سردار سلامی جانشین فرمانده کل سپاه در مراسم روز ملی مبارزه با استکبار با بیان اینکه آمریکا آموزش‌دهنده همه سرویس‌های شکنجه‌گر عالم از جمله ساواک در زمات طاغوت است، گفت: تا به امروز  هشت میلیون انسان در سطح جهان در اثر مداخلات مستقیم نظامیان آمریکا کشته شده‌اند. آمریکا دم از مبارزه با تروریسم می‌زند، در حالی که همه گروه‌های تروریستی عالم از جمله تروریست‌های تکفیری که امروز آتش فرقه‌های خونین را در جهان اسلام برافروخته‌اند، زادگاه تولد سیاسی‌شان آمریکاست.
صبح صادق آخرین آرایش منطقه‌ای پس از انتخاب میشل عون را تحلیل می‌کند
 هادی محمدی/ به دلایل زیادی، پرونده‌های منطقه‌ای در غرب آسیا در پیوندی موضوعی قرار دارند و به دلیل یکسانی بازیگران و اهداف تاکتیکی و بلندمدت و روندهای موجود و شرایط بازیگران مؤثر، رخدادهای هر یک از این پرونده‌ها، در کنار تأثیر بر دیگر پرونده‌های فعال منطقه‌ای، گویای شکل‌گیری یک پروسه معنادار و زنجیره‌وار در منطقه است.
کشمکش سیاسی در لبنان به دلیل نوع نظام سیاسی توافقی، همواره در مراحل ویژه انتخاب رئیس‌جمهور یا انتخابات پارلمانی و شهرداری، به زورآزمایی رقبای سیاسی که تجلی اراده خارجی در معادلات داخلی لبنان است، تبدیل می‌شود. این صحنه تکراری همواره از محیط پیرامونی و تحولات خارجی و معادلات منطقه‌ای تأثیرپذیر است و این «طناب‌کشی سیاسی» معمولاً پیام و معنای خاصی دارد و نشان می‌دهد که سمت‌گیری تحولات داخلی و خارجی در لبنان در چه مسیری است و وزن و جایگاه این بازیگران در کجا قرار دارد.
با گذشت ۸۸۶ روز از صندلی خالی ریاست جمهوری در لبنان که جریان‌های اصلی در این کشور با مطرح کردن نامزد مطلوب خود، در انتظار تأثیرگذاری مؤلفه‌های داخلی و خارجی به سر بردند، عاقبت با چراغ سبز ریاض و تسلیم شدن سعد حریری، رئیس حزب المستقبل، میشل عون در یک اجماع قابل توجه مورد حمایت قرار گرفت و به پارلمان معرفی شد.
فراکسیون ۱۴ مارس در آخرین بازی سیاسی با دست گذاشتن بر روی نامزدی فرنجیه، به این امید که در درون جبهه ۸ مارس شکاف و واگرایی سیاسی ایجاد کند، مانور کوچکی انجام داد که با مدیریت حزب‌الله و تأکید و اصرار بر نامزدی میشل عون، به بن‌بست رسید. اگرچه انتخاب رئیس‌جمهور در لبنان از یک منظر به منزله، به روزرسانی کارت‌های جدید بازی است و موفقیت بازیگران رقیب در دستگاه‌های سیاسی، امنیتی و نظامی و اقتصادی را در وضعیت جدید قرار می‌دهد، اما آنچه جریان المستقبل، ۱۴ مارس و حامیان آنها در ریاض و واشنگتن را مجبور به تسلیم کرد، ادامه فرسایش وضعیت ۱۴ مارس و به‌ویژه سعد حریری بود که امکان ادامه بازی قبلی را نمی‌داد. سعد حریری هم در درون حزب المستقبل با رقبای خود در تنش و هم با شرکای ۱۴ مارسی در مسیر فقدان افق و در تعامل با سعودی‌ها در جایگاه ناکارآمد قرار گرفته بود. رهبران فراکسیون ۱۴ مارس در موقعیتی قرار داشتند که نه تنها در محیط داخلی و در جایگاه حکومتی باید پاسخگوی چالش‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی باشند؛ بلکه در مؤلفه‌های منطقه‌ای نیز، همسان با شکست‌های قمارکنندگان بر معادله تروریسم برای براندازی نظام‌های سوریه و عراق، احساس شکست و بن‌بست می‌کردند؛ لذا سعد حریری و بقیه سران ۱۴ مارس در