خیلی از مردها
یادشان می‌رود که از همسران‌شان
بابت حجاب تشکر کنند!
یادشان می‌رود که پذیرایی از مهمان
با حجاب سخت‌تر است!
یادشان می‌رود که مسافرت با حجاب سخت‌تر است!
یادشان می‌رود که بچه‌داری با حجاب سخت‌تر است!
یادشان می‌رود که خرید با حجاب سخت‌تر است!
یادشان می‌رود که در گرمای تابستان چه جهادی است چادری بودن!
گاهی با شاخه‌ای گل... 
از همسران‌تان بابت حجاب‌شان تشکر کنید،
تا بدانند که جهادی که امروز با حجاب‌شان می‌کنند،
برای‌تان ارزشمند است.
امام محمدباقر(ع) می‌فرمایند: تقواى خدا پيشه كنيد و در راهى كه برگزيده‌ايد از پارسايى و تلاش در اطاعت از فرامين الهى كمك بجوييد، كه اگر چنين كرديد بيشترين غبطه به حال يكى از شما آن‌گاه خواهد بود كه به سر حدّ آخرت برسد و ارتباط وى از دنيا قطع شده باشد، پس آن‌گاه كه به چنين منزلگاهى رسيد، مى‌فهمد (مى‌بيند) كه نعمت و كرامت از طرف خداوند به وى رو نموده و بشارت بهشت به وى داده مى‌شود و ايمن مى‌شود از آنچه مى‌ترسيد و يقين مى‌كند كه راهش بر حق بوده و هر كس برخلاف راه او بوده بر باطلى هلاك‌كننده بوده است.
بحارالانوار (ط ـ بیروت)، ج 6، ص ۱۸۷

نگاهی به فیلم «یتیم‌خانه ایران» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی
 مهدی امیدی/«یتیم‌خانه ایران» تازه‌ترین فیلم ابوالقاسم طالبی، کارگردان فیلم جنجالی «قلاده‌های طلا» است. این فیلم به قطعه‌ای کمتر شناخته شده از تاریخ جنایات دولت بریتانیا علیه ملت ایران می‌پردازد؛ واقعه‌ای که از آن به هولوکاست انگلیس علیه ایران یاد می‌شود. در سال‌های نخست روی کار آمدن رژیم پهلوی و بین سال‌های 1917 تا 1919 میلادی (مقارن با 1296 تا 1298 ه.ش) قوای روس و انگلیس، کشور ایران را اشغال می‌کنند. در اثر این اتفاق، قحطی بسیار بزرگی در سراسر ایران شایع می‌شود. در واقع این وضعیت ناشی از اعمال سیاست‌های مستقیم انگلیس در ایران بود، به طوری که مستشاران انگلیسی حتی اجازه دسترسی مردم به دارو را هم نمی‌دادند! در اثر این مسائل بیش از 9 میلیون نفر، یعنی حدود نیمی از کل مردم، در اثر بیماری و گرسنگی درگذشتند! 
نکته عجیب اینکه این بخش تراژیک و سیاه از تاریخ معاصر کشورمان در کمتر متن، فیلم و روایتی از سوی اندیشمندان، تاریخ‌نگاران و هنرمندان مطرح شده بود. از معدود توجهات به این مقطع تاریخی می‌توان به مجموعه مستند «اشغال» به کارگردانی سعید مستغاثی، مستند «خاطرات خانه متروک» ساخته محمدعلی فارسی و یکی از قسمت‌های برنامه «راز» نادر طالب‌زاده اشاره کرد. این در حالی است که غربی‌ها درباره هولوکاست ادعایی خود که هنوز کمّ و کیف آن اثبات نشده، تاکنون صدها فیلم ساخته‌اند. در دو دوره اخیر مراسم اسکار نیز دو فیلم با محوریت هولوکاست جایزه بخش فیلم‌های غیر انگلیسی را کسب کردند.
