من واقعاً به شما برادران و خواهران عزيز توصيه مي‌کنم که با تاريخ آشنا شويد. تاريخ درس است... عدّه‌اي سعي مي‌کنند حوادث روزگار ما را يک حوادث استثنايي ـ که به هيچ وجه از تاريخ قابل استفاده نيست ـ وانمود کنند. اين غلط است. رنگ‌هاي زندگي عوض مي‌شود، روش‌هاي زندگي عوض مي‌شود؛ اما پايه‌هاي اصلي زندگي بشر و جبهه‌بندي‌هاي اصلي بشر، تغييري پيدا نمي‌کند. (امام خامنه‌اي در ديدار با جوانان در مصلّاي بزرگ تهران‌، 1/2/79)
نگاهی به اقدامات اولین شهید فدائیان اسلام
سيدحسين امامي که از اعضاي اوليه تشکيل جمعيت فدائيان اسلام بود، با همراهي سيدعلي‌محمد امامي، احمد کسروي را به دليل اعمال خلاف دين، هتک حرمت مقدسات و تلاش براي از بين بردن احکام اسلام، در بيستم اسفند ماه ۱۳۲۴ در دادگاه، اعدام انقلابي کردند؛ اما با فشار علماي بزرگ شيعه و نيز افکار عمومي، رژيم طاغوت مجبور به آزادي او شد.
چهار سال پس از اين واقعه، سيدحسين امامي مأموريت ديگري يافت؛ اين بار او مي‌بايست عبدالحسين هژير وزير وقت دربار و يکي از سران مؤثر رژيم که بنا بر گواه تاريخ، نقش زيادي در خيانت‌هاي طاغوت، به خصوص اشرف پهلوي (خواهر شاه) داشت، اعدام انقلابي کند.
عبدالحسين هژير، فرزند يكي از كارمندان مشروطه‌خواه دربار مظفرالدين شاه كه به واسطه انفجار ترقه در كودكي يك چشم خود را از دست داده بود، در دربار پهلوي جزو معتمدان به شمار مي‌آمد و همان‌طور که گفته شد، روابط حسنه‌اي با دربار، به خصوص با اشرف پهلوي داشت.
اشرف، هژير را از هر نظر پشتيباني مي‌کرد و سياست او را مي‌ستود. پس از سقوط کابينه هژير در آبان ماه ۱۳۲۷ اشرف براي دهن‌کجي به مخالفان و مجلس ترتيبي داد که شاه، هژير را به مقام نيابت رئيس سازمان شاهنشاهي اجتماعي منصوب کند و پس از آن هم در سال ۱۳۲۸ هژير را به مقام وزير دربار شاهنشاهي گمارد چون اشرف مي‌خواست هميشه هژير بر سر کار باشد. بنا به عقيده اشرف پست وزارت دربار، پست استراحت و تجديد قوا بود که هژير مي‌توانست در نخستين فرصت، ديگر بار بر کرسي نخست‌وزيري تکيه زند.
به گفته خود اشرف؛ «در خرداد ۱۳۲۷ برادرم، عبدالحسين هژير را به نخست‌وزيري منصوب کرد. هژير يکي از دوستان خوب من بود و بايد بگويم که من تاحدي در انتصاب او مؤثر بودم. او در سمت‌هاي وزير دارايي و وزير دربار نيز خدمت کرده بود.»
حضور در عرصه مطبوعات و روزنامه‌نگاري، خدمت در وزارت راه و دارايي،‌ وزير مشاور، وزير راه، وزير كشور و وزير دربار از جمله مناصب و فعاليت‌هايي بود كه وي در طول دوران حيات خود به آن اشتغال داشت.
