جریان‌شناسی فکری ـ فرهنگی ایران معاصرـ۴۶
 علی‎اصغر نصیری ـ عبدالله شمسی/ در سلسله مباحث گذشته ابعاد مختلف جریان فمینیسم، اعم از تاریخی، فکری، عملکردی و... بررسی شد. در یک جمع‌بندی اجمالی از سلسله مباحث مربوط به جریان‌شناسی فمینیسم در ایران، موارد و نکات زیر قابل ذکر و تأمل است:
۱ـ به طور عمده فمینیسم متأثر از مبانی فکری جهان مدرن و انسان مدرن بر روش‎های پوزیتیویستی   تکیه دارد که این امر موجب نادیده گرفتن مفاهیم متافیزیکی یا دست‌كم غير علمى دانستن چنین اموری در حول مسائل زنان شده است؛ گرچه در گرایش‎های مختلف فمینیسم این تأثیر متفاوت است.
۲ـ عقل مورد نظر فمینیسم، ابزاری است که تمنیات و خواهش‎های انسان بر آن استیلا پیدا می‎کند و می‎تواند میان خواهش‎ها و تمنیات ارتباط برقرار کند و راه ارضای آنها را نشان دهد. بر همین اساس، بسیاری از بایدها، نبایدها و رفتارهای فمینیستی، همانند همجنس‎گرایی زنان، مردستیزی، نفی ازدواج و... توجیه می‎‌شود.
۳ـ این دیدگاه فمینیست‎ها که شکل‌گیری ادیان را بر اساس معرفت مردانه می‎پندارد، موجب شده است آنان بیش از پیش به دوری از دین ترغیب شوند.
۴ـ اقبال گروهی از فمینیست‎ها به برخی آموزه‎های دینی از زاویه تطابق آن آموزه‎ها با فمینیسم است، نه از این نظر که وحی الهی است و باید آن را در زندگی اجتماعی دخالت داد.
۵ـ تمام نحله‌های فمینیستی در اندیشه اومانیسم مشترک هستند.
۶ـ فمینیسم در ایران، ادامه فمینیسم غربی است و کم‌وبیش سر در آبشخور فکری مدرنیته دارد.
۷ـ شناخت مطلوب فمینیسم و مبانی فکری آن در ایران، بستگی زیادی به شناخت روشنفکری به منزله بنیانگذاران و مروجان فمینیسم و ایسم‏های غربی دارد.
۸ـ جریان روشنفکری و فمینیسم به صورت مداوم تلاش دارند با در اختیار گرفتن کلیت ادبیات، هنر، سینما، ژورنالیسم، نظام آموزش و پرورش و آموزش عالی اهداف خود را محقق کنند که در این راه، به ویژه پیش از انقلاب تا حدود زیادی موفق بوده‎اند.
۹ـ جریان‌های طرفدار حقوق زنان در ایران را با توجه به ایدئولوژی، می‎توان به جریان چپ (مارکسیستی)، جریان لیبرال، جریان التقاطی و جریان اسلامی تقسیم‌بندی کرد.
۱۰ـ طیف التقاطی اعم از ملی‌ـ مذهبی‎ها، برخی لیبرال‌ها و فمینیست‎های اسلامی، طی دهه‎های اخیر فعال‎ترین جریان در حوزه فمینیستی بوده است و فمینیست‎های سکولارـ لیبرال نیز در رتبۀ بعد قرار می‎گیرند. فمینیست‎های مارکسیستی نیز کمترین فعالیت را در عرصه عمومی جامعه ایران داشته‎اند.
۱۱ـ یکی از مهم‌ترین جریان‌های دفاع از حقوق زنان، جریان فمینیسم اسلامی است که به صورت مشخص طی سه دهه اخیر طرفداران آن، دسته‌ای از روشنفکران مسلمان هستند که به دلیل داشتن دلبستگی نسبت به آموزه‌های دینی، آزادی، فردگرایی، برابری و عرفی‌گرایی به منزله مفاهیم بنیادینِ فرهنگ مدرن، معتقد به انجام اصلاحات در دین بوده‎اند.