«یتیم‌خانه ایران» اولین اثر جدی در فضای هنری ـ رسانه‌ای ماست که ماجرای قحطی بزرگ ایران را به تصویر کشیده است. ابوالقاسم طالبی سعی کرده در این فیلم یک «وسترن ایرانی» را متبلور سازد. مهم‌ترین شاخصه فیلم‌های وسترن، قهرمان‌محوری است؛ قهرمانی که به طور همزمان با نیروهای دیوسیرت و محیط سخت و پرالتهاب پیرامون خودش مبارزه می‌کند. در فیلم‌های وسترن، قهرمانی که نماد و نمود تمدن و فرهنگ آمریکایی است به جنگ و نبرد با جنایتکاران و بدکاران می‌رود و با خلق حماسه‌هایی یا پیروز می‌شود، یا مرگی زیبا دارد. در «یتیم‌خانه ایران» هم قهرمان فیلم (با بازی خوب علیرام نورایی) با دیدن ظلم و ستم اشغالگران انگلیسی، اسلحه به دست می‌گیرد و برای نجات مردمش جان‌فشانی می‌کند. صحنه‌های اکشن فیلم با فضاهای باشکوه و فاخر در مناطق جنگلی، شهری و بیابانی در هم آمیخته است. بازسازی زندگی و فضای جامعه در مقطع تاریخی مدنظر فیلم، کاملاً باورپذیر و نزدیک به واقع از آب درآمده است. هدایت بازیگران و موقعیت‌ها در صحنه‌های شلوغ و پرجمعیت، یکی از دشوارترین عملیات‌های سینمایی است که کارگردان این فیلم از پس آن به خوبی برآمده است. اوج قدرت ساختاری فیلم، خلق نماهای تکان‌دهنده مرگ دسته‌جمعی مبتلایان به وبا و طاعون است؛ نماهایی که تاکنون در هیچ فیلم ایرانی دیگری نمونه آن دیده نشده و صرفاً در فیلم‌های هالیوودی قابل تماشا است.
اما افزون بر ساختار قابل توجه «یتیم‌خانه ایران» باید به محتوای به روز این فیلم هم اشاره کرد. آنچه باید گفت این است که فیلم‌های تاریخی، علاوه بر بازگویی یا افشای واقعیت‌های گذشته، در اصل به شرایط و جامعه امروز می‌پردازند. در واقع، سینمای تاریخی، بازخوانی زمان حال در آینه گذشته است. فیلم «یتیم‌خانه ایران» هم دقیقاً امروز را نشانه رفته است. این فیلم در وهله اول، نمایی واقعی از سیطره بیگانه بر کشور را نمایش می‌دهد. در روزگاری که عده‌ای در داخل، جاهلانه یا ظالمانه، نگاه امیدوارانه به غرب را تبلیغ می‌کنند، این فیلم به خوبی نشان می‌دهد که در دوره‌ای که دولت‌های غربی حضور پررنگی در ایران داشته‌اند، بزرگ‌ترین فجایع و بیشترین فقر در کشورمان غالب شده است.
«علمدار» شخصیت غایب فیلم و منجی آینده است که نام آن را بارها از زبان قهرمان فیلم می‌شنویم. فیلم نشان می‌دهد که نبود یک علمدار باتدبیر و شجاع در کشور و قرار گرفتن پادشاهان بی‌لیاقت و ترسو بر سر کار، نتیجه‌ای جز تاراج ثروت‌ها و مرگ امنیت در کشور نداشته است. سکوت افراد به ظاهر روشنفکر در برابر جنایت‌های بیگانان نیز یکی دیگر از مسائلی است که در فیلم بارها به آن اشاره می‌شود. جریانی که به دلیل دلبستگی به غرب، هیچ‌گاه حاضر به افشای بسیاری از حقایق، از جمله ماجرای قحطی بزرگ نشدند!
در مجموع، «یتیم‌خانه ایران» با وجود برخی ضعف‌ها، یک گام رو به جلو در کارنامه کارگردانی ابوالقاسم طالبی ثبت کرده، همچنین یک فیلم قابل احترام و امیدبخش در سینمای ایران است.

 بالاخره منم آدمم و جایزالخطا؛ باید اعتراف کنم تا وسطای هفته پیش، تحت تأثیر مشتی آدم بی‌منطق، دلواپس، بی‌سواد، انقلابی‌نما و غیره و ذلک به بر و بچه‌های تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای یه جورایی زبونم لال به یه چشم دیگه نگاه می‌کردم و فکر می‌کردم این بندگون خدا خیلی پای کار نیستن، تا اینکه جناب جان کری، وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا هنگام دریافت جایزه جهانی «چتم هاوس» که خودشون به خودشون داده بودن، کلی از دکتر محمدجواد ظریف ما هم تعریف و تمجید کرد و کار به جایی رسید که گفت: «جواد» مذاکره‌کننده خوب و میهن‌پرستیه، حالا هر کی نمی‌تونه ببینه، عینک بزنه؛ از این عینک ته‌استکانیا. به خودم میگم مرد حسابی، مگه توی تاریخ بشر دو پا، چند تا مشابه این حرف رو داریم که وزیر خارجه آمریکا اینجوری از یه وزیر خارجه کشور جهان سومی تعریف و تمجید کنه، اونم اینجور ناز بگه «جواد».
باور کنین عذاب وجدان گرفتم و برای جبران مافات یه فایل صوتی از مکالمه منتشر نشده جان کری و محمدجواد ظریف رو که همین یکی دو هفته پیش انجام شده، منتشر می‌کنم.
جواد: الو، جان منم جواد، هلوو، سلام.
