويان مسلماني شد که از فرداي انقلاب در پي محاکمه شاه بودند. اين‌چنين بود که آنان تصميم گرفتند در جريان برگزاري راه‌پيمايي به مناسبت سالروز کشتار دانش‌آموزان در سال ۱۳۵۷ که روز دانش‌آموز نام گرفته بود، سفارت آمریکا را تسخير کنند.
روزنامه «کيهان» بعدازظهر ۱۳ آبان در گزارشي که به چاپ سوم روزنامه منجر شد، در اين باره نوشت: «صبح امروز گروهي که در جمع تظاهرکنندگان مراسم دانشگاه شرکت داشتند و از خيابان طالقاني عازم دانشگاه بودند جلوی سفارت آمريکا شروع به دادن شعارهاي ضدامپرياليستي کردند و از بالاي در و ديوار سفارت خود را به محوطه سفارت رساندند و آنجا را اشغال کردند. اين جريان در ساعت ۱۱ صبح امروز اتفاق افتاد و گروهي که وارد سفارتخانه شده‌اند بين ۱۵ تا ۳۰ نفر هستند. جريان اشغال سفارت به کلانتري ۷ و کميته انقلاب منطقه ۶ اطلاع داده شد و پاسداران اين کميته اقدامات فوق‌العاده‌اي را براي خارج کردن تظاهرکنندگان آغاز کردند. گوهري، مسئول ارشاد کميته انقلاب منطقه ۶، ساعت ۱۲:۱۵ ظهر امروز در اين مورد به خبرنگار کيهان گفت: نظر به مسئله راه‌پيمايي، اقدامات احتياطي لازم را انجام داديم و گروهي از پاسداران اين منطقه و گروهي ديگر که مربوط به منطقه ديگر بودند پشت ديوارهاي سفارت آمريکا گمارديم تا آنان از وارد شدن به داخل سفارت جلوگيري کنند، ولي علي‌رغم تلاش برادران پاسدار ما هجوم مردم براي داخل شدن به سفارت باعث شد تا گروهي وارد سفارت شوند. از طرف کميته اقدامات لازم براي خارج کردن مهاجمين و تظاهرکنندگان صادر شده است و چون پاسداران ما اجازه ورود به داخل سفارتخانه را ندارند به اين خاطر تلاش آنان بر اين است که از ورود اشخاص جلوگيري نمايند. از سوي ديگر چون امروز روز يکشنبه است و سفارت آمريکا تعطيل رسمي مي‌باشد، ظاهراً کسي در داخل سفارتخانه نبوده است و ما هنوز نمي‌دانيم با چه اقدامي کساني را که در داخل سفارت شده‌اند، از آنجا بيرون کنيم و در اين باره منتظر اخذ دستور از مقامات بالا هستيم. از سوي ديگر کلانتري ۷ تهران موضوع اشغال سفارت آمريکا را از سوي گروهي از تظاهرکنندگان تأييد کرد و يکي از افسران کلانتري گفت: جريان اشغال سفارت به کلانتري اطلاع داده شده است و اقدامات لازم از سوي کلانتري انجام شده است. اين افسر از تعداد کساني که وارد سفارت شده‌اند، اظهار بي‌اطلاعي کرد.
کميته منطقه شش در اين مورد گفت: طبق اطلاعات رسيده، در پي اشغال سفارت، افراد سفارت براي جلوگيري از ورود تظاهرکنندگان به داخل سفارت شروع به پرتاب گاز اشک‌آور کرده‌اند. يکي از مسئولان کميته در مورد اينکه چه اقدامي براي خارج کردن مسالمت‌آميز افراد اشغالگر انجام داده يا خواهيد داد، گفت: در پي اين ماجراي تأسف‌بار ابتدا ما تصميم گرفتيم چند تن از برادران پاسدارمان را بدون سلاح داخل سفارت بفرستيم تا با مذاکره از راه مسالمت‌آميز مهاجمان را وادار به خروج از داخل سفارت کنيم، ولي نظر به اينکه ورود بدون اجازه به داخل سفارت ممکن نيست، اين اقدام عملي نشد.»