فمینیسم اسلامی سعی می‎کند مباحث فمینیستی را در بستر آموزه‎های اسلام ارائه دهد و در پی برابری زنان و مردان در تمامی عرصه‎های عمومی و خصوصی است. در واقع، این نوع نگاه از دریچه آموزه‎های فمینیستی به دین نگریستن است، نه از دریچۀ دین به مسائل زنان. این نگاه سعی دارد از آموزه‎های اسلامی تفسیری فمینیستی و عصری ارائه دهد و آموزه‎هایی را که خلاف کلیت فمینیسم باشد، نمی‎پذیرد.
فمینیست‌های اسلامی همچون فمینیست‎های غربی که بسیاری از مسائل و موضوعات را تحت‌تأثیر سوگیری مردانه می‎دانند، معتقدند احکام اسلامی یا فقه نیز با مفاهیم و رفتارهای مردسالارانه زمان خود ترکیب شده و حدیث پیامبر اسلام(ص) نیز اغلب در خدمت توجیه ایده‌ها و اعمال مردسالارانه قرار گرفته ‌است. آنان مدعی‎اند یکی از اولویت‌های فمینیسم اسلامی رجوع به سوی قرآن به ‌مثابه قلب و ستون دین برای فهمیدن پیام برابری‎خواهانه اسلام است، البته بدون سوگیری مردانه.
می‌توان گفت، تمسک فمینیست‎های اسلامی به قرآن و حدیث، از باب محور قرار دادن دین در مسائل مربوط به زنان نیست؛ بلکه حداکثر جایگاهی که برای دین قائلند، ماهیتی در کنار ماهیت‎های دیگر تشکیل‌دهنده زن است.
فمینیست‎های اسلامی با گزینشی برخورد کردن با آموزه‎های اسلامی معتقدند، یک زن مسلمان می‎تواند فمینیست سکولار باشد؛ یعنی در عین فمینیست بودن، مسلمان نیز باشد؛ به این معنا که برخی از آموزه‎ها را که به زعم آنها استبداد دینی است، در عقاید فمینیستی دخالت ندهد و با آنها مبارزه کند و در مواردی هم بین باورهایی که قابل جمعند، آشتی برقرار کند.( نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ)
پس از انقلاب اسلامی و به‎‌ویژه در دو یا سه دهۀ اخیر، با نظریه‎های جدید روشنفکران در حوزه مسائل زنان روبه‌رو هستیم که فمینیسم اسلامی نیز بیشتر از این آبشخور بهره می‎برد.
به دلیل استواری و ریشه‎دار بودن دین در جامعه ایرانی، از دید روشنفکران واقع‎گرایانه‎ترین و موفق‎ترین راه گسترش و تحقق فرهنگ مدرنیته، بسترسازی تدریجی آن از مسیر تفسیرها و قرائت‎های نوینی از دین و به چالش کشیدن سنت‎های اسلامی است. وظیفه اصلی در این زمینه برعهده روشنفکران دینی (التقاطی) است.  مدرنیزه کردن دین در مسائل زنان نیز در همین فرآیند تعریف شده است. جریان اسلامی مدافع حقوق زنان بر اساس اسلام ناب محمدی(ص)، در تقابل با جریان فمینیسم در ایران قرار دارد. افزون بر اختلاف و تضاد در مبانی فکری و اهداف، جریان اسلامی بر اصولی، همچون تساوی و عدم تشابه حقوق زن و مرد با توجه به تفاوت‌های طبیعی میان آن دو، توجه توأمان به حقوق و اخلاق در روابط زن و مرد، نفی تقابل و تضاد زن و مرد، اشتراک زن و مرد در انسانیت، آفرینش اصیل زن، گوناگونی راه‌های کمال، محوریّت خانواده و... ، تأکید دارد.
۱۲ـ در تقابل با فمینیست‌ها، جریان اسلامی، برای رفع مشکلات و نابسامانی‌ها در زمینه حقوق زنان، بر ضرورت انجام اصلاحات اساسی تأکید می‌کند و تنها راهکار برون‌رفت از چنین وضعیتی را در وهله نخست، شناخت درست قوانین اسلامی و در مرحله بعدی، تلاش در جهت اجرای صحیح آنها در جامعه می‌داند. جریان اسلامی معتقد است، بدون نیاز به تحول در روش اجتهاد نیز می‌توان احکام مسائل زنان را متناسب با نیازهای زمان و مکان استنباط کرد.
