اگر آدم صد سال پای درس اخلاق بنشیند، چیزی میشود؟ نه! اما با یک قدم، فقط یک قدم، با یک کلمه، با یک کار اخلاقی، اگر بکند، آن یک چیزی میشود. من تا دیروز با پدر و مادرم بلند صحبت میکردم؛ اما از امروز تصمیم گرفتم دیگر بلند صحبت نکنم. میگویند اگر میخواهی چیزی خدمت مادرت بدهی، دستت را زیر بگیر و روی دست او نگیر. من تا حالا پایم را دراز میکردم و دستم را بالا میگرفتم. گاهی هم تحکم میکردم. خدایی نکرده گاهی اوقات تلخی میکردم. از امروز تصمیم گرفتم این کارها را نکنم. این یک چیزی میشود. آدم یک قدم جلو میرود. همه حرفهایی که گفته میشود، برای این است که شاید خود من و شماها یک کاری بکنیم.
ضرر مظلمه بر عبادت
یک حدیثی در کتاب «المراقبات» مرحوم حاجمیرزا جوادآقا ملکی نقل شده است که میفرماید، کسی به مسجد میآید، مظلمه مردم به گردن دارد؛ یعنی مثلاً یک روزی با ماشینش از عقب به یک ماشین جلویی زد و چراغ آن را شکست و بعد هم رفت دنبال کارش؛ نایستاد که آن آدم را گیر بیاورد و ضررش را به او بدهد. شما به او ضرر زدهای. خب وقتی ضرر زدهای، باید جبران کنی. دو سه نفر از دوستان دور هم جمع شده بودند و درباره یک کسی حرف میزدند. گفتند و شستند و پختند. آن بنده خدا را بر باد دادند. بعد هم راحت رفتند دنبال کارشان. این میشود مظلمه مردم؛ مالی، جانی و همه صور دیگری که ممکن است. یک چنین کسی وارد مسجد میشود که نماز بخواند. میفرماید من این آدم را لعنت میکنم. این آمده نماز بخواند. اینکه لعنت میکنم، یعنی چه؟
من یک حق و حقوقی از مردم را زیر پا گذاشتم و جبران نکردم. حالا به نماز آمدهام. میگویند من تو را لعنت میکنم. من میخواهم کمی این را گسترهتر کنم. یک نفری دروغ میگوید. به مسجد آمده است که نماز بخواند. خدای متعال میفرماید: مادامی که به مسجد آمدهای، نماز بخوانی، من تو را لعنت میکنم. آخر من چه کاری کردم؟
یک کسی به چشم خیانت به نوامیس مردم نگاه میکند. یا اینکه مانند آن نمونهای که گفتیم، کسی اموال مردم را زیر پا میگذارد. آنجا حق و حقوق مردم مسئله بود؛ حالا گناهانی که بین خودش و خدای متعال است. به دلیل حقوقی که بین انسان و مردم هست و آنچه بین مردم و خدای تبارک و تعالی هست، اینجا بیایی من تو را لعنت میکنم. میخواهیم این را معنا کنیم که اولاً نترسیم. باید کاری بکنیم؛ ببینیم چه کارش کنیم.
اهمیت سلامت نفس
ببینید شما نزد هر امام بزرگواری که مشرف میشوید، مثلاً خدمت امام رضا(ع) که مشرف میشوی، وقتی میخواهی از در صحن وارد شوی، میگویی «السلام علیک یا اباالحسن یا علیبن موسیالرضا و رحمه الله و برکاته». چرا همه «السلام» جلو است؟ ما نمیگوییم الرحمه علیک؟ این آدم، هرچه سلامت بیشتری دارد، رحمت بیشتری شایسته و لایق است.
هیچ نیست. نه زبانش سالم است، نه چشمش سالم است، نه دلش سالم است، نه نیت خوب دارد، نه اعمال خوب دارد و نه عقاید خوب دارد. خب این هیچ چیز خوب ندارد. هیچ چیزش سلام نیست. این نه از رحمت خدا بهرهمند میشود و نه از برکات خدا. پس چکار کنیم که از رحمت و برکات الهی برخوردار شویم؟ آقا دنبال سلامت بگرد. سلامت چه؟ مواظب باش چشمت سلامت باشد. اگر چشمت سلامت نباشد، مشکل پیدا میکنی. یک گوشهای از رحمت کم میشود. آنکه گفتند لعنت، یعنی میخواهیم این را بگوییم. هر چه شما مشکلت بیشتر است، رحمت خدا کمتر است. آقا من دارم میکوشم. ده تا عیبم را برطرف کنم. پس بدان همچون باران تندی که از آسمان میبارد، رحمت و برکات خدا بر سر تو نازل میشود. اگر بخواهد رحمت و برکات خدا بر انسان نازل شود، آدم باید سلامت باشد.
