آیت‌الله سیفی مازندرانی گفت: آیات قرآن قضایای حقیقیه هستند و به زمان خاصی اختصاص ندارند. قرآن امروز در این منازعات سیاسی «و اذا تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول» را به ما امر کرده است که اگر در چیزی نزاع کردید به خدا و رسول برگردید... در این منازعات سیاسی امروز قرآن به ما می‌گوید: «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّار» به انسان‌های ظالم، طاغوت و مستکبر اعتماد نکنید، آتش شما را فرامی‌گیرد. 
آیت‌الله روح‌الله قرهی
پروردگار عالم، احد است، در نتیجه دینش هم یک دین بیش نیست. تمام انبیای الهی برای یک مطلب آمده‌اند و آن هم توحید و دعوت به بندگی خداست. جالب است با اینکه انسان‌ها متعدّد هستند و از لحاظ رنگ و نژاد و قبیله متفاوتند، امّا باز هم خداوند همه را یک امّت می‌داند. 
دین هم عندالله، یکی است و آن، اسلام است؛ «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ». اهل کتاب هم در آن، اختلاف نکردند، مگر بعد از آنکه به حقانیّت آن آگاه شدند؛ «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ». این اختلاف‌افکنی آنان هم فقط به دلیل حسدشان بود؛ «بَغْياً بَيْنَهُمْ». 
همه انبیا برای یک موضوع و یک دین آمده‌اند. حالا چون میان انبیا تفاوتی نیست و همه برای یک دین آمدند، می‌فهمیم که امّت هم یکی است. «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ...» وقتی بیان شده که این آیه را بعد از نماز عشا بخوانید، به این دلیل است که بگوییم خدایا! ما هیچ فرقی بین رسل تو قائل نیستیم و می‌دانیم همه برای دعوت به وحدانیّت تو آمده‌اند و ما هم شنیدیم و اطاعت کردیم.
لذا همان‌طور که بیان شد، امّت، واحد است؛ «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً»، اصلاً خدا می‌خواهد همه واحد شوند و اختلافات رنگ و نژاد و ... که بین انسان‌ها وجود دارد، فقط به جهت شناخت همدیگر است؛ «...لِتَعارَفُوا»، امّا همان‌طور که می‌بینیم در همان آیه فرموده: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ». پس همه یک امّت هستند.
پیامبران آمدند تا اختلافات را از بین ببرند، حالا می‌شود بین خود مسلمین، تفرقه باشد؟! اگر این‌طور باشد، یعنی متوجّه حقیقت دین نشده‌ایم.
ریسمان محکم!
«وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ...‏» از این آیه هم متوجّه می‌شویم که از تمامی پیامبران یک میثاق واحد گرفته شده است.
«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ ...» حالا اگر کسی غیر از اسلام، دینی را بجوید و طلب کند، خدا از او نمی‌پذیرد.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏» ای مؤمنان! تقوای خدا را پیشه کنید و حق تقوا را بجا بیاورید. ما از کلمه تقوا، دوری از گناه را برداشت می‌کنیم، این، صحیح است؛ امّا تقوای حقیقی و بزرگ را در آیه بعدی توضیح می‌دهد که همان اعتصام به حبل‌الله، وحدت و پرهیز از تفرقه است. می‌فرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا‏»، به حبل خدا اعتصام بجویید.
امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «نَحْنُ‏ حَبْلُ‏ اللهِ». لذا این نشان می‌دهد که امّت بدون امام نمی‌تواند جلو برود و به تفرقه می‌افتد.
اتّفاقاً یک عدّه بعد از پیامبر از حبل الهی دور شدند و همین، عامل تفرقه مسلمین شد. شیخ‌مفید می‌فرمایند: «یک دلیل ازدواج‌های پیامبر همین بود که با انتخاب امیرالمؤمنین یک عدّه نگویند بحث فامیلی و خویشاوندی است. چون پیامبر به ظاهر داماد دیگری هم بودند.»