۱۳ـ نکته قابل دقت برای قانونگذاران، دانشوران، دانش‎پژوهان و ... این است که بدانند، تلاش خزنده جریان فمینیسم برای تغییر قوانین به سود خود، در پوشش اسلامی با این توجیه که برخی قوانین مرتبط با زنان با شرع مقدس تعارض دارد، صورت میگیرد. در واقع، این تاکتیکی است که حساسیت‏های جامعه مذهبی ایران را در مقابل تحرکات اصالتاًً ضد‎دینی و در ظاهر مذهبی طیفی از فمینیست‎ها کاهش می‎دهد که خطرناک‌ترین آنها به شمار می‌آیند.
۱۴ ـ یکی از مهم‌ترین عرصه‎های حضور، تبلیغ و ترویج فمینیسم، سینما، ادبیات و هنرهای نمایشی است که تأثیر بسزایی در مخاطب و به‎‌ویژه خانواده دارد. در این عرصه، تفکرات فمینیستی خودآگاه و ناخودآگاه، با تابلو و بدون تابلو عرضه می‎‌شود. شکل‌گیری و تقویت سینمای ارزشی با ورود سینماگران ارزش‎مدار و آگاه، آگاهی‌بخشی و پالایش و مدرنیته‌زدایی از سینما، تحول در بخش فیلم‌نامه و سناریو‌نویسی و...، از عوامل جلوگیری ترویج تفکر فمینیستی در ایران است. در حوزه‎های دیگر هنری نیز باید چنین راهکارهایی در نظر گرفته شود.

اندیشه سیاسی مسلمانان‌ـ371
 فتح الله پریشان/ همان‌طور که در بحث ضرورت حکومت از دیدگاه بهبهانی بیان شد، مسئله ریاست و سلطنت بر امور دینی و دنیوی مردم به زمان حضور معصوم اختصاص ندارد و تا زمانی که جامعه بشری و تکلیف باقی است ملاک نیاز به حکومت نیز باقی است.از سویی می‌دانیم که هدف از تشکیل حکومت این است که امر معاد و معاش مردم باید به گونه‌ای انتظام یابد که موجب نجات شهروندان «از ضررهای ذاتیه افعال خود و دیگران، و فتنه و فساد» و ظلم و جور شود؛ این هدف هنگامی تحقق می‌یابد که رئیس و حاکم بر مردم پیامبر یا جانشین او امام معصوم باشد و چون علت و هدف تشکیل حکومت در عصر حضور و غیبت معصوم مشترک است؛ از این رو به اعتقاد برخی از دانشمندان اسلامی در عصر غیبت نیز تنها فقهای جامع شرایط می‌توانند عهده‌دار نیابت امام معصوم در امور دینی و دنیوی مردم باشند.
برخی از مناصب شرعی فقیه عادل مانند افتا در مسائل شرعی، قضا و تصدی امور حسبیه در سطح محدود مورد اتفاق همه فقها بوده و با ادله شرعی به اثبات رسیده است؛ اما منصب دنیایی فقیه عادل در سطح کلان جامعه، مانند ولایت سیاسی فقیه بر امور مسلمانان، مورد اختلاف بوده و در استفاده از ادله نقلی برای این مسئله، دیدگاه‌های گوناگونی ارائه شده است. در این میان، علامه وحید بهبهانی را می‌توان از قائلان به ولایت مطلقه دانست و این امر می‌توان از استدلال‌های فقهی وی برداشت کرد. 
او در بحث از اینکه حاکم وکیل غایب و مانند آن است به دلیلی تمسک می‌کند که نتیجه آن ولایت فقیه بر امور مردم است.او در استنتاج از ادله ولایت فقیه می‌گوید: «و مقتضاه انه اولی بانفس المؤمنین و اموالهم و امثال ذلک»(1) از این عبارت به روشنی اطلاق اولویت فقیه بر جان و مال مؤمنان و نیز هر آنچه به شٌئون اجتماعی آنان مرتبط است، استفاده می‌شود. از نگاه وحید بهبهانی، ولایت فقها در اموری که اختصاص به ایشان دارد قابل تفویض و تنفیذ به دیگری نیز است.(2)
مسلک وحید بهبهانی در ولایت فقیه پس از امکان نصب به دو شیوه عام و خاص این است که اصل اولی در نصب فقها به نیابت از ائمه (علیهم‌السلام) مانند انتخاب نایب در عرف عقلا به شیوه نصب خاص است؛ لیکن مستفاد از ادله ولایت فقیه این است که نصب فقها، به نحو نصب عام صورت گرفته است؛ زیرا ائمه (علیهم‌السلام) متمکن از نصب خاص نبوده‌اند.(3)
بر این اساس، هر مجتهد اعلمی در هر عصری دارای ولایت بوده و منصوب به نصب عام از سوی شارع است. نتیجه اینکه در عصر غیبت وظیفه شرعی مجتهد اعلم لزوم تصدی امور مردم بوده و از سوی دیگر، وظیفه مردم نیز وجوب ارجاع امور خود به فقیه اعلم و لزوم پذیرش ولایت و احکام حکومتی اوست.