به نوشته روزنامه کيهان ساعت ۱۲:۱۵ همان روز يک مقام بلندپايه وزارت خارجه در تماسي با اين روزنامه درباره اشغال سفارت آمريکا به دست گروهي نا‌شناس گفت: «از صبح که به ما موضوع را گزارش دادند، نخست‌وزيري، سپاه پاسداران و شهرباني اقدامات لازم را از طريق سفارت انجام داده‌اند. تاکنون عده‌اي از اين تظاهرکنندگان وارد زيرزمين سفارت شده‌اند و از طرف سفارت هم با پرتاب گاز اشک‌آور اقدام به متفرق کردن آنها شده است. تظاهرکنندگان مشغول قرائت قطعنامه هستند. پاسداران و کميته‌ها حفاظت ساختمان را برعهده گرفته‌اند.» وي افزود: «۵۰ نفر داخل ساختمان شده‌اند، منتها در زيرزمين ساختمان مستقر شده‌اند، البته درگيري هنوز وجود دارد و پاسداران و افراد شهرباني و کميته‌ها مشغول جلوگيري از ورود آنان به ساختمان هستند.»
از ساعت ۱۶‌‌ همان روز، آزاد کردن گروهي از ايرانياني که به عنوان ارباب رجوع يا کارمند در داخل سفارت بودند، آغاز شد و آمريکايي‌ها با چشم بسته به محل ديگري منتقل شدند. همزمان يکي از متحصنان که در داخل سفارت بود، پس از خارج شدن از آنجا در گفت‌وگو با روزنامه‌ها گفت ما به عنوان اعتراض به سياست آمريکا اينجا را اشغال کرده‌ايم و گروهي از دانشجويان در محوطه متحصن شده‌اند و اعلام کرده‌اند که تحصن آنها ادامه خواهد داشت.
فرداي آن روز روزنامه‌ها پر بود از گزارش‌هاي اختصاصي از اشغال سفارت آمريکا؛ موضوعي که حالا به بزرگ‌ترين بحران در روابط ايران و آمريکا تبديل شده بود. امام به مناسبت ۱۳ آبان ضمن پيامي فرموده بود: «بر دانش‌آموزان، دانشگاهيان، محصلين علوم دينيه است که با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريکا و اسرائیل گسترش داده تا آمريکا را وادار به استرداد اين شاه مخلوع جنايتکار نمايند.» پيامي که مطلع نخستين اطلاعيه دانشجويان مسلمان پيرو خط امام شد. آنان در اين اطلاعيه با اعلام اينکه «انقلاب ايران موقعيت آمريکا را در ابعاد سياسي، اقتصادي و استراتژيکي در منطقه برهم زده است»، افزودند: «ما دانشجويان مسلمان پيرو خط امام خميني ضمن دفاع از موضع قاطعانه امام در مقابل آمريکاي جهانخوار به منظور اعتراض به دسيسه‌هاي امپرياليستي و صهيونيستي سفارت جاسوسي آمريکا در تهران را به تصرف درآورده‌ايم تا اعتراض خويش را به گوش جهانيان برسانيم.»
اعتراض نسبت به پذيرش شاه از سوي دولت آمريکا، اعتراض به عملکرد دولت موقت، شناسايي جاسوسان آمريکايي و عوامل داخلي آنها، پايان دادن به توطئه‌گري و سلطه‌جويي‏هاي آمريکاييان در ايران، نشان دادن ضربه شست به ايالات متحده به تلافي طراحي و اجراي کودتاي ۲۸ مرداد ۳۲، اعتراض به آمريکا به علت ايجاد فشار تبليغاتي انحصاري و کمک و حمايت از افراد ضدانقلاب و فراري عليه انقلاب اسلامي از جمله مواردي بود که از سوي دانشجويان به عنوان دلايل تسخير سفارت عنوان شد.