روابط صميمي و متقابل دربار و هژير سبب شد كه نمايندگان مجلس پانزدهم او را به سمت نخست‌وزير انتخاب کنند؛ اما نخست‌وزيري هژير با مخالفت شديد آيت‌الله كاشاني و فدائيان اسلام روبه‌رو شد. آيت‌الله كاشاني، در مخالفت با هژير، اعلاميه تندي منتشر كرد و بازاريان نيز، به رهبري «نواب صفوي»، تظاهراتي در برابر ساختمان مجلس به راه انداختند. در مجلس هم اكثر افراد موافق با او به مخالفت پرداختند.
در اواخر دوره نخست‌وزيري او روزي جمعيت از منزل آيت‌الله كاشاني با پاي پياده به سوي مجلس حركت كردند تا اعتراض خود را اعلام كنند، وقتي جمعيت به مجلس رسيد شخصي به نام سيدهاشم حسيني، در حالي كه قرآن در دست داشت گفت: «آمده‌ايم تا مخالفت خود را نسبت به هژير اعلام كنيم، چون او لياقت حكومت بر مسلمين را ندارد.»
مخالفت‌ها با دولت هژير در داخل و خارج مجلس به تدريج چنان شد كه او در بن‌بست قرار گرفت و ناچار، پس از چهار ماه، كناره‌گيري كرد؛ اما چند روز بعد به سمت وزير دربار منصوب شد.
فدائيان اسلام كه نسبت به اين انتصاب اعتراض داشتند در دادگاه انقلابي خود او را به مرگ محكوم كردند. هژير، پس از واقعه ترور نافرجام شاه در بهمن ۱۳۲۷ به عضويت مجلس مؤسساني درآمد كه اختيارات شاه را افزايش داد و در تير ۱۳۲۸، وزير دربار شد.
سيدحسين امامي پیش از حضور نواب در ايران، به حلقه مبارزان با کسروي پيوسته بود؛ اما ظاهراً به ارادت به او تظاهر مي‌کرد و در حلقه حاميان او وارد شده بود تا از اين طريق بتواند اخبار درون‌گروهي آنان را به دوستان خود برساند. پس از نافرجام ماندن ترور کسروي به دست نواب، امامي پيشنهاد داد تا گروه فدائيان اسلام تشکيل شود و مبارزه عليه کسروي به شکل سازماندهي شده، سامان يابد. همه اين پيشنهاد را پذيرفتند و نواب را رهبر خود انتخاب کردند.
سيدحسين امامي در دادگاه کسروي موفق شد او را با چاقو به قتل رسانده و اولين اعدام انقلابي فدائيان اسلام را به ثمر برساند و حالا پس از چهار سال، عبدالحسين هژير، مغز متفکر دستگاه پهلوي، در مقابل آرمان‌هاي ملي و اسلامي ملت و به ویژه ملي شدن صنعت نفت مقاومت مي‌کرد. اين بار نيز قرعه به نام سيدحسين امامي افتاد تا اين جرثومه فساد را از سر راه ترقي کشور بردارد. شهيد امامي بارها به مناسبت‌هاي گوناگون به هژير هشدار داده بود که دست از مبارزه با مردم و اعتقادات ديني و منافع ملي آنها بردارد؛ اما هژير به هيچ يک از اين هشدار‌ها اعتنا نکرد. سرانجام در آبان ماه سال ۱۳۲۸ هجري شمسي، شهيد امامي موفق شد با شليک چند گلوله، او را از پا در آورد.
ماجرا از اين قرار بود که در روز سوم محرم برابر با ۱۳ آبان ۱۳۲۸ دربار مراسم عزایی را در مسجد سپهسالار برگزار کرد. هژير در راهروي مسجد ايستاده بود و به هر مداحي كه مي‌آمد يك خلعت مي‌داد. امامي به محض آنكه وارد شد، گردن هژير را گرفت و يك تير به او شليك كرد. مردم از صداي تير وحشت کردند، اما اعلام شد كه لامپ تركيده است. مردم آرام شدند و دوباره به جاي خود نشستند. امامي به تصور اينكه كار هژير تمام نشده، يقه او را گرفت و دو تير ديگر به او زد و همانجا كار تمام شد و نعش هژير بر زمين افتاد و سپس او را از در پشت مسجد بيرون بردند.