ماه‌های اخیر، همواره با سرزنش حامیان خارجی و به ویژه سعودی روبه‌رو بوده و موقعیت کارکردی خود را از دست می‌دادند. میشل عون در جایگاه هم‌پیمان علنی حزب‌الله که بر روی مسائل راهبردی لبنان و منطقه دیدگاه یکسانی را مورد تأکید قرار داده‌اند، پس از چند دور رأی‌گیری در مجلس لبنان با ۸۳ رأی به پیروزی رسید و موجی از شادی را در سراسر لبنان به وجود آورد. نکته مهم این است که بدنه اجتماعی گروه‌های رقیب نیز، انتخاب یک رئیس‌جمهور را برای رفع مشکلات معیشتی، اقتصادی و اجتماعی خود، راه‌گشا می‌دانستند؛ لذا ابراز خوشحالی در پیروزی میشل عون فقط به حامیان ۸ مارس منحصر نمی‌شد. به همین میزان که شادی عمومی در انتخاب میشل عون فراگیر بود، اولین پیام این پیروزی که پیروزی حزب‌الله ارزیابی می‌شد، بر شکست و نگرانی آل‌سعود و صهیونیست‌ها تأکید کرد و لذا سفیر جدید آمریکا در لبنان علی‌رغم تبریک پیروزی به میشل عون، بلافاصله برای اثرگذاری بر پیامدهای این پیروزی، دست به کار شد.
در تصویر خارجی از این پیروزی که کشورهای مختلف و مؤسسات بین‌المللی واکنش مثبت به آن نشان دادند، تنها تل‌آویو و ریاض با سرافکندگی نگران این انتخاب بودند تجلی یافتند. این مفهوم که باید تحت تأثیر پروژه تروریسم منطقه‌ای انتخاب رئیس‌جمهور در لبنان انجام گیرد و در انتظار موفقیت این پروژه بودند، بارها و به شکل مستقیم و غیرمستقیم از زبان سران ۱۴ مارس شنیده شده بود؛ بنابراین همچون گذشته، تحولات لبنان را باید، شاخص و معیاری از روند و تحولات منطقه‌ای دانست. نگاه به تصویر منطقه‌ای و پروژه پیاده‌نظام تروریسم تکفیری در عراق و سوریه و حتی یمن، این برداشت را تصدیق می‌کند و بن‌بست حامیان تروریسم و صهیونیسم در پرونده‌های منطقه‌ای به خوبی نمایان است. سرعت عملیات آزادی‌سازی موصل و استان نینوا که از سوی نیروهای نظامی و امنیتی عراقی انجام می‌شود، آمریکا، ترکیه و عربستان را دستپاچه کرده و سعودی‌ها آشکارا از سرنوشت نابودی داعش در موصل در اضطراب به سر می‌برند و تلاش مأیوسانه دارند تا آن را جنگ شیعه با سنی تصویر کنند. ترک‌ها که تمامی عرف‌های اخلاقی و حقوقی و همجواری را زیر پا گذاشته و با وجود ناتوانی در هر اقدام مؤثر برای نجات داعش، به هذیان‌های طائفی و عثمانی‌گری در رسانه‌ها ادامه می‌دهند. آمریکایی‌ها هم که شریک دزد و رفیق قافله در تروریسم منطقه‌ای هستند، فقط به اقداماتی فکر می‌کنند که روند نابودی داعش را کند و از سرعت فروپاشی آن جلوگیری کند.
در سوریه، این رسوایی حمایت از تروریسم تکفیری عیان‌تر است و محاسبات راهبردی و تاکتیکی آمریکایی‌ها و ترک‌ها و ریاض و قطر و امارات و کویت برای حفظ تروریست‌ها آن‌چنان به هم خورده که رسوایی اعلان ارسال سلاح‌های جدید برای تروریست‌ها را پیشاپیش پذیرفته‌اند و با کمترین گزینه‌های تأثیرگذار در مقابل روسیه، سوریه و ایران و مقاومت روبه‌رو هستند. آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که پس از یک تنفس محدود، عملیات‌های بزرگ آزادسازی در حلب و بقیه مناطق سوریه آغاز می‌شود و این در حالی است که صاحبان پروژه تکفیری در منطقه، جز فریبکاری رسانه‌ای و شعارهای حقوق بشری یا فشارهای سیاسی و اقتصادی به روسیه، ابزار فعال و مؤثری در اختیار ندارند.