يک روز پس از حمله به سفارت، مهندس مهدي بازرگان نخست‌وزير دولت موقت استعفانامه خود را تقديم امام کرد؛ موضوعي که با استقبال دانشجويان مواجه شد. آنان با انتقاد از شيوه مديريت کشور در دوران بازرگان، معتقد بودند دولت به جاي اينکه به استقلال سياسي و فرهنگي و اقتصادي برسد در جهت عکس مي‌رود.
طي روزهاي پس از تسخير سفارت آمريکا دانشجويان در گفت‌وگو با رسانه‌ها بار‌ها تأکيد کردند که سفارت آمريکا، لانه جاسوسي و مرکز توطئه‌ها و طرح‌هاي ضدانقلاب است. اما در عين حال تأکيد کردند اين حرکت يعني اشغال سفارت محدود خواهد بود. دو روز بعد بنيانگذار جمهوري اسلامي نيز با استقبال از حرکت دانشجويان گفت: «مرکزي که جوان‌هاي ما گرفته‌اند مرکز جاسوسي و توطئه بوده است.» امام خميني(ره) افزود: «آمريکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پايگاهي هم اينجا براي توطئه درست کنند و جوان‌هاي ما بنشينند و تماشا کنند. باز ريشه‏‌هاي فاسد به فعاليت افتاده بودند که ما هم دخالتي بکنيم و جوان‌ها را بگوييم که شما بيرون بياييد از آنجايي که رفتند. جوان‌ها يک کاري کردند براي اينکه ديدند، آخر ناراحت کردند اين جوان‌ها را.»
پس از سخنراني امام در حمايت از اقدام دانشجويان مردم به پشتيباني گسترده از اين حرکت پرداختند و با راه‌پيمايي‌هاي گسترده و شبانه‌روزي در اطراف سفارت حمايت خود را از آنان اعلام کردند. 
دولت آمريکا که حاضر نشده بود شاه را تحويل دهد، طي ماه‌هاي بعد با واسطه کردن بسياري از چهره‌هاي جهاني از جمله پاپ خواستار آزادي گروگان‌ها شد؛ اما وقتي با مخالفت ايران روبه‌رو شد، نااميد از راه‌حل سياسي، تصميم به اجراي طرحي نظامي براي نجات گروگان‌ها گرفت و با يک برنامه از پيش تنظيم شده، در تاريخ پنجم ارديبهشت ۵۹ با هشت فروند هلي‌کوپتر و يک هواپيما به خاک ايران حمله کرد؛ اما با وقوع طوفان شن در صحراي طبس اين عمليات به شکست انجاميد و نيروهاي آمريکايي با ۹ نفر کشته، بي‌آنکه موفقيتي به دست بياورند به کشورشان بازگشتند. 
ماجراي تسخير لانه جاسوسي که به تحقير استکبار جهاني انجاميد، پس از ۴۴۴ روز پايان يافت.

