جعفر ساسانـ داوود عسگری/ برای جریانشناسی فکریـ فرهنگی ایران معاصر، پس از بررسی جریان فمینیسم در ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی، از این شماره جریانشناختی فکری ـ فرهنگی بهائیت را بررسی میکنیم.
صاحبنظران سیاسی و مذهبی نظریات مختلفی برای تحلیل و بررسی شکلگیری و عملکرد فرقه بهائیت ارائه دادهاند. ضمن بازخوانی نظریات ارائه شده، به نقد و بررسی آنها پرداخته و سپس چارچوب نظری مورد نظر که تطابق بیشتری با این فرقه دارد، ارائه میشود.
الفـ نظریه مارکسیستی: نظریه مارکسیستی تحلیل بابیه مربوط به ایوانف روسی است که در کتابهای جنبش بابیه و تاریخ نوین ایران ارائه داده است. وی ابتدا به شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران و بحرانهای موجود در عصر قاجار پرداخته و با آمار، ارقام و شواهد تاریخی اوضاع ایران را وخیم گزارش میکند. سپس عوامل اقتصادی و تنشهای اجتماعی را زمینهساز بابیه دانسته و آن را جنبشی ضد فئودالی میداند. دیدگاه ایوانف از سوی افرادی، نظیر احسان طبری نقد شده است. وی که از مهمترین نظریهپردازان مارکسیسم به ویژه حزب توده در ایران بود، در نقد دیدگاه ایوانف مینویسد: «کتاب تاریخ نوین ایران، تألیف پروفسور ایوانف بر اساس دیدگاه مارکسیستی و دیدگاه استکباری روس (که توجیه خود را در مارکسیسم مییابد) نوشته شده و در گزین کردن حوادث و بررسی و تفسیر و تعبیر آنها کاملاًً تابع این دو محور و معیار است و لذا با معیار «واقعگرایی تاریخی» که مورد پذیرش اسلام است، غالباً تطبیق ندارد.»
ایوانف بابیگری را بازتاب «عینی» نارضایتی اجتماعی مردم از اسارت خارجی جلوهگر میسازد. این به قول او «بازتاب عینی» است؛ یعنی «بازتاب ذهنی» نیست. چون روشن است در عقاید بابی که در کتابهای «بیان»، «دلایل سبعه» و «احسن القصص» بیان میشود، سخن بر ضد فئودالیسم و استعمار و مسئله اسارت کشور ذکر نشده است. به طور ذهنی، بابیگری ادعای خرافی سیدعلی محمد باب درباره مسئله «مهدویت» است. به طور عینی نیز نمیتوان بابیگری را به عدم رضایت اسارتگران خارجی وصل کرد. زیرا این نارضایتی خودبهخود وجود داشت و منشأ انواع کوششها و جنبشهای مردم علیه ظلم خارجی و داخلی بوده است. تظاهرات جمع محدودی بابی در زمان محمدشاه و ناصرالدین شاه را نمیتوان به حساب میلیونها نفر از مردم گذاشت؛ از این رو بابیگری را به نام تظاهر عینی ناخرسندی مردم علیه خارجی وصفکردن، تعبیری ساختگی است. ایوانف همه جا خود را رقیب ادوارد براون انگلیسی میشمارد. براون کتاب «نقطهالکاف» تألیف میرزا جونی[جانی] از بابیان اولیه را منتشر کرد و برای آن مقدمه نوشت. ایوانف برای آنکه از براون عقب نماند، کتاب جنبش بابیه را نگاشت و از «جنبش» بابی در تهران، قلعة طبرسی، زنجان، تبریز و اجتماع درشت (طرشت) سخن میگوید؛ ولی در این مسئله که پرنس دالگوروکی، سفیر روس در دربار قاجار، دسیسهای برای پیش کشیدن بابیت به قصد اعمال فشار بر دولت ایران انجام داده، سخنی به میان نمیآورد.(۱)
دیدگاه ایوانف از جنبههای دیگر نیز قابل نقد است. ایوانف شورش بابیه را قیام دهقانان، صنعتگران، فقرای شهری و تجار خردهپا علیه فئودالیسم و تسلط سرمایه خارجی بر کشور بیان میدارد. دادههای به دست آمده از شورشهای بابیان در قلعه طبرسی مازندران، زنجان و تهران این ادعا را رد میکند. در این شورشهای کوچک که چندان هم مورد توجه عموم مردم نبوده است، عدهای از پیروان باب از روحانیون سطح پایین تا کاسب و بازاری حضور داشتهاند که بیانکننده یک جنبش کمونیستی نیست و هیچ ادعای کمونیستی نیز مطرح نمیشود.
اگرچه دخالت بیگانگان به ویژه روس و انگلیس در پیدایش این فتنه کاملاً مشهود است؛ اما تحلیل طبقاتی و مارکسیستی آن نارسا و به دور از واقعیات جامعه ایران است.
