مارتین ایندیک، عضو ارشد لابی صهیونیستی در آمریکا در اجلاس سابان خطاب به جان کری گفت: شما موفق شدید برنامه غنی‌سازی ایران را متوقف کنید، ذخیره مواد هسته‌ای این کشور را به خارج انتقال دهید و در قلب رآکتور آب سنگین آن بتون بریزید. این توافقنامه به شدت جنجال‌برانگیز بود؛ اما امروز حتی شدیدترین منتقدان شما می‌توانند ببینند که با این توافق دست‌کم برای یک دهه آینده، اسرائیل از امنیت بیشتری برخوردار خواهد شد.
صبح‌صادق پیروزی‌های راهبردی محور مقاومت در سوریه و پیامدهای آن را بررسی می‌کند
 هادی محمدی/  در شش سال گذشته از بحران تروریستی سوریه، هرگاه که سخن از مواضع نمادین و سرنوشت‌ساز بوده، شهر حلب، بیش از هر شهر و جغرافیای سوریه، خودنمایی کرده است.
جایگاه اقتصادی، جمعیتی، جغرافیایی و فرهنگی شهر حلب این ویژگی و برجستگی را داشته که یکی از محورهای تجزیه سرزمین، شاخصی برای یکسره‌سازی و براندازی، مبنایی برای امتیازگیری در مذاکرات و پروژه‌های سیاسی، نشانه‌ای از طمع‌ورزی‌های تاریخی و در نهایت معیاری برای سیر تحولات بعدی، یا ماندگاری نظام سیاسی سوریه تلقی شود. اگر شرایط اجباری در ادلب را که بسیاری از گروه‌های تروریستی را در خود جای داده، استثنا کنیم، در هیچ نقطه‌ دیگری از سوریه، ۳۵ گروه تروریستی در یک جغرافیا جمع نشده و حضور ندارند. به همین دلیل و بسیار پرتعدادتر از بقیه نقاط حضور تروریست‌ها، افسران اطلاعاتی و نظامی از سوی آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه، سعودی و قطر در حلب شرقی حضور دارند و آن را به اتاق جنگ و راهبری مناطق مرکزی و شمالی تروریست‌ها در سوریه مبدل کرده‌اند و در سال‌های گذشته این امید را داشتند تا بر تمامی شرق و غرب حلب مسلط شده و آن را به اشغال درآورند. 
سیر جنگ و تحولات تقریباً یک ماه اخیر که از محور حندرات در شمال حلب آغاز شد، آنچنان پرشتاب به پیش رفت که حملات ایذایی یا انحرافی و حتی جدی در محور جنوب‌غرب حلب، برنامه‌ریزی عملیات در حلب شرقی را تحت‌الشعاع قرار نداد. جایگاه و اهمیت شهر حلب آنچنان بود که سنگین‌ترین فشارهای روانی و رسانه‌ای، حقوقی و سیاسی غربی ـ عربی در سطوح منطقه‌ای و بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی بر روی روسیه، ایران و حامیان سوریه متمرکز کرده و به راه انداخته‌اند و علنی‌تر از هر زمان دمیستورا و سازمان ملل را هزینه ابزاری برای متوقف کردن عملیات در حلب شرقی و نجات تروریست‌ها قرار داده‌اند. ادبیات رسمی و رسانه‌ای غربی تروریست‌هایی را که در لیست سیاه سازمان ملل و غرب بودند، «جنگجو» و «مسلح» نامیده و کشتار آنها را جنایت جنگی و نقض حقوق بشر قلمداد کردند. اینکه راهبرد عملیاتی روسیه، ایران و سوریه و مقاومت فاصله زمانی بین انتخابات آمریکا و جابه‌جایی و انتقال قدرت در این کشور را بهترین زمان برای آزادسازی حلب شرقی قرار داده بود، بازیگران حامی تروریسم