امام خامنه‌ای در گذر زمان-۱۱۴
  سید‌مهدی حسینی/ در شماره گذشته این ستون به اعمال نفوذ برخی از اشخاص در تعیین نخست‌وزیر اشاره شد. امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) در نیمه دوم سال ۱۳۶۰ یکی از مهم‌ترین مباحثی که در پیش داشت راه‌اندازی سازمان و ساختار دولت و دستگاه‌های اجرایی بود، ایشان در حین انجام کار مسئولیت پیگیری مسائل عمومی کشور در رابطه با دولت و برنامه‌ها و در کنار آن مسئولیت دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی را هم برعهده داشت و در این زمینه هم الزاماً بایست پاسخگو بود. اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی شهید آیت‌الله بهشتی بود که در هفتم تیرماه به شهادت رسید، دومین دبیرکل شهید باهنر بود که در هشتم شهریور ماه در انفجار ماجرای نخست‌وزیری به شهادت رسیده بود. در همان ایام مجروحیت و استراحت، معظم‌له، در جلسه‌ای در روز ۹ شهریور جلسه‌ای مسئله تعیین دبیرکل مطرح شد. اعضای کادر حزب جمهوری در این جلسه امام خامنه‌ای را معرفی کردند و با رأی تمامی اعضای حزب ایشان به سمت دبیرکل منصوب شدند. امام خامنه‌ای در نیمه دوم سال ۶۰ مصاحبه‌‌های زیادی در پاسخگویی به پرسش‌های خبرنگاران داخلی و خارجی انجام دادند و بحث‌های مفصلی در رابطه با نحوه شکل‌گیری حزب جمهوری اسلامی در سال‌های ۵۶ و ۵۷ را یادآور شدند. روزنامه حزب جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۹/۱۱/۱۳۶۰ در مصاحبه‌ای در این باره موضوع را به بحث گذاشت و در ادامه امام خامنه‌ای به دو نقش داخلی و خارجی حزب جمهوری اسلامی در خنثی‌سازی توطئه‌ها اشاره کردند و فرمودند: «حزب دو نقش داشت؛ یکی از طریق روزنامه بود که افشاگرترین و استوارترین خطوط را پیگیری می‌کرد... یکی هم کارهای عمومی، یعنی تظاهرات و میتینگ‌هایی بود که حزب تشکیل می‌داد، می‌توانم بگویم. صدی هشتاد از مراسم چند ماهه اول بعد از پیروزی را حزب تشکیل داد. از مراسم دوم فروردین[۵۸] بگیرید که اولین میتینگ‌ حزب جمهوری اسلامی بود تا روز کارگر، روز زن و بقیه مراسم‌. در هر مناسبت راه‌پیمایی راه می‌انداخت، با آن ماجرای پاسخ به نمایندگان سنای آمریکا، یا بقیه مراسم و هر مراسم عمده مردمی که در ماه‌های اول تشکیل شد، حزب بود و نقش بسیار زیادی داشت. در متوجه کردن مردم به خط اصلی انقلاب، در همین مراسم پاسخگویی به سناتورهای آمریکایی که حزب تشکیل داد، آنچنان این حرکت شکننده بود که همان روز گزارشگران آمریکایی ـ طبق اسنادی که در تصرف لانه جاسوسی بعداً به دست آمد ـ پیش‌بینی کرده بودند که لانه جاسوسی، یعنی سفارت تصرف شود. گزارش آن اجتماع که اتفاقاً نزدیک سفارت هم بود و در میدان هفت‌تیر تشکیل شد به شدت اینها را ترساند، جمعیت عظیمی در آنجا جمع شدند و آقای هاشمی رفسنجانی هم در آنجا سخنرانی کرد. ایشان در آن روز بسیار هم خوب سخنرانی کرد و همه ما ها بودیم و بعد از همان جلسه هم بود که آقای هاشمی را ترور کردند و آمریکایی‌ها از این حادثه به شدت خسته بودند. حزب با توطئّه‌ها و حرکت‌های ضدانقلاب داخلی و خارجی مقابله می‌کرد ...»
از اهدافي كه رضاخان در طرح موضوع «جمهوري» دنبال مي‌كرد برچيدن بساط سلطنت قاجار و به قدرت رسيدن خود بود. بر اساس محاسبات رضاخان، حذف سلطنت احمد شاه قاجار مهم‌ترين عامل در فراهم آوردن زمينه قدرت مطلق مورد نظر بود.
رضاخان پهلوي به محض آنكه در سوم ‌آبان 1302 به مقام نخست‌وزيري رسيد، احمد شاه را ترغیب كرد مجدداًً رهسپار اروپا شود. برادر احمدشاه در مقام نايب‌السلطنه در تهران ماند و رضاخان او را نيز وادار كرد در امور دولت دخالت نكند. در چنين شرايطي قاجارها هيچ‌گونه قدرتي در اختيار نداشتند و به این ترتیب تمام قدرت حكومت در دست رضاخان بود.