چشم من ضعیف است. مثلاً نمیتوانم خط را بخوانم. این نه، این سلامت نه. سلامت یعنی نگاهت سلامت باشد. در نگاهت خیانت نداشته باش، در حرف زدنت دلی را نسوزان؛ اینهاست که جلوی رحمت را میگیرد. شما وقتی یک دلی را سوزاندی، رحمت خدا قطع میشود.
مانع را بردار!
میفرمایند اول مانع را برطرف کن، سپس حرکت کن. یک ماشین خیلی قدرتمند و نیرومندی را جلوی یک کوه سنگی نگاه دار. بعد هم این را روشن کن و گاز بده. یک ذره هم حرکت نمیکند. داری بیخود جان میکنی. اول مانع را برطرف کن، بعد اگر یک ذره حرکت کردی، یک ذره حرکت میکنی. دو رکعت خواندی، به اندازه دو رکعت راه میروی. اگر چهار رکعت خواندی، چهار رکعت راه میروی. آن آقایان بزرگان میکوشیدند، برای اینکه هر دو کار را بکنند. خب نمیخواهی یک ذره آدم بشوی؟ اگر مردم حقی به گردنت دارند، اینها را حل کن. اگر حق مالی است و میتوانی بدهی، ببر بده. اگر نمیتوانی بدهی و آن طرف از تو میگذرد که خب میگذرد. اگر نمیگذرد، از او مهلت طلب کن. آن وقت اگر نماز خواندی، نمازت به درد بخور میشود. حق مردم مانع است.
اگر بین من و خدای من حقی هست، مثلاً من اوایل جوانیام در نماز کوتاهی داشتم، روزهام مشکل داشته، غسلم معلوم نبوده، اصلاً نفهمیدم بالغ شدم یا نه، مثلاً دو سه سال روزه بدهکاری. حالا اگر کفاره هم لازم باشد که کفاره هم هست. حالا فرض کنیم فقط قضایش؛ نمیشود کاریش کرد. با غلط کردم حل نمیشود. حق الهی است و باید انجام شود. لازم است آدم مسئله بداند. اولین قدم این است که شما باید مسئلهات را بلد باشی، رسالهاش را مکرر بخواند که اشتباه نکند و اینها.
همه حرف سلوک...
برای اینکه مانع نداشته باشد، چکار کند؟ اولین قدمش این بود که من امروز گناه نکنم؛ یعنی اگر از صبح اعمالم را دقیق بنویسم، این حرف را زدم، این نگاه را کردم، این غذا را خوردم، این معامله را کردم، اینجوری نماز خواندم، اگر همهاش را بنویسیم و بعد به عالم و استاد مراجعه کنیم و اینها را نشان بدهیم، بگویند عیب ندارد. اگر این موانع نباشد، حالا اگر شما دو رکعت نماز خواندی، به اندازه دو رکعت راه میروی. اگر آدم راه برود... اگر نماز پارسالم با نماز امسالم فرق نمیکند، معلوم میشود من هیچ راهی نرفتهام. خب چرا هیچ راهی نرفتی؟ چرا راه نرفتی؟ مانع داشتی. صبح تا شب هم سینه بزنی، آقا نمیرسی. باید آن مشکل را حل کنی. با اینکه سینهزنی چیز خیلی مهمی است، خیلی بزرگ است. از نمازت هم بهرهمند نمیشوی، با اینکه نماز خیلی بزرگ است.
اگر سر راه مردم گودال کندی، سر راه خودت گودال کندی، من میخواهم بگویم بدترش را برای خودت کندی. ممکن است او در آن گودال نیفتد؛ اما تو خودت حتماً در گودالی که برای دیگران کندی، خواهی افتاد. ببینید همه حرفی که در سیر و سلوک و اخلاق و این حرفها میزنند، همینی بود که عرض شد.