دوستان امامي قصد خارج كردن او را از صحنه داشتند، اما يکي از مأموران، امامي را گرفت و تلاش دوستان امامي براي رهانيدن او از مهلكه بي‌نتيجه ماند. بعد از دستگيري امامي، وي بلافاصله به اين اقدام اعتراف كرد و گفت چون زنده ماندن هژير را به زيان مملكت مي‌دانسته، اقدام به ترور او كرده است.
دادگاه نظامي، روز ۱۴ آبان، امامي را به اعدام محكوم كرد و او حتي تجديدنظر هم نخواست و در پايين پرونده خود نوشت: «من آماده كشته شدن بوده و در انتظار شهادتم.»
با قطعي شدن حکم اعدام امامي، گروه فدائيان اسلام تلاش خود را مبني‌بر آزادي او آغاز کرده و تصميم گرفتند در شب اجراي حكم به مأموران حمله كرده و امامي را آزاد كنند. شب هفدهم آبان ماه، فدائیان اسلام براي نجات امامي آماده مي‌شدند که جواني روزنامه به دست وارد اتاق شد و گفت: «حكم به تأخير افتاده است.» فدائیان اسلام ناچار آن شب متفرق شدند، ولي صبح روز بعد فرياد روزنامه‌فروش‌ها که مي‌گفتند: «اعدام امامي، اعدام امامي» دل‌ها را لرزاند و اشك حسرت را بر گونه‌ها جاري کرد.
رژيم كه از تصميم فدائیان اسلام مبني بر آزادسازي امامي آگاه شده بود، خبر تأخير اجراي حكم را در جرايد منتشر كرد و از غروب شانزدهم آبان ماه خيابان‌هاي متصل به ميدان سپه (توپخانه) را به علت حفاري بست؛ اما در ساعت دو نيمه شب پس از قرائت حكم از سوی نماينده دادستان اولين شهيد فدائیان اسلام با قلبي مطمئن در راه اسلام به شهادت رسيد.
شهيد نواب در رثاي او گفت: «امامي! اي شهيد عزيز ما! اي جگرگوشه زهرا! اي قرباني راه خدا! آسوده بيارام و در باغ رضوان خدا، قدم به آسايش بزن... آري! امامي عزيز، اگر نبود ديگر وظايف ما، همچون تو کلام زيباي خدا را بر فراز چوبه دار تلاوت و همچون تو، آخرين نفس خود را با کلمه دلنشين زنده باد اسلام، فرياد مي‌کرديم!»
عمال رژیم پيكر اولين شهيد فدائيان اسلام را پيش از سحرگاه، در امامزاده حسن به خاك سپردند، اما صبح روز بعد فدائیان اسلام با تلاش بسيار، پيكر او را به «ابن بابويه» انتقال داده و پس از برگزاري مراسم مذهبي به سوگ عزيزشان نشستند.