را در تنگنا قرار می‌داد. به‌ویژه اینکه به موازات آزادسازی حلب شرقی، عملیات ضد تروریسم داعش در استان نینوا و موصل عراق نیز با سرعت پیش‌بینی شده‌ای، بر خشکاندن ظرفیت‌های تروریستی و ابزارهای سیاست‌های غربی ـ عربی تکیه داشت و به عنوان شاخصه و عامل اثرگذار منطقه‌ای که شیب تحولات بعدی در عراق و سوریه را روشن می‌کرد، خود را نشان می‌داد. دلایل روشنی وجود دارد که از یک سو برای کند کردن، حفظ و ماندگاری تروریست‌ها، هم در عراق و هم در حلب شرقی و سوریه دلالت دارد و هم‌اینکه حامیان تروریست‌ها نگران «رخدادهای دوره پس از حلب» می‌باشند. شاید بتوان آزادسازی حلب به لحاظ نظامی، سیاسی و روانی ـ اجتماعی را به آزادسازی خرمشهر در تحولات جنگ هشت ساله ایران و عراق تشبیه کرد که یک نقطه عطف در سرنوشت جنگ ارزیابی می‌شود؛ یعنی به جز آزادسازی یک جغرافیای بسیار مهم و تعیین‌کننده، از ظرفیت نظامی و عملیاتی ۳۵ گروه تروریستی حاضر در حلب، که شش تا هشت هزار نفر برآورد حداقلی داشته، چیزی نزدیک به دو هزار نفر باقی مانده‌اند که بخشی از آنها زخمی و با روحیه‌های از دست رفته هستند و نمادهای شکست و فروپاشی تلقی می‌شوند. نابودی تروریست‌ها در حلب، از هم‌اکنون اوضاع تروریست‌ها در ادلب را در شرایط دفاعی قرار داده و برای اینکه در نوبت عملیاتی ارتش سوریه و حامیان آن قرار گیرند، روزشماری می‌کنند؛ لذا پیامد روانی و ضریب آمادگی رزم از هم‌اکنون آثار خود را بر دیگر مناطق بر جای گذاشته و می‌توان انتظار داشت که فروپاشی نقاط حضور این تروریست‌ها در برخی مناطق باقی‌مانده، با سرعتی بیش از انتظار و محاسبات خودنمایی کند. برخلاف آنچه از عملیات داعش در تدمر و فرودگاه T4 در غرب آن تبلیغ می‌شود، گسترش عملیات داعش در این محور، یک پروژه عملیاتی آمریکایی ـ انگلیسی است تا بر فضای ناشی از پیروزی در حلب سایه انداخته و کارکردی برای تولید شرایط غیر متمرکز برای نیروهای عملیاتی در حلب به وجود آورد. این مسئله روشن است که با تمام شدن آخرین نفس‌های تروریستی در حلب شرقی، نیروهای پرتعداد عملیاتی در حلب به سرعت به اولویت‌های عملیاتی جدید می‌پردازند و این ظرفیت بزرگ نظامی، در هر محوری حضور یابد، با سرعت در آن پیشروی کرده و پیروزی کسب خواهد کرد. ماهیت عملیاتی داعش در تدمر که از پیش در ارزیابی‌های رفتاری داعش و رفتار هماهنگ با طرح آمریکا در شمال شرق سوریه و هدف‌گذاری حمله به رقه، پیش‌بینی‌ می‌شد، درصدد ایجاد اختلال در برنامه‌های نظامی برنامه‌ریزی شده در حلب و پیرامون آن می‌باشد و داعش نمی‌تواند در تدمر که عقبه‌های لجستیکی و تسلیحاتی آن پرآسیب است، تاب ماندگاری چندانی داشته باشد. حضور چند هزار نفری داعش در تدمر، از یک سو آنها را به صیدهای کم دردسر در مناطق بیابانی تبدیل می‌کند و از سوی دیگر با خالی کردن مناطق شمالی رقه، برای نیروهای «قسد» (ًقوات السوریه الدموقراطیه) پیروزی‌سازی می‌کند.