به همین سبب، انتخاب میشل عون در لبنان سرآغاز یک دومینوی منطقه‌ای است که به قول سیدحسن نصرالله، گستره‌ای از موصل تا حلب و بیروت و حتی صنعا را در برمی‌گیرد.
انتخاب میشل عون به حدی برای صهیونیست‌ها دلهره‌انگیز بود که حاضر شدند با شلیک گلوله‌های مجهول‌الهویه در مرز لبنان، یک بحران مصنوعی امنیتی را القا کنند، ولی مأیوسانه به تماشای روند انتخاب میشل عون نشستند. مفردات راهبردی میشل عون در اولین مصاحبه که بر جنگ پیشدستانه علیه تروریسم تکفیری و مبارزه برای آزادسازی اراضی اشغالی از دست صهیونیست‌ها و ضرورت بازگرداندن آوارگان فلسطینی و سوری تأکید کرد، رویکرد همسان و کاملاً هماهنگ با حزب‌الله را نمایان کرد.
اگر چه روند انتخاب نخست‌وزیر باید از مسیرهای پروتکلی عبور کند، ولی سعد حریری در توافقات پنهانی قرار است تصدی نخست‌وزیری کند. سعد حریری می‌داند که حضورش در این مسئولیت در ازای دو موضوع اصلی است که باید رضایت ۸ مارس و به‌ویژه نبیه‌بری را تأمین کند. با پذیرش قانون انتخاباتی جدید و ترکیب کابینه و نوع تقسیم پست‌های حساس در حکومت، حریری که در پست نخست‌وزیری لبنان قرار می‌گیرد، باید بر اساس نظام سیاسی توافقی، امتیازهای درخواستی طرف مقابل را لحاظ کند. اگر کارشکنی سفیر آمریکا یا تماس‌های پنهان ریاض در این مرحله بر روند رایزنی‌ها اثر بگذارد، ممکن است پروسه تشکیل کابینه طولانی‌تر شود که عملاً حریری و حامیان آن بازنده این بازی خواهند بود. از آنجا که تا کمتر از شش ماه دیگر باید انتخابات در لبنان انجام شود، احتمال دارد حریری و حامیان او برای اینکه سایه شکست‌های جدید در موصل و حلب، موجب کاهش موقعیت‌ و وزن آنها در لبنان نشود، هر چه زودتر به تأمین مطالبات ۸ مارس در زمینه قانون انتخابات و ترکیب کابینه برآمده و آن را طولانی نکنند.
اگر تا به حال اقتصاد لبنان در گرو کمک‌های مالی غربی یا ارتجاع عرب بوده، اکنون لبنان با ذخایر گازی قابل توجه در مرزهای آبی خود در مدیترانه، در تنگنای باج‌خواهی طرف‌های مداخله‌گر نیست و مطالبه عمومی و مردمی در لبنان این است که حکومت جدید در مورد فعال کردن و بهره‌برداری از ثروت گازی خود، دست به کار شده و گروکشی مداخله‌گران را کم‌اثر کند.
همان‌گونه که در پرونده‌های عراق و سوریه یک روند فروپاشی با تکیه بر تروریسم در حال تکمیل شدن است، در لبنان نیز با وجود خط‌ونشان‌های صهیونیستی یا قلدری‌های آمریکایی برای حذف یا کم‌رنگ کردن حضور حزب‌الله در حکومت و کابینه، این دو کارت‌های بازی بی‌رمقی در اختیار دارند و معادله قدرت، هم در منطقه و هم در لبنان کارآمدی فعال و موفق خود را نشان خواهد داد.