لذا خداوند هم فرمود: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ‏» وقتی تبیین به امّت واحد می‌شود، باید بدانیم که در هر زمان یک امام هم بیشتر نیست. برای همین این موضوع آن‌قدر اهمیّت دارد که خداوند به حبیبش این‌گونه خطاب می‌کند که اگر این کار را انجام ندهی، گویی تمام رسالتت را ابلاغ نکرده‌ای!

امامت عامل وحدت
پس امّت باید واحد می‌بود، امّا تفرقه ایجاد شد. در حالی که امامت، عامل وحدت است و همه چیز در آن موجود است و اگر باشد، همه کارها سامان می‌گیرد، امّا اگر نباشد، دنیا از بین می‌رود.
وجود مقدّس فاطمة الزهرا(س) می‌فرمایند: «الْإِمَامَةُ نِظَامُ‏ الْأُمَّة» امامت، رشته کار امّت است و همه چیز به وسیله او، به وجود می‌آید و درست می‌شود. بعد هم می‌بینیم که همین امام، برای حفظ اتّحاد، در مورد حقّش هم سکوت می‌کند تا اختلاف به وجود نیاید و دین، حفظ شود و لذا می‌فرماید: همان قرآن را به عنوان حبل‌الله داشته باشید، کفایت می‌کند تا از تفرقه جلوگیری شود.
خداوند در ادامه آیه اعتصام به حبل الهی می‌فرماید: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها ..» لذا با تفرقه انسان در پرتگاه آتش قرار می‌گیرد و با اختلافات می‌سوزد.
«وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيم‏» لذا در این آیه می‌فرماید: مانند افرادی که تفرقه می‌اندازند نباشید که عذاب بزرگی در انتظارشان است.
این همه در آیات قرآن ما به اتّحاد و یک امّت واحد بودن، سفارش شدیم، بعد مگر می‌شود در میان خود مسلمانان هم تفرقه باشد؟!

راز همزمانی دو ولادت
شاید یک رمز توأمان شدن ولادت پیامبر اکرم و امام صادق(علیهما‌السلام‌و‌الصلوه) همین حفظ وحدت است؛ یعنی راه، یکی است و باید امّت واحد از این یک راه به خدا برسند. همان‌طور که می‌دانید گاهی درباره ولادت‌ها و شهادت‌های ائمّه بزرگوار، اختلافاتی هست و چند مورد بیان شده است، امّا درباره ولادت حضرت صادق‌القول و الفعل، همه متّفق‌القول هستند که در هفدهم ربیع‌الاول بوده است.
لذا یک دلیل، همین وحدت است. وقتی حضرت حجّت(عج) بیایند، دیگر محور، ولایت و امامت می‌شود «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا‏» و دین، یکی است، در آن زمان ادیان مختلفی چون یهود و نصارا و ... هم نداریم، چه برسد به مذاهب مختلفی مانند حنفی، مالکی و ... «... فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏» وقتی از هادی الهی تبعیّت شود، دیگر خوف و حزنی برای انسان نخواهد بود، یکی از موارد آن، این است که دیگر انسان به تفرقه نمی‌افتد؛ لذا در زمان ظهور حضرت دیگر طومار اختلافات در هم پیچیده خواهد شد و یک دین، حاکم خواهد شد.
حالا علّت اینکه یک عدّه با هفته وحدت مخالف هستند، چیست؟ مگر ما از ائمّه دین‌شناس‌تر هستیم؟! آنها برای حفظ اتّحاد، خلفا را یاری کردند تا دین بماند. حالا معلوم می‌شود کسانی که در این زمانه، کاسه داغ‌تر از آش شدند، اصلاً متوجّه اسلام و دین نیستند، مؤمن، مکر ندارد، ولی سیاست و کیاست دارد و مراقب است که دشمن از حرکاتش سوءاستفاده نکند.

واکنش جالب امام راحل
امام وقتی در نجف بودند و رساله‌شان چاپ شد و دیدند بر روی آن نوشته شده: زعیم حوزه‌های علمیّه، سریع اعتراض کردند و فرمودند: بروید آن را بردارید و مجدّد چاپ کنید. اطرافیان چون می‌دانستند امام در بحث اسراف بسیار دقیق هستند، گفتند: آقا! دیگر چاپ شده، اسراف است. امام برآشفتند و فرمودند: شما می‌خواهید اسراف را به من یاد بدهید، بروید عوض کنید. وقتی به چاپخانه رفتند، مسئول آنجا گفت: این سیّد کیست که برای این مطلب معترض شده، ما این را برای تمام مراجع می‌نویسیم و کسی تا به حال اعتراض نکرده است!