امام خامنه‌ای در گذر زمان-۱۱۵
  سید‌مهدی حسینی/  با انتصاب امام خامنه‌ای(مدظله‌العالی) به مقام ریاست‌جمهوری و پیرو فعالیت‌های مجدانه ایشان در عرصه دفاع مقدس تغییر و تحولات جدیدی رقم خورد. حدود یک سال رکود و سکون در جبهه‌ها حاکم شده بود و رژیم متجاوز بعث عراق در برخی مناطق تا عمق ۹۰ کیلومتری پیشروی کرده و شهرهایی را به اشغال درآورده بود. برای نمونه، در جنوب جاده اهواز ـ خرمشهر را در اشغال داشت و شهر اهواز مرکز استان در تیررس توپخانه متجاوزان بود و در غرب کشور کرمانشاه هم‌چنین وضعیتی داشت. وقتی که بنی‌صدر مانع فعالیت‌های دفاعی شد و در اوایل تابستان ۶۰ سقوط کرد، وضعیت جبهه بهبود یافت و تحرکات جالبی در مناطق ایجاد شد و در عملیات‌ها موفقیت‌های چشمگیری به دست آمد، به ویژه در مهر ماه ۱۳۶۰ با شکست حصر آبادان و انجام عملیات ثامن‌الائمه و پس از آن انتصاب امام خامنه‌ای به مقام ریاست‌جمهوری در کنار نمایندگی امام در شورای عالی دفاع و انتصاب شهید صیاد شیرازی از طرف امام به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش و پیش از آن انتصاب محسن رضایی به عنوان فرمانده سپاه، سرعت تحولات بسیار تند شد. طرح و عملیات طریق‌‌القدس در آذرماه سال ۶۰ انجام گرفت که به آزادسازی شهر بستان منجر شد. امام خامنه‌ای با وجود مجروحیت ناشی از ترور، فعالانه در انجام عملیات‌ها مشارکت داشتند و جلسات شورای عالی دفاع را مدیریت می‌کردند و از اول تا پانزدهم آذرماه سه مصاحبه در رابطه با جبهه‌ها انجام دادند. معظم‌له در بخشی از مصاحبه تاریخ ۱۰/۹/۶۰ خود فرمودند: «امروز در جلسه شورای عالی دفاع، همان‌طور که در فهرست دستور جلسه نوشته شده است هفده موضوع مطرح شد و درباره همه آن موضوعات که بعضی از آنها مثل مسائل مربوط به جنگ مهم و بعضی هم مسائل کوچک‌تر بود و کمتر اهمیت داشت، تصمیم‌‌گیری‌هایی انجام گرفت و خوشبختانه باید بگویم حالا که شورای عالی دفاع با یک هماهنگی کامل و هم‌نفسی بین اعضا جلسه تشکیل می‌دهد خیلی سرعت عمل جلسات خوب است، به نحوی که گاهی به تصمیم‌های جدی و حتی مهم، خیلی زود می‌تواند برسد و وقت جلسه شورای عالی دفاع مثل بعضی از اوقات در گذشته، با بگومگوهای بی‌خود تلف نمی‌شود. اولین موضوعی که در این جلسه مطرح شد پیرامون جبهه‌های جنوب و غرب بود که طبق معمول مسئولان نظامی، یعنی رئیس ستاد و فرماندهی سپاه پاسداران که در جلسه عضویت دارند، گزارشی از اوضاع جبهه‌های جنگ به اعضای شورای عالی دفاع دادند که خوشبختانه وضع جبهه‌ها خوب است.»
مباحث این جلسات سرّی بود و در حفظ و نگهداری آن مدیریت و نظارت امام خامنه‌ای نقش تعیین‌کننده داشت و همچنین یکی از عوامل مهم و اساسی در تحرک‌بخشی جبهه‌های جنگ حضور پر برکت امام خامنه‌ای در آغاز ریاست جمهوری ایشان بود، به طوری که حدود شش ماه عملیات‌های فتح‌المبین و الی‌بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر را به دنبال داشت.

پس از کودتاي ۲۸ مرداد 1332 که موجب سقوط دولت مصدق و بازگشت محمدرضاشاه به قدرت شد، سران جبهه ملي و از جمله دکتر سيدحسين فاطمي براي مدتي مخفي بودند. اختفاي حسين فاطمي حدود هشت ماه به طول انجاميد؛ اما سرانجام عوامل دولت کودتا، وي را بازداشت کردند. روزنامه اطلاعات عصر آن روز در خبري ذيل تيتر «دکتر فاطمي امروز در يکي از خانه‌هاي تجريش دستگير شد»، نوشت: «به طوري که شنيده شد سروان جليلوند به وسيله زني به نام فاطمه که چادر به سر داشته اطلاع پيدا مي‌کند که دکتر حسين فاطمي در يکي از خانه‌هاي واقع در امامزاده قاسم شميران مخفي شده است. افسر مزبور ساعت سه صبح امروز به فرمانداري مراجعه کرده، به اتفاق سرگرد علي‌اکبر مولوي و چند نفر مأمور به شميران مي‌رود، دکتر فاطمي را دستگير مي‌کند.»