مشخصه اصلی دیدگاه وحید بهبهانی درباره مشروعیت ولایت حاکم اسلامی، اعم از فقیه و نایب منتخب او، این است که منصب ولایت و حکومت آنها از سوی شریعت به ایشان اعطا شد و رأی و انتخاب مردم هیچ نقشی در مشروعیت آنان ندارد. تنها نقش و تأیید رأی مردم در بسط ید مجتهد اعلم و به فعلیت رساندن ولایت او بر ایشان است که از آن با عناوینی چون؛ «بسط ید مجتهد» و «تمکن حاکم» یاد می‌شود. بر اساس این دیدگاه، غیر فقها (توده مردم) الزاماً تابع و پیرو ایشان هستند.(4)
نپرداختن وحید بهبهانی به دلیل عقلی ولایت فقیه شاید بیشتر به این دلیل بوده است که چون این مسئله از معلومات عقل ضروری و بدیهی است؛ لذا به استدلال نیاز ندارد؛ زیرا در مقام مقایسه حاکمانی که همه شرایط یا بعضی از شرایط لازم را ندارند، ترجیح حاکم فقیه جامع‌الشرایط ضروری و بدیهی خواهد بود.
وحید بهبهانی با استناد به احادیثی که درباره نیابت فقها از امامان معصوم وارد شده از قبیل «انهم حجج‌الله علی الفقهاء و الفقهاء حجج علی‌الخلق» و با تأکید بر مضمون مشترک آنها، یعنی حجت بودن فقها، فقیهان را تنها مرجع مشروع مردم معرفی می‌کند؛ به این معنا که مردم موظفند در «حوادث واقعه» و نوپیدا یا روابط روزمره افراد مانند تنظیم امور معاملی و غیر این امور بر اساس رأی و نظر مجتهد رفتار کنند.(۵) با این نگرش جامع، گستره اختیارات فقیه بسیار وسیع می‌‌شود. 
* منابع در دفتر نشریه موجود است.

مروری اجمالی و مقایسه‌ای بر ادبیات نظری در حوزه‌های گوناگون جامعه‌شناسی سیاسی به خوبی نشان می‌دهد که میزان توجه عالمانه به حل این مسئله که چرا مردم برای انداختن رأی، پای صندوق‌های رأی‌گیری حضور می‌یابند، بسیار چشمگیر است.
در یک نگاه کلی، برحسب چشم‌اندازها و نقطه عزیمت‌های نظری متفاوت، تاکنون رهیافت‌ها و نظریه‌های متعددی برای تبیین مشارکت انتخاباتی و به ویژه تفاوت‌پذیری‌ها در میزان رأی‌دهی مطرح شده است. احصای به نسبت کامل این تحلیل‌های نظری در این مطلب مختصر میسر نیست؛ اما می‌توان به مهم‌ترین آنها اشاره کرد و خواننده پیگیر را به منابع اصلی ارجاع داد.  برخی در یک نگاه، چارچوب تجزیه و تحلیل امر سیاسی را تعامل میان سه بعد باورهای فرهنگی، ساختارهای اجتماعی و رفتارهای فردی می‌دانند که معرف نظریه‌های فرهنگ‌گرا، ساختارگرا و رفتارگرا هستند. از دیدگاه آنها این ابعاد سه‌گانه (فرهنگی، ساختاری و رفتاری) در تصمیم‌گیری برخی از افراد و گروه‌ها برای مشارکت سیاسی فعال‌تر نسبت به دیگران مؤثرند.