جان: هلوو، سلام هوو آر یو، زود بگو کار دارم.
جواد: الو، جان من به شدت ازتون گله دارم، گله دارم، گله دارم.
جان: بگو مگه چی شده؟
جواد: می‌خواستم چند تا از موارد نقص برجام رو بگم. 
جان: مثلاً! 
جواد: بابا شما دیگه چرا، یعنی واقعاً نمی‌دونی ما هنوزم نمی‌تونیم با دلار معامله کنیم، صد میلیارد دارایی‌مونم هنوز نگه داشتن و نمی‌دن؟ 
جان: من گفتم چی شده! همین الان لب تر کنی، سه سوت به خانم بچه‌ها می‌گم برن بازار با دلار هر چی می‌خوای بخرن و بفرستن. درباره اون دارایی‌ها هم که گفتی، به جون تو اینجا جاش خیلی امنه، من نگرانم بیاد اونجا حیف و میل بشه؛ وگرنه پول خودتونه، کی خواسته بخوره، ما خودمون اینقده از این دلارا داریم که نگو! 
جواد: از این بگذریم به «باراک» بگو، این چه حرفیه می‌زنه، اگه کنگره تحریم کنه، من «وتو» نمی‌کنم؛ اصلاً قرارمون این نبود.
جان: جواد کاملاً حق با توئه، این مردیکه سیاه آدم نیست. ما رو که به این کاکا سیاها رو دادیم، تو فقط دعا کن هیلاری بیاد، همه چی حل می‌شه. اصلاً من دیگه به این کاکا سیاه رو نمی‌زنم.
جواد: حالا اون هیچی، این «جیسون» که شما گفتین آزاد کردیم، بی‌چشم و رو رفته دادگاه شکایت کرده و از ما غرامت می‌خواد. یه چیزی به دادگاه بگو. 
جان: جواد جون خودتو که اینجا بودی، می‌دونی اینجا مهد دموکراسیه، دادگاه مستقله، چی می‌تونم بهش بگم. البته یه چیزی بهت بگم زیاد فشار نیار، «باراک» هنوز همه گزینه‌هاش روی میزه، فقط یه چند تاش برده زیر میز.
جواد (با عصبانیت هر چه تمام): کری جون بهت گفته باشم «هرگز یک ایرانی رو تهدید نکن»،  وگرنه...
جان: جواد جون چرا عصبانی می‌شی! الهی من قربون اون خنده‌هات بشم. از یک تحصیل‌کرده و فرنگ‌دیده بعیده اینجوری صحبت کنه. اصلاً اگه اجازه بدی برای اینکه حسن نیتم رو بهت ثابت کنم، از این به بعد تو رو «جواتی» صدا کنم.
جواد: آخه شماها اصلاً رعایت نمی‌کنین، صبر ما هم حدّی داره.
جان: نه به جان شما اصلاً این طوری نیست؛ الآن یه شعری که من خودم برات سرودم می‌خونم، حتماً نظرت عوض می‌شه؛ جواتی جون تو مردی مرد وطن‌پرستی/ تو خیلی ماه هستی/ دوستت دارم تو هستی...     

 حسن فلاح/ مرد روزهای سخت «دکل»، مجاهد سکانس‌ها و میزانسن‌های دور از اغراق «سجاده‌های آتش»، کاراکتر مظلوم و غریب «کمین»، مرد خوش‌اخلاق روزهای پرتلاطم «ستایش» و ایفاگر نقش کاریزماتیک «وفا» در امدادگران عاشورا، کربلایی شد.
وقتی که رضا ایرانمنش هنرمند جانباز و انقلابی پذیرفت که اجرای پانزدهمین مجمع امدادگران عاشورا را بر عهده بگیرد نمی‌دانست که قرار است در منزل پانزدهم (باغ موزه دفاع مقدس) از حماسه‌آفرینی‌های هشت ساله او در روزهای سخت ایثارگری دفاع مقدس و نگاه هوشمندانه و مدبرانه‌اش در کسوت فرماندهی جنگ نرم، تقدیر و تجلیل شود! اما در میانه راه و پس از سخنرانی متولی اصلی همایش، نصرالله فتحیان بهترین فرصت بود که خبر یک هدیه معنوی به او داده شود. این کار را یکی از تلاشگران بخش فرهنگی امدادگران انجام داد و اعلام کرد قدردان زحمات هنرمندان ارزشی و ایثارگری چون او هستیم. بله! این رسم همان مردانی است که روزی در جبهه سخت با سلاح مقابل دشمن ایستادند و امروز برای تداوم حماسه‌آفرینی نبرد نرم، از فعالانش تقدیر می‌کنند. رضا ایرانمنش در این آیین تجلیل تذکره کربلای خود را از دستان مسئولان خیریه امدادگران عاشورا دریافت کرد؛ هنرمندی که هفته‌ای سه روز پزشکان بیمارستان آتیه شاهد درمان‌های سخت او هستند؛ جایی که خودش می‌گوید جانبازانی را می‌بیند که هر یک روزگاری برای خودشان یلی بودند و حالا حتی در خانه‌شان نیز جایی ندارند؛ زیرا به لحاظ روحی و روانی احوالات‌شان با محیط خانه و خانواده سازگار نیست. البته، همین نکته که برخی‌ از مردان روزهای سخت جهاد و جانبازی امروز حتی در پرداخت هزینه‌های مایحتاج زندگی‌شان با مشکل روبه‌رو هستند را پشت تریبون خطاب به وزیر بهداشت گفت و او هم در خلال صحبت‌هایش به این نکته اشاره کرد که هنوز سازوکار مناسبی برای ساماندهی بخش درآمدی و درمانی این قشر پیش‌بینی نشده است. 