این دومینوی پیروزی در لبنان و سوریه و عراق، ترمیم‌کننده آینده منطقه غرب آسیاست و نظم جدید غیرآمریکایی و غیرصهیونیستی را با توان بازدارندگی فعال و پیروز، شکل خواهد داد. به همین دلیل است که بازیگران زیان‌دیده از این روندها و تحولات، آخرین واکنش‌های انفعالی خود در عراق و سوریه و لبنان را نشان می‌دهند؛ چرا که در نظم جدید منطقه‌ای جایی برای عربده‌های امتیازخواهانه مداخله‌گرانه وجود ندارد. جوهره این تصویر جدید منطقه‌ای این است که بازیگر اصلی و تعیین‌کننده در غرب آسیا، ایران و محور مقاومت است که از توان بازدارندگی کافی برخوردارند. به همین دلیل است که اصلی‌ترین برنامه در دستور کار دولت آمریکا و بقیه هم‌پیمانان آن، حذف پتانسیل و قدرت منطقه‌ای ایران است و حتی اجرای برجام و حذف تحریم‌ها را منوط به آن می‌کنند. درک صحیح روندها و معادله قدرت در منطقه، نشان می‌دهد که از چه کارت‌ و جایگاه و وزنی در منطقه برخوردار هستیم و در تعامل با غرب و دیگر بازیگران، چگونه سخن بگوییم. آیا باید «دیپلماسی التماسی» و پیش‌فروش کردن اهرم‌های قدرت‌سازی را دنبال کنیم، یا باید واقعیت جدید منطقه‌ای را پایه «دیپلماسی قدرت» قرار داده و بدون امتیازدهی، سیاست‌های تجاوزکارانه و ظالمانه غرب در تعامل با ایران و منطقه را مجبور به تعدیل در تغییر کنیم؟

 مصطفی قربانی/ رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) در دیدار هزاران نفر از دانش‌آموزان و دانشجویان (12/8/1395) با هشدار نسبت به برخی حرکت‌ها و تلاش‌های خطرناک برای تحریف حقیقت و منطق ایستادگی امام(ره) و ملت در مقابل آمریکا در اذهان نسل جوان و همچنین القای این موضوع که تنها راه‌حل مشکلات کشور، مذاکره و سازش با آمریکاست، فرمودند: «آنچه مشکلات کشور را حل خواهد کرد، روحیه و تفکر انقلابی به معنای توکل به خدا، اعتماد به درون، شجاعت اقدام و عمل، بصیرت، عمل به توصیه‌های امام، ابتکارورزی، امیدواری به آینده، نترسیدن از دشمن و تسلیم نشدن در برابر او است.» بنابراین، با توجه به بیانات رهبر فرزانه انقلاب باید به تبیین دو نکته بپردازیم: ۱ـ منطق ایستادگی امام(ره) در برابر آمریکا و اینکه سازش با آمریکا راه‌حل مشکلات کشور نیست؛ ۲ـ روحیه و تفکر انقلابی راه‌حل مشکلات کشور است. در واقع، در اینجا معظم‌له با نفی نگاه به دشمن برای حل مشکلات، بدیلی مستحکم برای حل مشکلات ارائه می‌کنند.
حال درباره منطق استکبارستیزی امام(ره) باید گفت، استکبارستیزی ایشان افزون بر اینکه مستندات قرآنی و روایی دارد و وظیفه‌ای دینی به شمار می‌اید، پشتوانه‌های عظیم تاریخی و عقلانی نیز دارد. نکته مهم در این میان این است که در وضعیت کنونی، برخی با نادیده‌گرفتن سوابق سوء استکبار، حل مشکلات کشور را منوط به کوتاه آمدن از آرمان‌های انقلابی و سازش با استکبار می‌دانند. در واقع، اینان با اذعان به وجود مشکلاتی در کشور از یک سو و بی‌اعتمادی به ظرفیت‌های بی‌شمار درونزای داخلی برای حل این مشکلات و همچنین ناتوانی و درماندگی در رویارویی با مشکلات از سوی دیگر، خواهان آن هستند با پذیرش شرایط آمریکا و تجدیدنظر و حتی کنار گذاشتن شاخصه‌ها و آرمان‌های انقلابی، راه را برای ورود آمریکا به کشور و پذیرش سلطه وی هموار کنند. 