نکته مهم سیاسی، امنیتی، حقوقی که با پیروزی در حلب کسب خواهد شد و ائتلاف غربی ـ عربی را در تنگناهای جدید قرار می‌دهد، در کنار پیامدهای نظامی ـ میدانی که تروریست‌های باقی‌مانده را رنجورتر خواهد کرد این است که ائتلاف غربی ـ عربی هیچ‌گاه تا این حد و به شکل علنی در کنار تروریست‌ها از آنها حمایت نکرده و هزینه‌های آن را خواهند پرداخت. علمای وهابی سعودی علناً از خطبای مساجد عربستان می‌خواهند برای تروریست‌ها در حلب دعا کنند و غرب هم تروریست‌ها را در لیست دوستان خود قرار داده، لذا از هم‌اکنون باید برای ائتلاف ضد تروریستی خود در سوریه به دنبال توجیه دیگری باشد؛ یا ظرفیت‌های بین‌المللی را از دست رفته تلقی کند، یا در جایگاه رسمی حمایت از تروریسم جهانی قرار گیرد.
کمترین سود این رخداد که باید از سوی دیپلماسی رسمی و رسانه‌ای ایران مورد استفاده قرار گیرد، جایگاه علمی حمایتگر غرب و ارتجاع عرب از تروریست‌هاست که تلاش می‌کنند ایران را به آن متهم کنند، یا اینکه جای مفاهیم را تغییر داده و تروریست‌ها را مبارز و جنگجو و مقاومت را تروریسم معرفی کنند.
مهم‌ترین اولویت راهبردی غربی‌ها پس از شکست در حلب، جلوگیری یا پرهزینه کردن ادامه عملیات ضد تروریستی در سوریه است که اهرم‌های چندان مؤثری نیز ندارند؛ لذا از هم‌اکنون به موازات برنامه‌های سیاسی و حقوقی و رسانه‌ای، باید برای رویکرد انتقامی غرب که از زبان وزیر خارجه انگلیس که تلخ کردن شیرینی پیروزی حلب را وعده داد، در عرصه عملیاتی تدابیر جدیدی اتخاذ کرد. محصور کردن کامل داعش در موصل، پاک‌سازی کامل استان نینوا و استقرار حشدالشعبی در مرزهای عراق با سوریه می‌تواند یک ظرفیت فوری و هماهنگ با عملیات‌های سوریه برای فشار به داعش در دیرالزور و عرصه‌های بیابانی شرق سوریه، یا به موازات رود فرات در نظر گرفته شود. چندین لشکر عملیاتی حشدالشعبی عراق می‌توانند شتاب عملیاتی علیه تروریست‌ها را با سرعت و نتایج مؤثر، همراه کنند. دیپلماسی فعلی روسیه و ایران با ترکیه باید از محور حلب و شمال آن بر محور مرزهای هاتای ترکیه با ادلب و مسدود کردن مسیرهای لجستیکی تروریست‌ها متمرکز شود. اگرچه اولویت‌های عملیاتی در قبال تروریست‌ها در پیرامون حلب و حماه و غوطه شرقی دمشق قرار دارد، ولی شوک عملیاتی و پرسرعت در تدمر و حذف کامل ظرفیت‌های عملیاتی از نیرو تا تسلیحات آن، تصویر قدرتمندانه پیروزی در حلب را کامل‌تر خواهد کرد. مهم‌ترین پیامد پیروزی در حلب آن است که هم تروریست‌ها و هم حامیان آن در موضع دفاعی قرار گرفته و ناچار به بازی در زمین‌های محدود نظامی و سیاسی هستند. اگر ترامپ و رویکردهای اعلام شده وی را یک متغیر جدید در سوریه تلقی کنیم، کاسته شدن از ظرفیت‌های کارکردی تروریسم در سیاست‌های غربی و مدیریت و نظارت دقیق رویکردهای ترامپ در پرونده سوریه یا تعامل و همگرایی با روسیه و کاسته شدن ارزش کارت ترکیه در رویکردهای ترامپ، می‌تواند به عنوان مؤلفه‌های اثرگذار یا ضروری برای مراقبت و ارزیابی و مدیریت، مدنظر قرار گیرند. 
آمریکای ترامپ در حداقل یک تا سه ماه آینده از کمای انتخاباتی برای بیان عملی رویکردهای خود خارج نخواهد شد که این زمان فرصت مناسبی برای مدیریت صحنه میدانی پس از پیروزی در حلب و عرصه‌های دیپلماسی منطقه‌ای و بین‌المللی خواهد بود.