اما نکته جالب دیگر اشک‌هایی بود که از چشمان این بازیگر جانباز و انقلابی جاری شد و آن زمانی بود که نام او را برای تجلیل خواندند و اعلام کردند سرور شهیدان امام حسین(ع) او را طلبیده! رضا ایرانمنش همچنان با آثار ناشی از جراحات جنگ تحمیلی دست به گریبان است، به طوری که روز پیش از اجرا در بیمارستان آتیه به او شوک داده بودند و او شب‌ها قرص‌های خواب‌آور مصرف می‌کند، اما به قول خودش از ساعت 5 صبح به قول خودش منتظر این دیدار و مراسم بود، مخصوصاً که وقتی رحیم جبهه‌ها را دید این خوشحالی مضاعف شد. جالب‌تر اینکه خودش می‌گوید شب قبل مادر شهیدی به او گفته امام حسین(ع) تو را طلبیده و به کربلا می‌روی! چقدر این رؤیای صادقه زود تعبیر شد و او هم کربلایی شد.


«اگر ز کوی تو بویی به ما رساند باد»
هوای شهرِ مرا می‌کند خراب‌آباد
به یک طرف تو ببین گرگ دیوسیرت را
مخور فریب دَدان را، مترس از فریاد
اگر نشستی و با او مذاکره کردی
اگر تو بُرد کنی، روحت و روانت شاد
وگر ببازی و هر لحظه امتیاز دهی
چنین مذاکره ما را به باد خواهد داد
توافقی شد و دلخوش شدند جمله کَسان
چه باک عهدِ عَدو، ساده می‌رود از یاد
خدا کند سر عقل آید این اَبَر شیطان
وگرنه خشم بگیرم که هرچه بادا باد
علی عرفان(شاعرباشی) 

به گوشه‌ای خرامیده و نطقش کور گشته بود
اما کمی آن سوتر کسی کبکش آوای خروس داشت
این یکی آه نداشت که با ناله سودا کند
آن یکی هفت دست آفتابه لگن داشت
او دندان طمع از ریشه برآورده بود
اما کسی تا بن‌دندان حریص جیفه دنیا شده بود...
این یکی دست به عصا راه می‌رفت
آن یکی بی‌گدار به آب زدن کار هر روزش بود
او همیشه کلاه‌ خودش را قاضی می‌کرد
ولی آن یکی فقط کلاه خودش را چسبیده بود
این یکی حرف‌های ناب داشت
آن یکی مجیز می‌گفت و مهمل می‌بافت
او با همه نداری‌اش از نسل حاتم ‌طایی بود
اما آن یکی از دستانش آبی نمی‌چکید
او حق نمک را خوب می‌دانست
اما آن یکی نمکدان از پی نمکدان می‌شکست...
آقای خوبان!‌ تو که بیایی
همه آواها خروس خوانند
آفتابه‌ لگن‌ها هم تقسیم می‌شوند
کلاه‌ها تو هم نمی‌رود
نسل حاتم ‌طایی تکثیر می‌شود
تو که بیایی؛ هیچ نمکدانی شکسته نمی‌شود...


خلقتت کن فیکن کون و مکانت عشق است
راحتم با تو بگویم که مرامت عشق است
خلق کردی دو جهان را که کنی هدیه به خلق
سخن از یحیی و هم رسم مماتت عشق است
ملک عالی به سلیمان و بلا بر ایوب
دادی اما سخن از صبر و بشارت عشق است
خوارمان کن، خسمان کن که تو هستی مختار
لطف از روی کرم بر خس و خارت عشق است
می‌کنم ناز به نامت که بگویم با خود
ناطق ضاحک و راحل،تو الهت عشق است
رخصتم ده که شده کذب بگویم با تو
دل «دلپر» پر از توست و یادت عشق است...
روح‌الله رستمی(دلپر)