درست ناظر به این شرایط و در پاسخ به این دیدگاه است که رهبر معظم انقلاب بر حفظ روحیه و تفکر انقلابی تأکید دارند و آن را چاره کار مشکلات کشور می‌دانند. در ارتباط با این موضوع نیز می‌توان مستندات تاریخی ارائه کرد؛ حداقل در چهار برهه مهم به آمریکا اعتماد کرده‌ایم و به نوعی در مقابل او سازش صورت گرفته که برای ما حاصلی جز پشیمانی در پی نداشته است؛ برهه اول در نهضت ملی شدن صنعت نفت بود که دکتر مصدق آمریکا را حلّال مشکلات می‌دانست؛ اما آمریکا نه تنها به ایران کمک نکرد؛ بلکه ایران را تحریم نیز کرد و در نهایت، برانداز نهضت نفت شد. 
سه برهه دیگر به حوادث پس از پیروزی انقلاب مربوط می‌شود؛ برهه دوم، مساعدت در آزادسازی گروگان‌های غربی در لبنان (سال 1367) بود که در آن رئیس‌جمهور آمریکا در نامه‌ای به هاشمی رفسنجانی نوشت، اگر ایران در این قضیه به آنها کمک کند،‌ «حسن‌نیت با حسن‌نیت متقابل» پاسخ داده خواهد شد؛ اما آمریکایی‌ها نه تنها حسن‌نیتی نشان ندادند، بلکه به تعبیر هاشمی رفسنجانی طلب‌کار هم شدند. برهه سوم را باید همکاری ایران با آمریکا در قضیه افغانستان و روی کار آمدن دولت موقت کرزای در این کشور دانست؛‌ در اینجا نیز با آنکه جمهوری اسلامی می‌توانست بر روی گزینه‌های موردنظر خود برای ریاست‌جمهوری افغانستان پافشاری کند، ریاست‌ کرزای را پذیرفت که اتخاذ این موضع در عمل به نفع آمریکا بود. حتی آقای خاتمی نخستین رئیس‌جمهوری بود که پس از نشست بن از افغانستان دیدار کرد. درست در همین برهه بود که جرج بوش، رئیس‌جمهور آمریکا ایران را در کنار کره‌شمالی و عراق «محور شرارت» نامید. برهه چهارم نیز به قضیه برجام مربوط می‌شود که بدعهدی و «خسارت محض» بودن آن برای ملت، «آفتاب تابان» است. 
در نقطه مقابل باید گفت، دستاوردهای اخیر کشور در حوزه‌های نظامی، علمی و فناوری، مانند دانش هسته‌ای، نانو، فناوری فضایی، سلول‌های بنیادی و... همگی با اعتماد به جوانان انقلابی و آن هم در شرایط تحریم و دشمنی حاصل شده‌اند که این به معنای اثبات کارآمدی انقلابی‌گری و نگاه به درون و ناکارآمدی سازش در مقابل دشمن است. بنابراین، در وضعیت کنونی باید با بی‌اعتمادی به دشمن، نگاه خود را به درون و شکوفایی استعدادهای داخلی،‌ آن هم با روحیه انقلابی معطوف کنیم.

 رضا صارمی/ در روزهای گذشته آخرین مناظره کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا انجام گرفت و هیلاری کلینتون، نامزد دموکرات‌ها و دونالد ترامپ، نامزد جمهوریخواهان پرده آخر نمایش طنز و کمدی خود را اجرا کردند. جدای از اینکه چه کسی در نهایت پیروز این انتخابات می‌شود و برای یک دوره چهار ساله به کاخ سفید راه می‌یابد، در یک نمای کلی می‌توان گفت، انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا یکی از غیر دموکرات‌ترین انتخابات ریاست‌جمهوری در جهان است. اگر این شکل از انتخابات در هر کشور دیگری برگزار می‌شد، سردمداران آمریکا بارها این کشور را به نقض دموکراسی متهم می‌کردند.
مهم‌ترین ایرادی که به انتخابات آمریکا وارد است، انتخاب غیرمستقیم رئیس‌جمهور از سوی نمایندگان مردم است که به آنها افراد صاحب رأی الکترالی می‌گویند و تعدادشان برابر تعداد نمایندگان مجلس سنا و مجلس نمایندگان است. نکته غیردموکراتیک آن، این است که نامزد پیروز در هر ایالت صاحب کل آرای الکترال آن ایالت می‌شود. به این ترتیب، در نهایت ممکن است کسی به ریاست جمهوری آمریکا برسد که آرای او کمتر از رقیبش باشد؛ ولی آرای الکترالش بیشتر باشد.