فرداي آن روز روزنامه اطلاعات از حمله به فاطمي در جريان انتقالش به زندان قصر خبر داد و نوشت: «بعدازظهر ديروز هنگامي که بازپرسي مقدماتي از دکتر فاطمي در اتاق کار فرماندار نظامي پايان يافت و نامبرده به وسيله مأمورين انتظامي براي توقف به زندان قصر انتقال داده مي‌شد، ناگهان از ميان ازدحام جمعيت، نا‌شناسي به طرف وي حمله کرد و در نتيجه فاطمي به سه ضربه کارد مجروح و در بيمارستان بستري گرديد. دکتر فاطمي به جاي زندان به بيمارستان شهرباني منتقل و بلافاصله به وسيله عمل جراحي از خونريزي جراحات او جلوگيري گرديد. وضع مزاجي دکتر فاطمي رضايت‌بخش است و اکنون در زندان پادگان قصر به سر مي‌برد.» اطلاعات يک روز بعد بار ديگر در خبري از وخامت حال فاطمي نوشت: «بر اثر حوادثي که پريروز بر دکتر فاطمي گذشت، بيماري سابق وي تشديد گرديد و از بعدازظهر ديروز مقداري خون استفراغ نمود و به اين ترتيب وضع مزاجي دکتر فاطمي وخيم شد و به دستور دادستان ارتش به بيمارستان ارتش منتقل گرديد. در جلسه مشاوره طبي که بر بالين دکتر فاطمي تشکيل شد چندين نظر داده شد که ناراحتي دکتر فاطمي مربوط به بيماري قبلي اوست.»
فاطمي با همين شرايط بيماري حدود يک‌سال در زندان ماند تا اينکه در مهرماه ۱۳۳۳ محاکمه وي به همراه دو چهره ملي ديگر، يعني دکتر شايگان و مهندس رضوي آغاز شد. فاطمي در دادگاه در پاسخ به اتهامات گفت: «من ديگر در اين لحظات در مقام تظاهر و عوام‌فريبي نيستم و به مرگ خود يقين دارم و آنچه مي‌گويم از روي حقيقت است. ما از نهضتي به پيشوايي دکتر مصدق حمايت کرديم که هيچ قصد و غرضي جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من براي آن کشته مي‌شوم که اولين اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هيچ مأيوس نيستم، از هر قطره خون من هزاران نهال مي‌رويد و با تأييد خداوند قهار، انتقام اين ملت ستمديده را از استعمار ناپاک مي‌گيرد.»
۱۹ مهرماه ۱۳۳۳ در جلسه دهم دادگاه، روزنامه اطلاعات از صدور حکم اعدام براي وي خبر داد. احکام اين سه نفر در پي فرجام‌خواهي به دادگاه تجديدنظر رفت. هرچند در دادگاه تجديدنظر احکام حبس ابد دکتر شايگان و مهندس رضوي به ده سال حبس کاهش يافت؛ اما حکم دکتر فاطمي عيناً تأييد و تصميم دولت کودتا براي اعدام وي قطعيت يافت. چند روز بعد، يعني روز ۱۹ آبان سال ١٣٣٣، فاطمي را در حالي که آثار بيماري و ضرب و شتم در او نمايان بود، کشان‌کشان تا پاي جوخه اعدام بردند. بعد‌ها روايت شد که او هنگام اعدام فرياد زده بود: «بسم الله الرحمن الرحيم؛ پاينده باد ايران، زنده باد دکتر مصدق»... و بعد صداي رگبار گلوله در ميدان تير لشکر دو زرهي تهران پيچيد. پيکر دکتر فاطمي پس از اعدام در ابن‌بابويه شهر ري و در جوار شهداي سي تير به خاک سپرده شد.