اما برخی دیگر، مهم‌ترین سنت‌های نظری که تاکنون با رویکرد تطبیقی، برای توضیح «فعالیت سیاسی» به طور عام و «مشارکت سیاسی» به طور خاص، مطرح شده‌اند را عبارت از: رهیافت روان‌شناختی، رهیافت فرهنگ‌گرا، مطالعات نهادی سازمان‌های سیاسی، تحلیل‌های ساختاری ـ کارکردی و تحلیل‌های سیستمی، نظریه‌ سایبرنتیک و انواع نظریه‌های اطلاعاتی، تکثرگرا، نخبه‌گرا و مارکسیست، نظریه‌ مدرنیزاسیون و بدیل‌های آن از نظریه‌های وابستگی و نظام‌های جهانی و نظریه‌ انتخاب عاقلانه می‌دانند. به زعم آنان، اغلب این دیدگاه‌ها ناپدید شده‌اند، یا برخی ترکیب‌های جدید را شکل داده‌اند؛ لذا در حال حاضر، تنها نظریه‌های انتخاب عقلانی، رهیافت‌های فرهنگ‌گرا و تحلیل‌های ساختاری به مثابه مکاتب نظری رقیب اصلی باقی مانده‌اند.در همین راستا، عده‌ای نیز مطالعات تطبیقی درباره‌ میزان رأی‌دهی و ناظر بر این پرسش که «چه چیزی تفاوت‌پذیری‌های بین سیستمی در مشارکت انتخاباتی را تبیین می‌کند؟» را در یکی از چهار اردوگاه زیر می‌گنجانند: رهیافت اول در تبیین مشارکت سیاسی، به عوامل فرهنگی عطف توجه می‌کند. رهیافت دوم بر متغیرهای اجتماعی ـ اقتصادی که توأماًً افراد و محیط سیاسی کلان را متأثر می‌کند. رهیافت سوم در مشارکت مقایسه‌ای، بر تأثیرات علی مستقل نهادی ـ سیاسی تأکید می‌کند و رهیافت چهارم بر عوامل زمینه‌ای که از خود فرایند سیاسی ناشی می‌شوند، تأکید می‌کنند.
اما بیکر به تمییز اندیشمندان بین پایه‌های ساختاری ـ اجتماعی و پایه‌های فرهنگی رفتار سیاسی اشاره می‌کند و از این چشم‌انداز، نظریه‌های فعالیت سیاسی را به دو دسته‌ کلی نظریه‌های ساختاری ـ اجتماعی و نظریه‌های فرهنگی طبقه‌بندی کرده و آنها را در مشارکت سیاسی مهم و تأثیرگذار می‌داند.

تحلیلی بر نسل نوین جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی ـ قسمت سی‌و‌چهارم
  دکتر سیامک باقری‌چوکامی/ارزش‌های انقلاب آن دست از ارزش‌هایی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هویت نظام جمهوری اسلامی ایران را تشکیل می‌دهد؛ هویتی که برای نظام اسلامی ایران علاوه ‌بر وظیفه صیانت از استقلال، امنیت و منافع ملی کشور در بردارنده مسئولیت‎ها و تکالیف فراملی در چارچوب نقش‎های متعدد سلبی (نفی سلطه و سلطه‌پذیری...) و ایجابی (بسط عدالت و خدامحوری...) است. ارزش‌های انقلابی، نظام معنایی و پارادایم جدیدی را پدید آورده است که بر مبنای آن معیارها و ملاک‎های متفاوتی از «خودی‎ها» و «دگرها» در عرصه ملی و فراملی ایجاد ‎کرده است. 