 مصطفی قربانی/ انتخابات در هر کشوری افزون بر رقابت میان افراد و جریان‌ها، در نگاهی عمیق‌تر، نبرد میان گفتمان‌هاست. در واقع، در عرصه رقابت‌های انتخاباتی همواره افراد و جریان‌هایی می‌توانند گوی سبقت را از رقیب بربایند که گفتمان آنها با دست گذاشتن بر روی مشکلات و مسائل زندگی مردم و واقعیت‌های جامعه و تلاش برای نمایندگی آنها، از گیرایی و جذابیت کافی برخوردار باشد. بر همین اساس می‌توان گفت، همواره گفتمانی در انتخابات پیروز می‌شود که بتواند با طرح مسائل و چالش‌های عینی زندگی روزمره مردم و ارائه راه‌حل‌های عملی و منطقی برای آنها، بر جذابیت خود بیفزاید و اعتبار اجتماعی مناسب کسب کند. همچنین گفتمان نباید از وجوه آرمانی و ایده‌آل تهی باشد؛ یعنی افزون بر توجه به واقعیت‌ها و مسائل موجود، داشتن وجه آرمانی و توجه به آرمان‌ها نیز بر گیرایی گفتمان‌ها تأثیرگذار است. به عبارتی می‌توان گفت، عصاره جذابیت گفتمان‌ها راه‌حل‌هایی است که برای مسائل موجود ارائه می‌کند و این راه‌حل‌ها باید هم مبتنی بر واقعیت‌ها باشد و هم وجه آرمانی و ارزشی داشته باشد. 
با این حال، در ارتباط با اینکه گفتمان مناسب و جذاب برای انتخابات آینده باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد و از مفصل‌بندی (articulation) چه دال‌ها و مؤلفه‌هایی شکل بگیرد، ابتدا باید مسائل موجود جامعه را شناخت؛ زیرا از بطن مسائل موجود و برای رفع آنهاست که گفتمان‌ها به ارائه طریق می‌پردازند.
 شایان ذکر است، مهم‌ترین مسائل کشور از حدود چهار سال پیش تاکنون، ماهیت اقتصادی ـ معیشتی داشته و برای حل این مسائل نیز دولت مستقر به تعامل سازنده با جهان و انعقاد برجام روی آورده است؛ اما اکنون با گذشت بیش از حدود یک سال‌ونیم از اجرای برجام، عایدی چندانی نصیب کشور نشده است یا حداقل اینکه آن نتیجه‌ای که دولت و مردم از برجام توقع داشتند، محقق نشده است. بنابراین، در وضعیت موجود هم بخشی از دستاوردهای صنعت هسته‌ای کشور از دست رفته و هم در مقابل، امتیاز قابل‌توجهی به دست نیاورده‌ایم. بنابراین، اکنون حسی از فریب خوردن و خدشه‌دار شدن عزت ملی در نزد مردم احساس می‌شود.
در واقع، گفتمان انقلابی در انتخابات آینده نه تنها باید بتواند نسخه‌های شفابخشی برای مسائل اقتصادی، آسیب‌های اجتماعی و... ارائه دهد؛ بلکه باید با اخلاق‌مداری و ترجیح دادن منافع ملی بر منافع شخصی و جریانی، فضایی از آرامش، اطمینان، امید و اعتماد به نظام و مسئولان و ثبات‌آفرینی ایجاد کند. 