رضاخان در غياب احمدشاه روزبه‌روز موقعيت خود را تحكيم مي‌كرد و در عين حال مي‌كوشيد تا با تبليغاتي گسترده عليه احمدشاه او را نسبت به سرنوشت مملكت لاقيد و بي‌‌اعتنا نشان دهد. عوامل رضاخان در شهرهاي مختلف چنين تبليغ مي‌كردند كه شاه علاقه‌اي به ايران ندارد و به دنبال عياشي در فرنگ است. احمدشاه پس از تثبيت موقعيت رضاخان در ايران و به ‌ویژه پس از رأي اعتمادي كه با نيرنگ، توطئه و فشار در 22 فروردين 1303 از مجلس گرفته شد، براي بازگشت به ايران تردید به سر مي‌برد.
اما پس از مدتي مطالعه و بررسی تصميم به بازگشت به ايران و حفظ سلطنت گرفت. انگليسي‌ها وقتي كه از تصميم شاه براي عزيمت به ايران مطلع شدند، نزد او رفتند و ضمن مبالغه در اوضاع آشفته ايران، صلاح او را در ماندن دانستند تا رضاخان بتواند امنيت لازم را در كشور فراهم آورد.
انگليسي‌ها قيام شيخ‌خزعل را نمونه‌اي از ناامنی برشمردند و احمدشاه كه از واقعيات پشت پرده تا حد زيادي بي‌خبر بود، باور كرد كه در گوشه و كنار كشور شورش‌هايي وجود دارد كه حتي در صورت ورود وي به ايران ممكن است جان او به خطر بيفتد.
رضاخان در ادامه تبليغات عليه سلطنت احمدشاه چنين وانمود كرد كه در پس همه اين شورش‌ها، قاجارها قرار گرفته‌اند. در بهمن 1303 اين جوسازي‌ها به مجلس شوراي ملي منتقل شد و رضاخان تأكيد كرد كه ادامه همكاري بين او و دودمان قاجار ناممكن است. مجلس تحت فشار رضاخان در 26 بهمن همان سال فرماندهي كل قوا را به رضاخان سپرد و بر قدرت روزافزون وي در كشور صحه گذاشت. از سوي ديگر رضاخان به منظور فريب افكار عمومي و به موازات اين تحولات، ظاهري ترقي‌خواه به خود گرفت. او از توزيع اراضي دولتي ميان كشاورزان، تقليل ساعات كار كارگران، آزادي بيان و مطبوعات، تشكيل احزاب، حق اعتصاب و انتخابات ‌آزاد صحبت به ميان آورد.
در نيمه اول 1304 تبليغات گسترده‌اي درباره ترقي‌خواهي و ميهن‌پرستي رضاخان به راه افتاد. خميرمايه اين تبليغات ضرورت جلوگيري از بازگشت احمدشاه و لزوم خلع دودمان قاجار بود.
با تبليغاتي كه عوامل رضاخان انجام دادند، بدبيني نسبت به احمدشاه فزوني يافت. هر چه مواضع رضاخان مستحكم‌تر مي‌شد، تبليغ عليه احمدشاه نيز گسترده‌‌تر مي‌گشت. آرام‌آرام و با برنامه قبلي تلگراف‌هايي از سوي فرماندهان نظامي و حكام بعضي ايالات به مركز مخابره شد كه بر بی‌صلاحیتی شاه در ادامه سلطنت تأكيد مي‌كردند و خواستار سلطنت رضاخان بودند.
تبليغات رضاخان و طرفدارانش عليه احمدشاه به اندازه‌ای بود كه شخصيت‌هايي مانند مدرس نيز نتوانستند كاري برای خنثي كردن آن انجام دهند.
پس از آنكه عمال انگليس اذهان مردم را به سود رضاخان آماده كردند، سرانجام در نهم آبان 1304  طرحی تقديم مجلس پنجم شد كه در آن خلع قاجار از سطنت و سپردن حكومت موقت به رضاخان خواسته شده بود. اين ماده واحده به پيشنهاد «سيدمحمد تدين» نايب‌رئيس مجلس مطرح شد. براساس اين پيشنهاد مسئوليت تعيين شكل حكومت آتي بر عهده مجلس مؤسساني بود كه بايد بعداًً تشكيل مي‌شد. پيشنهاد تدين در همان روز طرح، با 80 رأي مثبت از مجموع 85 نماينده حاضر در مجلس به تصويب رسيد و به اين ترتيب به حاكميت سلسله قاجار بر ايران پایان داد.