ارزش‌های انقلابی براساس قانون اساسی، بیانات امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب(مدظله‌العالی) عبارتند از: استکبارستیزی، مقاومت و پایداری در برابر فشارهای نظام سلطه، ساده‌زیستی و ارجحیت دادن به معنویت، عدالت‌ورزی و عدالتخواهی، ظلم‌ستیزی، نزديكى با ملت‌هاى مسلمان، دفاع از حقوق ملی. دفاع از حقوق ملت، دفاع شجاعانه از انقلاب و دستاوردهای آن، شجاعت در برابر هيبت دشمن، اجتناب از اشرافي‌گرى، ارزش جهاد و شهادت، اعتماد به مردم، عقيده‏ واقعى به مشاركت مردم.(امام خامنه‌ای، 22/8/1387) 
دستاوردها و موفقیت‌های پیوستگی ارزش‌های انقلابی با هویت جمهوری اسلامی ایران و کارکردهای انقلابی اندیشیدن و انقلابی عمل کردن، دشمن را به این نتیجه رساند که مهار انقلاب اسلامی میسر نیست، مگر اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران از ارزش‌ها و تفکر انقلابی تهی شود. در همین راستا، «گرگت» (ادوارد شرلي)، مسئول سابق شبكه جاسوسي سيا در ايران، در ميزگرد مشترك با تيمرمن گفته بود: «كليد اصلي براي ايجاد يك تغيير بنيادين در سياست‌هاي ايران، از بين بردن خصوصيات انقلابي رژيم ايران است، اين فقط با تحريم اقتصادي به دست نمي‌آيد؛ بلكه بايد نفوذ روحانيون از بين برود و عقايد انقلابي از درون تهي بشود...» البته پیش از این رهبر معظم انقلاب با فراست دریافته بودند که دشمن در جنگ نرم به دنبال بی‌اعتقاد کردن نسل جوان به اصول انقلابی است.(25/10/1370)
روش‌ها و تکنیک‌هایی که بازیگران جنگ نرم برای تهی‌سازی نظام جمهوری اسلامی ایران از ارزش‌ها و هویت انقلابی به کار گرفته‌اند، متعدد است:
۱ـ تحریف هویت انقلابی 
و انقلابی‌گری
 تحریف مفهوم انقلاب و انقلابی‌گری به انحای مختلف دنبال می‌شود. تحریف شعارهای انقلاب، تحریف اهداف و مبانی انقلاب، تحریف خاستگاه انقلابی‌گری و تحریف جهت‌گیری‌های انقلابی و تحریف انقلابی اندیشیدن و انقلابی عمل کردن از جمله این اقدامات است. رهبر فرزانه انقلاب در این باره فرموده‌اند: «انقلاب هويتش، معنايش به شعارهاى انقلاب است؛ به جهت‌گيري‌هاى انقلاب است؛ به ارزش‌ها و مبانى انقلاب است. هميشه بوده‌اند، امروز هم هستند، در آينده هم خواهند بود كسانى كه بخواهند به بهانه‌ اينكه اوضاع جهان عوض شده است، شعارهاى انقلاب را تغيير بدهند، يا شعار دينى ـ بُعد دینی ـ‌ را از انقلاب جدا كنند، يا بُعد عدالت اجتماعى را از انقلاب جدا كنند يا بُعد سلطه‌ستيزى و بيگانه‌ستيزى را از انقلاب جدا كنند، يا بُعد ضد استبداد بودن را از انقلاب جدا كنند.»(۱۲/۳/۱۳۸۷) تحریف هویت انقلابی و انقلابی‌گری در جنگ نرم دشمن از طریق روش‌های زیر دنبال می‌شود: 
 1ـ1ـ نرمالیزه کردن انقلاب: در این شیوه بازیگران جنگ نرم القا می‌کنند که انقلاب یک استثنا است و نرمال بودن یا روالمند شدن اصل ثابت برای هر جامعه است. بر این اساس آنها در تلاشند تا نظام از تب انقلابی افتاده و به روند عادی و نرمال شدن ختم شود. انتظار بازیگران جنگ نرم این است که از رهگذر نرمالیزاسیون، جامعه هویت و ارزش‌های انقلابی و انقلابی‌گری را کنار گذاشته و زیستی مانند سایر کشورهای هضم شده در جامعه جهانی داشته باشند و واقعیت‌های صرف بر همه امور و جهت‌گیری‌ها حاکم شده و آرمان‌گرایی و آرمانخواهی از متن جامعه و سیاست‌ها تهی شود. 
۲ـ۱ـ تحریف وجه انقلابی نظام: یکی از اهداف عاملان جنگ نرم و کسانی که در پازل نقشه آنها عمل می‌کنند، تهی‌سازی یا تضعیف وجه انقلابی نظام است. در این باره چنین القا می‌کنند که امام خمینی(ره) با مذاکره با آمریکا موافق بوده است، القا می‌کنند که ایستادگی امام بزرگوار در مقابل آمریکا از سرِ تعصب و لجبازی بود. یا وجه استکبارستیزی حضرت امام را با تکنیک عصر امام تمام شده دانسته و در شرایط جدید آن را زیر سؤال می‌برند. یا شعار مرگ بر آمریکا و آمریکاستیزی را ریشه در گفتمان مارکسیستی معرفی می‌کنند و به این وسیله اصالت موضع انقلابی امام علیه آمریکا را مخدوش می‌کنند. 