به تعبیر دیگر، گفتمان انقلابی و ارزش‌مدار باید بتواند بیشترین ارتباط را با مسائل زندگی روزمره جامعه برقرار کند؛ یعنی در عین شناخت مسائل و چالش‌های عینی زندگی مردم، مانند بیکاری، رکود، آسیب‌های اجتماعی و...، باید راه‌حل‌های منطقی و قابل تحقق نیز برای آنها ارائه دهد. از سوی دیگر، با توجه به افزایش حجم حواشی که گاهی سبب ترویج بداخلاقی سیاسی و نوعی فضای عدم‌اطمینان و بدبینی نسبت به حوزه سیاست در کشور شده است، نوعی آزردگی‌خاطر نسبت به سیاست در نزد مردم احساس می‌شود. بنابراین، گفتمان مذکور باید بتواند به نوعی نشان‌دهنده اطمینان‌بخشی، ثبات‌آفرینی و اخلاق‌گرایی نیز باشد. ضمن اینکه با توجه به شکست سیاست خوش‌بینی نسبت به استکبار در کشور و تقویت این حس نزد مردم که با برجام نه تنها مشکلات اقتصادی کشور حل نشده، بلکه عزت و اقتدار آنها نیز تا حدودی خدشه‌دار شده است، گفتمان مذکور باید بتواند به نوعی تعالی‌بخش عزت ملی و اسلامی هم باشد. بنابراین، در حوزه سیاست داخلی می‌توان از «عقلانیت اخلاق‌مدار و معطوف به حل مسائل» و در حوزه سیاست خارجی از «تعامل‌گرایی عزت‌مدارانه یا تعامل‌گرایی انقلابی» به منزله گفتمانی جذاب و فراگیر نام برد که سری در واقعیت و سودایی در آرمان‌ها دارد.

  سجاد عابدی/ خانواده یکی از نهادهای اساسی در ردیف نهادهای مورد توافق اکثر جامعه‌شناسان است. خانواده در جهت پویایی بشر، عمری به اندازه تاریخ و حیات انسانی روی کره خاکی داشته است. همان‌طور که از آیه شریفه «انا خلقناکم من ذکر او انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم» برمی‌آید؛ ما شما را از مرد و زن آفریدیم و سپس شما را شعبه شعبه و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را باز شناسید و همانا برترین شما باتقواترین
شماست.»( حجرات/۱۳).
۱ـ خانواده سالم زمینه‌ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد دهنده انسان است، بنابراین تأثیر و تأثر نهاد خانواده بر سایر نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هر نظامی و تغییر و تحولات آن در طول تاریخ حیات انسانی موضوعی نیست که بر کسی پوشیده
 باشد.
2ـ هدف حقوق اسلامی که منشعب از فقه غنی اسلامی است؛ حفظ مصلحت خانواده و فرزندان است و می‌خواهد این کانون عاطفی و تربیتی را از گزند خودخواهی‌ها مصون دارد، هرچند به بهای کاستن از آزادی‌های فردی باشد؛ زیرا خانواده واحد بنیادین جامعه اسلامی است و هدف قوانین پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی 
است. 
ماهیت نهاد خانواده با حقوق و احکام آمرانه آن سازگار نیست و اثر قوانین نیز در ایجاد نظم در خانواده ناچیز است. پس اگر در پی آن باشیم که سنت‌ها را دور بریزیم و قانون را جایگزین آن کنیم، در واقع خانواده را میان‌تهی کرده‌ایم. البته  نمی‌توان و نباید نقش حقوق را در تنظیم خانواده  انکار کرد؛ زیرا کسانی هم هستند که با هیچ منطقی جز زور و اجبار تسلیم نمی‌شوند. 
درباره این افراد تنها حقوق می‌تواند حداقلی از نظم و عدالت را مستقر سازد؛ ولی آنچه گاه از نظر دور می‌ماند این است که ناقص‌ترین حربه را نباید در اولین گام درباره خانواده و مسائل آن اعمال کرد.
۳ـ سلامت روانی، سلامت جسمانی و سلامت اجتماعی اموری حیاتی در زندگی هستند که شدیداً به هم وابسته‌اند و مطمئناً خانواده اولین و مهم‌ترین نقش را در تأمین این سه بعد از امور حیاتی انسان دارد. 
4ـ خانواده نقش بسیار مهمی در «فرهنگ‌پذیر» کردن فرزندان دارد. هیچ یک از عوامل اجتماعی دیگر در جامعه، اعم از مدرسه، گروه­ها، محافل مذهبی و علمی و رسانه‌ها و دیگر نهادهای اجتماعی به اندازه خانواده در این زمینه مؤثر نیستند؛ زیرا کودک نخستین دوران زندگی، که صد البته مهم‌ترین دوران زندگی هر انسانی به شمار میرود و شخصیت او شکل می‌گیرد را در محیط گرم و صمیمی خانواده 
می‌گذراند. 