کامبوج کشوري در جنوب شرقي آسيا و پايتخت آن «پنوم پن» است. جمعيت اين کشور ۸/۱۴ ميليون نفر و زبان رسمي آن خِمِر است و خط ويژه خود را دارد. دين ۹۶ درصد از مردم اين کشور بودايي است. ۹۰ درصد از مردم آن از تبار خمر، پنج درصد ويتنامي‌تبار و بقيه از اقوام مختلفند. از نظر جغرافيايي کامبوج بخشي از شبه‌جزيره هندوچين به‌شمار مي‌آيد و با تايلند، لائوس و ويتنام هم‌مرز است.
کامبوج که پيش از آغاز جنگ ويتنام مدت‌ها تحت اشغال فرانسويان بود، بار ديگر با شروع جنگ شاهد تجاوز بيگانه بود. در خلال جنگ ويتنام، نيروهاي ويتنام شمالي اردوگاه‌هايي را در داخل کامبوج ايجاد کردند تا به عمليات عليه آمريکاييان مبادرت کنند، به این ترتیب روابط کامبوج و ايالات متحده تيره شد. در سال ۱۹۷۰، در حالي که شاهزاده سيهانوک، در سفر خارج بود، ژنرال «لون نول» نخست‌وزير، دست به کودتا زد و جمهوري خمر را تشکيل داد و به رياست‌جمهوري خمر رسيد. وي نيروهاي ارتش را براي مقابله با نيروهاي ويتنام شمالي به داخل کامبوج گسيل کرد. سيهانوک به چين پناهنده شد و يک نهضت چريکي را برپا کرد. سيهانوک و طرفداران او با يک گروه شبه‌نظامي کمونيست به نام خمرهاي سرخ که در سال ۱۹۶۰ تشکيل شده بود، هم‌پيمان شدند و به ارتش لون نول حمله کردند و به این ترتيب جنگ داخلي آغاز شد. دولت جمهوري خمر همزمان با حملات ويتنام شمالي و فعاليت چريک‌هاي کمونيست خمر سرخ مواجه بود که سرانجام در سال ۱۹۷۵، دولت لون نول را سرنگون کردند و با اشغال پنوم پن حکومت را در دست گرفتند.
در زمان فرمانروايي شاهزاده سيهانوک، کامبوج توانست بي‌طرفي خود را در جنگ ويتنام با امتياز دادن اندک به هر دو طرف حفظ کند؛ اما با سر کار آمدن لون نول در کامبوج اوضاع تغيير کرد. پس از مسلط شدن وي که  آمريکايي‌ها او را نيز پشتيباني مي‌‌کردند، ارتش ايالات متحده با خيال راحت وارد کامبوج شد و شروع به مبارزه عليه گروه شبه‌نظامي ويت کونگ کرد و به این ترتيب کامبوج به يکي از عرصه‌هاي مبارزه جنگ ويتنام تبدیل شد. در طول چهار سال پس از آن بمب‌افکن‌هاي 52ـ B ايالات متحده با استفاده از بمب‌هاي آتش‌زا و خوشه‌اي حدود 750 هزار کامبوجي را در تعقيب و انهدام خطوط آذوقه‌رساني نيروهاي ويتنام شمالي به قتل رساندند.