۳ـ۱ـ واژه‌سازی در مقابل انقلابی‌گری و افراطی دانستن انقلابی‌گری: یکی از شایع‌ترین تکنیک‌های تهی‌سازی رکن انقلابی‌گری نظام، قشری‌نگری، سطحی‌نگری و افراطی معرفی کردن تفکر انقلابی و عمل انقلابیون است. این تکنیک را در ابتدای انقلاب گروه‌هایی که در مقابل خط امام بودند مطرح کردند و در دوره اصلاحات مجدد مورد توجه اصلاح‌طلبان و اصحاب روزنامه‌های زنجیره‌ای قرار گرفت. در دوره جدید نیز به صورت برنامه‌ریزی شده جبهه انقلابیون را افراطیون می‌نامند. امام خامنه‌ای در این باره فرموده‌اند: «این نیز خطا است که برخی، انقلابیّون را افراطی خطاب می‌کنند. بدون شک افرادی که دوگانه تندرو ـ میانه‌رو را مطرح می‌کنند و از این طریق نیروهای انقلاب را به افراطی‌گری متهم می‌کنند، در حقیقت در نقشه دشمن بازی می‌کنند.»
۴ـ۱ـ ناامیدسازی از مبارزه با استکبار: یکی از ترفندهای نظام سلطه برای تهی‌سازی هویت انقلابی نظام، ناامید کردن جامعه در مبارزه علیه نظام سلطه است.(رهبر معظم انقلاب، ۱۵/۲/۱۳۷۲) ناامید کردن از مبارزه با نظام سلطه به طرق مختلف دنبال می‌شود، یکی از این موارد فشارهای مداوم اقتصادی به همراه عملیات روانی است. در تاریخ انقلاب نمونه‌هایی وجود دارد که این تاکتیک مؤثر واقع شده و برخی از افراد و شخصیت‌های سیاسی را پشیمان کرده است.  
۵ـ۱ـ مذاکره و برقراری رابطه با ایران: سیاستمداران آمریکایی معتقدند که یکی از راه‌های هویت‌زدایی از ماهیت انقلابی نظام، مذاکره و به سازش کشاندن ایران است. این سیاست را به صورت برنامه‌ریزی شده کاخ سفید دنبال کرد. آنتونی کوردزمن، عضو مرکز مطالعات استراتژیک و بین‌الملل آمریکا در این باره گفت: «با تضمین اینکه تندروهای ایران دیگر نمی‌توانند از آمریکا تصویری به عنوان یک شیطان بزرگ ارائه کنند و فرهنگ آمریکا را ضد اسلام معرفی کنند، بسیار سود خواهیم جست. مذاکره با دشمن، راهی برای تغییر دادن ذهن و افکار دشمن است.»(روزنامه کیهان، ۷/۶/۱۳۸۹) به موازات این تحرک، برخی از جریانات، اصحاب مطبوعات، افراد و شخصیت‌ها در داخل با بهانه‌های مختلف این خط را دنبال کردند. یکی از این بهانه‌های نادرست ترویج گزاره غلطِ «حل مشکلات کشور در گرو سازش با آمریکا» است. به همین دلیل رهبر معظم انقلاب تأکید کردند: «مذاکره با آمریکا نه تنها مشکلات را حل نمی‌کند؛ بلکه افزایش هم می‌دهد... مشکلات را باید خودمان و با اتکا بر توانایی‌ها و نیروهای جوان در داخل حل کنیم.»

جوزف نای نظریه‌پرداز جنگ نرم و دیپلماسی عمومی، محقق روابط بین‌الملل بود که برای اولین‌بار در اواخر دهه ۱۹۸۰ به صورت روشمند اصطلاح «قدرت نرم» را به کار برد و در سال ۲۰۰۴ کتاب «قدرت نرم: ابزاری برای موفقیت در سیاست جهانی» را منتشر کرد. البته پروفسور مولانا، استاد ایرانی دانشگاه واشنگتن زودتر از وی در این حوزه مطالعه کرده بود؛ اما این موضوع بیشتر به نام وی مشهور شد. 