5ـ در حقیقت، وجود خانواده سالم در جامعه، علاوه بر امنیت فردی و روانی هر شخص به امنیت روانی و اجتماعی جامعه و نظام منجر خواهد شد؛ فرزندان سالم نیز جامعه سالم با حداقل هزینه‌های اجتماعی و امنیتی را سبب خواهند شد. همین روند، استحکام و تقویت ساختار نظام در تمامی ابعاد اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را در پی خواهد داشت.
نکته نهایی: به همین دلیل آگاهی هر یک از اعضای خانواده نسبت به وظایف خود در سایه شناخت و آگاهی کامل از مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جامعه و پایبندی آنها به اصول اخلاقی از مؤلفه‌های اصلی حفظ و بقای نظام خانواده و به تبع آن اجتماع خواهد
 بود.

 محمدرضا فرهادی/ پس از بیداری اسلامی در منطقه و ظهور گروه‌های تروریستی در سوریه، اولین اقدامات مسلحانه این گروه‌ها تحت عناوین گوناگون و با تشکیل گروه‌های مختلفی در رنگ و لعاب‌‌‌های جدید شکل گرفت. داعش، جبهه النصره، ارتش آزاد و ... عناوینی بودند که کشورهای منطقه‎ای و فرامنطقه‌ای برای ساقط کردن نظام سوریه به وجود آوردند تا به نظام سوریه پایان دهند. ورود گروه‌های مردمی به عرصه نظامی، توازن قوا را به نفع ارتش و نیروهای مقاومت رقم زد و همین امر سبب یک توازن نسبی بین نیروهای درگیر در سوریه شد. امروزه، آنچه بیش از همه نمود دارد، پیروزی‌های ارتش سوریه در عرصه میدانی و سیاسی بر بازیگران معارض داخلی و خارجی خود است. آمریکا و عربستان با طراحی‌های مختلفی سعی در سرنگونی نظام سوریه داشتند که تا به امروز این امر ناکام مانده است. به تازگی نیز در عرصه میدانی پیشروی‌های خوبی در مناطق مختلف سوریه همچون حلب صورت گرفته است. حلب در سال ۹۲ به اشغال گروه‌های تروریستی درآمد؛ اما از سال ۱۳۹۳ با عملیات‌های متعدد در مناطق مختلف این استان، سرانجام مقدمات آزادسازی قلب اقتصادی سوریه فراهم شد. 
گروه‌های تروریستی 
و سناریوهای پیش رو
با توجه به شکست تروریست‌ها در حلب به‌منزله مهم‌ترین پایگاه مخالفان دولت سوریه، اقدامات و سناریوهای متعددی می‌تواند از جانب حامیان این گروه‌ها و گاهی خود این گروه‌ها صورت گیرد.
سناریوی اول؛ عملیات ایذایی: با توجه به شکست سنگینی که تروریست‌ها در حلب متحمل شدند، انجام عملیات‌های ایذایی دور از ذهن نخواهد بود. شاید بتوان گفت، اشغال تدمر به دست داعش نمونه‌ای از چنین عملیات‌ها باشد.
سناریوی دوم؛ ورود تروریست‌ها به فاز امنیتی: این اقدامات شامل ترور، انفجار و هدف قرار دادن مناطق مهم و امنیتی سوریه است. با وجود انتحاری‌های فراوان در گروه‌های تروریستی، این امکان وجود دارد که مناطق مهمی در دمشق به مثابه مرکز امنیتی سوریه هدف قرار داده شود. وارد شدن تروریست‌ها به فاز امنیتی در راستای فشار روانی بر مردم سوریه خواهد بود که این اقدام نیز در راستای تحت فشار قرار دادن نظام سوریه است.
سناریوی سوم؛ بازتولید گروه‌های جدید: این احتمال وجود دارد که گروه‌های جدیدی با حمایت‌ها و تسلیحات جدید در سوریه قد علم کنند. با توجه به لغو ارسال سلاح‌های سنگین به تروریست‌ها از سوی اوباما و همچنین موضع‌گیری عادل الجبیر، وزیر خارجه عربستان در دیدار با جانسون، وزیر خارجه انگلیس مبنی بر حمایت‌های گسترده نظامی از تروریست‌ها، باید منتظر ایجاد گروه‌های جدیدی با عناوین مختلف در سوریه باشیم. به هر حال، استفاده از این گروه‌ها و استفاده از برند آنها در اذهان عمومی مردم و نظام بین‌الملل هزینه‌های هنگفتی برای حامیان‌شان خواهد داشت که به ناچار باید به گزینه‌های دیگری روی آورند.
