ما برون انداختیم از مملکت، بیگانه را
آب و جارو کردهایم از فتنهبازان، خانه را
در گذشته سیزده منحوس، بلکه تلخ بود
از وطن راندند دونان، رهبر فرزانه را
صحن دانشگاه تهران، گشت دانشجو شهید
آبیاری کرد با خون، نفرت از بیگانه را
در سفارتخانه، «آمریکا» هماره فتنه کرد
مردم ایرانزمین، بستند یکجا لانه را
پاکسازی لانه شد، از هر چه جاسوس پلید
چاره میباید کند، عاقل چنان دیوانه را
ریشههای فتنه را خشکاند، دانشجوی ما
خاتمه دادند، پوشالیترین افسانه را
با محبت خانه را آراستیم و خواستیم
فارغ از اغیار و از بیگانگان، کاشانه را
ما به خودمشغول، در اندیشه سازندگی
در تلاشی بیامان، سازیم تا ویرانه را
جان ما انداخت، صدام جنایتپیشه را
دستهدسته کشت در گلخانهها پروانه را
دشمن غدّار، دست از ما نمیدارد هنوز
باز با سستعنصران، گاهی خورد صبحانه را
ما به آمریکا نمیبندیم دل، تا زندهایم
گر بجنبد، میچشد یک ضربت جانانه را
عبدالمجید فرائی