بـ اقلیت دینی: بهائیان در رژیم پهلوی از نفوذ گستردهای برخوردار بودند و طبق برنامه ده ساله خود به دنبال رسمیت یافتن به عنوان اقلیت دینی در قالب انقلاب سفید شاه بودند و حذف سوگند به قرآن نیز در همین راستا صورت گرفت؛ اما با مخالفت علما و در رأس آنان حضرت امام(ره)، نتوانستند خود را به منزله یک اقلیت دینی مطرح کنند. پس از انقلاب و به ویژه در دورهای که برنامه سکولاریزاسیون ایران در قالب جامعه مدنی و حقوق بشر در دستور کار قرار داشت، تلاشهایی برای به رسمیت شناختن این فرقه در جایگاه یک اقلیت دینی صورت گرفت. برخی نیز با ادعای روشنفکری و دفاع از حقوق بشر به این مسئله دامن زده و از این طریق به دنبال به رسمیت شناختن آن در ایران هستند. این ادعا همچنین از سوی مجامع حقوق بشری غربی و رسانههای آنان به ویژه بیبیسی که بهائیان نفوذ گستردهای در آن دارند، پیگیری میشود و پس از فتنه ۸۸ نیز پررنگتر شده است. در واقع، جریانی که به دنبال سکولاریزه کردن ایران است و در عرصه فکری و فرهنگی کشور نیز با طرح مباحثی، چون آزادی مذهبی، حقیقت واحد ادیان، نسبیگرایی دینی و... جولان داده و از حمایت برخی احزاب و گروههای سیاسی نیز برخوردار است، از این طریق به دنبال رسیدن به اهداف خود است.
برای نمونه، فاطمه حقیقتجو، نماینده عضو حزب منحله مشارکت، ضمن درج مطلبی در وبگاه رادیو فرانسه، از بهائیت به عنوان «اقلیت مذهبی» یاد کرد و مدعی شد، رعایت حقوق اقلیتهای دینی از اصول قانون اساسی است، با این همه نامی از بهائیان در این قانون نیامده و حقوق آنها مورد نقض قرار میگیرد.(۲)
لیلا چمنخواه نیز در کتاب «بهائیت و رژیم پهلوی»، چارچوب نظری خود را بر مبنای اقلیت دینی قرار داده و رابطه این فرقه را با رژیم پهلوی در قالب اقلیت دینی بررسی کرده است. وی مینویسد: «اقلیتهای دینی برخلاف گروههای قومی در ایران حوزه مغفول و فراموششدهای هستند که هنوز و به رغم تنوع جماعات و خردهفرهنگهای مذهبی و سابقه طولانی زندگی آنها در ایران پژوهش چندانی درباره آنها صورت نگرفته است. این امر بیش از همه در مورد اقلیت دینی مورد نظر، یعنی بهائيان صادق است.»(۳)
این جریان یا از پیشینه استعماری و انحرافات فرقه بهائیت مطلع نیست یا همسویی فکری با بهائیت و منافع مشترک سبب شده است که به دفاع از این فرقه بپردازد.
بهائیت در فقه
و قوانین جمهوری اسلامی
مراد از دين در فقه اسلامي، راه و روشي است كه از سوي پيامبري كه نبوتش ثابت شده و كتاب دارد، نشان داده شده است اگر چه در شكل فعلياش مقبول اسلام نباشد و احكام آن از نظر اسلام نسخ يا تحريف شده باشد. بنابراین، اگر افرادي با چنين ديني در جامعه حضور داشته باشند، به جز در موارد خاص، از همه حقوقي كه به ساير مسلمين تعلق ميگيرد، برخوردار ميشوند. بر اين مبنا يهوديان، مسيحيان و زرتشتيان جزء اقليتهاي ديني در جامعه اسلامي به شمار میایند؛ اما فرقه بهائیت که ماحصل توطئه بیگانگان برای تضعیف دین در جامعه ایران و در واقع فتنهای مذهبیـ سیاسی است، شامل این موضوع نیست. در زمان تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اقلیتهای دینی نمایندگانی را در بین خبرگان قانون اساسی داشتند و در اصل سیزدهم قانون اساسی، ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی هم به عنوان تنها اقلیتهای دینی شناخته شدند.
پرداختن به بهائیت به عنوان یک اقلیت دینی، با هدف به رسمیت شناختن آن در کنار سایر اقلیتهای دینی و ترویج و تبلیغ عقاید انحرافی آن است؛ در حالی که این فرقه طبق فتوای مراجع تقلید، از فرق ضاله به شمار آمده و هرگونه فعالیت آن ممنوع است.
* پینوشتها در دفتر نشریه موجود است.