سناریوی‌ چهارم؛ ورود به روند سیاسی: سوق دادن تحولات سوریه به روند سیاسی به دو صورت امکان‌پذیر است: یکی گفت‌وگوهای سیاسی است که این امر به دلیل اختلافات ماهوی دو طرف و عدم اجماع بین‌المللی بسیار بعید است. دوم محکومیت اقدامات سوریه و به ویژه روسیه در سطح بین‌الملل است. حامیان بین‌المللی گروه‌های تروریستی از دو راه شورای امنیت و تحریم این اقدام را صورت خواهند داد. استفاده از ابزار شورای امنیت با توجه به حضور خود روسیه علناً منتفی است که طی روزهای گذشته نیز این اقدام غربی‌ها در محکومیت روسیه در شورای امنیت ناکام ماند. تحریم تنها روش قهری غربی‌ها برای فشار وارد کردن بر روسیه است. هرچند اتحادیه اروپا و آمریکا پس از بحران اوکراین، روسیه را تحریم کردند و تشدید این تحریم‌ها دور از انتظار نیست؛ اما باید به این نکته نیز توجه کرد که در اوضاع فعلی با توجه به برتری روسیه در تحولات بین‌المللی و همچنین وابستگی اروپا به منابع انرژی روسیه، این امر امکان‌پذیر نخواهد بود.

ارزیابی نهایی
هدف بازیگران منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای از اشغال حلب در ابتدای بحران سوریه، استفاده از ابزارهای سخت‌افزاری، همچون تجزیه (به معنای سهم‌خواهی دو طرف از مناطق جدا شده از سوریه) بود. ترکیه و آمریکا هر یک به دنبال  نفوذ و حضور در حلب بودند، اما آزادسازی این استان نقشه‌های بعدی این کشورها را  نقش بر آب کرد. حلب  در واقع تئوری «سوریه کوچک» کشورهای غربی بود که بنابر عدم سقوط دمشق و دولت مرکزی، به پایتخت گروه‌ها و کشورهای مختلف تبدیل شده بود. همچنین، نباید اتحاد و همکاری جبهه مقاومت را در شکست تروریست‌ها کم‌رنگ در نظر گرفت؛ چرا که بار دیگر اثبات شد که تنها راه مبارزه با استکبار و ایادی آن،مقاومت و ایستادگی است.

 دکتر ابراهیم متقی/ در آگوست ۲۰۱۶ نامزدهای نهایی دو حزب جمهوریخواه و دموکرات در آمریکا معرفی شد. پس از سه ماه رقابت انتخاباتی در اکتبر مناظره‌ها شروع شد که به ارتقای جایگاه ترامپ انجامید. هیلاری برای کسب رأی لازم دست به دامن سیاستمداران، هنرمندان هالیوود و موزیسین‌ها شد. نظرسنجی‌ها هم حاکی از پیروزی خانم کلینتون بود. در آمریکا یک جنبش اجتماعی در حال شکل‌گیری بود که ریشه‌های آن از جنبش تی‌پارتی و جنبش وال‌استریت بود. جنبش وال‌استریت در سال ۲۰۱۱ قیام ۹۹ درصدی مردم آمریکا بر ضد یک درصد بدنه هیئت حاکمه آمریکا بود. بخش دیگر مربوط به شهرهای کوچک و طبقات پایین بود. در انتخابات آمریکا طبقه متوسط به بالا به کلینتون و طبقه متوسط به پایین به ترامپ رأی دادند. مشابه این وضعیت ممکن است در انتخابات سال آینده ایران نیز وجود داشته باشد. 