جنبش خمرهاي سرخ در سال‌هاي ۱۹۷۰ بسيار محدود بود. رهبر آنان «پل پوت» در فرانسه تحصيلات خود را به پايان رسانده بود و يک کمونيست طرفدار مائوی چين بود. او همچنين مظنون به داشتن رابطه با کمونيست‌هاي ويتنام شمالي بود. بمباران‌هاي آمريکايي‌ها و همدستي لون نول با آنان سبب پيوستن نيروهاي تازه به جنبش خمرهاي سرخ شد. پنج سال بمباران از سوی آمريکايي‌ها اقتصاد‌ سنتي کامبوج را به نابودي کشاند و کامبوج قديم براي هميشه از بين رفت. در آن زمان ويتنام شمالي و چين نيز آموزش‌هاي نظامي به اين گروه مي‌دادند. اين روال ادامه پيدا کرد، به طوري که در سال ۱۹۷۵ نيروهاي پل پوت به مرز ۷۰۰ هزار نفر رسيده بودند. بنابراين ارتش لون نول به جز مبارزه با ويتنامي‌هاي کمونيست، درگير کارزار با خمرهاي سرخ (شاخه کمونيستي در داخل کامبوج) نيز شد.
خمرهاي سرخ به منظور کسب مشروعيت در ميان مردم کامبوج، سيهانوک را به مقام رئیس کشور، که نام آن را به کامپوچيا تغيير داده بودند، برگزيدند؛ اما در سال ۱۹۷۶، با اعلام نظام جمهوري، «خيو سامفان» را به رياست جمهوري و پل پوت را به نخست وزيري منصوب کردند و سيهانوک دوباره به خارج پناهنده شد. جالب آنکه آمريکا پس از شکست از «ويتنامي‌ها»، به حمايت نظامي و ديپلماتيک از پل پوت پرداخت.
حکومت خمرهاي سرخ تا سال ۱۹۷۹ و اشغال پايتخت از سوی ويتنام شمالي ادامه داشت، در حالي که صدها هزار نفر از شهروندان کامبوج، به‌ویژه اعضاي طبقه متوسط، به دست دولت خمر سرخ به قتل رسيده و بيش از يک و نيم ميليون نفر نيز در اثر بيماري و قحطي جان داده بودند.
نابساماني و جنگ چريکي کامبوج تا سال ۱۹۸۹ و خروج نيروهاي ويتنامي ادامه داشت و در آن سال، هون سن، نخست‌وزير، با کنار گذاشتن گرايش‌هاي سوسياليستي و لغو نظام جمهوري، نام کشور کامبوج را براي اين سرزمين برگزيد. در سال ۱۹۹۳، نظام سلطنت به کامبوج بازگشت و سيهانوک دوباره مقام سلطنت را برعهده گرفت.
ايالات متحده آمريکا با دخالت در کامبوج و حمايت از «خمرهاي سرخ» مصيبت‌هاي زيادي به اين کشور وارد کرد. جنگ در ويتنام و سيل درگيري‌ها در لائوس و کامبوج بسيار مهلک‌تر بودند. شمار کشته‌شدگان اين جنگ‌ها نيز به طور دقيق مشخص نيست، با اين حال چندين برآورد علمي نشان داده که درگيري‌هاي نظامي به سرکردگي آمريکا در کامبوج  به مرگ 600 تا 800 هزار نفر منجر شده است. 

از قرار اطلاع، نمايندگان ويژه کارتر در راه ايران هستند و تصميم دارند به قم آمده و با اينجانب ملاقات نمايند؛ لهذا لازم مي‌دانم متذکر شوم دولت آمريکا که با نگهداري شاه اعلام مخالفت آشکار با ايران را نموده است و از طرفي ديگر آن طور که گفته شده است سفارت آمريکا در ايران محل جاسوسي دشمنان ما عليه نهضت مقدس اسلامي است؛ لذا ملاقات با من به هيچ وجه براي نمايندگان ويژه ممکن نيست و علاوه بر اين: ۱ـ اعضاي شوراي انقلاب به هيچ وجه نبايد با آنان ملاقات نمايند. ۲ـ هيچ‌يک از مقامات مسئول حق ملاقات با آنان را ندارند. ۳ـ اگر چنانچه آمريکا، شاه مخلوع ـ اين دشمن شماره يک ملت عزيز ماـ را به ايران تحويل دهد و دست از جاسوسي بر ضد نهضت ما بردارد، راه مذاکره در موضع بعضي از روابطي که به نفع ملت است، باز مي‌باشد.