چرچيل، تأثيرگذارترين سياستمدار بريتانيايي بود که با تصميماتش، کشتار و غارت‌گري وسیعی در سراسر جهان به راه انداخت. چرچيل با خواندن کتاب هيتلر به‌نام «نبرد من»، هفت‌سال قبل از شروع جنگ جهاني دوم پيش‌بيني کرده بود که جنگ ‌جهاني ديگري در راه است و از بابت اين پيش‌بيني مورد تمسخر قرار گرفت. او حتي موضوعات جزئي مثل اينکه هيتلر، اول به لهستان حمله مي‌کند، يا لندن بمباران مي‌شود را هم حدس زده بود. البته، در خصوص خود او هم اقدامات متناقضي در روزهاي منتهي به جنگ‌ جهاني دوم به‌وجود آمد، به‌طوري‌که پیش از شروع جنگ در ديداري که با همتاي ايتاليايي خود، بنيتو موسيليني داشت، از حکومت فاشيستي آنها تعريف و تمجيد کرد. با توجه به متحد شدن ايتاليا و آلمان ‌نازي در جنگ، مي‌توان دریافت که چرچيل، خود هم تفکراتي نيمه‌فاشيستي و نازيسمي داشته است.
در این میان يکي ديگر از اقداماتی که بر خوي جنگ‌طلبي چرچيل را صحه گذاشت، زنداني کردن معاون هيتلر بود که در حين جنگ براي ايجاد صلح به انگلستان آمده بوده است. این امر نشان مي‌دهد چرچيل سعي در فروکش کردن تنش‌ها با هيتلر نداشت. 
يکي از مهم‌ترين جناياتي که چرچيل در دوران زندگي‌اش مرتکب شد دستور بمباران شهر درسدن آلمان بود. در آن زمان، هيتلر به‌پايين‌ترين سطح قدرت نظامي رسيده بود و تنها در فاصله دوماه به‌پايان جنگ، در اقدامي غيرضروري شهر تاريخي درسدن را بمباران کرد. در ۲۸ مارس ۱۹۴۵ وينستون چرچيل دستور داد از شدت حملات هوايي بر روي شهرهاي آلمان و مناطق غيرنظامي کاسته شود و بيشتر مراکز نظامي و صنعتي مورد توجه قرار گيرد. دليل صدور اين دستور، کارنامه سياهي بود که بمباران شهرهايي همچون درسدن براي انگلستان باقي گذاشت و ترس دولتمردان اين کشور از دستاویز شدن اين مسئله به‌‌مثابه سندي بر توحش آنان. تخريب مناطق مسکوني و شهرهاي آلمان بيش از اين با منافع بريتانياي پس از جنگ در تضاد بود.
در اين حمله در چهار يورش بين ۱۳ تا ۱۵ فوريه ۱۹۴۵، ۷۲۲ بمب‌افکن نيروي ‌هوايي سلطنتي بريتانيا و ۵۲۷ بمب‌افکن نيروهاي‌ هوايي ايالات‌متحده، بيش از ۳۹۰۰ تن بمب انفجاري قوي و بمب‌هاي آتش‌زا (بمب‌هاي بشکه‌اي و فسفري) را بر اين شهر فروريختند. طوفان آتش ناشي از آن، پانزده مايل مربع (۳۹ کيلومتر مربع) از مرکز شهر را نابود کرد. بين ۲۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ نفر کشته شدند. البته اين اولين شهري نبود که به اين شيوه بمباران شد؛ بلکه قبل از آن، شهرهاي ديگري از جمله هامبورگ و چندين شهر ديگر اين‌گونه  بمباران شدند. در اين بمباران، هدف اين بود که با بمب‌هاي فسفري شهر را به آتش بکشند و مردم را زنده‌زنده بسوزانند.