علاوه بر این، ناي استاد دانشكده علوم سياسي دانشگاه هاروارد است كه پيش از اين رياست اين دانشگاه را نيز بر عهده داشته است. رياست شوراي اطلاعات ملي، دستيار وزير دفاع و دستيار معاون وزير خارجه برخي از مناصب دولتي است كه پيش از اين ناي بر عهده داشته است. وي علاوه بر همكاري با روزنامه نيويورك‌تايمز، واشنگتن پست و وال‌استريت ژورنال، چندين كتاب از جمله «پارادوكس ابرقدرتي آمريكا در جهان»، «قدرت در عصر اطلاعات از واقع‌گرايي تا جهاني شدن»، «رهبري و قدرت هوشمند»، «فرسايش قدرت نرم (مردم، دولت‌ها و اعتماد) و آموزش عالي»، «فرهنگ عامه و قدرت نرم» و «مطالعه موردي ژاپن و ايالات متحده» نگاشته است.
یکی دیگر از کتاب‌هایی که برای نای شهرت آورد، کتاب «آينده قدرت» است که این اثر با ترجمه احمد عزیزی به بازار نشر عرضه شده است. کتاب حاضر، درباره قدرت و حکومت در قرن بيست‌ويکم نگاشته شده است. در ابتدای این مجموعه شرايط قرن بيست‌ويکم، قدرت هوشمند و قدرت آمريکا در اين قرن تحليل شده و در ادامه به انواع قدرتِ نظامي، اقتصادي و نرم، جابه‌جايي‌هاي قدرت و سياست پرداخته شده است. «پراکندگي قدرت سايبري»، «مسئله فرود آمريکا»، «توزيع منابع قدرت»، «راهبرد‌هاي قدرت»، «گذارهاي سلطه»، «دولت‌ها و بازيگران فراملي»، «انقلاب اطلاعاتي» و ... عناوین فصل‌هاي اين کتاب هستند.
نای در بخشی از این کتاب نوشته است: «من در نگارش کتابی کوتاه کوشیده‌ام تا شیوه‌ای بیشتر دست‌یافتنی و ملموس برای خواننده‌ای هوشمند، تا مخاطبی دانشمند، را برگزینم. سعی من بر این بوده که مفاهیم را، ضمن کندوکاوی در آینده قدرت آمریکا، به شیوه‌ای عملی برای دیگر کشورها نیز بسط و تفصیل دهم... هیچ فصل‌الخطابی در رابطه با مفهوم جدل‌برانگیز قدرت وجود ندارد،؛ اما گریزی از سخن گفتن در این باره نیز نیست.»

قدرت مفهومی است که در بیشتر علوم طبیعی، کلامی، فلسفی و انسانی مورد توجه قرار گرفته است، ولی در علوم اجتماعی و سیاسی از اهمیّت و جایگاه محوری برخوردار است. اندیشمندان گروه‌های علمی مختلف از زاویه خاصّ تخصص خود به توضیح مفهوم قدرت پرداخته‌اند، برخی با دید طبقاتی، برخی با توجه به آثار قدرت و گروهی قدرت را با قابلیت تطبیق داده‌اند. در زمینه قدرت سیاسی، برخی از جامعه‌شناسان سیاسی به بیان حدود و قیود قدرت اهتمام کرده‌اند و به بیان تفاوت میان قدرت در جوامع ساده و پیچیده و قدرت در جوامع عام و خاص پرداخته و به خصیصه نهادیافتگی قدرت اشاره کرده‌اند. قدرت ریشه عربی از واژه قدر است که هرگاه در توصیف انسان به کار رود به معنای حالتی است که انسان با آن به انجام کاری موفق می‌شود، ولی اگر به عنوان وصفی برای خداوند به کار رود، به این معناست که او در انجام هیچ کاری عاجز نیست.
جوزف نای، استاد دانشکده حکومت‌داری در دانشگاه هاروارد گفت: من با هرگونه استفاده نابجای غرب از قدرت سخت علیه ایران مخالفم. اگر غرب از قدرت سخت علیه حکومت ایران استفاده کند، نسل جوان ایرانی را از مسیر کنونی منحرف ساخته و به سمت حکومت می‌کشاند. در حال حاضر تغییرات فرهنگی و اجتماعی داخل ایران برای درازمدت، در جهت صحیح در حال حرکت است.