امّا همین امام در سنّ هشتاد سالگی که به ایشان امام گفتند، هیچ اعتراضی نکردند، آیا در آن سن، تازه حبّ به ریاست پیدا کرده بودند؟! خیر، ایشان می‌دانستند که در این دوره باید بحث امام و امّت تمرین شود والّا خودشان هم می‌دانستند که معصوم نیستند. حالا درباره امام المسلمین (آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای) هم همین‌طور است، خدا لعنت کند کسانی را که نگذاشتند بعد از امام، به ایشان هم امام گفته شود.
در میان ما که داعیه‌دار اسلام ناب هستیم باید بحث امام و امّت تمرین شود تا حضرت ظهور کنند.


عباس‌بن‌عبدالمطلب ـ ۱
عباس‌بن‌عبدالمطلب ملقب به «ابوالفضل» عموی پیامبر و آخرین فرزند عبدالمطلب از تاجران و سیاستمداران عرب و برادر ناتنی عبدالله‌بن‌عبدالمطلب(پدر پیامبر) بود. او تقریباً هم سن و سال پیامبر بود و خلافت عباسی به دست نوادگان وی برقرار شد.
وی نُه یا ده فرزند پسر و سه دختر داشت که عبارت بودند از: فضل که بزرگ‌ترین‌شان بود، عبدالله، عبیدالله، عبدالرحمن، معبد، قثام (یا قاسم) و ام‌حبیب که مادر اینها لبابه بنت حارث هلالی بود و پسران و دختران دیگر، از جمله آمنه، صفیه، کثیر، تمام و حارث. برخی مورخان یک پسر دیگر به نام عون نیز ذکر کرده‌اند.
وی سه سال پیش از عام‌الفيل در مکه به دنيا آمد. پدرش، عبدالمطلب از بزرگ‌ترين شخصيت‌هاي مکه و مادرش، نُتيله، دخــتر حباب، يکي از بانوان باشخصيت بود، همسر عباس «ام‌الفضل» نيز از زنان نامي اسلام بود. او اولين بانویي بود که خانه خدا را با پارچه‌اي از حرير پوشانيد.
عباس در عصر جاهليت و نيز در اسلام يکي از رجال برجسته قريش به شمار مي‌آمد. منصب سقايت(آبرساني) زائران کعبه و مراقبت از مسجد‌الحرام که از مناصب مهم کعبه به شمار مي‌آمد، به وي واگذار شده بود.
برخي درباره اسلام آوردن وی مي‌گويند، عباس همانند ابوطالب از قبل مسلمان شده بود؛ ولي به دلیل مصلحت و اينکه بتواند از پيامبر دفاع کند، اسلام خود را آشکار نمي‌کرد.
«ابورافع» که در آن روزها غلام عباس بود و بعدها از ياران رسول خدا(ص) و امير مؤمنان، علی(ع) شد، مي‏گويد، آن روزها نور اسلام، خانه عباس را روشن کرده بود. من، عباس و همسرش، امّ‌الفضل اسلام را پذيرفته بوديم؛ ولي از ترس محيط، ايمان خود را پنهان مي‏داشتيم. هنگامي که خبر مرگ دشمنان اسلام در جنگ بدر در مکه منتشر شد، ما فوق‌العاده خوشحال شديم؛ ولي قريش و هواداران آنها سخت مضطرب و ناراحت شدند.
ابن‌اثير هم در روايتي نقل مي‌کند، عباس پيش از هجرت ايمان آورده بود و مي‌خواست به مدينه هجرت کند؛ ولي پيامبر(ص) به او فرمودند که بودن تو در مکه بهتر است.