 روزنامه آلماني دي‌ولت در گزارشي درباره حمله به شهر درسدن، از اين فاجعه چنين یاد می‌کند: «آنها در درسدن، تنها در عرض يک شب جهنمي، صدها هزار نفر را نابود کردند و گنجينه‌هاي فرهنگي بي‌شماري را تخريب نمودند. زن‌هايي که در بيمارستان‌ها در حال وضع حمل بودند، از پنجره‌ها به بيرون مي‌پريدند تا در آتش نسوزند. اما در عرض چند دقيقه اين زنان و کودکان‌شان که هنوز چشمان‌شان را به‌روي جهان باز نکرده بودند، به تلي از خاکستر تبديل شدند. هزاران نفر که بمب‌هاي آتش‌زا آنها را تبديل به مشعل‌هاي متحرک کرده بود، به‌درون حوض‌هاي آب مي‌پريدند، اما فسفر حتي درون آب نيز آنها را مي‌سوزاند. حتي حيوانات باغ‌وحش نيز با بيچارگي به‌همراه انسان‌ها به‌سوي آب مي‌دويدند. اما تمام اين انسان‌ها و حيوانات به‌نام آزادي نابود شدند.»
نيروهاي جبهه مخالف هيتلر که سعي در از بين بردن مردم آلمان داشتند، تنها به‌واقعه درسدن اکتفا نکردند؛ به‌طوري‌که روز بعد از بمباران، چرچيل دستور داد تمام بازماندگان بمباران‌ها را در ساحل رودخانه الب به‌رگبار ببندند. 45 سال پس از ويراني درسدن، ديويد ايروينگ، در سخنراني خود در کاخ فرهنگ درسدن به جمله‌اي مشهور از چرچيل اشاره کرد: «نمي‌خواهم در مورد چگونگي نابود کردن اهداف با اهميت اطراف درسدن به من پيشنهاد دهيد. من پيشنهاد‌هايي مي‌خواهم در مورد چگونگي کباب کردن ششصدهزار پناهنده‌اي که از برسلاو به درسدن آمده‌اند.»
 درباره ميزان تلفات بمباران شهر درسدن، آمارهاي مختلفي از 20‌هزار نفر تا ۵۰۰هزار نفر اعلام مي‌شود. بمباران‌ها حداقل ۱۲‌هزار خانه را ويران کرد و هزاران نفر از کساني که در پناهگاه‌ها بودند نیز کشته شدند. نکته مهم اين بود که هزاران نفر از قربانيان، نه بر اثر ترکش بمب‌ها، که بر اثر خفگي مردند. آنچنان روي درسدن بمب ريخته مي‌شد که بمب‌ها اکسيژن شهر را مصرف کرده بودند و در همان چند دقيقه‌اي که طول کشيد تا باد اکسيژن تازه بياورد، همه خفه شدند. 
حملات هوايي به شهر درسدن را نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا RAF و نيروي‌هوايي آمريکا USAAF صورت دادند.


برادر بزرگ و بزرگوار امام راحل عظيم‏‌الشأن جناب حجت‌‏الاسلام آقاي حاج‌سيدمرتضي پسنديده، پس از عمر با برکتي که يکسره به تقوا و پاکدامني سپري شد، به ديار باقي و ديدار احبّه و اولياء شتافت. رحمت و فضل خدا بر او و سزاي پرهيزکاران و پاکدامنان نثار او باد. اين روحاني شريف و امين و شجاع و صادق براي امام کبير ما در يک دوره همچون پدر و سرپرستي مهربان و دلسوز و مصلحت‌‏انديش و در يک دوره همچون برادر و وکيل و معاوني مؤتمن و رشيد و خستگي‌ناپذير و بالاخره در يک دوره همچون رعيت و پيروي مؤمن و فرمان‏پذير و مطيع بود. اين افتخار براي او بس که بزرگ‌ترين انسان زمان ما همواره او را بزرگ و گرامي مي‌‏داشت و به او احترام مي‌‏کرد، از او راضي بود و به حفظ رضايت او اهتمام مي‌‏ورزيد.