نکته دیگر این است که روند برگزاری انتخابات در آمریکا به گونه‌ای طراحی شده است که فقط کاندیداهای دو حزب دموکرات و جمهوریخواه می‌توانند در مرحله نهایی حضور داشته باشند و احزاب، گروه‌های دیگر و کاندیداهای مستقل کمتر می‌توانند به رقابت نهایی راه یابند و اگر هم این اتفاق بیفتد، معمولاً نمی‌توانند در تمام ۵۰ ایالت در رقابت حضور داشته باشند. همین مسئله سبب ناراحتی و بی‌انگیزگی مردم جامعه آمریکا برای حضور در انتخابات شده است. به همین دلیل معمولاً میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا ً پایین است؛ به‌گونه‌ای که در انتخابات سال ۲۰۰۸ که باراک اوباما به پیروزی رسید، به واسطه اینکه کاندیدای جامعه سیاه‌پوست و رنگین‌پوست بود و طرفداران آن حضور گسترده‌ای در انتخابات داشتند. میزان مشارکت به ۶۴ درصد رسید که این سبب ذوق‌زدگی رسانه‌های آمریکا شد و گفتند این میزان حضور در انتخابات در یکصد سال گذشته بی‌سابقه بوده است. این در حالی است که در جمهوری اسلامی ایران کمتر دوره‌ای بوده است که نرخ مشارکت مردم در انتخابات زیر ۷۰ درصد باشد.
افزون بر موارد مذکور که خصوصیت مشترک تمام ادوار انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا بوده است، انتخابات سال ۲۰۱۶ شاید بدترین آنها باشد؛ زیرا کاندیداهای بدنام و ضعیفی در این دوره حضور دارند.
هیلاری کلینتون از سال ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸ نیز سناتور ایالت نیویورک بود که سخنرانی‌های متعددی در وال‌استریت داشت و دستمزدهای کلانی بابت این سخنرانی‌های مشهور می‌گرفت که دریافت کمک‌های نقدی فراوان از شخصیت‌های سیاسی، از جمله شاهزادگان سعود برای تأمین هزینه‌های بنیاد کلینتون هنوز در خاطر مردم وجود دارد. در دوران چهار ساله حضور در وزارت خارجه آمریکا که از سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ به طول انجامید، خانم کلینتون کارنامه درخشانی از خود به جای نگذاشت. کشته شدن سفیر آمریکا در لیبی، ایجاد گروه داعش و استفاده از رایانامه‌‌های شخصی برای انجام مکاتبات وزارت خارجه محصول این دوران است.
در مقابل، دونالد ترامپ، کاندیدای حزب جمهوریخواه اصولاً آدم سیاسی نبوده است. او یک فعال عمده در ساختمان‌سازی، هتل‌داری و صاحب چندین کازینو است که از این راه به ثروت فراوانی دست یافته است و پس از به دست آوردن این ثروت هوس کرده است که رئيس‌جمهور شود و به واسطه رفتار تهاجمی در سیاست خارجی و طرح مسائل پوپولیستی در داخل آمریکا مورد استقبال گسترده قرار گرفته است. به صورتی که در انتخابات مرحله مقدماتی ترامپ قاطعانه تمام کاندیداهای داخل حزب جمهوریخواه را شکست داد؛ البته او هم سابقه درخشانی ندارد. ازدواج‌های مکرر، نپرداختن مالیات، ناآشنایی با مسائل سیاسی چه در داخل و چه در خارج آمریکا و در نهایت مشکلات اخلاقی سبب شده است که مردم آمریکا از انتخابات این دوره استقبال کمتری حتی نسبت به دوره‌های گذشته داشته باشند و آنهایی هم که می‌خواهند رأی بدهند، انتخاب خود را بین بد و بدتر اعلام کنند.

 محسن فخری/«موضوع این حقوق‌ها و برداشت‌های غیرمنصفانه و ظالمانه از بیت‌المال است ـ که امروز در بین مردم رایج شده است که خبرش را دهان ‌به ‌دهان نقل می‌کنند ـ این برداشت‌ها نامشروع است، این برداشت‌ها گناه است، این برداشت‌ها خیانت به آرمان‌های انقلاب اسلامی است. قطعاًً در گذشته کوتاهی‌هایی شده است، غفلت‌هایی شده است، بایستی جبران بشود؛ این‌جور نباشد که ما سروصدا بکنیم و بعد قضایا را تمام بکنیم و به کلّی به دست فراموشی بسپریم؛ باید دنبال بشود.