عباس پس از پايان جنگ بدر به مکه بازگشت. از آن زمان تا فتح مکه در مقام نيروي اطلاعاتي ايفاي نقش کرد. هرگاه مشرکان قصد جنگ با پيامبر خدا را داشتند، وي با فرستادن نامه، به پيامبر(ص) خبر مي‌داد. عباس در زمان فتح مکه، برای استقبال از رسول خدا به بيرون مکه رفت. در هنگام فتح و ورود پيامبر خدا به شهر، سپاه مسلمين را همراهي کرد. پس از آن در نبرد حنين نيز شرکت کرد. شجاعتي وصف‌ناشدني از خود بروز داد.
برخی اعتقاد دارند، او به همراه مشرکان مکه در جنگ بدر عليه پيامبر شمشير زد و در همان نبرد اسير شد؛ ولي با پرداخت فديه آزاد شد. البته برخي اين امر را توجيه کرده‌اند که وي به اجبار در اين جنگ شرکت کرده بود.
در کتاب «فروغ ابديت» آمده است، داستان شرکت عباس عموي پيامبر در غزوه بدر از مشکلات تاريخ است. وي از کساني است که در اين جنگ اسير مسلمانان شد. او از سویی در اين نبرد شرکت مي‏کند و از سوی ديگر در پيمان عقبه مردم مدينه را براي حمايت از پيامبر دعوت مي‏کند. راه‌حل همان است که غلام او، ابورافع مي‏گويد، وي از کساني بود که مانند برادرش ابوطالب، به آيين توحيد و رسالت برادرزاده‏اش ايمان قطعي داشت؛ ولي مصالح روز اقتضا مي‏کرد که ايمان خود را پنهان بدارد و از اين طريق پيامبر را کمک کند. او برادرزاده خود را از تدارکات و نقشه‏هاي شوم قريش آگاه می‌کرد؛ چنانکه در جنگ «احد» نيز اين کار را انجام داد. وي نخستين کسي بود که پيامبر(ص) را از نقشه و حرکت قريش آگاه کرد.

 جواد اسفندارانی/ انسان جانشین خالق در زمین است؛ اما رفتار کنونی وی نشان از بی‌توجهی او به این موضوع است. حضور معصومین و انبیا(ع) در بین اجتماع بشری برای تکامل انسان‌ها بوده و دعوت آنان فراخوانی چند بُعدی و در قرون متمادی بوده است. «به همین جهت سبب شده است پیامبران، مستقیم یا غیر مستقیم، آفریننده اصلی تاریخ بشر باشند» و به بیان قرآن قطعاًً «نبی خاتم» در رفتار، اُسوه حسنه است(احزاب/ 21)؛ اما در تبعیت و پذیرش این سرمشق نیکو چگونه بوده‌ایم؟ «بشر امروز پس از این همه موفقیت‌های علمی، دردمندانه می‌نالد. از چه می‌نالد؟ کسری‌ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است؟ آیا جز در ناحیه خُلق و خوی و «آدمیت» است؟» تنها نیرویِ ایمان است، ایمانی که پیامبران عرضه می‌کنند که از سویی حیات تازه‌ای می‌دهند (انفال/ 24) و از سوی دیگر تمایلات و غرایز طبیعی را تعدیل و مهار می‌کنند؛ اما ما نظیر ظلمی که درباره قرآن کرده‌ایم، درباره سیره‌ پیغمبر و ائمه اطهار(ع) نیز کرده‌ایم... وقتی می‌گویند پیغمبر(ص) یا علی(ع) چنین بودند، می‌گوییم او که پیغمبر یا علی بود، ما را با آنان قیاس می‌کنید؟! و به تک مصرع «کار پاکان را قیاس از خود مگیر» استناد می‌کنیم. این‌گونه معنا، گمراه‌کننده است و مرادِ شاعر نیست. اگر این‌گونه ‎‌بود، خداوند به جای پیغمبر فرشته می‌فرستاد، معصومین یعنی «انسان کامل»، یعنی مشخصات بشریت را دارند با کمال عالی و مافوق مَلَکی، یعنی مانند بشر نیاز جسمی دارند، غریزه دارند و در این شکل می‌توانند مقتدا باشند و اگر این‌گونه نبودند، امام و پیشوا نبودند.