پيام تسليت امام خامنه‌اي

 محمد درودیان/ پروفسور روح‌الله کارگر رمضاني، استاد بازنشسته دانشگاه ويرجينيا در آمريکا و نويسنده آثاري همچون «ايران انقلابي»، «چالش‌ها و پاسخ در خاورميانه» و «ايران و آمريکا: الگوهايي از نفوذ»، درباره علل وقوع جنگ ايران و عراق نيز مباحثي را مطرح ساخته است.
پروفسور رمضاني در توضيح نظريه خود، جنگ عراق عليه جمهوري اسلامي ايران را واکنش به تهديدي دانسته است که کشورهاي عربي و به‌ويژه عراق از اصول‌گرايي و بنيادگرايي اسلامي به رهبري امام خميني (در انقلاب ايران) احساس مي‌کردند. وي درباره انگيزه‌هاي حمله عراق نوشته است که صدام حسين، با توجه به ويژگي‌هاي فردي و شخصي خود و معضل ژئوپلیتيکي عراق، تصمیم داشت خلأ قدرت ناشي از سقوط رژيم شاه و شکل‌گيري روند جديد در خاورميانه و خليج‌فارس را بازسازي کند. چنانکه، با افزايش قيمت نفت، عراق منابع مالي مورد نظر خود را براي تجاوز به ايران به دست آورد و در صورت پيروزي بر ايران مي‌توانست نقش مؤثري در تسلط بر منابع نفتي منطقه ايفا کند و به ذخايري همانند ذخایر عربستان دست يابد.
بر اين اساس تحول حاصل از انقلاب اسلامي، عراق را با تهديدات و فرصت‌هاي جديدي مواجه کرد که، با توجه به شرايط منطقه و اوضاع بين‌المللي، تمهيدات لازم براي جنگ عليه ايران را براي بهره‌برداري از فرصت‌ها فراهم ساخت. رمضاني درباره شکل‌گيري تحليل و اقدامات عراق نوشته است که تحليل عراق از اقدامات نظامي عليه جمهوري اسلامي ایران بر اين اساس بود که بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي، نيروهايي در ايران و کشورهاي خاورميانه آزاد شده‌اند که براي رويارويي با هنجارهاي محافظه‌کارانه و ارتجاعي منطقه‌ از اعتمادبه‌نفس لازم برخوردارند؛ طبيعي است که ادامه اين روند به کاهش اعتبار راديکاليسم عراق و نابودي هويت ناسيوناليسم عربي منجر مي‌شد و اگر عراق جهت‌گيري ضدامپرياليستي و راديکال اواسط دهه 1970 را نيز پيگيري مي‌کرد انقلاب اسلامي بيشتر تقویت می‌شد و در نتيجه، عراق به حاشيه سيستم تابع خاورميانه سقوط مي‌کرد.
نظريه پروفسور رمضاني برخلاف نظريه شهرام چوبين بيشتر ناظر بر اهداف و تمايلات توسعه‌طلبانه عراق و پيامد رويارويي با فرصت‌هاي جديدي بود که بر اثر تحولات حاصل از انقلاب اسلامي ايجاد شدند. اگر اين برداشت صحيح باشد انقلاب‌ اسلامي، پديده‌اي جديد و کاملاً متفاوت بود که به طور طبيعي عراق، کشورهاي منطقه و قدرت‌هاي بين‌المللي را نگران مي‌کرد و موجب شد عراق با جاه‌طلبي‌هاي برآمده از ماهيت نظام بعثي، مشکلات ژئوپلیتيکي، شخصيت صدام و پيامدهاي انقلاب در ايجاد خلأ قدرت، اهداف جديدي را طراحي کند. در واقع، عراق از پيامدهاي حاصل از انقلاب اسلامي، به معناي تضعيف و به حاشيه راندن راديکاليسم عراق و هويت ناسيوناليسم عربي (و نه موجوديت رژيم حاکم بر عراق) ناخشنود بود؛ لذا براي مقابله با آن به رويارويي با ايران و انقلاب اسلامي مبادرت ورزيد.