 باید با جدیّت دنبال بشود؛ دریافت‌های نامشروع باید برگردانده بشود، و اگر کسانی بی‌قانونی کرده‌اند، مجازات بشوند و اگر سوءاستفاده‌ از قانون هم شده است، بایستی اینها را از این کارها برکنار بکنند؛ اینها کسانی نیستند که لیاقت این را داشته باشند که در این مراکز قرار بگیرند...» این عبارات سخنان صریح رهبر معظم انقلاب در همان روزهای ابتدایی رسانه‌ای شدن ماجرای فیش‌های حقوقی درباره نحوه برخورد با آن است؛ اما گویا رویکرد برخی از مسئولان و تصمیم‌گیران در این مورد، متفاوت از دستور رهبر معظم انقلاب و خواست عموم مردم است؛ چرا که پس از گذشت چند ماه از افشای فیش‌های حقوقی، همچنان با صاحبان فیش‌های حقوقی نجومی مماشات می‌کنند و لطایف‌الحیلی مانع برخورد جدی با آنان می‌شود! با وجود آنکه عادل آذر، رئیس کل دیوان محاسبات کشور در جلسه ستاد هماهنگی مبارزه با مفاسد اقتصادی گفت، در رسیدگی به این موضوع، مشخص شد که 492 پرونده از مدیران کلیه دستگاه‌های کشور، اعم از قوای سه‌گانه و نهادهای عمومی طبق قوانین در طول پنج سال أخیر مرتکب تخلف شده‌اند و 397 نفر نیز حقوق‌های نامتعارف دریافت کرده‌اند که در مجموع باید 23 میلیارد تومان به خزانه بازگردانده شود؛ اما آبان ماه به نیمه خود رسیده است و هنوز 13 میلیارد تومان از این مبلغ در دست مدیران متخلف است و به خزانه کشور بازنگشته است! شایان ذکر است، دولت از ابتدا با درخواست قوه قضائیه برای ارسال پرونده دریافت‌کنندگان حقوق‌های نجومی مخالف بود و سخنگوی دولت از مدیران نجومی‌بگیر به عنوان امانتدار و ذخیره نظام یاد می‌کرد. بر اساس اظهارات سخنگوی قوه قضائیه، دولت تاکنون هیچ گزارشی درباره موضوع فیش‌های حقوقی نجومی به این قوه ارسال نکرده است. 
چنانکه محسنی اژه‌ای در آخرین نشست خبری خود در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران درباره ماجرای رسیدگی به پرونده فیش‌های حقوقی گفت: «متأسفانه تا امروز دولت هیچ گزارشی به قوه قضائیه ارسال نکرده و به جز تعداد معدودی از مدیران که برکنار شدند، مابقی در سمت‌های دیگر جابه‌جا شدند.» وی افزود: «در قوه قضائیه نیز اقدام شایسته‌ای درباره رسیدگی به پرونده فیش‌های حقوقی انجام نشده است.» 
البته برخی رسانه‌ها در روزهای اخیر با استناد به اظهارات جهانگیری که در جلسه ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی گفته است: «دولت از اقدامات دیوان محاسبات و رسیدگی به پرونده‌های حقوق نجومی حمایت می‌کند و انتظار داریم که این گزارش هر چه سریع‌تر تکمیل و روند رسیدگی به این موضوع با سرعت انجام شود تا کسانی که در این جریان مرتکب تخلف از قانون شده‌اند، به دستگاه قضایی معرفی‌ شوند.» بر این باورند که دولت از موضع خود عدول کرده و مدیران با فیش‌های حقوقی گزاف را مجرم شناخته و قصد دارد پرونده آنها را به قوه قضائیه ارجاع دهد؛ موضوعی که باید دید آیا عملیاتی می‌شود یا در حد حرف بوده و در ماه‌های نزدیک به انتخابات ریاست جمهوری خوراک تبلیغاتی دارد.