در چنین ایامی «دُردانه هستی» ولادت یافت و تا با بعثت خویش مکارم اخلاقی را اتمام کند، پس بایسته است در مسیر رفتاری کامل این نگین هستی و قله کمال دل نهیم و در پرتو اهل بیت طاهرینش حیاتی طیبه به جا بگذاریم.

حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ‌حسین انصاریان در گفت‌وگو با صبح‌صادق
مجتبی برزگر / آهسته‌آهسته و دسته‌بندی شده موضوعات را بیان می‌کند، ۵۰ سال است منبر می‌رود؛ اما هنوز به وعظ‌های بی‌تکرار و موضوعات روز اهمیت می‌دهد. روضه‌ها، کمیل‌ها، شب‌های قدر و دعاهای عرفه‌‌اش برای مردم خاطره‌انگیز است. لحن گفتار او را بسیاری از مخاطبان، به ویژه جوانان دوست دارند و در پای منبر مرد خوش‌کلام و مهربان وعظ تکیه می‌زنند. به او می‌گویند: «شیخ حسین انصاریان» و بسیاری هم تا نام او می‌آید، به یاد منبرهای آتشین شیخ در جبهه‌های جنگ می‌افتند که چقدر بر ارتقای انگیزه‌ رزمندگان تأثیر داشت. در راستای تبیین موضوعات قوی عمل می‌کند و وقتی برای گفت‌وگو درباره پیامبر اسلام(ص) با توجه به استعاره‌هایی که داعش از اسلام دارد، به سراغ او رفتیم، دست رد به سینه ما نزد و گفت: «درباره پیامبر اکرم(ص) افتخار می‌کنم سخنانی داشته باشم... .» مشروح این گپ‌وگفت در ادامه از نظرتان می‌گذرد.
*بفرمایید که چرا به پیامبر اکرم(ص) لقب «خاتم‌النبیین» را دادند؛ لطفاً با تبیین این نکته، سخنان‌تان را آغاز کنید.
خاتم‌النبیین، یعنی آنچه ۱۲۴ هزار پیامبرِ پیشین از خودشان داشتند و ایشان به تنهایی از آن دانسته‌ها و ویژگی‌ها برخوردار است؛ یعنی وارث همه ارزش‌های انبیای گذشته بودند و همه انبیای گذشته، آمدن ایشان را به جامعه انسانی بشارت می‌دادند؛ یعنی این دلِ مردم قرن‌به‌قرن طبق آیات قرآن کریم به آمدن ایشان امید داشت؛ در واقع، پیامبر اسلام(ص) اعظم همه انبیا بود. پس باید گفت، در سیاست‌گذاری مهم‌ترین، بزرگ‌ترین، قوی‌ترین، خردمندترین و الهی‌ترینِ انسان‌ها بر مسندِ کار بودند. نکته بعدی که در درک بهتر معنای خاتم‌النبیین به جامعه انسانی پیام می‌دهد، دین اسلام است چون خداوند متعال یک دین بیشتر نداشته، از این رو در همه آیات قرآن کلمه دین نه تثنیه آمده(دینان) و نه آن را به صورت جمع(ادیان) آورده‌اند؛ زیرا از زمان حضرت‌آدم(ع) تا زمان پیامبر اکرم(ص) دین، اسلام بوده است؛ ولی این دین به تناسب نیاز جهانیان قرن‌به‌قرن و با قالب‌ها و گونه‌های مختلف عرضه شد. هر چه نیاز‌ها اضافه شد و تغییر پیدا ‌کرد، قانون‌ها به تناسب تغییر ‌کردند و روش‌ها اضافه شدند. خداوند متعال در هنگام بعثت ایشان، ندای «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى» را سر دادند؛ البته آیه مربوط به پس از انتخاب حضرت علی(ع) از جانب خدا به حکومت است که در حقیقت امیرالمومنین(ع) با علم، خرد و عقل و روش عالمانه‌شان، دین را به طور کامل و جامع به بشریت عرضه کردند. در حقیقت، پس از ارتحال پیامبر اسلام(ص)، ایشان مکلف شدند تمام روش‌های سیاسی، عقلی و اجتماعی پیامبر را ادامه دهند. پس هم به دلیل وجود خود ایشان می‌توان گفت، قوی‌ترین و بهترین سیاستمدار و سیاستگذار بود و هم به دلیل دین ایشان که کامل‌ترین قوانین را داشت. حالا اگر سفارش‌های ایشان برای پس از ارتحالش به مرحله اجرا می‌رسید؛ یعنی بلافاصله حکومت، سیاست و سیاست‌گذاری به دستِ امام معصوم و انتخاب شده خدا می‌افتاد و امروز که هفت میلیارد جمعیت بر روی کره زمین عمر می‌گذرانند، مزه عدالت و سیاست الهی‌ـ انسانی را شیرین‌تر از عسلِ خالص می‌چشیدند.