روح‌الله الموسوی الخمینی


 محمد درودیان/  شهرام چوبين با ترسيم اوضاع از نظر عراق، بهره‌برداري از فرصت جديد را چنين توضيح مي‌دهد که از ديدگاه عراق، زمان براي حمله هيچ وقت به خوبي سال 1359 نبود؛ چراکه در آن زمان هنوز انقلاب ريشه‌هاي خود را مستحکم نکرده بود و نيروهاي مسلح ايران وضعيت نابساماني داشتند و روابط خوبي ميان ايران و دو ابرقدرت و اکثر کشورهاي منطقه وجود نداشت. همچنين نوشته است، ارزيابي‌هاي خوش‌بينانه عراق از قابليت‌هاي خود و کوچک شمردن ماهيت دشمن و منابع قدرت ايران، از جمله برداشت‌هاي نادرست عراق بود. چوبين در توضيحات بعدي خود در چارچوب نظريه به هم پيوستگي جنگ و انقلاب به موضوعاتي اشاره مي‌کند که تا اندازه‌اي منظور وي را از بي‌توجهي عراق به منابع قدرت ايران تفهيم مي‌کند. وی می‌نویسد: «پس از شروع جنگ، ايران قابليت‌هاي خود را براي بسيج افراد انقلابي به کار گرفت و مشکلات داخلي خود را حل کرد. قدرت حاکمه ايران تثبيت شد و توجه خود را به صدور انقلاب به کشورهاي مجاور معطوف داشت. جنگ به امتحاني براي انقلاب و ظرفيت آن براي ايثار و فداکاري و ابتکار و اتکا به خود تبديل شد و به تدريج معناي ايثار و شهادت (که رهبري انقلاب به دنبال ترويج آن بود) در جنگ خلاصه شد. جنگ و انقلاب به هم پيوسته شدند و پشتيباني براي هر دو چنان در هم آميخته بود که تمييز آنها از يکديگر ميسر نبود.»
بنا بر اين توضيحات، در واقع با انقلاب اسلامي قدرت جديدي در ايران و در سطح منطقه ظهور کرد و موازنه پيشين و هژموني قدرت‌هاي حاکم را به چالش گرفت. روند حاصل از اين وضعيت در نهايت به جنگ ايران و عراق انجاميد. چوبين در اينجا دچار تناقض مي‌شود؛ زيرا ايران را به بي‌توجهي به تغيير موازنه قوا و عراق را به قرباني خوش‌بيني به توانش و ناديده گرفتن منابع قدرت ايران متهم مي‌کند. روشن است که عراق متکي بر قدرت خود مؤلفه‌های قدرت جديد را مشاهده نمي‌کند و سرانجام قرباني اين توهم مي‌شود. آنچه براي عراق پيش آمد، با اين توضيح منطبق است؛ ولي بي‌توجهي ايران به موازنه نظامي، به چه معنا است؟ حال آنکه چوبين به منابع قدرت ايران اشاره دارد و همين مسئله را منشأ ناکامي عراق ذکر مي‌کند. با فرض خوش‌بينانه براي رفع اين ابهام و تناقض، شايد بتوان گفت منظور چوبين از بي‌توجهي ايران به موازنه قوا، بيشتر معطوف به تنش در روابط ايران با آمريکاست که با وقوع انقلاب دستخوش تغيير مي‌شود و ايران و آمريکا از متحد راهبردي به دشمن راهبردي تبديل مي‌شوند. اگر چوبين چنين مفهومي را در ذهن داشته اين ايراد بر او وارد است که وي درک روشني از تأثير انقلاب و تغيير در ساختارهاي ذهني، فکري، روحي و رفتارهاي حاکم بر کشور نداشته و الزامات ارائه نظريه و تبيين علل آغاز جنگ به اين ارزيابي‌ها منجر شده است.