اما درباره اینکه نامزدهای کدام یک از دو حزب بیشتر به ضرر ایران هستند تحلیل ما همان بیانات مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) است که به عبارتی همان مانیفست جمهوری اسلامی ایران است. «نکته اول اینکه ما در ارتباط با انتخابات آمریکا قضاوتی نمی‌کنیم و نفیاً یا اثباتاً نظری نداریم. نکته دوم اینکه بعد از پیروزی انقلاب، ما هم از حزب جمهوریخواه آسیب دیده‌ایم و هم از حزب دموکرات. نکته سوم اینکه ما با هر گزینه رفتاری که آمریکا در پیش بگیرد آماده‌ایم.» باید گزینه‌های سیاسی و نظامی را برای‌شان داشته باشیم. امروز کنگره دارد کار خود را می‌کند، مخصوصاً تصویب تمدید ۱۰ ساله تحریم‌ها که یک ضربه اعتمادسوز به جایگاه برنامه جامع اقدام مشترک بود. هر وقت عقب‌نشینی کردید، دشمن بیشتر به شما فشار می‌آورد و از دیدگاه خودشان کوتاه نمی‌آیند. بعید است ترامپ گام اول را در مورد ایران بردارد و به نظر می‌رسد انتخاب کلینتون بیشتر به ضرر ایران بود. ساختار سیاسی آمریکا بالانس است و رئیس‌جمهور آمریکا همه‌کاره نیست. به نظر من رویکرد اول ترامپ در سیاست خارجی ابتدا حل موضوع داعش، سوریه، عراق و عربستان است و نه برنامه هسته‌ای ایران. ترامپ از خیلی از سازمان‌هایی که اروپا دوست دارند بیرون می‌آید و به درگیری با چین در حوزه اقتصادی نیز علاقه‌مند است. اما شرایط در صورت پیروزی هیلاری تفاوت می‌کرد، چون گام اول او حمایت از عربستان بود؛ چرا که بیشترین درآمدهای بنیاد کلینتون از سعودی‌هاست. گام دومش محدودسازی قدرت ایران بود.
در رابطه با نقض برجام با مصوبه اخیر مجلسین آمریکا می‌توان گفت هیئت مذاکره‌کننده به دلیل عجله به ضمائم برجام توجه نکردند و ریزه‌کاری‌ها و جزئیات در نظر گرفته نشد؛ یعنی الآن متأسفانه برخلاف حرفی که گفته بودند راه‌اندازی سریع و مجدد فردو و آب سنگین اراک در صورت نقض برجام این موضوع مدت زمان طولانی به طول می‌انجامد و ما عملاً از پیشرفت و توسعه هسته‌ای بازمانده‌ایم. 
انتخاب ترامپ یک انتخاب غیر منتظره بود، چون همه تلاش کردند رأی نیاورد. در مورد بازشماری هم می‌شود گفت چیز خاصی را تغییر نمی‌دهد. مصوبه مجلسین به امضای اوباما نیاز ندارد، چون رأی ۹۹ درصد سناتورها را داشته است. روابط ایران آمریکا در دوره ترامپ پرتنش خواهد بود که البته این تنش در سال‌های ۹۵ تا ۹۶ حاصل نمی‌شود. ترامپ به تنهایی نمی‌تواند بر برجام تأثیر بگذارد، چون ساختارها در آمریکا تعیین‌کننده است. برجام در آمریکا به یک قانون یا توافقنامه تبدیل نشد، بلکه یک توافق مابین دو رئیس‌جمهور بود. آمریکا خود را رئیس حقوق بین‌الملل می‌داند، اما این طرف در تیم یک استاد حقوق بین‌الملل را نمی‌بردند. وقتی هم که دکتر جمشید ممتاز با این هیئت رفت زیاد به او مجال بحث ندادند. در حالی که در تیم آمریکا برای واو به واو مذاکرات، اساتید حقوق بین‌الملل به آنها مشاوره می‌دادند. آمریکایی‌ها آنچه در مذاکرات محرمانه مسقط وعده کرده بودند، در لوزان عمل نکردند و آنچه در لوزان وعده آن را دادند در وین به طور کامل انجام ندادند. تصمیم مذاکرات در ایران با دولت بود و سطوح بالای نظام در جریان جزئیات مذاکرات نبودند.