*در شرایطی که جهان با پدیده شومی، چون تروریسم درگیر است و از سویی رسانه‌های غرب تروریسم را با استعاره اسلام به جهان معرفی می‌کنند، چه وجوهی از زندگی پیامبر را به جهان ارائه بدهیم تا تصویر برساخته غرب از پیامبر اسلام، اصلاح شود؟
بزرگان دین امثال مرحوم کاشف‌الغطاء که از چهره‌های علمی، بیدار و دنیاشناس به شمار می‌رود، در همان زمان که خبری از ابزار الکترونیکی، همچون ماهواره و تلویزیون نبود و کشورها کم‌وبیش به ابزار رسانه به جز رادیو قائل نبودند که آن هم در کشورها به راحتی در دسترس نبود، جمله بسیار جالبی را فرمودند که امروز آن جمله واقعاًً باید الگوی ما کسانی باشد که می‌خواهند از اسلام و پیامبر اکرم(ص) دفاع کنند. ایشان فرمودند: «لا یَنْتَشِرُ الْهُدی الاَّ مِنْ حَیثُ اِنْتَشَرَ الضَّلال» هدایت جز از راهی که گمراهی را گسترش می‌دهند، توسعه پیدا نمی‌کند؛ یعنی ما باید امروز از ابزار موجود، رادیو و تلویزیون، ماهواره‌های اسلامی، پایگاه‌های اینترنتی و امثال اینها برای معرفی پیامبر اکرم(ص) و آیین سعادت‌بخش ایشان استفاده کنیم و خود را واقعاًً در پیشگاه خدا برای دفاع از حضرت رسول(ص) مسئول بدانیم. نسبت به معرفی شخصیت بلامنازع ایشان باید با احساس مسئولیت شدید و به کارگرفتن ابزار جدید رفتار کنیم؛ به یقین باید چهره ایشان را در درجه اول از طریق قرآن مجید که آیات فوق‌العاده‌ای در معرفی اخلاق ایشان دارد، به منصه ظهور برسانیم. حالا کاری به ایمان و عمل پیامبر نداریم؛ ولی همین اخلاق حضرت رسول(ص) دشمن را به زانو درمی‌آورد.  روایات فراوانی وجود دارد که در کنار قرآن مجید، اخلاق رسول خدا را نشان می‌دهد، مانند نهج‌البلاغه یا چند جلد بحارالانوار که درباره زندگی پیامبر اکرم و تاریخ صحیح اسلام است! از این منظر باید پیامبر اکرم(ص) را با به‌کارگیری ابزار و احساس مسئولیت در پیشگاه خداوند معرفی کنیم؛ این بهترین راه نشان دادن چهره پیامبر عظیم‌الشأن اسلام است. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «و ما ارسلناک الّا رحمه للعالمین»؛ این موضوع بسیار عجیبی است که خداوند حکیم خطاب به پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید: «من تو را منبعی برای مهر و محبت نسبت به عالمیان فرستادم»؛ عالمیان یعنی چه؟ هم برای مردم شرق، هم برای مردم غرب و هم برای مردم جنوب و شمال جهان؛ للعالمین یعنی همه جهانیان! باید به جهانیان و نه فقط مسلمانان گفت، پیامبری که در همه امور زندگی‌اش برای شما کانون مهر، محبت، عاطفه و مهرورزی است،  آیا شایسته است به چنین شخصیت بلامنازعی حمله بشود و چهره‌ای غیر از چهره واقعی‌شان نشان داده شود. نهج‌البلاغه هم مملو از بیان شخصیت اخلاقی پیامبر است؛ همچنین روایات زیادی در بحارالانوار و در کتاب‌های معتبرمان وجود دارد. این را باید به جهان نشان داد؛ یعنی همین طور که آنها با ما در حال جنگ فرهنگی هستند، ما نیز باید با آنها ستیز فرهنگی داشته باشیم. برخوردشان با مردم و دشمن و با آنهایی که پس از فتح مکه آزارش دادند، اسلام مهربانی و مهرورزی را نشان می‌دهد. با این اوصاف، آیا اسلامی که داعش معرفی می‌کند، اسلام ساختگی نیست؟! دشمنان ما در غرب و در شرق این بساط فتنه‌انگیزی و نفاق را برپا نکرده‌اند؟! اسلام ساخته وهابیت طبق مدارکی که در وزارت خارجه انگلیس وجود دارد، در ایجاد این مولود شوم، نقش بسزایی دارد. به راستی، این گونه باید پیامبر اکرم(ص) را معرفی کرد و به اصطلاح ضربه و آسیب را به دشمنان وارد کرد. اگر پیامبر از چنین شخصیتی برخوردار است که در قرآن و نهج‌البلاغه به طور مشروح بیان شده، پس داعش و امثال داعش، شیاطین ساخته شده غرب، شرق و وهابیت هستند که تخریب چهره اسلام و شارع مقدس آن پیامبر عظیم‌الشأن اسلام را در ذهن شوم‌شان می‌پرورانند. 

*با توجه به اینکه حضرت محمد(ص) پیام‌آور اسلام بوده‌اند؛ اما امروز حتی در بین مسلمانان هم  مظلوم واقع شده‌اند. شاید درباره ائمه(ع) بیشتر از پیامبر کار کرده‌ایم، برای جبران این غفلت‌ها باید چه رویکردی دنبال شود؟ 
به اعتقاد بنده، علمای اسلام و حوزه‌های علمیه اقدامات مؤثری را در ستایش و انعکاس عظمت نقش پیامبر اسلام انجام داده‌اند. کم کار نشده است! شما اگر به کتابخانه‌های اختصاصی، مانند کتابخانه‌های قرآنی مراجعه کنید، خواهید دید که چند هزار عنوان کتاب درباره قرآن نوشته شده است. همچنین برای امیرالمؤمنین یا حضرت سیدالشهداء منابعی وجود دارد؛ ولی نویسندگان، محققان و پژوهشگران بیشتر آثار خود را درباره این شخصیت بزرگ و مؤثر در معرفی اسلام به بشریت عرضه کرده‌اند؛ در واقع این ضعف و خلأ در نوع پرداخت‌ها وجود دارد؛ یعنی متأسفانه آثار فقط به زبان‌های عربی و فارسی نوشته شده است. از پنج قاره جهان مگر چند کشور به این زبان‌ها گرایش دارند؟ ما باید سرمایه هنگفتی را صرف ترجمه این کتاب‌ها کنیم تا جهانیان بتوانند از مفاهیم ارزشمند این آثار بهره ببرند. در حال حاضر، ارسال و انتقال پیام‌ به کلیساها و مراکز آموزشی و علمی جهان کار مشکلی نیست و می‌توان با پست‌های الکترونیکی این پیام‌ها را فرستاد؛ البته نباید توقع داشته باشیم از صد گیرنده‌ای که از سوی جریان‌های مختلف انحرافی شست‌وشوی مغزی شده‌اند، همه نجات پیدا کنند؛ اما سرانجام بخشی از آنها به مسیر درست رهنمون می‌شوند. در ادامه این افراد اصلاح‌شده بر روی دیگر افراد منحرف جامعه تأثیر می‌گذارند. آن‌ هنگام است که مهرورزی، محبت، سلامت، اندیشه، کرامت و عشق‌ورزی پیامبر موج عظیمی ایجاد خواهد کرد.
*در انحراف از مسیر و خطی که پیامبر اکرم(ص) ترسیم کردند،چه عواملی دخیل است؟
طبق آیات قرآن کریم، تکبر متکبران، سلطنت‌طلبی سلطه‌جویان، هواهای نفسانی معاندین و مستکبران که در لایه‌های جامعه خودشان را طوری معرفی کردند که توانستند ارتقا پیدا کنند، تشکیل حکومت بدهند و رفته‌رفته با پشتیبانی‌هایی که برخی جریان‌های انحرافی صورت دادند، جلوی خود پیامبر و رشد و پویایی دین اسلام بایستند؛ از جمله عوامل دخیل در این انحراف است. از دیگر عوامل مهم کنار گذاشتن امیرالمؤمنین بود. از سوی به سبب ساختن اسلام زمینی یا به تعبیر عالمانه آن بت‌پرستی! در واقع از مسیر پیامبر اکرم(ص) منحرف شدند. شما ببینید پس از پیامبر به کارگردانان بنی‌امیه و بنی‌عباس به چشم یک معبود نگاه می‌کنند و حتی می‌گویند حرف زدن از صحابه کفر است و این سبب ایجاد تفرقه بین امت شد؛ یعنی ساختن یک اسلام زمینی؛ حتی در موقعی که تفسیرهای غلطی انجام دادند و شبهه ایجاد کردند که یزید عادل است و کار درستی کرده و لعن یزید جایز نیست که این همان بت‌پرستی مدرن است.

* نکات اخلاقی ویژه پیامبر اکرم(ص) را که اسوه و الگوی بشریت بوده‌اند و هستند، بفرمایید تا جوامع اسلامی بتوانند از این شخصیت بزرگ و ارزشمند، بیشتر بهره ببرند؟ 
رفتار عمومی ایشان به شکلی بود که همه، پیامبر را از پدرشان، خانواده‌شان، برادرشان، اقوام‌شان و حتی مردم کوچه و بازار به خودشان مهربان‌تر می‌دیدند. این بسیار مهم است که پروردگار به دلیل همین نکته اخلاقی، خطاب به ایشان می‌فرماید، اگر این‌گونه نبودی «اَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ»، جاذبه‌ای برای گرایش به اسلام وجود نداشت. اگر مردم پیش از دیدن زیبایی‌های دین عاشق اسلام شدند، جذب اخلاق نیکوی خودت شدند و درک کردند که اخلاق تو تجلی دین توست. پیامبر اکرم(ص) به شدت در خانه مهربان بودند، به همسر و فرزندان خود احترام می‌گذاشتند؛ البته نه مهربانی که بتوانند سوء‌استفاده کنند. در واقع، به نوعی مهربان بودند که طرف مقابل را در فضای مهربانی رشد می‌داد و آنقدر محبت می‌کردند که وقتی پیامبر به دلیل سنگینی‌ کار و مشغله هدایتگری و انجام مأموریت‌های رسالت پیامبری، خارج از فضای خانه بودند، به شدت دلتنگ‌شان می‌شدند تا برگردند و آن‌گاه آرامش پیدا می‌کردند. نکته اخلاقی دیگر این بود که حضرت در برابر یک عده متکبر، متعصب و جاهل قرار داشتند، چه در مکه و چه در مدینه. این متکبران، جاهلان و متعصبان با اقدامات ناپسند و غیر عالمانه و عاقلانه‌شان ایشان را آزار می‌دادند و شخصیت ایشان را لمس نمی‌کردند؛ اما با همه این اوصاف یا جلوی روی خودشان گذشت می‌کردند و یا می‌فرمودند: «خدایا هدایت‌شان کن». ایشان حتی وقتی که اقتدار پیدا کردند و قوی‌ترین انسانِ منطقه شدند، از تمام اهل مکه در یک لحظه گذشت کردند. به نظر من استادان قم، نجف و مشهد می‌بایست ۴۰ جزوه اثرگذار و مختصر منتشر کنند و در شمارگان وسیعی در دبستان‌ها، دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها، نکات اخلاقی پیامبر اسلام(ص) را که مناسب همه سنین است، منعکس و منتشر کنند.